فصل سوم رفتار عایشه با هووها و همسایهها
تلخترین چیز برای زن در دنیا وجود یک هوو میباشد، عایشه هشت هوو داشت، اما زندگانی آنان پاک و بیآلایش بود و هرگز بغض و کینه نتوانست از آلایش آنان بزداید، زیرا خداوند ﻷآنان را به وجود پیامبر صاحترام بخشیده بود و به جایگاه و مقام آنان علو و امتیاز عطا نموده بود.
آنحضرتصبعد از خدیجه به علتهای مختلفی با ده زن ازدواج نمود، از میان اینها ام المساکین حضرت زینبلوجود داشت که در سال سوم هجری با او ازدواج کرد و فقط دو یا سه ماه زنده ماند، اما بقیه زنان تا دم وفات آنحضرت زنده بودند. این زنها حسب سالهای زیر به شرف ازدواج با آنحضرت نایل آمدند، با توجه به خدول ذیل معلوم میشود که حضرت عایشهلتا چه سالی با چند هوو بوده است. نامهای مادران مؤمنان سال ازدواج آنان با پیامبر ص سوده بنت زمعه دهم بعثت حفصه بنت عمر فاروق سوم هجری ام سلمه پنجم هجری جویریه امیر زاده بنی مصطلق پنجم هجری زینب بنت جحش پنجم هجری ام حبیبه دختر ابو سفیان ششم هجری حضرت میمونه هفتم هجری صفیه دختر رئیس خیبر هفتم هجری ۱- حضرت خدیجه ل: پیامبر صخدیجه را بسیار دوست میداشت و جایگاه والایی را در قلبش به او اختصاص داده بود. آنحضرت صاکثراً با عایشه ذکر خیرش را میکرد. و با وجود اینکه قبل از ازدواج با عایشه به رحمت الهی پیوسته بود، اما عایشه چنان نسبت به او رشک میبرد که هرگز نسبت به هووهای موجود آنچنان رشک نمیبرد، زیرا بعد از وفات خود، قلب پیامبر صرا به خود مشغول کرده بود و پیامبر صپیوسته از او یاد میکرد و به خاطر محبت با او از دوستان و اقربایش دیدار میکرد. عایشه میگوید: بر هیچ یک از همسران نبی اکرم صبه اندازهی خدیجه، رشک نبردم. او را ندیده بودم ولی رسول اکرم صبه کثرت از او یاد میکرد و خداوند ﻷبه او فستور داده بود که او را به خانهای در بهشت بشارت بدهد که از مروارید میان تهی، ساخته شده است و هیچگونه خستگی و سر و صدایی در آن، وجود ندارد. و چه بسا که گوسفندی را ذبح مینمود، آنرا قطعه قطعه میکرد و برای دوستان خدیجه میفرستاد [۲۱۳].
گفتنی است که تمام کارنامههای خدیجه که متعلق به آغاز اسلام میباشد یعنی دلداری به آنحضرت در مصائب و مشکلات و همکاری با آنحضرت صهمهی اینها توسط عایشه روایت شدهاند.
۲- سوده ل: ازدواج پیامبر صبا حضرت عایشه وحضرت سوده یکی پس از دیگری صورت گرفت، اما چونکه حضرت عایشه بعد از عقد تا حدود سه و نیم سال در دوران نامزدی ماند بنابراین در این مدت حضرت سوده گویا تنها زن آنحضرت صبود، وقتی در سال اول هجری عایشه لبه خانه آنحضرت صآمد، حضرت سوده به عنوان هوو وجود داشت. در این حالات اکثراً باید هر یک دیگری را در حقوق خود خلل انداز تصور میکرد، اما نتیجه کاملاً با این قیاس طبیعی مخالف بود، تمام وقایع زندگی مؤید اتحاد، دوستی، اخلاص و وفاداری میان آن دو میباشد، اکثراً در مشورههای خانگی حضرت سوده رفیق عایشه بود [۲۱۴].
