نجاح: حضور خانوادۀ کافر ابوبکر در خانهاش مانع از یار غار بودن وی میشود!
اما اینکه گفته: «با وجود ابو قحافه و عبد الرحمن و ام فروه و نمله..... در خانه ابوبکر و اینکه آنان کافر بودهاند، ممکن نبود بتوانند برای پیامبر غذا بپزند و خلاصه در این باره همکاری کنند»
جواب این است:
زمانی که پیامبر اکرم جبه خانۀ ابوبکر میآیند، شخصی نزد ابوبکر صدیق نبوده، الا عائشه و خواهرش اسماء، چنانکه آمده است:
«وَلَيْسَ عِنْدَ أَبِي بَكْرٍ إلَّا أَنَا وَأُخْتِي أَسَمَاءُ بِنْتُ أَبِي بَكْرٍ» [۳۱۶]یعنی: «نبود نزد ابوبکر کسی الا عایشه و خواهرش اسماء بنت ابی بکر»
اما در مورد کسانی که نجاح ادعا نموده در خانۀ ابوبکر ساکن بودند.
۱- ابو قحافه: وی پدر ابوبکر صدیق است، اما در خانۀ ابوبکر چه میکرد؟؟ ابو قحافه خود زن داشت و بچه داشت و در خانۀ خود زندگی میکرد ولی «نجاح» چون لازم میداند که خانۀ ابوبکر را شلوغ کند و پر کند از نا مسلمانان، تا میتواند هر که را ممکن است وارد خانه میکند!
مشهور است که بعد از هجرت ابوبکر صدیق، روزی ابوقحافه به نزد نوههای خود آمد (یعنی از خانۀ خودش خارج شد و آمد به خانۀ پسرش و به نوههایش سر زد) و از اهل خانه پرسید: پدر شما که هجرت کرده و شما را تنها گذاشته، آیا چیزی از درهم و دینار برایتان گذاشته که با آن گذران زندگی کنید؟
سیرت ابن هشام: «أَسْمَاءَ بِنْتِ أَبِي بَكْرٍ، قَالَتْ لَمّا خَرَجَ رَسُولُ اللّهِ جوَخَرَجَ أَبُو بَكْرٍ مَعَهُ احْتَمَلَ أَبُو بَكْرٍ مَالَهُ كُلّهُ وَمَعَهُ خَمْسَةُ آلَافِ دِرْهَمٍ أَوْ سِتّةُ آلَافٍ فَانْطَلَقَ بِهَا مَعَهُ. قَالَتْ فَدَخَلَ عَلَيْنَا جَدّي أَبُو قُحَافَةَ وَقَدْ ذَهَبَ بَصَرُهُ فَقَالَ وَاَللّهِ إنّي لَا أَرَاهُ قَدْ فَجَعَكُمْ بِمَالِهِ مَعَ نَفْسِهِ. قَالَتْ قُلْت: كَلّا يَا أَبَتِ إنّهُ قَدْ تَرَكَ لَنَا خَيْرًا كَثِيرًا. قَالَتْ فَأَخَذْت أَحْجَارًا فَوَضَعْتهَا فِي كُوّةٍ فِي الْبَيْتِ الّذِي كَانَ أَبِي يَضَعُ مَالَهُ فِيهَا، ثُمّ وَضَعْت عَلَيْهَا ثَوْبًا، ثُمّ أَخَذْت بِيَدِهِ فَقُلْت: يَا أَبَتِ ضَعْ يَدَك عَلَى هَذَا الْمَالِ. قَالَتْ فَوَضَعَ يَدَهُ عَلَيْهِ فَقَالَ لَا بَأْسَ إذَا كَانَ تَرَكَ لَكُمْ هَذَا فَقَدْ أَحْسَنَ وَفِي هَذَا بَلَاغٌ لَكُمْ» [۳۱٧]
یعنی: «اسماء گوید: پدرم هنگام رفتن بغار پولهائى که در خانه داشت و عبارت از پنج هزار یا شش هزار درهم بود همه را با خود برد و چیزى براى ما بجاى نگذاشت، پس از رفتن او پدر بزرگ ما أبو قحافةکه از هردو چشم نابینا شده بود به نزد ما آمده گفت: ابوبکر با این ترتیب که پولها را با خود برد شما را به گرفتارى و مصیبت سختى دچار کرد! من گفتم: نه پدر جان او مال بسیارى براى ما بجاى گذارده! گفت: چگونه؟ من برخاستم و مقدارى سنگ خورده جمع کرده و در پارچهاى ریختم و در مکانى که معمولاً پدرم پولهاى خود را در آنجا مىنهاد گذارده و دست ابو قحافة را گرفته روى آن پارچه گذاردم و گفتم: اینها پولهائى است که پدرم در خانه براى ما گذارده، ابو قحافه که دستش بدان پارچه رسید گفت: اکنون که این پولها را گذارده باکى بر شما نیست، و همین مقدار پول شما را براى مدت زیادى کافى است.» [۳۱۸]
دکتر صلابی مینویسد: «وجاء أبو قحافة ليتفقد بيت ابنه، ويطمئن على أولاده وقد ذهب بصره....» [۳۱٩]یعنی: «ابوقحافه، به خانۀ پسرش آمد تا به نوههایش سر بزند و احوال آنان را بپرسد. او که بیناییاش را از دست داده بود...»
