قزوینی: حرکت ابوبکر بعد از خروج رسول خدا جاز مکه
در بحث قبلی ثابت کردیم که ابوبکر همراه پیامبر اکرم از مکه خارج شدهاند و این از آیه اخذ میشود اما باز هم ببینیم که قزوینی برای رد کردن آیۀ قرآن به چه ریسمانی چنگ میزند؛ وی مینویسد:
«احمد بن حنبل در فضائل الصحابه و مسند خود و طبرانى در المعجم الکبیر و... مىنویسند:
«عمرو بن میمون مىگوید:.... عبداللَّه بن عباس در حالى که لباسش را تکان مىداد تا غبارش فروریزد آمد و گفت: اف و تف بر آنان، به مردى دشنام مىدهند و از او عیبجویى مىکنند که ده ویژگى براى اوست.
[شش]- على÷لباس رسول خدا جو سلم را بر تن کرد و به جاى ایشان خوابید. مشرکان همانگونه که رسول خدا جرا ناسزا مىگفتند، به ناسزاگویى پرداختند به گمان این که وى پیامبر خدا جاست. ابوبکر رسید و گفت: اى پیامبر خدا. على÷به وى گفت: پیامبر به طرف چاه میمون رفتهاند. ابوبکر راه چاه میمون را در پیش گرفت و با حضرت به درون غار شد، مشرکان نیز همچنان به ناسزاگویى خود ادامه مىدادند. ابن عباس گفت: کفار قریش على÷را با سنگ مىزدند؛ همان طورى که رسول خدا را مىزدند؛ در حالى که على÷از درد به خود مىپیچید، سرش را در لباسش پنهان کرده بود و تا صبح سرش را بیرون نیاورد....
حاکم نیشابورى بعد از نقل این روایت مىگوید:
این روایت سندش صحیح است؛ ولى بخارى و مسلم به این صورت نقل نکردهاند. ذهبى نیز در تلخیص المستدرک بعد از نقل این روایت گفته: صحیح.
حافظ ابوبکر هیثمى نیز بعد از این روایت مىگوید:
این روایت را احمد و طبرانى در معجم کبیر و معجم اوسط به صورت خلاصه نقل کردهاند، راویان احمد همگى راویان صحیح بخارى هستند؛ غیر از أبى بلج فزارى که او نیز مورد اعتماد است.
همچنین ابن أبى حاتم مىنویسد:
عمرو بن میمون از ابن عباس نقل کرده است که «على با جان خودش (رضایت خداوند را) خرید، بر بستر رسول خدا خوابید؛ در حالى که مشرکان قریش او را با سنگ مىزدند. پس ابوبکر آمد و گفت: اى رسول خدا! او خیال مىکرد که او رسول خدا است. على÷گفت: من پیامبر خدا نیستم، رسول خدا را در منطقه چاه میمونه مىتوانى پیدا کنی. پس ابوبکر با رسول خدا داخل غار شد. مشرکان قریش رسول خدا را با سنگ مىزدند؛ ولى آن حضرت از درد به خود نمىپیچید؛ ولى على از درد به خود مىپیچید....»
جواب:
قزوینی ادعا میکند که این روایت صحیح السند است، ما فعلاً در مورد سند روایت سخنی نمیگوییم و فرض را بر این میگیریم که واقعه، واقعاً چنین بوده که در این روایت آمده است.
اما این روایت از چند جهت دامن قزوینی را میگیرد و قزوینی مصداق همان ضرب المثلی میشود که میگوید: «دیوانه سنگی را که دور افتاده، بلند کرده بر سر خود میکوبد» این روایت نیز چنین حالتی دارد و به جای اینکه به نفع قزوینی باشد کاملاً بر علیه اوست؛ به این دلیل:
در این روایت آمده که وقتی حضرت ابوبکر صدیق وارد خانه شد و سیدنا علی را با نبی اکرم اشتباه گرفت؛ علی بلافاصله و بدون هیچ سخن و هیچ توضیحی به ابوبکر گفت: «پیامبر به طرف چاه میمون رفتهاند» یا در روایت ابو حاتم رازی حضرت علی به سیدنا ابوبکر گفت: «پیامبر را در بئر میمون بیاب [۴۰۱]» به این معنی که حضرت علی بدون اینکه حضرت ابوبکر چیزی بپرسد یا درخواستی بکند جای نبی اکرم جرا به وی گفتند و عملاً گفتند که به آنجا برو و در آنجا او را بیاب؛ ولی در تئوری مذهب «ملای قزلباش» ابوبکر دشمن اسلام و دشمن پیامبر اسلام است و اگر ابوجهل و ابولهب مانند افعی هستند ابوبکر صدیق نزد آنها مانند اژدهای هفت سر است!