پس از آنکه حضرت سوده پیر و فرتوت شد، فکر میکرد که آنحضرت صاو را طلاق خواهد داد و از شرف صحبت محروم خواهد شد، بنابراین با توجه به آگاهیای که از محبت پیامبر صبا عایشه داشتند، نوبتش را به عایشه داد و او نیز قبول کرد [۲۱۵].
عایشه لبیاندازه به نیکیهای سوده اعتراف میکرد و میفرمود: علاوه بر سوده نسبت به هیچ زنی این گمان را نخواهم کرد که در قالبش روح من باشد گویا در مزاجش کمی تندی بود [۲۱۶].
۳- حفصه ل: ام المؤمنین حفصه در سال سوم هجری به شمار ازواج مطهرات در آمد. بنابراین، حدود هشت سال همدم و همراه عایشه قرار گرفت؛ یکی از این دو لخت جگر حضرت صدیق اکبر بود و دیگری نور چشم فاروق اعظم. زندگانی آن دو نمونهای زنده برای نهایت لطف و محبت میباشد، گفتنی است که در تمام امور خانگی از یک رأی و نظر برخوردار بودند [۲۱۷]. آنان دو دوست و رفیق بودند که در تمامی خصومتهای به وجود آمده در خانهی نبوی دستیار و پشتیبان همدیگر بودند و در مقابل دیگر ازواج حامی یکدیگر بودند، اما عشق را راه و رسمی دیگر است و اجازهی آنرا نمیدهد هیچ احدی در این گوهر ارزشمند شریک و سهیم او باشد، زیرا این گوهر حاوی مسابقه و غیرت بر همسالانشان میباشد، همانگونه که شاعر گفته است: «با سایه ترا نمیپسندم».
در یک سفر طبق قرعه عایشه و حفصه همراه پیامبرصبودند. شب که میشد پیامبر ص خود را به عایشه میرساند و با او حرف میزد. حفصه که اوضاع را به نفع خود نمیدید روزی به عایشه پیشنهاد کرد: امشب تو شتر مرا سوار شو و من شتر تو را سوار میشوم تا منظرههای تازهای ببینیم. عایشه که غافل از همه چیز بود، پیشنهاد حفصه را پذیرفت. شب شد، عایشه بر شتر حفصه سوار شد و حفصه بر شتر عایشه. پیامبر صطبق معمول خود را به شتر عایشه رساند، اما به ناگاه حفصه را در آن دید. به او سلام کرد و در کنارش به راه افتاد. تا اینکه سرانجام اتراق نمودند. اما عایشه هرچه منتظر ماند، خبری نشد. اینجا بود که دانست از طرف حفصه نارو خورده است. پاهایش را زیر بوته گیاهی نمود و گفت: «خدایا! مار یا عقربی بر من مسلط کن تا مرا بگزد» [۲۱۸].
۴- ام سلمه ل: حضرت ام سلمه از نظر عقل، قوت درک و فهم و بینش عمیق میان همهی زنهای پیامبر ممتاز بود و در درجهی بعد از عایشه لقرار داشت؛ مشورهای که ایشان در صلح حدیبه به آنحضرت صداد شایستگی آنرا دارد تا با آب طلا نوشته شود و همچون یادگاری ارزشمند در تاریخ زنان باقی گذاشته شود. در فهم مسایل و استنباط فتاوای فقهی در مقام و رتبهی بعد از حضرت عایشه قرار دارد [۲۱۹]. از همینرو با وجود اینکه از سن زیادی برخوردار بودند، اما آنحضرت او را قدر دانی میکرد. گفتنی است که در طول آن مدتی که همسر پیامبر صبودند، جز یک واقعه معمولی و اتفاقی در هیچ موردی با هم اختلاف نداشتند، و آن واقعه اتفاقی همان است که عایشه لبرای ما بازگو نموده است و میگوید: روزی در خانه ام سلمه گرد آمدند و به او گفتند: «مردم ترجیح میدهند هدایای خود را روز نوبت عایشه بیاورند. ولی ما هم مانند عایشه دوست داریم چیزی به ما برسد. بنابراین تو با پیامبر خدا صحرف بزن تا به مردم دستور دهد، هرکجا که بود، یا نوبت هر زنی که بود، هدایای خود را بیاورند».
