زندگانی مادر مومنان بانو عایشه رضی الله عنها

فهرست کتاب

نفی كدورت میان عایشه و علی

نفی كدورت میان عایشه و علی

بعضی از کوردلان این را مشهور کرده‌اند که سبب اصلی شرکت حضرت عایشه لدر این جنگ این بوده است که در واقعه افک حضرت علی سبه رسول اکرم صاین مشوره را داده بود که اگر شما می‌خواهید می‌توانی از او جدا بشوی و گفت: ای رسول خدا! خداوند شما را مجبور نکرده است و زنان زیادی بجز او وجود دارند. و اگر از کنیز (عایشه) بپرسی او حقیقت را برایت خواهد گفت.

به خاطر این حضرت عایشه لاز حضرت علی سرنجیده خاطر شده بود.

اما واقع از هر جنبه‌ای این تصور را کنار می‌زند و برای بطلان چنین بینشی کافی است به‌ توضیحات گذشته‌ در خصوص جنگ جمل مراجعه‌ شود و به همین هدف ما -با وجود طولانی بودن- تمام نامه‌ها و سخنرانی‌های حضرت عایشه لرا در زمان جنگ نقل کردیم؛ آیا در هیچ قسمتی حضرت علی سطرف سخن بود؟

جنگ کاملا اتفاقی بود و بجز مجرمین هر دو گروه بی‌تقصیر بودند.

این درست است که حضرت عایشه لادعای سبائی‌ها را بر این که آنحضرت صبرای حضرت علی سوصیت به خلافت کرده‌اند، انکار می‌کرد و می‌فرمود: چه‌ وقتی او را وصی قرار داده‌ است؟ هنگامی که‌ پیامبر صوفات کرد در بغل من بود و سرش بر سینه‌ی من قرار داشت (یا گفت: سرش بر دامن و ران من بود) پس از این‌که‌ گفت: طشتی را برایم بیاورید، دیدم خم شد و بر دامنم افتاد و نمی‌دانستم که‌ فوت کرده‌ است، پس چه‌ وقتی وصیت کرده‌ و علی را وصی خود قرار داده‌ است؟! [۳۶۰].

اما این آزرده خاطر بیانگر وجود اختلاف و یا کدورت ارتباط میان آن دو نمی‌باشد، بلکه‌ تنها بیان تاریخی یک واقعه می‌باشد.

عقبه‌ بن صهبان هنائی راجع به‌ تفسیر آیه‌ی ذیل از حضرت عایشه لپرسید:

﴿ثُمَّ أَوۡرَثۡنَا ٱلۡكِتَٰبَ ٱلَّذِينَ ٱصۡطَفَيۡنَا مِنۡ عِبَادِنَاۖ فَمِنۡهُمۡ ظَالِمٞ لِّنَفۡسِهِۦ وَمِنۡهُم مُّقۡتَصِدٞ وَمِنۡهُمۡ سَابِقُۢ بِٱلۡخَيۡرَٰتِ[فاطر: ۳۲]. «(ما کتاب‌های پیشین را برای ملّتهای گذشته فرستادیم و) سپس کتاب (قرآن) را به بندگان برگزیده خود (یعنی امت محمّدی) عطاء کردیم. برخی از آنان به خویشتن ستم می‌کنند، و گروهی از ایشان میانه‌روند، و دسته‌ای از ایشان در پرتو توفیقات الهی در انجام نیکی‌ها پیشتازند. این (سبقت در خیرات) واقعاً فضیلت بزرگی است».

فرمود: فرزندم! این سه گروه به جنت می‌روند و فرمود: «سابق بالخیرات» کسانی هستند که‌ در زمان رسول خدا صوفات یافتند و پیامبر صگواهی زندگی و روزی را برای آنان داد و «مقتصد» آنانی هستند که‌ تا دم مرگ از رسول خدا صتبعیت نمودند و اما «ظالم لنفسه»‌ افرادی همچون من و شما هستند [۳۶۱].

