مدارا با همسر
زندگی آنحضرت صالگویی بود برای جامعهی بشریت به طور عام؛ ایشان بهترین همسر و مهربانترین مدیر خانواده بودند، هرگز چیزی راجع به سختغیری ایشان با اعضای خانواده روایت نشده است، بلکه او در نهایت مهربانی و نرمخویی رفتار مینمود و سعی میکرد در موقعی که ناراحت به نظر میرسیدند، رضایتشان را جلب نماید و با نهایت محبت و رحمت با آنان برخورد نماید، گفتنی است که تمامی این برخوردهای کریمانهی پیامبر صبا همسرانش فقط برای این بود که یاد بدهد که شوهر چگونه با زنش برخورد نماید و برای خشنود کردن زنش تا چه اندازه باید کوشش کند.
چنانچه قبلاً ذکرش به میان آمد، آنحضرت صبرای بازی و سرگرمی عایشه نیز اظهار خوشحالی مینمود، حضرت عایشه لیک دختر انصاری را پرورش داد، پس وقتی عروسیش فرا رسید، عروس را با نهایت سادگی و بدور از هرگونه آواز و لهو لعبی به خانهی شوهرش که یک مرد انصاری بود، برد. پیامبر خدا صفرمود:
«یا عَائِشَةُ، مَا كَانَ مَعَكُمْ لَهْوٌ؟ فَإِنَّ الأَنْصَارَ یعْجِبُهُمُ اللَّهْوُ» [۱۴۹]. «ای عایشه! آیا همراه شما سرگرمی (دف و غیره) نبود؟ زیرا انصار، سرگرمی را دوست دارند».
یک بار روز عید بود حبشیها از شدت خوشحالی فرا رسیدن عید نیزه بازی میکردند و پهلوانی خود را به نمایش میگذاشتند حضرت عایشه لمیخواست نگا کند، آنحضرت صجلو ایستاده بود و او پشت سرش ایستاده بود و تا زمانیکه عایشه از تماشا خسته نشد آنحضرت صهمچنان در برابرش ایستاد بود. عایشه لدر بازگویی این رویداد چنین میگوید: روزی، رسول الله صرا دیدم که کنار دروازهی خانهی من ایستاده است در حالی که عدهای از مردم حبشه، داخل مسجد، تمرین نیزه میکردند. آنحضرت صچادرش را روی من انداخت تا در کنار ایشان، نیزهبازی آنها را تماشا کنم [۱۵۰].
یکمرتبه حضرت عایشه لبا صدای بلند در حضور آنحضرت صحرف میزد، اتفاقاً حضرت ابوبکر ساز بیرون این گستاخی دخترش را شنید، لذا وارد شدند و خواستند که عایشه را تنبیه نمایند و با ناراحتی گفتند: از این به بعد شما را نبینم که در خدمت پیامبر صصدایت را بلند نمایید، اما پیامبر صابوبکر را از عایشه دور میگرداند، ابوبکر سبا ناراحتی از خانه بیرون آمد؛ و هنگامی که ابوبکر بیرون رفت، پیامبر صخطاب به عایشه میگفت:
«کیف رأیتنی أنقذتك من الرجل» [۱۵۱]. «میبینی که چطور شما را از دست پدرت نجات دادم»...
یکبار کنیزی پیش آنحضرت صآمد، پیامبر صفرمود: ای عایشه! تو این را میشناسی؟ عرض کرد: نه، یا رسول الله! پیامبر صفرمود: او کنیز فلان شخص میباشد؛ آیا میخواهی ترانههای او را بشنوی؟ او اظهار علاقه کرد و کنیز تا مدتی ترانه خواند. آنحضرت صترانه را گوش کرد و فرمود:
«قد نفخ الشیطان في منخریها» [۱۵۲]. «براستی که شیطان در سوراخهای بینی این آواز خوان دمیده است».
یعنی آنحضرت صچنین ترانههایی را در اصل مکروه میدانست.
[۱۴۹] صحیح بخاری- کتاب النکاح ش۵۱۶۳، مسند امام احمد۶/۲۶۹ ش۲۶۳۵۶، صحیح ابن حبان۳/۱۸۵ ش۵۸۷۵ و موارد الظمآن- هیثمی۱/۴۹۳ ش۲۰۱۶. [۱۵۰] صحیح بخاری، کتاب النکاح ش۵۱۹۰/۵۲۳۶، صحیح مسلم- کتاب صلاة العیدین ش۸۹۲، سنن نسائی- کتاب صلاة العیدین ش۱۵۹۴ و ۱۵۹۵ [۱۵۱] سنن ابوداود، باب الادب ش۴۹۹۹، سنن نسائی۵/۱۳۹ ش ۸۴۹۵و ۵/۳۶۵ ش۹۱۵۵، انتشارات: دارالکتب العلمیة، بیروت ۱۴۱۱هـ [۱۵۲] مسند امام احمد ۳/۴۴۹ از سائب بن یزیز، هیثمی در مجمع الزوائد ۸/۱۳۰ گفته است: احمد و طبرانی آن را روایت کردهاند، سلسلهی سند احمد همه معتبر میباشند و طبرانی در المعجم الکبیر ۷/۱۵۸ ش۶۶۸۶ آنرا روایت کرده است.