۳- ارشاد و راهنمایی
هر دین و مذهبی که پیروانش با جمود فکری مواجه میشوند و بعد از گذشت دورهای زمانی چرخهای محرک خونی آن متوقف میگردند،، باید کسی برای تجدید و احیای دوبارهی آن تلاش نماید، اما اگر فاصلهی آن کوتاه باشد و زمان زیادی بر آن نگذشته باشد، نیازمندی کسی است که به ارشاد و آگاهیسازی رویی آورد و نهایت تلاش خود را در زمینهی بازیابی احکام و تعالیم از دست رفته خرج نماید و نباید آنرا کنار بگذارد تا اینکه نشانههایش از منظر عموم مخفی گردند و مردم آنرا به فراموشی بسپارند. این، یعنی ارشاد و آگاهیدهی.
تلاشهای امالمؤمنین عایشه لدر راستای انجام این وظیفه کمتر از تلاش و زحمات سایر اصحاب شنبود، ایشان خواه در حجرهی خود، یا در میان مردم و یا در مراسم حج میبود، هرگز این فریضه را به فراموشی نسپارد و در هیچ لحظه و مکانی از آن غافل نماند.
عایشه لبه خاطر تمامی رویدادهای دوران خلافت عثمان سناراحت و غمگین بود و از وجود شبکههایی دسیسهگر و کینهتوز که حلقه حلقههای آنرا پاره میکردند، احساس خطر میکرد، و به همین خاطر بود که در جنگ جمل شرکت نمود.
پس از آنکه مردمان زیادی از عثمان سگرد آمدند و به خاطر آشوبی که غیرعربها و اهل مصر به وجود آورده بودند، از او ناراحت بودند تا آنجا که برخی به نفرین و دشنام و بدگویی او پرداخته بودند، مخارق بن ثمامه -که از سادات بصره بود- خواهرش (امکلثوم دختر ثمامه) را نزد عایشه فرستاد و گفت: به خدمت عایشه لبرو و در مورد عثمان بن عفان از او بپرس که در اینجا مردمان زیادی برای او جمع شدهاند. امکلثوم میگوید: وقتی به خدمت عایشه رسیدم، گفتم: بعضی از فرزندانت به شما سلام میرسانند و راجع به عثمان از شما میپرسند. گفت: من گواهی میدهم که عثمان را در شبی از چلهی تابستان در این منزل خود دیدم که جبرئیل ÷به پیامبر صوحی مینمود، پیامبر صبا دستش به شانهی عثمان زد و گفت: ای عثم! بنویس. باید این را بگویم که خداوند ﻷاین مرتبه را به کسی نمیدهد مگر اینکه مورد تأیید او باشد، لذا هرکس در مورد عثمان ناسزایی بگوید، نفرین خدا را شامل حال خود کرده است [۷۶۷]. امام احمد بن حنبل نیز این داستان را با تفاوتی جزئی در مسند خود آورده و در آن آمده که عایشه لگفت: خدا کسی را لعنت کند که عثمان را لعنت مینماید. -راوی میگوید: فکر کنم سه مرتبه این دعا را یکرار نمود- زیرا رسول خدا را دیدم که زانویش را به طرف عثمان دراز کرده بود و در حالی که وحی بر آنحضرت صنازل میگشت، من هم عرق پیشانی او را پاک میکردم، عثمان کسی است که پیامبر صدو دخترش (یکی پس از دیگری) را به نکاح او درآورد و به او گفت: ای عثمان! وحی را بنویس. عایشه گفت: خداوند ﻷاین مرتبه را به کسی نمیدهد مگر اینکه مورد تأیید او باشد [۷۶۸].
ابوسلمه بن عبدالرحمن بن عوف با دستهای از مردم اختلافی داشت، او شکایت خود را به عایشه برد، عایشه لگفت: ای ابوسلمه! از غصب زمین دیگران پرهیز کن، زیرا پیامبر صفرموده است: «مَنْ ظَلَمَ مِنَ الأَرْضِ شَیئًا طُوِّقَهُ مِنْ سَبْعِ أَرَضِینَ» [۷۶۹]«هرکس، زمین دیگری را (بناحق) تصاحب کند، آن زمین تا هفت طبق، طوقی در گردن او میشود».
