دو یار غار

فهرست کتاب

نجاح: اصحاب پیامبر، ابوبکر را یار غار نمی‌دانستند؟!

نجاح: اصحاب پیامبر، ابوبکر را یار غار نمی‌دانستند؟!

نجاح بدبخت در لابلای نوشته‌هایش ادعا می‌کند که «یار غار» بودن سیدنا ابوبکر بعدها جعل شد و اصحاب چنین چیزی را قبول نداشتند، قبل از این از کتب شیعه اقوالی بر خلاف ادعای جنون آمیز «نجاح» نقل شد و حال چند قول دیگر نیز در این مورد نقل می‌شود که مخترع بودن نجاح را بیش از پیش قطعی بدانید.

۱- طبرسی در ذکر ماجرای سقیفه می‌نویسد:

«عَنْ أَبِي‏ الْمُفَضَّلِ‏ مُحَمَّدِ بْنِ‏ عبداللَّه‏ الشَّيْبَانِيِ‏ بِإِسْنَادِهِ‏ الصَّحِيحِ‏ عَنْ‏ رِجَالٍ‏ ثِقَةٍ... قَالَ أَبُو بَكْرٍ فِي آخِرِ كَلَامِهِ لِلْأَنْصَارِ إِنَّمَا أَدْعُوكُمْ إِلَى أَبِي عُبَيْدَةَ بْنِ الْجَرَّاحِ أَوْ عُمَرَ وكِلَاهُمَا قَدْ رَضِيتُ لِهَذَا الْأَمْرِ وكِلَاهُمَا أَرَاهُمَا لَهُ أَهْلًا فَقَالَ عُمَرُ وأَبُو عُبَيْدَةَ مَا يَنْبَغِي لَنَا أَنْ نَتَقَدَّمَكَ يَا أَبَا بَكْرٍ وأَنْتَ أَقْدَمُنَا إِسْلَاماً وأَنْتَ صَاحِبُ الْغَارِ وثانِيَ اثْنَيْنِ‏ فَأَنْتَ أَحَقُّ بِهَذَا الْأَمْرِ وأَوْلَى بِهِ» [۲۸۰]

«ابى المفضل محمد بن عبداللَّه الشیبانى باسناد صحیح خود از جمیع رجال که همه آن‌ها ثقه و صحیح القولند روایت می‌کند که‏......... نوبت به ابوبکر رسید و پس از سخنانى در پایان کلام به انصار گفت: من شما را فقط به عمر یا ابو عبیده که سزاوار و اهل این مقامند دعوت مى‏کنم، و هر کدامشان را که انتخاب کنید من راضى و موافقم.

عمر و ابو عبیده گفتند: سزاوار نیست که ما از تو پیشى بگیریم زیرا تو از هر لحاظ بر ما مقدّمى! تو پیش از ما مسلمان شدى، و یار غار پیامبرى، بنابراین تو براى مقام خلافت اولویت دارى.» [۲۸۱]

مجلسی این ماجرا را چنین نقل می‌کند: «و در سقیفه جماعت بسیار از انصار جمع شده بودند.. عمر و ابو عبیده به ابوبکر گفتند که سزاوار نیست که ما بر تو تقدم بنمائیم تو پیش از ما مسلمان شده‏اى و تو مصاحب غار بوده‏اى و تو احقى باین امر از ما....» [۲۸۲]

مجلسی در مرآةالعقول این روایت را اینگونه شروع می‌کند: «فقد روى الشيخ أبو طالب الطبرسي (ره) بإسناده عن أبي المفضل محمد بن عبد الله الشيباني، وقال: إنه روي بإسناده الصحيح عن رجاله ثقة عن ثقة...» [۲۸۳]

ابن میثم بحرانی می‌نویسد: «ابو عبیده و عمر باتفاق گفتند: ما هیچ فردى را در پذیرش امر خلافت به لیاقت و شایستگى تو نمى‏دانیم، زیرا تو یار غار پیامبرى، و رسول خدا براى اداى نماز تو را به مسجد فرستاد (ما ينبغي لأحد من الناس أن يكون فوقك أنت صاحب الغار، وثانى اثنين، وأمرك رسول اللّه جبالصلوة)[۲۸۴]

ملاحظه کردید که طبق این روایت که «طبرسی» آن را از راویان مورد اعتمادش نقل کرده است؛ در سقیفه که اجتماع بزرگی بود از اکثریت انصار و اقلیت مهاجرین؛ در آن مکان، جلو همۀ آنان اعلام می‌شود که ابوبکر یار غار است و احدی منکر نمی‌شود و خاک بر سر منکر یار غار بودن ابوبکر صدیقسکه باز هم ادعای منهج عالمانه دارد!

