فصل دهم وفات حضرت عایشه ل
آخرین حصه خلافت امیر معاویه سدر دوران پایانی زندگانی حضرت عایشه لبود، که ۶۷ سال عمر کرد و در رمضان سال ۵۸ ﻫ مریض شد و تا چند روز بیمار ماند و هر کس حالش را جویا میشد، میفرمود: به حمد خداوند ﻷخوب هستم. [۳۸۰]
مردمی که برای عیادت میآمدند به او امید میدادند و از بهشتی بودنش حرف میزدند، اما او میفرمود: کاش که من سنگ بودم، ای کاش من مشتی خاک میبودم.
حضرت ابن عباس ساجازهی ورود خواست، حضرت عایشه به او اجازه نداد. خواهر زادههایش گفتند: او یکی از بهترین فرزندانت میباشد، پس بگذارید که وارد شود. عایشه گفت: مرا از تعریفات و تمجیدات او دور سازید، [زیرا میترسید که مبادا او بیاید و از اعمال و کردارش تعریف کند]، اما آنان چنان اصرار نمودند که به او اجازه داد. پس وقتی حضرت ابن عباس سوارد شد، گفت: از اینرو به ام المومنین نامیده شدهاید که خوشبخت و سعادتمند باشید، این، از ازل اسم شما بوده است، زیرا شما محبوبترین زن آنحضرت صبودید، رسول خدا جز پاکان کسی را دوست نمیداشت؛ از ملاقات با دوستان فقط این قدر مانده است که روح از بدن بیرون آید و پرواز کند، این گردنبند شما بود که در شب ابواء افتاد و خداوند ﻷآنرا مایه خیر برای مسلمانان قرار داد، زیرا خداوند ﻷبدین وسیله آیهی تیمم را نازل فرمود، و در شأن شما آیاتی از قرآن نازل شدهاند که اکنون شب و روز در هر محراب و مسجدی خوانده میشود. عایشه فرمودند: ابن عباس! مرا از این تعریفات به دور سازید، من دوست داشتم که من معدوم محض و نیست و نابود میبودم [۳۸۱].
در مرض الموت وصیت کرد که مرا در این حجره و در کنار آنحضرت صدفن نکنید، بلکه مرا همراه یارانم در بقیع دفن نمایید، زیرا خود را شایستهی آنجا نمیبینم [۳۸۲]. و در روایت ابن سعد آمده که گفت: با توجه به اینکه من بعد از آنحضرت صمرتکب اشتباهی شدم، میخواهم که مرا همراه سایر همسران آنحضرت صدر جنت البقیع دفن کنید [۳۸۳]. و همچنین دستور داد که منتظر روز نباشند و در شب او را دفن گردانند.
امام محمد در (الموطأ) آورده که کسی عرض کرد: اگر شما در کنار آنحضرت صدفن شوید، بهتر است. فرمود: اگر اینطور باشد باید از ابتدا اعمالم را شروع کنم [۳۸۴].
عایشه لبعد از نماز وتر هفدهم رمضان سال ۵۸ هجری مطابق با ۱۳ ژوئن سال ۶۷۸ م وفات فرمود و چنان جمعیتی در تشیع جنازه هجوم آوردند که مردم میگفتند هیچ زمانی در هنگام شب چنین ازدحامی ندیدهاند.
از عثمان بن ابیعتیق از پدرش روایت شده که گوید: در شب وفات عایشه حضور داشتم و با چنان ازدحامی از زنان مواجه گشتم که گویا روز عید است [۳۸۵]. حضرت ام سلمه لشیون و نالهای را شنید، لذا به کنیزکی گفت: نگاهی بیانداز که چه شده است. گفت: جنت برای حضرت عایشه لواجب گشته است. ام سلمه گفت: سوگند به آن کسی که جانم در دست او است، عایشه بعد از پدرش محبوبترین کس آنحضرت صبودند [۳۸۶]. در مسند طیالسی آمده است که ام سلمه بعد از شنیدن نالهای بر عایشه، کنیزکش را فرستاد که چه شده است؟ جاریه برگشت و گفت: او را تسلیم به خاک کردند. ام سلمه گفت: خداوند ﻷرحمت خود را شامل حال او گرداند، سوگند به آن کسی که جانم در دست او است، عایشه بعد از پدرش محبوبترین کس آنحضرت صبودند [۳۸۷]. حضرت ابو هریره سدر این روزها قائم مقام حاکم مدینه بود، او نماز جنازه خواند، و قاسم بن محمد بن ابی بکر، عبدالله بن عبدالرحمن بن ابی بکر، عبدالله بن عتیق، عروه بن زبیر، و عبدالله بن زبیر شاو را داخل قبر کردند و طبق وصیت در جنت البقیع به خاک سپرده شد [۳۸۸]. در مدینه قیامت بر پا شده بود که امروز یکی دیگر از شمعهای حرم نبوی خاموش گشت، تابعی مسروق بیان میکند: اگر یک مسأله را مد نظر قرار نمیدادم من برای ام المؤمنین مجلس عزا را برقرار میکردم [۳۸۹].
از یک مرد مدینهای پرسیدند که در وفات حضرت عایشه لاهل مدینه تا چه حد غمگین بودند؟ در جواب گفت: مادر یکایک آنها بود؛ یعنی تمام مسلمانان برای او غمگین بودند [۳۹۰].
حضرت عایشه بعد از خود کمی متروکه به جای گذاشت که یک جنگل نیز در میان آنها بود و سهمیه خواهرش اسماء شد. امیر معاویه ستبرکاً آن را به صد هزار درهم خریداری کرد؛ آیا شما میدانید که حضرت اسماء این مبلغ گزاف را چه کرد؟ ایشان آنرا در بین قاسم بن محمد و ابن ابیعتیق تقسیم کرد [۳۹۱].
[۳۸۰] الطبقات الکبری – ابن سعد ۸/۷۵. [۳۸۱] قسمت نخست آن در صحیح بخاری- کتاب المناقب ش ۳۷۷۱ و همچنین در کتاب تفسیر القرآن آمده است. اما روایت به طور کامل در المستدرک- حاکم ۴/۹ ش ۶۷۲۶ و مسند امام احمد ۱/۲۲۰ ش ۱۹۰۵ آمده است. [۳۸۲] صحیح بخاری- کتاب الجنائز ش۱۳۹۱ و در کتاب الاعتصام بالکتاب و السنة ش ۷۳۲۷. [۳۸۳] المستدرک- حاکم ۴/۷ ش ۶۷۱۷ و الطبقات الکبری- ابن سعد ۸/۷۴. [۳۸۴] موطأ- امام محمد ش ۹۷۳ باب النوادر ص ۳۱۱. [۳۸۵] الطبقات الکبری- ابن سعد ۸/۷۷. [۳۸۶] المستدرک- حاکم ۴/۱۵ ش ۶۷۴۶ [۳۸۷] مسند طیالسی ۱/۲۲۴. [۳۸۸] الطبقات الکبری- ابن سعد ۸/۷۷. [۳۸۹] الطبقات الکبری- ابن سعد ۸/۷۷. [۳۹۰] الطبقات الکبری- ابن سعد ۸/۷۷. [۳۹۱] صحیح بخاری- ترجمة الباب.