عادت مردم مدینه بر آن بود که هرگاه کودکی متولد میشد، او را جهت تبرک به خدمت عایشه میآوردند تا برای آنها دعای برکت بخواند؛ یکبار کودکی را پیش آو آوردند، وقتی خواست که کودک را بر بالشش بگذارد، زیر سر کودک، تیغی را مشاهده کرد، راجع بدان از خویشان کودک سؤال کرد؟ گفتند: آنرا زیر بالشش میگذاریم تا از شر جن محفوظ بماند. عایشه لتیغ را برداشت و دور انداخت و آنان را از چنین عملی نهی نمود و گفت: پیامبر صبدیمنی را نمیپسندید و آنرا زشت میشمارد [۷۷۰].
در عهد عمر بن خطاب سمسلمانان با غیر عربها اختلاط پیدا کردند، اما قدرت اجرایی و نیروی قوی از رخنهکردن سم و میکروب عجمیت به درون مجتمع اسلامی جلوگیری مینمود، ولی حکومت عثمان ستوان رویارویی با این امواج را نداشت و آن اختلاط و رفت و آمد پیوسته ادامه داشت تا اینکه آن سم و میکروبها به درون جامعهی اسلامی راه یافت و شروع به سمپاشی محیط عربی نمود و انواع مختلفی از وسایل مختلف سرگرم کننده بر پیکر جامعهی اسلامی پرده کشید و بازی شطرنج و نردبازی و دیگر وسایل تفریحی چنان بر آنان غالب گشت که بسیار ساده اوقات خود را ضایع میکردند؛ اصحاب رسول الله که این را مشاهده کردند، به نهی از آن پرداختند و شروع به بازداشتن مردم از چنین اعمالی، کردند؛ به عایشه لخبر رسید که افرادی در خانهی او مشغول به نردبازی هستند، عایشه به آنان خبر داد که اگر آنرا از خود دور نسازید، شما را از خانه بیرون میاندازم [۷۷۱].
ابن ابی سائب از مشهورترین سخنرانان و داستانگویان مدینه بود، ابن ابیسائب طبق عادت داستانسرایان دعاهایی مسجع و با صدایی مخصوص را سر میداد تا توجه مردم را به خود جلب نماید؛ عایشه لوقتی از این عمل ابن ابیسائب اطلاع یافت، به او گفت: در خصوص سه چیز با من بیعت میکنید یا اینکه میخواهید با من درگیر شوید؟ گفت: آنان چه چیزی هستند؟ ای مادر مؤمنان! من سر آنان با شما بیعت میکنم. فرمود: از دعاهای مسجع دوری کن، زیرا پیامبر صو اصحاب او چنین عملی را انجام نمیدادند، و هر هفته یکبار برای مردم، داستان را تعریف کن، اگر مورد اصرار واقع شدی دو بار یا سهبار، پس مردم را خسته نکن. و هرگز نبینم که به میان مردم بروید در حالی که در مورد چیزی حرف میزنند و شما حرف آنان را قطع نمایید، بلکه آنان را آزاد بگذار، اما اگر از شما خواستند و به شما دستور دادند، برایشان داستان بگو [۷۷۲].
اسلام دستور داده که زن مطلقه در خانه شوهرش بماند تا روزی که عدهاش به پایان میرسد و جز فاطمه دختر قیس لکسی را از این حکم استثنا نکرده است، نظر به اینکه شوهرش او را طلاق داد، و او نیز برای گذراندن عدهی خود به خانهی دیگری رفت. فاطمه به این داستان خود استدلال مینمود که انتقال زن مطلقه از خانهی شوهر به مکانی دیگر برای گذراندن دوران عده جایز میباشد، لذا عبدالرحمن بن حکم دخترش را از خانهی شوهر به مکانی دیگر انتقال داد، وقتی عایشه از این ماجرا اطلاع یافت، به مروان بن حکم که امیر مدینه بود، نوشت: از خدا بترس و او را به خانهی خود بازگردان، مروان گفت: عبدالرحمن بن حکم از من خواست که چنین عمل نمایم. و در روایتی آمده که گفت: مگر داستان فاطمه دختر قیس را نشنیدهاید؟ عایشه گفت: برای فاطمه مناسب نیست که این واقعه خود را بیان میکند، بدون شک رسول اکرم صدر دوران عده به او اجازه داد که از خانه شوهرش انتقال یابد. اما بسبب این بود که خانه شوهر او در جایی ناامن و ترسناک بود [۷۷۳].