۲- «رَبِيعَةَ السَّعْدِيِّ قَالَ‏ أَتَيْتُ حُذَيْفَةَ بْنَ الْيَمَانِ وهُوَ فِي مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ ج فَقَالَ لِي مَنِ الرَّجُلُ قُلْتُ رَبِيعَةُ السَّعْدِيُّ فَقَالَ لِي مَرْحَباً مَرْحَباً بِأَخٍ لِي قَدْ سَمِعْتُ بِهِ ولَمْ أَرَ شَخْصَهُ قَبْلَ الْيَوْمِ حَاجَتُكَ قُلْتُ مَا جِئْتُ فِي طَلَبِ غَرَضٍ مِنَ الْأَغْرَاضِ الدُّنْيَوِيَّةِ ولَكِنِّي قَدِمْتُ مِنَ الْعِرَاقِ مِنْ عِنْدِ قَوْمٍ قَدِ افْتَرَقُوا خَمْسَ فِرَقٍ فَقَالَ حُذَيْفَةُ سُبْحَانَ اللَّهِ تَعَالَى ومَا دَعَاهُمْ إِلَى ذَلِكَ والْأَمْرُ وَاضِحٌ بَيِّنٌ ومَا يَقُولُون‏ قَالَ قُلْتُ فِرْقَةٌ تَقُولُ أَبُو بَكْرٍ أَحَقُّ بِالْأَمْرِ وأَوْلَى بِالنَّاسِ لِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج سَمَّاهُ الصِّدِّيقَ وكَانَ مَعَهُ فِي الْغَارِ» [۲۸۵]

یعنی: «ربیعه سعدى گفت پیش حذیفة بن یمان در مسجد پیامبر اکرم رفتم گفت تو که هستى؟ گفتم ربیعه سعدى گفت: به به! برادرى که نامش را شنیده بودم ولى او را تاکنون ندیده بودم چه کار دارى؟

گفتم براى غرض دنیوى نیامده‏ام من از عراق مى‏آیم از پیش گروهى که به پنج دسته شده‏اند.

حذیفه گفت سبحان اللَّه چه موجب شده که اختلاف نمایند امر واضح و آشکار است چه میگویند.

گفتم گروهى معتقدند که ابا بکر شایسته خلافت است و او از دیگران مقدم است چون پیامبر اکرم جو سلم او را صدیق نامیده و در غار همراه آن جناب بوده است.

بعضى میگویند عمر شایسته است.....» [۲۸۶]

حذیفه این سخنان را شنید و انکار نکرد! ولی نجاح که از تونل زمان گذشته انکار می‌کند!

۳- ماجرای ربیعۀ اسلمی و ابوبکر صدیق:

«ربیعۀ اسلمی می‌گوید: من به رسول‌خدا خدمت می‌کردم؛ آن حضرت به من زمینی دادند. همین طور به ابوبکر نیز زمینی بخشیدند تا این‌که میان من و ابوبکر بر سر درخت خرمایی اختلاف پیدا شد؛ من مدعی بودم این درخت در محدودۀ زمین من است و ابوبکر می‌گفت: در زمین من است و این بگو مگو ادامه یافت و ابوبکر به من سخنی گفت که خودش، آن را ناپسند دانست و پشیمان شد و به من گفت:

«ای ربیعه! مانند آن‌چه به تو گفتم، تو نیز به من بگو تا قصاص کرده باشی.» گفتم: من، هرگز چنین جسارتی نمی‌کنم. ابوبکر فرمود: «اگر قصاص نکنی، به رسول‌خدا شکایت می‌کنم.» اما من باز هم از قصاصش سر باز زدم؛ ابوبکر آن‌جا را به قصد عرض شکایت به رسول‌خدا ترک کرد. عده‌ای از خویشانم گفتند: «‌تعجب است؛ خودش، به تو ناسزا گفته و باز می‌خواهد از تو، به رسول‌خدا شکایت کند!» گفتم: می‌دانید او کیست؟ او، ابوبکر صدیق است؛ او ثانی اثنین است و شیخ و بزرگ مسلمانان که عمرش را در خدمت اسلام سپری کرده است. (هَذَا أَبُو بَكْرٍ الصِّدِّيقُ، هَذَا ثَانِىَ اثْنَيْنِ، وَهَذَا ذُو شَيْبَةِ)نبینم کسی از شما بخواهد به خاطر من بر او گستاخی کند و مایۀ ناراحتیش شود؛ چراکه رسول‌خدا به ناراحت کردن ابوبکر ناراحت می‌شوند و ناراحتی پیامبر، خشم خدا را به دنبال دارد. آنان گفتند: «می‌گویی چه کار کنیم؟» گفتم: هیچ کار، بازگردید. من، به دنبال ابوبکر به نزد رسول‌خدا رفتم. ابوبکر ماجرایی را که میان من و او گذشت، بازگو کرد. رسول‌خدا سرشان را به سوی من بلند کردند و فرمودند: «‌ای ربیعه! میان تو و صدیق چه گذشت؟» من، ماجرا را بازگو کردم و گفتم که در خلال بگو مگویی که میان من و ابوبکر رخ داد، او، به من ناسزا گفت و پشیمان شد و از من خواست تا قصاص کنم. اما من قصاص نکردم. رسول‌خدا فرمودند: «‌بله، این‌طور جوابش را نده؛ بلکه بگو: ای ابوبکر! خدا تو را ببخشد.» من نیز مطابق امر رسول‌خدا به ابوبکر گفتم: خدا تو را ببخشد. حسن بصری می‌گوید: «ابوبکر در حال گریه آن‌جا را ترک کرد.» [۲۸٧]

۴- شعر حسّان بن ثابت:

سید محمد تقی نقوی خراسانی شیعی می‌نویسد: «و يروى انّ النّبى قال الحسّان هل قلت فى ابى بكر شيئا قال نعم وانشد هذه الابيات وفيها بيت رابع وهو:

والثّاني اثنَينِ في الغارِ المُنيفِ، وَقَدْ
طافَ العدوُّ به إذْ صَعَّدَ الجَبَلا
وكانَ حِبَّ رَسولِ اللَّهِ، قد عَلِموا،
مِنَ البَرِيَّةِ، لم يَعْدِلْ به رَجُلا» [۲۸۸]

یعنی: «و روایت شده که پیامبر اکرم جبه «حسان» گفت: آیا در مورد ابوبکر چیزی (=شعری) گفته‌ای؟ حسان گفت: بله و آن ابیات را خواند:

ابیات: و ثانی اثنین در غار کوه بلند، به همراه پیامبر بود؛ در حالی‌که دشمنان، از کوه بالا رفته‌ بودند و دور و بر غار می‌گشتند.

همه‌ می‌دانند که هیچکس به اندازۀ ابوبکر، رسول‌خدا را دوست نمی‌دارد و محبت ابوبکر با رسول‌خدا از محبت همۀ محبان پیامبر، بیش‌تر است.»

این ابیات با کمی تغییر و کمی کاملتر در صفحۀ ۱٧، از «دیوان حسّان بن ثابت» با تحقیق ولید عرفات آمده است و این شعر از حبیب بن ابی حبیب [۲۸٩]ابن عباس [۲٩۰]و انس بن مالک [۲٩۱]و همینطور از عبدالله بن مسعود [۲٩۲]روایت شده است.