از این دو نقل اینگونه استفاده میشود که: ابو قحافه خود در خانه ای مستقل زندگی میکرده و تحت سرپرستی ابوبکر نبوده، وگرنه به جای اینکه بپرسد: پولی برای شما گذاشته؟؟ میپرسید: پولی برای من گذاشته یا پولی برای ما گذاشته؟ که وقتی چنین نپرسید ثابت میشود که قبل از این ابوبکر مخارج پدر را نمیداده و همچنین ثابت است که وقتی حضرت ابوبکر صدیق از دنیا رفت ابو قحافه هیچ ارثی از پسرش دریافت نکرد بلکه گفت: حق خود را به فرزندان ابوبکر میدهم و این نیز به آن معناست که ابوقحافه خودکفا بوده است.
پس ثابت شد که ابو قحافه در خانۀ ابوبکر نبوده که حال مانع همکاری اهل ابوبکر با ابوبکر و نبی اکرم در سفر هجرت باشند.
۲- ام فَروَه: خواهر ابوبکر صدیق؛ نجاح میگوید او هم در خانۀ ابوبکر بوده!!!من در عجبم که «ام فروه» خواهر ابوبکر در خانۀ ابوبکر چه میکرده؟؟ «ام فروه» در آن تاریخ هنوز ازدواج نکرده بود و به طبع باید در خانۀ پدر خود مانده باشد و غیر از این نمیتواند باشد، اما در مورد کافر بودن یا مسلمان بودن او هیچ اطلاعی در دست نیست که اسلام یا کفر او را در آن تاریخ ثابت کند.
۳- اما در مورد «مادر عبد الله بن ابی بکر» چند اشتباه کرده که مرا به یاد حکایتی انداخت!!
حکایت: «گویند روزی شیاد بیسوادی در جمع جاهلان بوق بدست گرفت و دربوق خود بدمید که آهای مردم آیا میدانید امامزاده یعقوب را در شهر مصر بر فراز منبر شیر درید؟! جمع جاهل شیفته و شیدای افاضات این شیاد بیسواد، طبق معمول کف میزدند و هورا میکشیدند تا که روزی فرد دانایی پیدا شد؛ رو سوی خطیب کرد و گفت: ای شیاد! نخست اینکه امام زاده نبوده پیغمبرزاده بود و خود نیز پیغمبر بود، دوم اینکه مصر نبود و کنعان بود، سوم اینکه بر فراز منبر نبود و ته چاه بود، چهارم اینکه شیر نبود و گرگ بود، پنجم اینکه اصل داستان هم دروغ بود!» [۳۲۰]
ماجرای ما با «نجاح» هم به همین شکل است، اولاً: نملة نام مرد است و نه نام زن!! [۳۲۱]
ثانیاً: مادر عبد الله بنت ابی بکر« نمله» نبود، بلکه قُتَيْلَةُبود!
ثالثاً: در آن تاریخ قتیلةزن ابوبکر نبود بلکه قبل از بعثت طلاق داده شده بود!!!
این زن قبل از اسلام و در دورۀ جاهلیت با ابوبکر ازدواج کرده و قبل از اسلام و در همان دورۀ جاهلیت طلاق داده شده است و در آن تاریخ در خانۀ ابوبکر نبود.
ابن سعد مینویسد: «عَامِرِ بْنِ عبداللَّه بْنِ الزُّبَيْرِ، عَنْ أَبِيهِ قَالَ: قَدِمَتْ قُتَيْلَةُ بِنْتُ عَبْدِ الْعُزَّى بْنِ عَبْدِ أَسْعَدَ أَحَدِ بَنِي مَالِكِ بْنِ حَسَلٍ عَلَى ابْنَتِهَا أَسْمَاءَ بِنْتِ أَبِي بَكْرٍ , وَكَانَ أَبُو بَكْرٍ طَلَّقَهَا فِي الْجَاهِلِيَّةِ.» [۳۲۲]
یعنی: «عامر بن عبد الله بن زبیر از گفته پدرش عبد الله بن زبیر ما را خبر داد که مىگفته است قتیله دختر عبد العزى بن عبد اسعد که زنى از خاندان مالک بن حسل بود پیش دختر خود اسماء دختر ابوبکر آمد، قتیله همسر ابوبکر بود که در دوره جاهلى او را طلاق داده بود....» [۳۲۳]
یعنی بیش از ۱۳ سال بود که از خانۀ ابوبکر بیرون رفته بود ولی باز «نجاح» دست بردار نیست و او را به وقت نیاز وارد خانۀ ابوبکر کرده است!
