خشم کفار بر ابوبکر بیشتر از خشم آنها بر علی بود
فخر رازی: «ابوبکر در میان مردم مشهور بود که به دین محمد جگرایش پیدا کرده و مردم را به سوى آن دعوت مىکند و نیز مردم مىدیدند که او جمعى از بزرگان صحابه را به این دین دعوت کرد و آنها دین اسلام را به خاطر دعوت ابوبکر پذیرفتند. ابوبکر به اندازه امکان با کفار دشمنى و از رسول خدا با جان و مالش دفاع کرد.
اما على بن أبى طالب (علیهما السلام) در این زمان خردسال بود و در آن زمان دعوتى از به اسلام با دلیل و یا برهان سر نزد، همچنین جهاد با شمشیر و نیزه؛ زیرا جنگهاى او با کفار مدتها بعد و پس از انتقال به مدینه صورت گرفت؛ اما در زمان هجرت این چیزها از على÷سرنزده بود.
وقتى چنین است، بدیهى است که خشم کفار بر ابوبکر بیشتر از خشم آنها بر على÷باشد. به همین دلیل وقتى فهمیدند که على÷در بستر خوابیده است، آزارى به او نرساندند، کتکى نزدند و اذیتى نکردند.
بنابراین مىفهمیم که ترس ابوبکر بر جانش که در خدمت پیامبر بود، شدیدتر از ترس على÷بود؛ پس این درجه برتر و کاملتر است.»
پاسخ قزوینی: اولاً: این که ایمان آوردن بزرگان صحابه به خاطر دعوت ابوبکر بوده باشد، توهین بزرگى به آنها است؛ زیرا ثابت مىکند که آنها به حقانیت اسلام ایمان نیاوردند؛ بلکه به خاطر این که ابوبکر از آنها خواسته است که اسلام را بپذیرند، مسلمان شدهاند.
و نیز ثابت مىکند که سخنان رسول خدا در آنها تأثیر نگذاشته؛ اما دعوت ابوبکر سبب شده است که آنها به اسلام ایمان بیاورند. و این توهین بزرگى به آنها است. البته شاید به همین خاطر باشد که آنها بعد از رحلت پیامبر خدا جسفارشهاى آن حضرت را فراموش و بر مبناى درخواست ابوبکر در سقیفه جمع شدند و همان کسى را که به خاطر او اسلام آورده بودند، به عنوان خلیفه انتخاب کردند. چگونه است که آنها سخنان خاتم پیامبران را قبول نمىکنند و وعده بهشت و رضوان الهى در ایمان آوردن آنها تأثیر گذار نیست؛ اما دعوت ابوبکر را مىپذیرند و اسلام مىآورند؟!!!
ابوبکر وعده چه چیزى را به آنها داده بود که تردید نکردند و ایمان آوردند؟»
جواب:
آیا شیوۀ بحث منطقی را بلد نیستی؟ چرا وسط بحث روضه میخوانی؟؟ چرا وسط داستان لیلی و مجنون از جنگ ایران و عراق صحبت میکنی؟؟ آخوند شیعه یک عادت بدی که دارد این است: او همیشه میخواهد باطن و ضمیر دیگران را ببیند به همین خاطر همیشه از او میشنویم که میگوید: شاید به خاطر فلان هدف اسلام آوردن یا به خاطر فلان امر مال خود را انفاق کردند و شاید... در این کتاب قصد پاسخگویی به این خزعبلات را نداریم، پس از کنارش میگذریم.
اما اینکه گفته بود اسلام آوردن عدهای از صحابه به دعوت ابوبکر توهینی به آنان است!!
اولاً: اینکه بزرگانی از صحابه به خاطر تبلیغ حضرت صدیق ایمان آورده باشند، ادعا نیست؛ عین حقیت است.