سؤال این است که چرا حضرت علی بدون هیچ جبر و فشاری جای رسول خدا را فاش کرد؟ چرا به این دشمن اسلام اطلاعات داد؟ مگر پیامبر او را مأمور نکرده بود که جایش را به کسی نگوید؟ چرا به کسی که از ابولهب هم بدتر بود جای رسول خدا را لو داد؟
اگر تئوری شیعه و داستان مضحک شیعه را در مورد «همراهی جبری ابوبکر با نبی اکرم» قبول کنیم؛ حضرت علی خیانتکار و دهن لق جلوه میکند؛ چرا که آخوند شیعه از طرفی میگوید: «پیامبر، ابوبکر را به این خاطر برد که مبادا جای رسول خدا را لو دهد» و در روایت مشار الیه آمده که جای نبی اکرم را حضرت علی لو داد و علی بدون هیچ تهدید و ترعیبی به ابوبکر گفت که پیامبر در فلان مکان است؛ در نهایت، نتیجه این میشود که علی باعث شد که ابوبکر به پیامبر برسد و علی باعث شد که پیامبر ابوبکر را به اجبار با خود ببرد و اگر علی جای پیامبر را لو نمیداد یا اینکه او را گیج میکرد یا اینکه اظهار بیاطلاعی میکرد، هیچ مشکلی پیش نمیآمد و ابوبکر هم پیامبر را نمیبرد تا به قول ملای شیعی پیامبر را به زحمت بیاندازد و....
اما اگر این داستان را قبول کنیم ولی به جای تئوری خود ساختۀ شیعه سخن اهل سنت و غالب مؤرخین را قبول کنیم و قبول کنیم که ابوبکر صدیق، یار مخلص پیامبر اکرم بوده و زمانی که حضرت علیس، آدرس نبی اکرم جرا به ابوبکر میگوید، در حقیقت به پیامبر خیانت نکرده و به یک منافق آمار نداده بلکه یار مخلصی را به سوی رفیقش راهنمایی کرده! البته این توجیه هم با شخصیت حضرت علی و هم با تاریخ اسلام و هم با وجدان مسلمانی، همخوان است.
پس با این وجود فهمیدیم که اگر این روایت صحیح السند باشد و واقعه چنین باشد که در این روایت آمده باز هم کار شیعه لنگ است و یا باید هم حضرت علی و هم حضرت ابوبکر را مذموم بدانیم یا هردو را ممدوح بدانیم، قدح یکی و مدح دیگری در این روایت شدیداً متناقض و غیر ممکن است.
گذشته از اباطیلی که در کل این روایت وجود دارد [۴۰۲]چند مسالۀ خیلی عجیب نیز در متن روایت وجود دارد.
۱- در روایت آمده که ابوبکر صدیق با حضور مشرکین و کفار در اطراف خانه میتواند به راحتی وارد و خارج شود و هیچ کدام از مشرکین جلو او را نمیگیرند و ایجاد مزاحمتی نمیکنند و از عجایب است که در کتب شیعه آمده است؛ زمانی که کفار خواستند به خانۀ پیامبر حمله کنند «ابو لهب گفت: من نمىگذارم شبانه به خانه او درآیید، براى اینکه در خانه زن و بچه هست، و ما ایمن نیستیم از اینکه دست خیانتکارى به آنان نرسد، لذا او را تا صبح تحت نظر مىگیریم وقتى صبح شد وارد شده و کار خود را مىکنیم» [۴۰۳]
علی بن ابراهیم قمی در تفسیرش مینویسد: «فقال أبو لهب: لا أدعكم أن تدخلوا عليه بالليل، فإن في الدار صبيانا ونساء، ولا نأمن أن تقع بهم يد خاطئة...» [۴۰۴]
حال عجیب است که همین ابولهب اجازه میدهد که ابوبکر بدون اجازه گرفتن وارد خانه شود و به هیچ وجه در این فکر نبود که شاید زنان قومش در وضعیت جالبی نباشند!