۵- على و زبیربگفتند: «ما غضبنا إلا فى المشورة وإنا نرى أبابكر أحق الناس بها، إنه لصاحب الغار وثانى اثنين، وإنا لنعرف له سنه، ولقد أمره رسول اللّه بالصلاة وهو حى» [۲٩۳]

یعنی: «آنچه که ما را ناراحت ساخته، چیزى جز مشورت نیست (یعنى چرا ما را در شوراى سقیفه شرکت ندادند و ما از تشکیل آن بى‏خبر بودیم و این امر بدون ما صورت گرفت) و إلّا ما أبوبکر را شایسته‏ترین مردم به آن (یعنى خلافت) مى‏بینیم؛ زیرا او یار غار پیامبر و همدمش بوده و ما مى‌دانیم که از او سنّى گذشته (و ریش‏سفید ماست) و رسول خدا نیز به او امر کرد که امام جماعت مردم شود، در حالى که خود زنده بود»

سید میر حامد حسین هندى که از بزرگترین متکلمین شیعه است در کتاب «عبقات الانوار» خودشان که این کتاب را بر علیه «تحفه اثنا عشری» علامه دهلوی نوشته است؛ روایتی شبیه به روایت مشار الیه را به این شکل نقل می‌کند:

«هم چنین روایت صحیح موسى بن عقبه، و حاکم از عبد الرحمن بن عوف که گفت: ابوبکر صدّیق رض خطبه خواند و فرمود: که بکبریاء الهى گاهى حرص امارت لیلا و نهارا سرّا و علانيةنکردم، و لیکن از فتنه ترسیدم، و در امارت را حتى نمى‏بینم، و طاقتى و قوّتى ندارم، مگر آنکه حق تعالى دستگیرى فرماید.

بعد از آن على و زبیر (رض) معذرت کردند و گفتند: ناخوشنود نشدیم مگر بجهت تأخر از مشورت، و در سزاوارتر بودن صدّیق باین منصب جلیل شکى نداریم، او یار غار پیغمبر خداست (صلى اللَّه علیه وسلم)، و شرف و نیکى او بالیقین مى‏دانیم، آن حضرت (صلعم) در حیات خود او را امام و پیشواى نماز فرموده انتهى ملخصا.» [۲٩۴]

این روایت به گواهی یکی از بزرگترین متکلمین شیعه صحیح است و از طرفی این سخن از سیدنا علی و سیدنا زبیر صادر شده و نکتۀ مهم این است که این سخن در مسجد و در حضور اکثریت صحابه مطرح گشته و حتی یک نفر هم منکر نگردیده!

حال تصور کنید «نجاح» را به وسیلۀ تونل زمان به ۱۴۰۰ سال قبل در مسجد النّبی برده‌ایم، او در میان مستمعین نشسته و سخنان سیدنا علی و زبیر را می‌شنود و به یکباره چون فنر از جا پریده، می‌گوید: ایها الناس چه می‌گوئید، ابوبکر که در غار نبود، من با دلایل بی‌شماری در کتاب «صاحب الغار أبو بكر أم رجل آخر؟»ثابت کرده‌ام که یار غار ابوبکر نیست، آقا این داستان، ساختۀ بنی امیه است، از شما بعید بود، شما دیگه چرا گول خوردید و.... تصور می‌کنید، بر خورد دیگر مستمعین با «نجاح» چگونه خواهد بود؟؟ او را کتک می‌زنند؟ او را به عنوان یک دیوانه در بند می‌کشند؟ فکر نکنم!.... به گمانم همه با صدای بلند خواهند خندید و خواهند گفت: خدا خیرت دهد که اسباب خجسته احوالی یک هفتۀ ما را مهیا کردی! چه جُک جالبی بود!

