غیرت عایشه نسبت به خدیجه و نمونههایی از ناز و کرشمه عایشه ل
با توجه به اینکه امالمؤمنین خدیجه لدر قلب آنحضرت صخود را جایی داده بود، پیامبر صبسیار از او یاد میکرد، تا آنجا که حتی بعد از وفات نیز بیش از همه برای او محزون و ناراحت میشد و از همه بیشتر راجع به او یاد مینمود و سال وفات ایشان را به عام الحزن(سال غمها) نامگذاری نمود، زیرا در طول آنروزها همچنان غم و ناراحتی او را همراهی میکردند.
یکبار آنحضرت صیادی از خدیجه کردند، عایشه گفت: گاهی به آنحضرت صمیگفتم: گویا در دنیا زنی بجز خدیجه، وجود نداشته است. رسول خدا صمیفرمود:
«إِنَّهَا كَانَتْ وَكَانَتْ، وَكَانَ لِی مِنْهَا وَلَدٌ» [۱۶۸]. «فضایل زیادی داشت و من از او، فرزند دارم».
این روایت در مسند ابن جنبل این طور آمده است که بانو عایشه لگفت: هر وقت آنحضرت صنام خدیجه لرا ذکر مینمود، او را تمجید میگفت و به نیکویی از او تعریف میکرد، از همینرو غیرتم به جوش آمد و گفتم: یا رسول الله! چرا شما این پیر زن را که لبهایش سرخ و از مرگش زمانی گذشته تا این اندازه تعریف میکنید، مگر خداوند ﻷبهتر از او را به شما نداده است؟ آنحضرت صوقتی این را شنید، رنگ چهرهاش عوض شد و فرمود:
«ما ابدلنی الله ﻷخیرا منا، قد آمنت بی اذ کفر بی الناس، و صدقنی اذ کذبنی الناس، و واستنی بمالها اذ حرمنی الناس، و رزقنی الله ﻷولدها، اذ حرمنی اولاد النساء» [۱۶۹]. «نه هرگز خداوند ﻷبهتر از او را به من نداده است، او زنی بود که هنگامی که مردم مرا انکار کردند او به من ایمان آورد، وقتی که مردم مرا تکذیب کردند او مرا تصدیق نمود و هنگامی که مردم از کمک به من دریغ ورزیدند او با ثروتش غمخواری مرا میکرد و خداوند ﻷاز او به من فرزند بخشید، در صورتی که از بقیه زنها مرا از فرزند محروم کرد».
یکبار حضرت عایشه لسردرد داشتند و به همین خاطر چنین نالیدند: وای سرم. رسول الله صفرمود:
«بَلْ أَنَا، وَا رَأْسَاهْ». «بلکه وای سرم». -این قضیه در ابتدای مرض الموت آنحضرت رخ داده است- سپس آنحضرت صفرمود:
«ما ضرك لو مت قبلی فغسلتك وکفنتك وصلیت علیك ودفنتك». «اگر تو پیش از من میمردی، من تو را با دستانم غسل میدادم و تجهیز و تکفین تو را انجام میدادم و برایت دعا میکردم و این همه به سود شما تمام خواهد شد».
عایشه لعرض کرد: یا رسول الله! تو مرگ من را میخواهی تا اگر اینطور شود زن جدیدی را به این حجره بیاورید. آنحضرت صوقتی این را شنید، لبخند زدند [۱۷۰].
باری اسیری را آوردند و پیامبر صاو را در حجره عایشه زندان نمود، عایشه با زنان به صحبت پرداخت و اسیر از غفلت استفاد کرده، فرار کرد؛ وقتی آنحضرت صتشریف آورد و زندانی را در خانه نیافت، پرسید: اسیر کجا رفته است؟ پس از آنکه واقعه برایش روشن گردید، از روی خشم بر عایشه فرمود: چرا اینکار را انجام دادی، دستهای شما بریده باد! بعد بیرون رفت و اصحاب را خبر داد و دوباره زندانی دستگیر شد، آنحضرت صوقتی به خانه تشریف آورد، دید که عایشه دستهایش را پایین و بالا میکند و نگاه میکند، پرسید: عایشه چه کار میکنی؟ عرض کرد: نگاه میکنم که کدام یک از دستانم قطع میشود. آنحضرت صمتأثر شد و چنین دست به دعا بلند کردند: «اللهم انی بشر اغضب کما یغضب البشـر، فایما مؤمن أو مؤمنة دعوت علیه فاجعله له زکاة وطهورا» [۱۷۱].