۲- در روایت آمده است که کفار قریش به سمت بستر سنگ زدند و علی÷از درد مینالید و این خلاف مشهور است که پیامبر جبه ایشان فرمودند: «برد حضرمی من را بپوش و در بستر من بخواب که هیچ گزندی به تو نمیرسد.»
چنانکه شیعه نیز چنین نقل کرده: «تسجّ ببردى فانّه لن يخلص اليك منهم امر تكرهه» [۴۰۵]
و از آن عجیبتر اینکه در کتب شیعه آمده است که خداوند به جبرئیل و میکائیل دستور داد تا به خانۀ پیامبر بیایند و از حضرت علی محافظت کنند!!
شوشتری از ثعلبی و گنجی روایت میکند و مجلسی از غزالی و طوسی و ابن بابویه و ابن شاذان و کلینی و طوسی و ابن عقده و برقی و ابن فیاض و عبدلی و صفوانی و ثقفی!! نقل کرده و مینویسند: «فَأَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَيْهِمَا أَ فَلَا كُنْتُمَا مِثْلَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ آخَيْتُ بَيْنَهُ وبَيْنَ مُحَمَّدٍ فَبَاتَ عَلَى فِرَاشِهِ يَفْدِيهِ بِنَفْسِهِ ويُؤْثِرُهُ بِالْحَيَاةِ اهْبِطَا إِلَى الْأَرْضِ فَاحْفَظَاهُ مِنْ عَدُوِّهِ فَكَانَ جَبْرَئِيلُ عِنْدَ رَأْسِهِ ومِيكَائِيلُ عِنْدَ رِجْلَيْه» [۴۰۶]
کشفی (م۱۰۶۰ق) مینویسد: «خداى تعالى فرمود: اى جبرئیل و میکائیل، شما چرا همچو على بن ابى طالب نباشید که میان او و محمد عقد مواخاة بستهام و او بر فراش محمد خواب کرده، نفس خود را فداى محمد گردانیده. شما هردو به زمین روید و على را از مکاید دشمنان محفوظ دارید. بفرموده قیام نموده، جبرئیل جانب سر و میکائیل جانب پا ایستاده، تمام شب محافظت نمودند» [۴۰٧]
لسان الملک مینویسد که خداوند خطاب به جبرئیل و میکائیل فرمود: «هماکنون بشتابید و او را از کید دشمن حراست کنید.» [۴۰۸]
۳- در این روایت آمده که «به طرف حضرت علی سنگ پرتاب میکردند» و این دروغ محض و خلاف واقع و خیلی عجیب است چرا که مشرکین میخواستند کارشان بیسر و صدا باشد و به همین دلیل میخواستند به یکباره به سمت بستر نبی اکرم حمله ببرند یا اینکه بنابر بعضی روایات میخواستند پیامبر را زمانی که از خانه خارج میشود به قتل برسانند و این ممکن نبود مگر اینکه پیامبر از حضور مشرکین بیخبر باشد، پس ممکن نیست مشرکین خودشان بیایند نقشۀ خودشان را لو دهند، از طرفی عده ای از همین مشرکین در بیرون خانه خوابیدند و اگر مشرکین نقشۀ خود را لو داده بودند به هیچ وجه نمیخوابیدند چرا که احتمال اینکه پیامبر در این مدت خانه را ترک کند بسیار زیاد بود!
۴- فاصلۀ کوه ثور با مکه، یک ساعت راه است؛ اگر فرض کنیم که ابوبکر ۳۰ دقیقه بعد از حرکت نبی اکرم به خانۀ پیامبر آمده باشد چگونه میتواند به پیامبر اکرم جبرسد، در صورتی که پیامبر نیز طبعاً سریع حرکت میکردند تا هر چه زودتر به کوه ثور برسند!
۵- بستر پیامبر در محلی قرار داشته که مشرکین از خارج خانه به راحتی میتوانستند آن را ببینند و به طرف آن سنگ پرتاب کنند!!حال جای سؤال است که وقتی ابوبکر وارد خانه شد، هیچ کدام از مشرکین کنجکاو نشدند که ببینند ابوبکر چه میکند چه میگوید و چه میشنود؟؟ و اگر کسی کنجکاوی کرده بود حتماً متوجه میشد که شخص خفته در بستر علی است و نبی نیست چرا که صدای علی را میشنید که میگوید من علی هستم و نبی نیستم!