۴- اما میماند عبد الرحمن بن ابی بکر: به گفتۀ مورخین بزرگترین فرزند ابوبکر، عبدالرحمن بود = (كان أسن ولد أبي بكر)؛ حال سؤال اینجاست که وی به وقت هجرت چند ساله بوده؟؟
جواب: از کتب تاریخ بر میآید که اسماء بنت صدیق که در سال ٧۳ یا ٧۴ هجری از دنیا رفت، بالغ بر ۱۰۰ سال سن داشته است به این معنی که او به هنگام هجرت حدود ۲٧ ساله بوده، با علم به این نکته میتوانیم سن عبدالرحمن را نیز حدود ۳۰ سال تخمین بزنیم و اگر چنین کنیم خیلی ساده میتوانیم بگوئیم: عبد الرحمن در سن ۳۰ سالگی، در محیط مکه و در بین اعراب که معمولاً زود ازدواج میکردند، بسیار بعید و نزدیک به محال است که بگوئیم او در آن سن و در آن تاریخ و در آن محیط ازدواج نکرده باشد و در خانۀ پدر مانده باشد!
و البته هیچ سندی در دست نیست که ثابت کند، عبد الرحمن، در خانۀ پدر زندگی میکرده است.
*********
پس تا کنون فهمیدیم که در خانۀ ابوبکر هیچ کافری نبوده، نه ابو قحافه و نه ام فروه و نه مادر عبدالله (قتیلة)و نه عبدالرحمن و نه هیچ کافر دیگری، هر که در آن خانه بوده همه مسلمان و مؤمن و مؤمنه بودهاند والحمد لله رب العالمین.
اما فرض را بر این میگیریم که شخص کافری هم در خانۀ ابوبکر بوده باشد، باز هم مشکلی پیش نمیآید، به چند دلیل.
۱- خانۀ ابوبکر یک اتاقک کوچک نبوده که بخواهیم فرض کنیم که هر کاری در آن سرای رخ میداده کل اهل آن با خبر میشوند.
۲- مگر قرار است که وقتی اسماء برای پیامبر و یار غارش غذا درست میکند، جار بکشد و بگوید که: «ایها الناس من این غذا را برای پیامبر و پدرم میپزم؟؟؟»
۳- ابوقحافه نیز نابینا بود و خیلی ساده میتوانستند بدون فهمیدن او هر کاری که خواستند، بکنند.
اما اگر ادعای «نجاح» را قبول کنیم و قبول کنیم که عبد الله و اسماء و غلام ابوبکر در این سفر نقشی نداشتند و ایشان نبودند که توشه آماده کردند و اخبار را میرساندند و همچنین هر روز برای آنان شیر و غذا میبردند؛ پس تمام این کارها را که کرد؟ تمام این مسؤلیتها بر عهدۀ که بود؟؟
نجاح مسکین فکر این را هم کرده، وقتی اسماء و عبدالله و عامر بن فهیره را خط زد به جای آنها، ابن اریقط را آورد؛ ابن اریقط را آورد؟؟ نه!! حقیقتش را بخواهید من که نفهمیدم در نهایت این مسؤلیتها به گردن که افتاد، آخر او در کتابش یک بار میگوید: علی این کار را کرد و باری میگوید ابن اریقط کرد و باری هم میگوید: علی تحت نظر مشرکین بود ولی غذا و اخبار را آماده میکرد و ابن اریقط غذا را میبرد و اخبار را میرساند و....! خودتان بخوانید:
[۳۱۶] سیرت ابن هشام ج۲ ص ۳۳۵ _مصر؛ تاریخ طبری ج۲ ص ۱۰۳ _بیروت؛ بداية والنهاية ج۳ ص۲۱۸ _بیروت [۳۱٧] سیرة ابن هشام ص۴۸٩ و ناسخ التواریخ زندگانى پیامبر،ج۲،ص:۶۱۱-۶۱۲ [۳۱۸] زندگانى محمد (ص) (ترجمۀ سیره ابن هشام)،ج۱،ص:۳۲۰-۳۲۱ _ سید هاشم رسولى محلاتى _قم [۳۱٩] أبوبکر الصدیقسشخصیته وعصره ص۶۰، دکتر صلابی [۳۲۰] منظور داستان دروغینی است که برادران حضرت یوسف÷ساختند. [۳۲۱] ابو نمله انصاری از صحابه و فرزندش «نملة بن ابی نملة» از تابعین مشهورند. [۳۲۲] طبقات الکبری ابن سعد ج۸ ص۲۵۲؛ و همینطور در «التفسیر الحدیث» ج٩ ص۲٧۴، محمد عزت دروزة _قاهره [۳۲۳] ترجمۀ طبقات الکبری ج۸ ص۲۶۳، محمود مهدوی دامغانی _تهران