ثانیاً: سخن قزوینی، نهایت کوته فکری است؛ چرا که نه تنها کسانی چون طلحه و عثمان و... به دست ابوبکر مسلمان شدند، بلکه مسلمانان زیادی هستند که به وسیلۀ دیگر صحابه اسلام آوردهاند؛ چه بسا مسلمانانی که به دست برادر یا مادر یا پسر خود مسلمان میشدند و قبل از آن با اسلام دشمن بودهاند! آیا آن اسلام آوردن هم برای آن مسلمانان توهین است؟
ثالثاً: کسانی که ابوبکر آنان را به اسلام دعوت کرد، قبل از آن از اسلام و دعوت پیامبر چیزی نمیدانستند الا بدگوییهایی که از قریشیان میشنیدند؛ و زمانی که با ابوبکر صدیق بر خورد کردند، اسلام را به آنان معرفی کرد و آنان زمانی که اسلام را شناختند، پذیرفتند.
چه خوش گفته سعدی شیراز:
هنر به چشم عداوت، بزرگتر عیب است
گلاستسعدىودرچشمدشمنانخاراست
نور گیتى فروز چشمه هور
[۱۰۲۲]
زشت باشد به چشم موشک کور
[۱۰۲۳]
ادامۀ ایراد:
ثانیاً: بنىهاشم، دشمنان اصلى قریشیان به حساب مىآمدند و اگر دفاع بنىهاشم و به ویژه رئیس آنها؛ یعنى جناب ابوطالب÷از رسول خدا جنبود، در همان اوائل دعوت، قبائل قریش کار را یکسره مىکردند.
به همین خاطر قریشیان کینه آنها بیش از دیگر مسلمانان به دل داشتند. به همین دلیل بود که تصمیم گرفتند عهدنامهاى بنویسند و بنى هاشم را از مکه اخراج و با آنها هیچ نوع معاملهاى انجام ندهند. بنى هاشم سه سال در شعب ابوطالب زندانى شدند؛ در حالى که بقیه مسلمانان و از جمله ابوبکر در مکه آزادانه زندگى مىکردند و با مشرکان قریش آزادانه معامله مىکردند.
اگر قریشیان از دست ابوبکر عصبانى بودند، باید او را نیز به همراه بنىهاشم از مکه اخراج مىکردند و عهدنامه را در باره او نیز اجرا مىکردند.
در تاریخ روایتى نقل نشده است که در این سه سال ابوبکر کمکى به بنى هاشم و رسول خدا جکرده باشد، نه جانش را به خطر انداخت و نه از مالش براى رفع مشکلات رسول خدا جاستفاده کرد.
در حالى که طبق نقل بزرگان اهل سنت، امیرمؤمنان÷در آن سه سال در کنار رسول خدا جبود و به خاطر حفظ جان آن حضرت هرشب در بستر او مىخوابید.
بیهقى در دلائل النبوة، شمس الدین ذهبى در تاریخ الاسلام و ابن کثیر سلفى در البدایة والنهایة مىنویسند:
«سپس کفار بر مسلمانان سخت گرفتند و آنقدر بر آن شدت بخشیدند تا مسلمین به سختى افتادند و زندگى بر آنها سخت شد و قریش هم پیمان شدند که رسول خدا را به طور علنى به قتل برسانند پس زمانى که ابوطالب تصمیم آنها را دید بنى هاشم را جمع کرد و آنها را امر کرد که رسول خدا را به شعبشان ببرند و از او در برابر کسانى که تصمیم به قتل او دارند محافظت کنند.... قریش تصمیم گرفتند که با بنى هاشم در یک مجلس ننشینند، با آنها معامله نکنند، وارد خانههاى آنها نشوند تا این که خود آنها رسول خدا را براى کشتن تسلیم قریش نمایند. با حیله و نیرنگ عهدنامهاى نوشتند و در آن این نکته را گنجاندند که هیچگاه صلح با بنىهاشم را نپذیرند، بر آنها رأفت نداشته باشند؛ تا این که رسول خدا براى کشتن تسلیم نمایند. بنىهاشم سه سال در شعب ماندند، بلاها بر آنها شدید شد، بازارها بر روى آنان بسته شد...
هنگامى که مردم به بسترشان مىرفتند، رسول خدا را در رختخواب خودش مىخواباند؛ تا کسانى که قصد ترور او را دارند این قضیه را ببینند؛ اما زمانى که مردم مىخوابیدند، یکى از فرزندان یا برادرانش را امر مىکرد تا در بستر رسول خدا بخوابد و رسول خدا را به بستر او مىبرد تا آنجا بخوابد...»