شاید بگوئید: در این موقع مشرکین همه در خواب بودند به همین دلیل مانع ابوبکر نشدند، جواب این است که این نیز مشکل بدتری ایجاد میکند چرا که اگر چنین باشد باید بگوئیم که ابوبکر بیش از نیم ساعت بعد از حرکت نبی اکرم به خانه نبی آمده است زیرا به خواب رفتن تمام مشرکین که تعدادشان نیز زیاد بود به همین راحتی نیست و طبق این فرضیه باید رسیدن ابوبکر به پیامبر اکرم را بسیار بعید بدانیم!
**********
اما در مورد «سند روایت» باید بگوییم که این روایت را که اشخاصی چون حاکم وذهبی، صحیح میدانند از لحاظ سند به خاطر وجود «ابی بلج» قابل بحث است، اما قبل از بررسی سند بگذارید یک خیانت جناب قزوینی را بر ملا کنم.
جناب قزوینی نظر «هیثمی» را نصفه نقل کرده و این یک خیانت علمی است؛ هیثمی بعد از نقل روایت مینویسد: «رواه أحمد والطبراني في الكبير والأوسط باختصار ورجال أحمد رجال الصحيح غير أبي بلج الفزاري وهو ثقة وفيه لين»
قزوینی قسمت پایانی سخن «هیثمی» را آنجا که میگوید «وفیه لین» قیچی کرده، چرا که همین قسمت مسأله را تغییر میدهد و اگر در مورد شخصی گفته شود «وفیه لین» (یا فلانی لین الحدیث است) به این معنی است که وی مجروح است منتهی جرحی که موجب متروک الحدیث شدن او نمیشود و البته روایتش نیز بدون شاهد پذیرفته نمیشود.
اما قزوینی که ضعف «ابی بلج» را که محور روایت بر او میچرخد میدانسته، توثیقاتی را دربارۀ او نقل کرده است؛ به این شکل:
ذهبى در باره او مىگوید: «ابوبلج فزاری، از پدرش و عمرو بن میمون روایت نقل کرده و شبعه و هیثم از او نقل کردهاند. ابن معین او را توثیق کرده [۴۰٩]و دارقطنى و ابوحاتم گفتهاند که مشکلى ندارد.» [۴۱۰]
اما چه کنیم که انگار برای قزوینی اُفت دارد که قولی را نقل کند و از سر و ته آن نزند! دیدیم که با قول «هیثمی» چه کرد و میبینیم که همانکار را با قول امام ذهبی نیز کرده و قسمت پایانی سخنش را قیچی نموده!!
امام ذهبی مینویسد: «أبو بلج الفزاري يحيى بن سليم أو بن أبي سليم عن أبيه وعمرو بن ميمون الأودي وعنه شعبة وهشيم وثقه بن معين والدارقطني وقال أبو حاتم لا بأس به وقال البخاري فيه نظر» [۴۱۱]
قسمت پایانی متن مذکور سخن امام بخاری است که میفرمایند: «وفیه نظر»و این جرح در نزد بخاری از شدیدترین نوع جرح است.
امام ذهبی در این باره مینویسد: «قال البخاري: فيه نظر، ولا يقول هذا إلا فيمن يتهمه غالبا» [۴۱۲]
یعنی: «و بخاری در مورد او [۴۱۳]گفته است: «فیه نظر»و او این را نمیگوید مگر در مورد کسی که متهم باشد.»
و در جایی دیگر مینویسد: «وكذا عادَتُه إذا قال: (فيه نظر)، بمعنى أنه متَّهم، أو ليس بثقة. فهوعنده أسْوَأُ حالاً من (الضعيف).» [۴۱۴]
یعنی: «چنانکه عادت وی است زمانی که گفت: «فیه نظر»به این معنی است که آن روای متهم است یا اینکه ثقه نیست و این نزد او از بدترین حالت تضعیف است»
حافظ ابن کثیر مینویسد: «أَنَّ اَلْبُخَارِيَّ إِذَا قَالَ, فِي اَلرَّجُلِ «سَكَتُوا عَنْهُ» أَوْ «فِيهِ نَظَرٌ» فَإِنَّهُ يَكُونُ فِي أَدْنَى اَلْمَنَازِلِ وَأَرْدَئِهَا عِنْدَهُ» [۴۱۵]
یعنی: «زمانی که بخاری در مورد شخصی گفت: «سكتوا عنه» یا «فیه نظر»پس آن شخص در نزد او در پایینترین درجه ضعف قرار دارد.»