عایشه لبه این افتخار میکرد که در میان همسران پیامبر صتنها زنی بوده که قبل از ازدواج با آنحضرت به همسری کسی در نیامده و بعضی اوقات ناز و کرشمه خود را از این طریق به خدمت پیامبر صعرضه میداشت؛ میگوید: گفتم: ای رسول خدا! اگر وارد درهای شدی که بعضی از درختان آن را (حیوانات) خوردهاند و بعضی دیگر را نخوردهاند، در کدام یک از آنها شترانت را به چرا میبری؟ فرمود:
«فِی الَّذِی لَمْ یرْتَعْ مِنْهَا». «به سوی درختانی میبرم که چرانیده نشدهاند». هدف عایشهلاین بود که رسول الله صبا دوشیزهای غیر از او ازدواج نکرده بود [۱۷۲].
در واقعه افک که ذکر آن بعداً خواهد آمد، وقتی به وسیله وحی برائت و پاکی عایشه ثابت شد، مادرش گفت: دخترم بلند شو و از رسول خدا صتشکر کن. گفتم: بخدا سوگند، بلند نمیشوم و بجز خدا، از کسی دیگر، تشکر نمیکنم، زیرا که او برائت و پاکی مرا ظاهر فرموده است و غیر از او از هیچ کس تشکر و قدر دانی نمیکنم [۱۷۳].
یکبار آنحضرت فرمود: «إِنِّی لأَعْلَمُ إِذَا كُنْتِ عَنِّی رَاضِیةً، وَإِذَا كُنْتِ عَلَی غَضْبَى». «من میدانم که تو چه وقت از من راضی هستی و چه وقت از من ناراحتی». پرسیدم: چگونه میدانی؟ فرمود:
«أَمَّا إِذَا كُنْتِ عَنِّی رَاضِیةً فَإِنَّكِ تَقُولِینَ: لا وَرَبِّ مُحَمَّدٍ، وَإِذَا كُنْتِ عَلَی غَضْبَى قُلْتِ: لا وَرَبِّ إِبْرَاهِیمَ». «هنگام رضایت، میگویی: نه و سوگند به پروردگار محمد. و هنگام ناراحتی، میگویی: نه و سوگند به پروردگار ابراهیم» [۱۷۴].
گفتم: ای رسول خدا! بلی، همینطور است. سوگند به خدا که (هنگام ناراحتی) فقط نامت را بر زبان نمیآورم.
مارگیولیوس در کتاب «لائف اف محمد» اینگونه این واقعه را مینویسد: وقتی محمد او را (عایشه را) ناراضی میکرد، او از اینکه به محمد بگوید پیامبر خدا ابا میورزید و به شدت از نزول وحی بر او اعتراض میگرفت [۱۷۵].
از اینجا باید بیتعصبی، صداقت و شناخت اروپا از لغت و گویش عربی را باید اندازه کرد [۱۷۶].
[۱۶۸] صحیح بخاری- کتاب المناقب ش۳۸۱۸. [۱۶۹] مسند امام احمد۶/۱۱۷ ش۲۴۹۰۸، مجمع الزوائد- هیثمی ۹/۲۲۴ و الکبیر- طبرانی ۲۳/۱۳ ش۲۲. [۱۷۰] قسمتی از آن روایت در صحیح بخاری آمده است، کتاب المرضی ش۵۶۶۶ و حباری روایت فوق در منابع ذیل ذکر شده است: مسند امام احمد ۶/۲۲۸ ش۲۵۹۵۰، صحیح ابن حبان ۱۴/۵۵۱ ش۶۵۸۶، السنن الکبری- بیهقی ۳/۳۹۶ ش۵۴۵۱، السنن الکبری ۴/۲۵۲ ش۷۰۷۹. [۱۷۱] مسند امام احمد۶/۵۲ ش۲۴۳۰۳، مجمع الزوائد ۸/۲۶۶ و السنن الکبری- بیهقی ۸/۸۹. [۱۷۲] صحیح بخاری- باب نکاح الابکار ش ۵۰۷۷ و صحیح ابن حبان ۱۰/۱۷۴ ش۴۳۳۱. [۱۷۳] صحیح بخاری- کتاب المغازی ش۴۱۴، صحیح مسلم- کتاب التوبة ش۲۷۷۰ و مسند امام احمد ۶/۵۹ ش۲۴۳۶۲. [۱۷۴] صحیح بخاری- کتاب النکاح- باب غیرة النساء و وجدهن ش۵۲۲۸، صحیح مسلم- کتاب فضائل الصحابة ش۲۴۳۹، صحیح ابن حبان ۱۶/۴۹ ش۷۱۱۲، السنن الکبری- نسائی ۵/۳۶۵، مسند ابویعلی ۸/۲۹۱ ش۴۸۹۳. [۱۷۵] Life of muhammad ص ۴۱۵. [۱۷۶] نویسنده خواسته است که از این طریق به خاورشناسان و به ویژه کینهتوزانشان و در صدر آنان مارگیولیوس استهزا و مسخره نماید. (ناشر)