مسلمانان پس از آنکه کشورهایی عجمی را فتح کردند با اسم و نوعهای تازهای از شراب روبرو شدند که «باده» یکی از آنان بود و خمر در لغت عربی برای انواع و اقسام خاصی کاربرد داشت، مردم در مورد آن شرابهای تازه از یکدیگر میپرسیدند که آیا داخل در حکم خمر میباشد یا نه؟ عایشه لدر مجلس خود، تحریم آنرا اعلان داشت، کریمه دختر همام میگوید: از امالمؤمنین عایشه لشنیدم که میگفت: شما از نوشیدن دباء، حنتم و مزفت نهی شدهاید [۷۷۴].
طبیعتا بیشتر کسانی که پیش او میآمدند، زنان بودند که در خصوص قضایای دینی از او سؤال میپرسیدند، و امالمؤمنین هم به سؤالهایشان پاسخ میداد و آنان را به حق رهنمود میگرداند و مشکلاتشان را حل مینمود و از آنان میخواست آنرا به شوهرانشان برسانند. یکبار دستهای از زنان بصره به خدمت او آمدند، خطاب به آنان گفت: به شوهرانتان بگویید که جای ادرار و مدفوعشان را بشویند، زیرا ما خجالت میکشیم که آنان را از چنین مسایلی نهی نماییم و پیامبر صاین کار را انجام میداد [۷۷۵].
ام محبه نزد عایشه لآمد و گفت: ای ام المؤمنین! آیا زید بن ارقم را میشناسید؟ گفت: آری. ام محبه عرض کرد: ایشان کنیزی به قیمت ۸۰۰ درهم به صورت نسیه از من خریده است و شرط گذاشت که هر وقت حقوقش پرداخت شود، قرضم را ادا خواهد کرد. در همین اثناء او همین کنیز را به قیمت ۶۰۰ درهم به صورت نقد در معرض فروش قرار داد و من آنرا از او باز خرید نمودم. حضرت عایشه لفرمود: «تو هم بد کردی و زید بن ارقم هم بد کرده است، به او بگو که او ثوابهایی که در جهاد به همراه رسول اکرم صحاصل کرده بود، باطل نموده، مگر اینکه توبه کند» [۷۷۶].
دستهای از زنان اهل شام به خدمت عایشه لرفتند، عایشه به آنان گفت: شما هستید که به حمام میروید؟ پیامبر صفرمود:
«ما من امرأة وضعت ثیابها خارج بیتها الا هتکت ستر ما بینها وبین الله ﻷ» «هر زنی که بیرون از خانهی خود لباسهایش را بیرون آورد، او پرده میان خود و خدای ﻷرا دریده است» [۷۷۷].
امالمؤمنین عایشه پناهگاه هزاران زن مسلمان بود، به ویژه در مراسم حج که زنان پیرامون او گرد میآمدند و او نیز همچون فرمانده و رهبری از جلو آنها حرکت میکرد و در میانهی راه با تمام دقت و مهارتی کلی به وظیفهی دعوت، ارشاد و فتوی عمل مینمود. ذفره میگوید: همراه دستهای از زنان با عایشه لرکن سعی میان صفا و مروه را انجام میدادیم، در این فاصله با زنی مواجه شدیم که لباسی چهارگوشه و سیاه رنگ پوشیده بود که در آن عکس صلیب دیده میشد، عایشه گفت: این صلیب را از لباست دور ساز، زیرا اگر رسول الله صآنرا بر لباسی میدید، به جمعآوری آن میپرداخت [۷۷۸].