[۲۸۰] الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، ج‏۱، ص: ٧۰ - ٧۱ [۲۸۱] احتجاج طبرسی، ترجمه جعفرى ج‏۱ص۱۵۵ -۱۵۸؛ اسلامیه‏ _ تهران؛احتجاج طبرسی ترجمه و شرح غفاری ج۱ ص۲٧۲_تهران [۲۸۲] حق الیقین (فارسی)، ص: ۱۵۸،مجلسى‏؛ انتشارات اسلامیه‏ _ تهران‏ [۲۸۳] مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج ۲۶، ص ۳۳۵، مجلسی [۲۸۴] شرح نهج البلاغه ابن میثم بحرانی ج۲ ص۱۸۴، ترجمه ‏شرح‏ نهج ‏البلاغه ابن‏میثم بحرانی، ج۲ ص۳٩۶؛ همینطور در تاریخ یعقوبی ج۲ ص۱۲۳ _بیروت؛ بهج ‏الصباغة فی ‏شرح ‏نهج ‏البلاغة ج ۴ ص۳۴٩ و ص۳۵۱، محمد تقی شوشتری _تهران؛ السقيفة وفدک ص۵٩ و ص۶۱، الجوهری (م۳۲۳) _ بیروت؛ الدرةالنجفية ص ۱۱۳، ابراهیم بن حسن خوئی؛ الشافی فی الامامه ج۳ ص۱۸٩، سید مرتضی (م۴۳۶) _قم؛ شرح ‏نهج‏ البلاغة ج ۲ ص ۱۲۴، سید محمد کاظم حائری قزوینی _نجف و.... [۲۸۵] الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، ج‏۱، ص: ۱۱۸ – ۱۱٩، ابن طاووس _قم؛ بحار الأنوار ج‏۲۳، ص: ۱۱۱ [۲۸۶] ترجمۀ الطرائف، ص ۲٧۸، مترجم: داوود الهامى‏؛ نوید اسلام‏ _قم‏،ط۲ [۲۸٧] مسند امام احمد ج۴ ص۵۸ - ۵٩ ح۱۶۶۲٧، شعیب سندش را ضعیف می‌داند؛ هیثمی حسن می‌داند! و حاکم گوید به شرط مسلم صحیح است ولی ذهبی در تعلیق می‌نویسد:مسلم از «مبارک» که یکی از راویان روایت است، روایت نقل نکرده است و آلبانی نیز روایت را صحیح می‌داند و به نظر قول قائلین به تصحیح قویتر است. [۲۸۸] مفتاح ‏السعادة فی‏ شرح ‏نهج‏ البلاغة، ج ٧ ص ۲۴۶، سید محمد تقی نقوی خراسانی _تهران [۲۸٩] مستدرک حاکم ج۳ ص۶٧ رقم۴۴۱۳ و ج۳ ص۸۲ رقم۴۴۶۱ [۲٩۰] فضائل الصحابه ج۱ ص۱۳۳ رقم۱۰۳؛حدیث أبی الفضل الزهری ص۱۵۸ رقم٩۲؛ تفسیر الثعلبی ج۵ ص۸۵؛ فصل الخطاب فی الزهد والرقائق والآداب ج۱ ص۲۸۸، محمد نصر الدین محمد عويضة [۲٩۱] تاریخ دمشق ج۳۰ ص٩۱ _بیروت؛ سبل الهدى والرشاد ج ۳ ص۲۴۲ الصالحی الشامی_بیروت [۲٩۲] جمهرة أشعار العرب ص۳۵ - ۳۶، ابن أبی الخطاب ابو زید القرشی [۲٩۳] السقيفة و فدک، ص: ۴۴،جوهری _تهران؛شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج‏۲، ص: ۵۰ و ج‏۶، ص: ۴۸ _قم [۲٩۴] عبقات الأنوار فی إمامة الأئمة الأطهار،ج‏۲،ص:۲۸٩-۲٩۰، میر حامد حسین لکهنوى‏ _ اصفهان؛ مستدرک حاکم ج۳ ص ۶۶ می‌گوید به شرط شیخین صحیح است ذهبی نیز با او موافق است؛ سنن کبری بیهقی ج۸ ص۱۵۲ رقم۱٧۰۳۰ (مَا غَضِبْنَا إِلاَّ لأَنَّا أُخِّرْنَا عَنِ الْمُشَاوَرَةِ وَإِنَّا نَرَى أَبَا بَكْرٍ أَحَقَّ النَّاسِ بِهَا بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ جإِنَّهُ لِصَاحِبُ الْغَارِ وَثَانِى اثْنَيْنِ وَإِنَّا لَنَعْرِفُ شَرَفَهُ وَكِبَرَهُ وَلَقَدْ أَمَرَهُ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- بِالصَّلاَةِ بِالنَّاسِ وَهُوَ حَىٌّ.)