ام سلمه موضوع را با پیامبر خدا صدر میان گذاشت. اما پیامبر صاز او روی برگرداند. ام سلمه دوباره حرف زد، پیامبر صفرمود:
«لا تُؤْذِینِی فِی عَائِشَةَ، فَإِنَّ الْوَحْی لَمْ یأْتِنِی وَأَنَا فِی ثَوْبِ امْرَأَةٍ إِلاَّ عَائِشَةَ». «ام سلمه! در مورد قضیه عایشه آزارم مده. چون به خدا، در بستر کسی جز او، وحی بر من نازل نشده است» [۲۲۰].
۵- جویریه ل: در خصوص حضرت جویریه لو حضرت عایشه نیز اختلافی ذکر نشده است، البته ابتدا که حسن و زیبایی او را دید، کمی ترسید که مبادا در مقابل او رتبهاش را از دست بدهد، اینک توصیف او را از زبان عایشه میشنویم که میگوید: او زنی ملیح و شیرین بود. تا کسی او را میدید، شیفتهاش میشد. روزی نزد پیامبر خدا صآمد، تا از او برای فدیه خود کمک بخواهد. به خدا سوگند تا او را دم در اتاقم دیدم، از او چندشم آمد. چون دانستم پیامبر خدا صدر وجود او همان چیزی را خواهد دید که من دیدهام... حدیث [۲۲۱]. اما بسیار سریع این ایده و وسوسه از ذهنش بیرون رفت و برایش ثابت گشت که او در اشتباه بوده است، زیرا فهمید که سبب قدر و منزلت او چیزهای دیگری میباشد و با زیبایی ظاهری هیچ تعلقی ندارد.
۶- امالمؤمنین زینب بنت حجش ل: ایشان عمهزاده پیامبر صبه حساب میآمد. او تند مزاج و خودستا بود و همین طبیعت او باعث شد که از شوهر اولیاش جدا شود، حضرت زینب از نظر فامیلی از همهی ازواج مطهرات بیشتر به آنحضرت نزدیکی و قرابت داشت، بنابراین او خودش را از بقیه ازواج بیشتر مستحق عزت و احترام میدانست.
حضرت عایشه در توصیف زینب میگوید: «از میان تمام زنهای پیامبر صتنها او بود که با من مقابله میکرد» [۲۲۲]. بعضی از ازواج مطهرات زینب را به نمایندگی پیش پیامبر ص فرستادند، او با دلیری تمام پیش پیامبر صسخن راند و گفت: همسران شما در مورد دختر ابوبکر، شما را به خدا سوگند میدهند و از شما تقاضای عدل و انصاف دارند. آنگاه، زینب صدایش را بلند کرد تا جایی که عایشه را نکوهش کرد. عایشه نیز حضور داشت. و رسولالله صچشم به عایشه دوخته بود که ببیند، جواب زینب را میدهد یا خیر؟ راوی میگوید: عایشه جواب او را داد و او را ساکت نمود. رسول خدا صفرمود: «این دختر ابوبکر است» [۲۲۳].
عایشه گوید:پیامبر صدر دههی آخر رمضان اعتکاف میکرد، و من معمولا خیمهای برای پیامبر صدر مسجد برپا میساختم، پیامبر صنماز صبح را میخواند و بعدا داخل آن خیمه میشد، حفصه نیز از عایشه اجازه خواست تا او هم در آنجا خیمهای بزند، عایشه هم به او اجازه داد و خیمهای را برپا نمود. زینب بنت جحش که دید حفصه هم خیمهای را در مسجد برپا نموده است، او هم خیمهی دیگری را برافراشت، وقتی که صبح شد و پیامبر صخیمهها را دید، گفت: این خیمهها چه هستند؟! جریان را به او خبر دادند، گفت:
«آلبر تردن؟». «گمان میکنید با این خیمهها ثواب به دست خواهی آورد؟ (یعنی این کار درستی نیست)».
سپس پیامبرص(عصبانی شد) و در آن ماه اعتکاف را ترک کرد و به جای آن در ماه شوال در روز اعتکاف نمود.