علامه معلمی در این باره مینویسد: «وذكروا أن البخاري يقول: «فيه نظر» أو «سكتوا عنه» فيمن هو عنده ضعيف جداً» [۴۱۶]
در جایی دیگر مینویسد: «قال البخاري ((فيه نظر)) وهذه من أشد كلمات الجرح في اصطلاح البخاري» [۴۱٧]
ابن خلدون نیز در این مورد مینویسد: «قال البخاري: فيه نظر. وهذه اللفظة من اصطلاحه قوية في التضعيف جداً» [۴۱۸]
تا اینجا فهمیدیم که «ابی بلج» در نزد «هیثمی» مجروح است و در نزد امام بخاری نیز در نهایت ضعف قرار دارد؛ اما ببینیم که دیگر چه کسانی او را مجروح میدانند.
امام احمد در مورد وی میگوید: «روى حديثا منكرا» [۴۱٩]
نکتۀ جالب اینجاست که روایت مورد بحث را امام احمد بن حنبل در مسند خود نقل کرده است و خود ایشان اعلام میکنند که این روایت منکر است و روای آن یعنی ابوبلج منکر الحدیث است ولی باز هم بعضی این روایت را مقبول میدانند و این از عجایب است!
حافظ ابن رجب حنبلی (م٧٩۵) مینویسد: «أبو بلج الواسطي يروي عن عمرو بن ميمون عن ابن عباس عن النبي جأحاديث - منها حديث طويل في فضل علي أنكرها (الإمام) أحمد في رواية الأثرم.» [۴۲۰]
و همچنین علامه ابن جوزی در الموضوعات مینویسد: «وَأما حَدِيث ابْن عَبَّاس فَفِي الطَّرِيق الأول أَبُو بلج واسْمه يحيى بن سليم. قَالَ أَحْمد: روى أَبُو بلج حَدِيثا مُنْكرا «سدوا الْأَبْوَاب» وَقَالَ ابْن حبَان. كَانَ أَبُو بلج يُخطئ» [۴۲۱]
که منظور هردو همین روایت مورد بحث است.
جوزجانی در مورد ابو بلج میگوید: «أبو بلج يعني يحيى بن أبي سليم الواسطي كان يروج الفواخت ليس بثقة» [۴۲۲]
و همچنین ابن حبان با آن همه تساهلش، مفسراً «ابی بلج» را تضعیف کرده و مینویسد:
«يحيى بن أبي سليم أبو بلج الفزاري من أهل الكوفة وقد قيل إنه واسطي يروي عن محمد بن حاطب وعمرو بن ميمون روى عنه شعبة وهشيم كان ممن يخطئ لم يفحش خطؤه حتى استحق الترك ولا أتى منه ما لا ينفك البشر عنه فيسلك به مسلك العدول فأرى أن لا يحتج بما انفرد من الرواية وهو ممن أستخير الله فيه وهو الذي روى عن محمد بن حاطب عن النبيجقال فصل بين الحلال والحرام الدف والصوت في النكاح أخبرناه أبو خزيمة قال حدثنا يعقوب بن إبراهيم الدروقي قال حدثنا هشيم قال حدثنا أبو بلج عن محمد بن حاطب» [۴۲۳]
و مسالۀ مهم اینکه وی، عمرو بن میمون را با «میمون ابو عبدالله مولی عبدالرحمن بن سمره» خصوصاً در روایت مورد بحث اشتباه میگرفته است و شخص اخیر، ضعیف و مجروح است.