بانو عایشه از خودآرایی به زیورآلاتی که دربرگیرندهی صدایی میبود، جلوگیری میکرد و همچنین به صدای زنگ نیز اجازه نمیداد؛ بنانه مولای عبدالرحمن بن حبان انصاری در مورد امالمؤمنین عایشه میگوید: در حالی که در خدمت عایشه لبودم، کنیزکی را پیش او آوردند که صدای زنگولههایی از او شنیده میشد، فرمود: هیچگاه با این زنگولهها نزد من نیایید. بنانه در مورد آن از او پرسید؟ در جواب گفت: از رسول خدا صشنیدم که میگفت:
«لا تدخل الملائکة بیتا فیه جرس و لا تصحب رفقة فیها جرس» [۷۷۹]. «فرشتگان وارد خانهای نمیشوند که در آن صدای زنگ باشد و همچنین با کسانی مرافقت نمیکند که حامل صدای زنگ باشند».
حفصه دختر عبدالرحمن بن ابوبکر در حالی که چادری نازک را پوشیده بود، به خدمت عایشه رفت، عایشه لآن چادر را پاره کرد و چادری کلفت را به او داد [۷۸۰].
یکبار برادرش عبدالرحمن بن ابوبکر در حضور عایشه وضویی گرفت که مورد پسند عایشه نبود، لذا به برادرش گفت: ای عبدالرحمن! وضویت را کامل انجام بده، زیرا از رسول خدا شنیدم که میگفت:
«ویل للأعقاب من النار» [۷۸۱]. «دوزخ از آنِ کسانی است که وضویشان را کامل نمیگیرند».
و باری امالمؤمنین عایشه لبه دیدار صفیه ام طلحه رفت، در آنجا دخترانی را دید که به سن بلوغ رسیده بودند و بدون چادر نماز میخواندند، لذا گفت: هیچ کدام از اینها حق ندارند بدون چادر نماز بگذارند، زیرا وقتی پیامبر صآن کنیز را دید که در حجرهی من بود، پارچهای را به من داد و گفت:
«شقیه بین هذه وبین الفتاة التی في حجر امسلمة فإنی لا اراها إلا قد حاضت» [۷۸۲]. «آن را میان این کنیز و کنیزی که نزد حفصه است تقسیم کن، زیرا به نظرم به سن بلوغ رسیده است».
عروه میگوید: زنی نزد عایشه لآمد و پرسید: دخترم بر اثر بیماری موهای سرش کنده شدند و اکنون به عروسی میرود، آیا میتوانم موهایی را به سرش وصله نمایم؟ گفت: رسول خدا صاز زنان وصل کننده و زنان قبول کنندهی وصله نفرین کرده است [۷۸۳].
در مورد تلاوت قرآن، بعضی از مردم فکر میکنند، تلاوت سریع و با عجله دلیلی بر کسب پاداش زیاد و با عظمت میباشد، یعنی هراندازه بیشتر عجله به خرج دهد، اجر و پاداش او هم بیشتر و با عظمتتر خواهد بود. شخصی به خدمت عایشه میرسد و میپرسد: کسانی هستند که یک و یا دو بار تمام قرآن را در شب میخوانند؟ عایشه لفرمود: آنان ظاهرا قرآن خواندهاند، اما در واقع قرآنی نخواندهاند، زیرا چه بسا همهی شب را با پیامبر صزنده نگه میداشتیم، آنحضرت صسوره بقره و آل عمران و نساء را میخواند، هر جا آیهای میآمد که از خدا باید ترسید، از خدا پناه میخواست و هر جا از رحمت و بشارت خبر میداد، آرزوی آنرا میکرد، گفتنی است که این منظره روحانی تمام شب برپا بود [۷۸۴].
اصحاب رسول خدا صاز سفر حج برمیگشتند و اسید بن حضیر از بزرگان اصحاب نیز با آنان بود، پس وقتی به ذوالحلیفه رسیدند، کودکانی انصاری برای استقبال از خویشانشان از راه رسیدند، وقتی به اسید رسیدند، خبر مرگ همسرش را به او اطلاع دادند، اسید با شنیدن خبر مرگ همسرش شروع به گریه کرد. عایشه لبه او گفت: «خداوند متعال شما را بیامرزد، شما که یار رسول خدا بودید و از پیشینهی خوبی برخوردار هستید، چرا برای همسرت گریه میکنید؟» [۷۸۵].