یکبار شب هنگام حضرت زینب به خانه حضرت عایشه آمد، گفتنی است که در آن زمان در خانهها چراغی روشن نمیشد، در این اثناء آنحضرت صتشریف آوردند و دستش را به طرف زینب دراز کرد، حضرت عایشه گفت او زینب است، پیامبر صدستش را جمع کرد و میان زینب و عایشه بگومگوهایی به وجود آمد، تا آنجا که صدایشان بلند شد و موقع نماز فرا رسید، در همان لحظه حضرت ابوبکر سدر بیرون از مسجد نبوی بود و صدای آنان را شنید، به آنحضرت صگفت: شما برای نماز بیرون تشریف بیاورید و رویشان را غبار آلود نما. پیامبر صبرای نماز به طرف مسجد رفت. عایشه لگفت: اکنون پیامبر صنماز را به پایان میرساند و ابوبکر به اینجا میآید و هر آنچه بخواهد با من انجام میدهد. پس از پایان نماز ابوبکر صنزد عایشه رفت و به شدت با او مواجه شد و گفت: چرا اینکار را انجام میدهید؟. [۲۲۴]
از این چند حادثه نباید قیاس کرد که دل آنها با همدیگر صاف نبوده است هر جا که چند نفر با هم زندگی کنند هر چند با هم توافق داشته باشند، غیر ممکن است که گاهی به حق یا به اشتباه کدورتهای لحظهای و زودگذر میان آنان پیش نیاید، بخصوص جایی که مجمع زنان باشد، و آن هم زنهایی که هووی یکدیگر باشند، در چنین جاهایی پیش آمدن ناراحتیها به علتهای مختلفی جزو فطرت زنانه میباشد.
آنچه برای همگان واضح و روشن میباشد اینکه فیض صحبت و همراهی انسان را به بالاترین مقام و عالیترین رتبه میرساند، اما هرگز چیزی از فطرت و طبیعت او را عوض نمیکند. خواست طبیعی زنان نیز به همین سان است که نمیخواهد در محبت او برای شوهرش کسی همراهش باشد و در خصوص او هیچگونه تقسیمی را نمیپذیرد، اما حال و وضع همسران پیامبر صبا سایر زنان فرق میکند، در میان آنان این چیز وجود داشت که همه پروانه هستند و پیرامون شمعی یگانه -یعنی شمع محبت برای پیامبر ص- میگشتند و قلب همهی آنان از یک چراغ محبت شعله و روشنی میگرفت، باز هم آنها با کنار گذاشتن ناراحتیهای فوری و اتفاقی، در بین تمام هووها لطف و مدارا به بهترین وجه قائم بود و جز برخی موارد استثنایی و عاطفی که در مورد آنان روایت شده، هیچ چیز دیگری گزارش نشده است.
اینک وقتی حضرت زینب در شمار زنهای آنحضرت صقرار میگیرد حضرت عایشه به او تبریک میگوید [۲۲۵].
وقتی بعضی از منافقین مدینه به حضرت عایشه تهمت زدند، حمنه بنت جحش (خواهر حضرت زینب) نیز به خاطر محبت خواهری در توطئه تهمت به عایشه شریک گردید، اما حضرت زینب ذرهای بیرون از حق و راستی قدم نگذاشت، وقتی آنحضرت صاز او در مورد عایشه لپرسید: گفت: ای زینب! چه میدانی و چه دیدهای؟ زینب لهم در پاسخ گفت: من چشم و گوشم را حفاظت میکنم. بخدا سوگند، من چیزی بجز خیر و نیکی، از او نمیدانم.
بلی، زینب لهمان کسی بود که (در جاه و منزلت، نزد رسول خدا ص) با عایشه رقابت میکرد و میتوانست با گفتن یک کلمه، حریف خود را بر زمین نهد، اما شرف همراهی و هم صحبتی آنحضرت صآنان را از چنین ضعفها دور و بالاتر نگاه داشته بود. حضرت عایشه نیز به خاطر همین خوبی و نیکی یاد کردنش، همیشه سپاس گذار او بود و میگفت: خداوند او را با تقوایی که داشت، نجات داد. (درمورد من گمان بد نکرد) [۲۲۶].