عبدالغنی بن سعید در «ایضاح الاشکال» مینویسد: «و زعم عبد الغنى بن سعيد فى «إيضاح الإشكال» أن أبا بلج روى عنه عن ابن عباس حديثا فى فضل على، فقال: عن عمرو بن ميمون، غلط فيه.»اهـ
و ابن ابی حاتم (م ۳۲٧) مینویسد: «وكذا أبو بَلْجٍ يحيى بن سُلَيْمٍ الواسطيُّ كان يُخْطِئُ في اسم عمرو بن ميمون، وإنما هو ميمونٌ أبو عبد الله مولى عبد الرحمن بن سَمُرَةَ.» [۴۲۴]
و همچنین محقق کتاب «مسند امام احمد» یعنی «شعیب الأرنؤوط» در ذیل حدیث مینویسد:
«شعیب ارنووط: إسناده ضعيف بهذه السياقة. أبو بلج أعدل ما قيل فيه أنه يقبل حديثه فيما لاينفرد به. وفي متن حديثه هذا ألفاظ منكرة بل باطلة لمنافرتها ما في الصحيح ولبعضه الآخر شواهد....» [۴۲۵]
خلاصه اینکه بزرگانی چون، امام احمد بن حنبل و ابن جوزی و شیخ الاسلام ابن تیمیه و امام ذهبی در میزان الاعتدال، شیخ مقبل بن هادی، و شعیب ارنؤوط و دیگر بزرگان این روایت را ضعیف دانستهاند.
و اگر این روایت را ضعیف السند ندانیم، حداقل در ردیف روایات شاذ قرار میگیرد زیرا مخالف با احادیث مشهوریست که در صحیح بخاری و دیگر کتب نقل شده است.
علامه «ابن کثیر» نیز مینویسد: «وهذا غريب جدا وخلاف المشهور من أنهما خرجا معا.» [۴۲۶]
یعنی: «این روایت بسیار غریب و بر خلاف روایت مشهور است که آندو باهم از مکه خارج شدند.»
اما جناب قزوینی بر گفتۀ «ابن کثیر» خرده گرفته و ابتدا سخنش را نقل و بعد ایراد گرفته است:
«چون این روایت مضر به اعتقادات اهل سنت است و از جهت سندی نیز اشکالی ندارد، با دستپاچگى تلاش مىکند که آن را خلاف مشهور جلوه دهد:
ابن کثیر: این روایت بسیار غریب و بر خلاف روایت مشهور است که آندو باهم از مکه خارج شدند.»
جواب:
عجیب است از قزوینی که میگوید: «با دستپاچگى تلاش مىکند که آن را خلاف مشهور جلوه دهد»
اولاً: کافر همه را به کیش خویش پندارد و این شما هستید که همیشه منکر واضحات هستید.
ثانیاً: این روایت به وضوح خلاف مشهور است و لازم به دستپاچگی!! [۴۲٧]نیست؛ که ما در باب قبل از بزرگان مذهب شیعه نقل کردیم که طبق گفتۀ آنها میتوانیم از خود آیه بفهمیم که ابوبکر صدیق همراه با نبی اکرم جاز مکه خارج شده است و همان یک دلیل برای بطلان ادعای قزوینی کافی است که البته ما فقط به همان یک دلیل رضایت نمیدهیم و در پایان بحث فعلی دلایل متعددی را در این مورد مطرح خواهیم کرد که دهان هر مذبذبی را ببندد.
ثالثاً: اگر دستپاچگی هست، در مورد مرجع تقلید خودتان یعنی «آیة الله العظمی محمد آصف محسنی» است که این روایت را ضعیف میداند.