آنچه برای همگان معلوم است اینکه هر سال پارچهای تازه و نو را برای کعبه آماده میکنند و پارچهی قبلی را کنار میزنند، و عادت بر آن است که متولی کعبه پارچه قدیمی را زیر خاک دفن میکند تا دستی نجس بدان دست نیابد؛ شیبه بن عثمان که کلید کعبه به دست داشت، نزد عایشه رفت و گفت: «ای مادر مؤمنان! ما از ترس اینکه پارچههای کعبه انباشته نشوند، هر سال برای دفن آنها چاهی را میکَنیم و آن را از انظار عموم مخفی مینمایم تا مبادا افراد جنابتدار و حائضه از آن استفاده کنند». عایشه لکه از فهم زیادی نسبت به روح شریعت و مقاصد آن برخوردار بود، فهمید که چنین عملی در برابر لباس کعبه غیر شرعی میباشد و خداوند ﻷو پیامبر اسلام بدان دستور ندادهاند، و ممکن است در آینده موجب متلاشی شدن عقیدهی اسلامی گردد، فرمود: «کار خوبی را که انجام ندادهاید بلکه مرتکب عمل بسیار زشتی شدهاید، چه ضرری دارد که اگر افرادی جنابتدار و یا حائضه لباس کعبه را بپوشد، شما باید آنرا به فروش برسانید و پولش را در میان فقرا و مساکین پخش کنید» [۷۸۶].
و شاید پاره کردن لباس کعبه به چند قطحه و سپس فروش آن، از همان روز رایج گشته باشد و مسلمانان توانستند آنرا به عنوان تبرک بخرند و با نگاهی پر از احترام بدان بنگرند؛ بدون شک فضل و اجر این عمل به عایشه برمیگردد که دروازهی این برکت را بر امت اسلامی گشود.
فردی (احتمال میدهند که ابوهریره بوده باشد) به مسجد نبوی آمد و در کنار حجرهی عایشه با صدایی رسا و بلند شروع کرد به روایت حدیث، تا عایشه که در حال نماز بود، آنرا بشنود؛ پس از پایان نماز، عروه از کنار او گذر کرد، فرمود: آیا شما از ابوفلان در شگفت نیستید که آمده و در کنار حجرهی من شروع به روایت حدیث از آنحضرت نموده است و در حالی که من نماز میخواندم خواسته آنرا به من بشنواند؟ سپس قبل از پایان نمازم، آنجا را ترک نموده، اگر به او میرسیدم، چنین موقفی را بر او رد مینمودم، زیرا رسول الله صمانند شما پی در پی و با عجله، سخن نمیگفت [۷۸۷].
مراد عایشه لاین بود، کسانی که حدیث نبوی را تدریس میکنند، میبایست قول و عملشان با هم مطابقت نماید، در غیر اینصورت نمیتوانند هیچگونه تأثیری بر دل مسلمانان داشته باشند.
یکبار که عایشه لدر ایام حج، در منی خیمه زده بود و مردم برای زیارت او میآمدند، جونانی قریش با حالت خنده بر او وارد شدند، بانوعایشه گفت: چرا میخندید؟ گفتند: فلانی بر چادری افتاد که نزدیک بود گردنش و یا چشمش را از دست بدهد. عایشه لگفت: نخندید، زیرا از رسول خدا شنیدم که میگفت:
«ما من مسلم یشاك شوکة فما فوقها إلا کتبت له بها درجة و محیت عنه بها خطیئة» [۷۸۸]«اگر خار و یا هر چیز دیگری به مسلمانی آزار برساند، درجهای برای آن مسلمان ثبت میشود و گناهی از گناهانش محو میگردد».