پیامبر صهمراه با دو تا از همسرانش (صفیه و زینب) به نبرد با مشرکان رفته است، در راه شتر صفیه بیمار میگردد، اما زینب شتر اضافی به همراه دارد، پیامبر صبه زینب میگوید: شتر صفیه بیمار گشته و به یکی از شتران شما نیاز دارد. حضرت زینب گفت: من شترم را به آن یهودیه میدهم. آنحضرت به همین دلیل از او ناراحت شد و تا دو یا سه ماه با او حرف نزد، تا اینکه زینب رختخوابش را جمع کردو گمان برد که پیامبر صدیگر از او راضی نمیگردد، گفت: ای کاش روزی در گرمای نیمروز در سایهی او میبودم، بلافاصله پیامبر صبر او وارد شد و از او گذشت نمود که او نیز رختخواب را باز گرداند [۲۲۷].
بدون شک بیان خوبیهای هر کس بعد از مرگش به زندگی اخلاقی او حیات جاودان خواهد بخشید. حضرت عایشه لاین آب حیات را نیز بر رقیبش پاشیده بود. میگوید: آنحضرت صدر دوران حیاتش به زنهایش خطاب نموده و فرمود: «از میان شما کسی زودتر به من میپیوندد که دستش درازتر باشد». پس از درگذشت پیامبر ص هرگاه در خانه یکی کنار هم جمع میشدیم، دستهایمان را پای دیوار دراز میکردیم، تا درازی آنها را مشخص کنیم. ما مدام این کار را میکردیم تا این که زینب درگذشت. او زنی کوتاهقد بود و از ما درازتر نبود. در این زمان دانستیم که منظور پیامبر صاز دراز بودن دست، صدقه دادن است. او زنی صالح بود. مدام روزه میگرفت. شبها بیدار میماند، صنایع دستی میساخت. پوستها را دباغی میکرد و مشک میساخت و سپس همهی آنها را در راه خدا صدقه مینمود [۲۲۸].
جلوتر گذشت که حضرت عایشه و زینب بدر یک معامله گفتگویشان به حد نامطلوبی رسیده بود، اینک حضرت عایشه این واقعه را با روشی شیوا و لبریز از محبت و اخلاص بیان میکند، طوری که هیچگونه کینه، کراهت و تنفری در آن دیده نمیشود، ایشان داستان را با ذکر محاسن او ادامه میدهد و میگوید: همسران پیامبر ص زینب بنت جحش را خدمت آنحضرت فرستادند که از میان تمام زنهای پیامبر صتنها او بود که با من مقابله میکرد. و من هرگز زنی دیندارتر، باتقواتر و راستگوتر از زینب و همچنین کسی که از او بیشتر رابطه خویشاوندی را برقرار نماید، امانتدارتر باشد و بیشتر صدقه دهد، ندیدهام، او فقط کمی طبیعت و مزاجش تند بود که فوراً پشیمان میشد [۲۲۹].
۷- امالمؤمنین ام حبیبه ل: راجع به حضرت ام حبیبه که در جریانی مخالف یا موافق عایشه باشد، در احادیث چیزی نیامده است، اما در کتابهای اسماء الرجال آمده که در مرض الموت (بیماریای که به وفات آنحضرت انجامید) حضرت ام حبیبه لحضرت عایشه را صدا کرد و خطاب به وی گفت: ممکن است مسائلی که معمولاً بین هووها اتفاق میافتد میان ما هم اتفاق افتاده باشد. بنابراین حلالم کن. من حلالش کردم و برایش آمرزش خواستم. به من گفت: شادم کردی. خدا شادت کند! [۲۳۰].
۸- امالمؤمنین میمونه ل: نسبت به حضرت میمونه نیز چیزی در احادیث ذکر نشده است، اما در کتابهای رجال آمده است که وقتی او وفات کرد، حضرت عایشه گفت: او از همهی ما پرهیزگارتر بود و از همه بیشتر رابطه خویشاوندی را برقرار مینمود [۲۳۱].