حضرت عمار بن یاسر سبه‌ همراه‌ اشتر نخعی که طرفدار حضرت علی سبودند و قهرمانان این جنگ بودند به ملاقات حضرت عایشه آمدند، حضرت عمار سگفت: ای مادرم! عایشه‌ فرمود: من مادرت نیستم. عمار عرض کرد: شما مادرم هستی گرچه این را نپسندی. بعد پرسید چه کسی همراه تو می‌باشد؟ گفت: اشتر نخعی می‌باشد. به اشتر نخعی خطاب فرموده و گفت: تو بودی که می‌خواستی خواهر زاده‌ام را بکشی؟

اشتر نخعی گفت: او می‌خواست مرا بکشد و من نیز می‌خواستم او را بکشم. حضرت عایشه گفت: اگر تو اینطور می‌کردی هرگز کامیاب نمی‌شدی. زیرا من از رسول الله صشنیدم که می‌گفت:

«لاَ یحِلُّ دَمُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ إِلاَّ بِإِحْدَى ثَلاَثٍ: الثَّیبُ الزَّانِی، وَالنَّفْسُ بِالنَّفْسِ، وَالتَّارِكُ لِدِینِهِ الْمُفَارِقُ لِلْجَمَاعَةِ». «ریختن خون هیچ مسلمانی جایز نیست مگر بخاطر یکی از این سه مورد: اگر انسان دیگری را بکشد،کشته می‌شود. فردی که ازدواج کرده باشد و بعد از آن، مرتکب زنا شود و کسی که از دین خارج شود».

و در روایت طیالسی آمده است که عایشه‌ می‌گفت: ای عمار تو می‌دانی که آنحضرت صفرموده است: «ریختن خون هیچ مسلمانی جایز نیست مگر بخاطر یکی از این سه مورد: اگر انسان دیگری را بکشد،کشته می‌شود. فردی که ازدواج کرده باشد و بعد از آن، مرتکب زنا شود و کسی که از دین خارج شود» [۳۶۲].

با توجه‌ به‌ این حدیث ثابت می‌شود که هدف حضرت عایشه لاز این لشکر کشی جنگ و خون‌ریزی نبوده است. بلکه‌ ایشان بعد از این‌که‌ جهت اصلاح جامعه‌ و گرفتن قصاص از قاتلین عثمان ساز مکه‌ بیرون آمد، با چنین واقعه‌ای مواجه‌ گشت. و آن شبهه‌ نیز از جانب دسته‌ای از بنی‌امیه‌ شایع گشت که‌ از سخن علی سدر واقعه‌ی افک بهره‌ برداری نمودند و برای هدف سیاسی خود استخدام نمودند، در حالی که‌ هدف علی ساین بود که‌ از او جدا شود و خیال خود را آسوده‌ گرداند تا زمانی که‌ برائت او ثابت می‌گردد و آن وقت می‌تواند او را دوباره‌ به‌ نکاح خود درآورد؛ بنی امیه وقتی که برای بد نام کردن حضرت علی سهیچ بهانه‌ای در دست نداشتند، این واقعه را برای بد نامی او ساختند و علت آن این بود که قرآن مجید افرادی را که در اتهام حضرت عایشه لتشریک مساعی داشتند، جهنمی قرار داده است.

[۳۶۰] صحیح بخاری- کتاب الوصایا ش ۲۷۴۱، صحیح مسلم- کتاب الوصیه‌ ش ۱۶۳۶، سنن نسائی- کتاب الطهارة ش ۳۳ و کتاب الوصایا ش ۳۶۲۴ و سنن ابن ماجه‌- کتاب ما جاء فی الجنائز ش ۱۶۲۷. [۳۶۱] مسند طیالسی ۱/۲۰۹ ش ۱۴۸۹، المستدرک- حاکم ۲/۴۶۲ ش ۳۵۹۳، مجمع الزوائد- هیثمی ۷/۹۶ و الاوسط- طبرانی ۶/۱۶۷ ش ۶۰۹۴. [۳۶۲] مسند امام احمد ۶/۲۰۵ ش ۲۵۷۴۱، مسند طیالسی ۱/۲۱۶ ش ۱۵۴۳، المستدرک- حاکم ۴/۳۹۳ ش ۸۰۳۹ و مسند اسحاق بن راهویه‌ ۳/۹۱۳ ش ۱۶۰۲.