[۷۶۷] الادب المفرد۱/۲۸۸ باب من دعا صاحبه فیختصر و ینقص من اسمه شیئا ش ۸۲۸، الاوسط- طبرانی ۴/۱۱۷ ش ۳۷۵۸. [۷۶۸] مسند امام احمد ۶/۲۶۱ ش۲۶۲۹۰. [۷۶۹] صحیح بخاری- باب إثم من ظلم شیئا من الارض ش ۲۴۵۲، ۲۴۵۳ و کتاب بدء الخلق ۳۱۹۵ و صحیح مسلم- کتاب المساقاة ش ۱۶۱۲. [۷۷۰] الادب المفر- بخاری ۱/۳۱۴ ش ۹۱۲. [۷۷۱] الادب المفرد- بخاری ۱/۴۳۵ ش ۱۲۷۴. [۷۷۲] مسند امام احمد ۶/۲۱۷ ش ۲۵۸۶۲، مجمع الزوائد- هیثمی ۱/۱۹۱، المصنف- ابن ابیشیبه ۶/۲۱ ش ۲۹۱۶۴و مسند اسحاق بن راهویه۳/۹۳۳ ش ۱۶۳۴. [۷۷۳] صحیح بخاری- کتاب الطلاق ش ۵۳۲۶، سنن ابوداود- کتاب الطلاق ش ۲۲۹۲، سنن ابن ماجه- کتاب الطلاق ۲۰۳۲ و صحیح مسلم- کتاب الطلاق ش ۱۴۸۱. [۷۷۴] سنن نسائی- باب ذکر الاخبار التی اعتل بها من اباح شراب السکر ش ۵۶۸۱. [۷۷۵] مسند امام احمد ۶/۹۵ ش ۲۴۶۸۳ و ۶/۹۳ ش ۲۴۶۶۷. [۷۷۶] السنن الکبری- بیهقی ۵/۳۳۰ ش ۱۰۵۷۹ و ۱۰۵۸۰، سنن دارقطنی۳/۵۲ ش ۲۱۱، المصنف عبدالرزاق۸/۱۸۵ش ۱۴۸۱۲ و ۱۴۸۱۳. [۷۷۷] مسند امام احمد ۶/۱۷۳ ش ۲۵۴۴۶. [۷۷۸] مسند امام احمد ۶/۲۲۵ ش ۲۵۹۲۳ و ۶/۱۴۰ ش ۲۵۱۳۴. [۷۷۹] مسند امام احمد ۶/۲۴۲ ش ۲۶۰۹۴، سنن ابوداود- باب ما جاء فی الجلاجل ش ۴۲۳۱، الترغیب والترهیب- منذری ۴/۴۰ ش ۴۷۱۸. [۷۸۰] موطأ امام مالک- باب ما یکره للنساء لبسه من الثیاب ش ۱۶۲۵ و السنن الکبری- بیهقی ۲/۲۳۵ ش ۳۰۸۲. [۷۸۱] مسند امام احمد ۶/۲۵۸ش ۲۶۲۵۷. [۷۸۲] مسند امام احمد ۶/۹۶ ش ۲۴۶۹۰. [۷۸۳] مسند امام احمد۶/۱۱۱ ش ۲۴۷۴۷. [۷۸۴] مسند امام احمد ۶/۹۲ ش۲۴۶۵۳ و مجمع الزوائد- هیثمی ۲/۲۸۲. [۷۸۵] المستدرک- حاکم۳/۲۲۸ ش ۴۹۲۷، مجمع الزوائد- هیثمی ۹/۳۰۸، مسند امام احمد ۴/۳۵۲ و المصنف- ابن ابیشیبة ۷/۳۷۶ ش ۳۶۸۰۳. [۷۸۶] السنن الکبری- بیهقی ۵/۱۵۹ ش ۹۵۱۲، اخبار مکة- فاکهی ۵/۲۳۱ ش ۲۱۰و الاجابة- ذرکشی ص ۱۶۱. [۷۸۷] صحیح بخاری- کتاب المناقب ش ۳۵۶۸ و صحیح مسلم- کتاب الزهد ش ۲۴۹۳ و سنن ابوداود- کتاب العلم ش ۳۶۵۴. [۷۸۸] صحیح مسلم- کتاب البر و الصلة و الآداب ش ۲۵۷۲.