۹- صفیه بنت حیی ل: حضرت صفیه فقط سه سال در صحبت آنحضرت ماند، ایشان با بقیه امهات المؤمنین فرق داشتند، چونکه از اهالی خیبر و خانوادهای یهودی بود، او در خیبر به ازدواج آنحضرت صدر آمد. در هنگام برگشت از خیبر او همراه آنحضرت صبر یک کجاوه سوار بود که در آن حوالی، ریسمان کجاوه کنده شد و کجاوه افتاد؛ این خبر در مدینه پخش شد که حتی کنیزان هم برای تماشا آمدند و این حادثه را از نحوست صفیه دانسته و شروع به بد و بیراه گفتن او کردند [۲۳۲].
وقتی به مدینه رسید و آنحضرت صاو را در یکی از خانههای حارثه بن نعمان جایی داد، زنان انصاری از زیبایی او اطلاع یافتند و برای دیدن وی خود را به آن منزل میرساندند. حضرت عایشه نیز نقاب زده برای دیدن او رفت، اما با این همه نتوانست خود را مخفی نگاه دارد و آنحضرت صاو را شناخت، لذا وقتی از آنجا برگشت، آنحضرت صنیز با او بلند شد، وقتی به نزدیکش رسید، پرسید: عایشه بگو به نظر تو او چطور بود؟ عایشه گفت: زنی یهودی را دیدم. آنحضرت صفرمود: ای عایشه! این را نگو، زیرا او مسلمان شده و خوب از اسلامش محافظت مینماید [۲۳۳].
حضرت صفیه لدر پختن غذا سلیقه خاصی داشت. خود عایشه میگوید: من کسی را ندیدم که بهتر از او غذا بپزد. او یک روز برای آنحضرت صغذایی را فرستاد، وقتی غذای او را دیدم، نتوانستم خود را کنترل نمایم و کاسه را شکاندم، وقتی در خصوص کفارهی آن از پیامبر صسؤال کردم، فرمود:
«إناء کإناء وطعام کطعام» [۲۳۴]. «کاسهای همانند آن کاسه و غذایی همانند آن غذا را باید به عنوان کفاره پس بدهید».
در روایت بخاری چنین آمده است: از انس سروایت است که نبی اکرم صدر خانهی یکی از همسرانش (نشسته) بود که یکی دیگر از همسرانش، کاسهای غذا همراه خادمش برای رسول خدا ص فرستاد. این همسرش (که احتمالاً عایشه بود) با دستش به کاسه زد و آنرا شکست. رسول خدا صقطعات کاسه را (کنار هم گذاشت و) بهم وصل کرد و آن غذا را در آن، نهاد و فرمود: «بخورید». و خادم و آن ظرف را تا وقتی که از خوردن غذا فارغ شدند، نزد خود نگهداشت. آنگاه، کاسهی سالمی به او داد و ظرف شکسته را نزد خود نگهداشت [۲۳۵].
حضرت صفیه لقدکوتاه بودند، یک روز حضرت عایشه گفت: از پیامبر صمیشنید که مدام صفیه را میستود. روزی گفت: در مورد صفیه همین تو را بس که قدکوتاه است.
پیامبر خدا صخشمناک شد و فرمود:
«لقد قلت کلمة لو مزجت بماء البحر لعکرت صفو الـماء کله». «عایشه! سخنی گفتی که اگر در دریا انداخته شود، آنرا آلوده و بدبو میکند» [۲۳۶].
عایشه گفت: ای پیامبر خدا ص! من چیزی گفتم که در او وجود دارد!
پیامبر صفرمود: «ما یسرنی انی حکیت رجلا و ان لی کذا و کذا». «اگر به من هر اندازه دنیا داده شود که نسبت به کسی چیزی بگویم، هرگز آنرا بر زبان نخواهم راند». دلیل اینکه این امور لحظهای بوده و مانع محبت و قدر شناسی دائمی نبوده، این است که حضرت صفیه از گروه حضرت عایشه بود و در تمام مسایل حامی او بودند.