[۴۰۱] متن روایت چنین است: «ادرك نبي الله ببئر ميمون» یعنی: «نبی اکرم را در بئر میمون بیاب» ولی قزوینی اینگونه ترجمه کرده: «رسول خدا را در منطقه چاه میمونه مىتوانى پیدا کنی» که بسیار متفاوت است. [۴۰۲] که البته کل روایت خیلی طولانیتر از این است که در این بحث نقل شد. [۴۰۳] ترجمه تفسیر المیزان، ج٩، ص: ۱۰۴ طباطبایی [۴۰۴] تفسیر القمی، ج۱، ص: ۲٧۵ _قم،ط۴؛ و همچنین به نقل از قمی: البرهان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص: ۶٧۱ ، بحرانی؛ تفسیر روان جاوید (فارسی)، ج۲، ص: ۵۲٧، ثقفی تهرانی؛ تفسیر کنز الدقائق، ج۵، ص: ۳۲٩؛ تفسیر نور الثقلین، ج۲، ص: ۱۴٩ حویزی؛ تفسیر الصافی، ج۲، ص: ۲٩۶ فیض کاشانی؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج٩، ص: ۸۰ طباطبایی؛ بحار الأنوار،ج۱٩،ص:۵۰؛ ناسخ التواریخ (فارسی)،ج۲،ص:۶۰٩ و.... [۴۰۵] منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج۱۵، ص: ۱۳۳ _تهران،ط۴؛ دقائق التأویل و حقائق التنزیل (فارسی)، متن، ص: ۲۱٩،ابو المکارم (قرن٧) _تهران؛ تفسیر آسان (فارسی)، ج۲، ص: ۱۱، نجفی خمینی؛ تفسیر کوثر (فارسی)، ج۱، ص: ۴٩٧، آیة الله یعقوب جعفری [۴۰۶] إحقاق الحق، الشوشتری،ج۳،ص:۲۶ و۲۸ و ۲٩ _قم؛ بحار الأنوار، المجلسی،ج۱٩،ص:۳٩ و ج۱٩،ص:۶۴ و ج۱٩،ص:۸۵ و ج۳۶،ص:۴۳ [۴۰٧] مناقب مرتضوى (فارسی)،متن،ص:۳۴ محمد صالح الحسینى (کشفى)؛ تهران،ط۱ [۴۰۸] ناسخ التواریخ،ج۲،ص:۶۰۸ [۴۰٩] در مورد توثیق ابن معین، اختلاف است زیرا در روایتی او را توثیق و در روایتی او را تضعیف کرده است... رجوع کنید به سل السنان ص۱۱۳ (وضعفه ابن معین فی إحدى الروایتین عنه) [۴۱۰] دقت کنید که قزوینی در مورد روایتی که در آن روایت از قول ابوبکر آمده است که به جای غار ثور از غار حراء صحبت کرده؛ به خود زحمت نمیدهد که کوچکترین نگاهی به سندش بیاندازد و مزورانه به آن استناد میکند و حولش مانور میدهد ولی در این محل مرد درجه یک رجال شناسی شده و میخواهد این روایت را صحیح جلوه دهد تا مراد خود را کسب کند که البته....زهی خیال باطل! [۴۱۱] الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج ۲، ص ۴۱۴، رقم: ۶۵۵۰، ذهبی،جده، ط۱ [۴۱۲] میزان الاعتدال ج۲ ص۴۱۶ رقم ۴۲٩۴، ذهبی _ بیروت [۴۱۳] منظور، «عبدالله بن الواسطی التمار» است که مورد جرح بخاری است. [۴۱۴] الموقظة فی علم مصطلح الحدیث ص۸۳، ذهبی؛ تحقیق: عبد الفتاح أو غدّة؛ ط۱، ۱۳۸۲هـ. [۴۱۵] اختصار علوم الحدیث ص۱۰۶، ابن کثیر [۴۱۶] التنکیل بما فی تأنیب الکوثری من الأباطیل ج۱ ص۴۱۲ رقم ۴۲، علامه معلمی [۴۱٧] التنکیل ج۱ ص۴۲۵، رقم ۶۳، علامه معلمی [۴۱۸] تاریخ ابن خلدون ج۱ ص۳۱۸ [۴۱٩] بحر الدم (فی من مدحه أحمد أو ذمه)، ص ۱٧۲ رقم ۱۱۵۰؛ یوسف بن المبرد [۴۲۰] شرح علل الترمذی ج۲ ص۸۲۱، ابن رجب حنبلی _ اردن [۴۲۱] الموضوعات ج۱ ص۳۶۶، ابن جوزی [۴۲۲] احوال الرجال ص۱٩۸ رقم۱٩۰، جوزجانی [۴۲۳] المجروحین ج۳ ص ۱۱۳ رقم۱۱٩٧، ابن حبان؛ دار الوعی – حلب [۴۲۴] العلل لابن أبی حاتم؛ ج۱ ص ۱۵۴ ، مطابع الحمیضی،ط۱ [۴۲۵] مسند الإمام أحمد بن حنبل (الأحادیث مذیلة بأحكام شعیب الأرنؤوط علیها) ج۱ ص۳۳۰ رقم ۳۰۶۲ _قاهره [۴۲۶] البدایة والنهایة، ج ۳، ص ۱٧٩، ابن کثیر _ بیروت [۴۲٧] تو گویی قزوینی نزد ابن کثیر بوده و دیده که ابن کثیر دستپاچه بوده و شاید هم دیده که او قرص ضد استرس خورده یا اینکه خط او را دیده و متوجه شده که در این قسمت خطش تغییر کرده!!