در پرتو آنچه گذشت به این مسأله پی بردیم که حضرت عایشه با چه مهربانی و با چه انصاف و احترامی با هووهایش رفتار میکرد و با رعایت نهایت لطف، اخلاص و عدالت با آنان تعامل مینمود، همچنانکه به این نکته نیز آگاهی پیدا کردیم که عایشه لبا سینهای وسیع و دلی باز از خوبیها و نیکیهای آنها تعریف مینمود. و اگر طبق فطرت انسانی چیزی از او سر میزد، فوراً پشیمان میشد و به آستانهی الهی توبه میکرد، عادت ایشان بر آن بود که هیچگاه او استارت هجوم و حمله را نمیزد، البته اگر کسی شروع میکرد او نیز نمیتوانست ساکت بنشیند، اما با وجود این، در تعریفش کوتاهی نمیکرد.
[۲۱۳] صحیح بخاری- کتاب المناقب شمارههای ۳۸۱۶، ۳۸۱۷ و ۳۸۱۸، کتاب المکاح ش۵۲۲۹، صحیح مسلم- کتاب فضائل الصحابة ش۲۴۳۵، سنن ترمذی- کتاب البر والصلة ش۲۰۱۷و کتاب المناقب ش۳۸۷۵ و سنن ابن ماجه- کتاب النکاح ش۱۹۹۷. [۲۱۴] به صحیح بخاری- کتاب الطلاق ش ۵۲۶۸ داستان عسل مراجعه شود که در آن چنین آمده: به سوده دختر زمعه گفتم: هنگامی که رسول خدا صنزد تو آمد، به او بگو: آیا مغافیر (صمغ گیاه بد بو) خوردهای؟... حدیث [۲۱۵] صحیح بخاری- کتاب النکاح ش۵۲۱۲، صحیح مسلم- کتاب الرضاع ۱۴۶۳، مستدرک الحاکم ۲/۲۰۳ ش ۲۷۶۰، سنن سعید بن منصور ۴/۱۴۰۱ ش۷۰۲، و السنن الکبری- بیهقی ۷/۷۴ ش۱۳۲۱۲ و ۷/۲۹۷ ش۱۴۵۱۳. [۲۱۶] صحیح مسلم- کتاب الرضاعش ۱۴۶۳، صحیح ابن حبان ۱۰/۱۲، السنن الکبری- بیهقی ۷/۷۴ ش۱۳۲۱۱، السنن الکبری- نسائی ۵/۳۱۰ ش۸۹۳۴، مسند اسحاق بن راهویه ۲/۲۰۷ ش ۷۱۲. [۲۱۷] صحیح بخاری- کتاب الطلاق ش۵۲۶۷، سنن ترمذی- کتاب المناقب ش ۳۸۹۲ و سنن نسائی- کتاب عشرة النساء ش ۳۹۵۸ و ۳۹۵۹. [۲۱۸] صحیح بخاری- کتاب النکاح ش ۵۲۱۱، صحیح مسلم- کتاب فضائل الصحابة ش ۲۴۴۵. [۲۱۹] الطبقات الکبری- ابن سعد ۸/۹۲-۸۶. [۲۲۰] صحیح بخاری- کتاب المناقب ش۳۷۷۵، سنن ترمذی- کتاب المناقب ش۳۸۷۹ و سنن نسائی- کتاب عشرة النساء ش۳۹۵۰ [۲۲۱] الطبقات الکبری- ابن سعد- شرح حال جویریه (رض) و المستدرک- حاکم ۴/۲۸ ش ۶۷۸۱. [۲۲۲] صحیح بخاری- کتاب الشهادات ش۲۶۶۱ و کتاب المغازی ۴۱۴۱ و صحیح مسلم- کتاب فضائل الصحابة ش۲۴۴۲. [۲۲۳] صحیح بخاری- کتاب المناقب ش۳۷۷۵، صحیح مسلم- باب فضل عائشة ش۲۴۴۱، السنن الکبری- بیهقی ۷/۲۹۹ ش۱۴۵۲۶، السنن الکبری- نسائی ۵/۲۸۱ ش۸۸۹۲ و مسند امام احمد ۶/۸۸ ش ۲۴۶۱۹. [۲۲۴] صحیح مسلم- کتاب الرضاع ش۱۴۶۲. [۲۲۵] صحیح بخاری- کتاب تفسیر القرآن ش ۴۷۹۳ [۲۲۶] صحیح بخاری- کتاب الشهادات ش۲۶۶۱، صحیح مسلم- کتاب التوبة ش۲۷۷۰. [۲۲۷] سنن ابوداود- باب ترک السلام علی اهل الاهواء ش۴۶۰۲، مسند امام احمد ۶/۱۳۱ ش۲۵۰۴۶ و ۶/۲۶۱ ش ۲۶۲۹۳، مجمع الزوائد- هیثمی ۴/۳۲۳، معجم الاوسط- طبرانی ۳/۹۹ ش۲۶۰۹ در روایت احمد چنین روایت شده است: روزی صفیه پیامبر خداص را عصبانی میکند. بنابراین دست به دامن عایشه میشود و به او پناه میبرد و میگوید: «ممکن است پیامبر را از من راضی کنی و در عوض روزم (نوبتم) مال تو باشد؟» عایشه صدیقه میگوید: بله. و پس از آن شاد و خوشحال راه میافتد و با دوست خود پیامبر روبهرو میشود تا این شب را با او خوش باشد. ولی فراموش نمیکند که از پیامبر بخواهد از صفیه گذشت کند و پیامبر هم جواب مثبت میدهد [۲۲۸] صحیح مسلم- کتاب فضائل الصحابة ش۲۴۵۲، صحیح ابن حبان۸/۱۰۸ ش۳۳۱۴، المستدرک- حاکم ۴/۲۶ ش۶۷۷۶ و الاوسط- طبرانی۱/۲۳۳ ش۶۲۷۶. [۲۲۹] صحیح بخاری- کتاب الشهادات ش۲۶۶۱ و کتاب المغازی ۴۱۴۱ و صحیح مسلم- کتاب فضائل الصحابة ش۲۴۴۲، السنن الکبری- بیهقی ۷/۲۹۹ ش۱۴۵۲۶، السنن الکبری- نسائی ۵/۲۸۱ ش۸۸۹۲ و الاوسط – طبرانی ۹/۸۸ ش ۹۲۱۱. [۲۳۰] طبقات ابن سعد ۸/۱۰۰، المستدرک- حاکم ۴/۲۴ ش ۶۷۷۳، سیر اعلام النبلاء- ذهبی ۲/۲۲۳ والاصابة- ابن حجر ۷/۶۵۳. [۲۳۱] المستدرک- حاکم ۴/۳۴ ش۶۷۹۹، طبقات ابن سعد ۸/۱۳۸، مسند حارث ۱/۵۱۳ ش ۴۵۵، حلیة الاولیاء- ابونعیم ۴/۹۷، سیر اعلام النبلاء- ذهبی ۲/۲۴۴ والاصابة- ابن حجر ۸/۱۲۸. [۲۳۲] صحیح مسلم- باب فضیلة اعتاقه امة ثم یتزوجها ش۱۳۶۵، صحیح بخاری- کتاب النکاح ش۵۰۸۵ و ۵۱۵۹. [۲۳۳] طبقات ابن سعد ۸/۱۲۶ و سیر اعلام النبلاء- ذهبی ۲/۲۲۷. [۲۳۴] سنن نسائی ش۳۹۵۷، السنن البری ۵/۲۸۶ ش۸۹۰۵، مسند امام احمد ۶/۱۴۸ ش۲۵۱۹۶ [۲۳۵] صحیح بخاری- کتاب المظالم ش ۲۴۸۱، سنن ترمذی- کتاب الاحکام ش۱۳۵۹، سنن نسائی- کتاب عشرة النساء ش۳۹۵۵، سنن ابوداود- کتاب البیوع ش۳۵۶۷. گفتنی است که فقها قاعدهای عظیم را از این داستان استنباط نمودهاند و آن کیفت پرداخت ضمانت است. [۲۳۶] روایت ابوداود- باب الغیبة ش۴۸۷۵ و ترمذی- کتاب صفة القیامة ش۲۵۰۲ و الترغیب والترهیب- منذری ۳۲۷/۳ ش ۴۲۸۶.