ابن أبى الحدید معتزلى مىنویسد:
ابوطالب، بسیار مىترسید که دشمنان رسول خدا جبا شناسائى خوابگاه آن حضرت شبانه هجوم آورند، به همین خاطر فرزندش على را به جاى او در بستر مىخواباند، على÷شبى فرمود: پدر جان! من کشته مىشوم، [۱۰۲۴]ابوطالب فرمود: فرزندم! در این بلا صبر کن، صبر کردن عاقلى است؛ زیرا سرانجام هر زندهاى مرگ است.
خداوند بلاى شدید براى جانفشانى در راه حبیب پسر حبیب مقدر کرده است جانفشانى در راه کسى که عزیز، داراى حسب روشن و شرف و کرم و ساحت وسیع باشد.
اگر مرگ به سراغت بیاید، علاجى براى آن نیست، هنگامى که تیر را مىتراشند، به برخى اصابت مىکند و به برخى نمىکند.
هر زندهاى اگر چه مهلتى دهند تا مدتى زنده باشد؛ اما سرانجام از مرگ بىنصیب نمىماند.»
جواب:
دشمنی قریش با بنی هاشم درست، اما بنی هاشم یک قبیله است، حضرت علی یکی از آنها؛ مسلماً ابو لهب نیز از بنی هاشم و عموی پیامبر بود ولی مشرکین با او دشمنی نداشتند بلکه او از رؤسای قریش بود و جریان شعب ابیطالب چنان نبود که قریش کل بنی هاشم را تحت فشار قرار دهند بلکه بنی هاشم به خاطر رسم قبیلگی همراه با نبی مکرم اسلام در آن محل مستقر شدند از طرفی در شب هجرت، ابولهب اجازه نداد که مهاجمین سر شب حمله کنند، چرا؟؟ چون میگفت زنان و بچههای کوچک (از قوم من، بنی هاشم) هستند و میترسم به آنان گزندی برسد و این خود امتیازی برای آنان به حساب آمد!! و چه بسا دلیل اینکه به حضرت علی کاری نداشتند این باشد که او هم قبیلۀ ابولهب بود!!
سیدنا ابوبکر صدیق و عمر و عثمانشچون از قوم بنی هاشم نبودند، مانند بنی هاشم در فشار نبودند اما آنها نیز بیخیال و از حال بنی هاشم غافل نبودند بلکه با وجود سختگیریهای قریش، به شعب ابی طالب رفته و به آنان آذوقه میرساندند.
اما از تمام اینها بگذریم، سخن فخر رازی واضح است چرا میخواهی این همه بازی موش و گربه راه بیندازی؟؟ خیلی ساده بگو: در شب هجرت، دشمنی قریش با علی بیشتر بود یا با ابوبکر؟ اگر با علی بیشتر بود و به قول شما علی در یوم الدار به عنوان جانشین پیامبر معرفی شده بود، چرا قریش او را نکشتند؟ آیا معقول است که او را بدون هیچ آزاری رها کنند؟؟ و جواب بدهید که اگر قریش با ابوبکر که رسول خدا را در این سفر همراهی میکرد دشمنی نداشتند چرا برای کسی که ابوبکر یا رسول خدا را بکشد، هر کدام جداگانه، صد شتر جایزه تعیین کردند؟؟ چرا علی که دم دستشان بود، آسیبی به او نرساندند در حالیکه خیلی ساده میتوانستند با یک نیزه یا با یک تیری که از کمان خارج شده، حضرت علی را شهید کنند ولی نکردند، چرا؟؟ دلیلی غیر از این وجود ندارد که آنان حضرت علی را که در آن تاریخ ۲۲ یا ۲۳ ساله بود مهم نمیدانستند و او را مؤثر نمیدیدند که او را بکشند.
اما سخن مفسرین شیعه و روایاتی که در این باب نیز نقل کردهاند واقعاً خواندنی است:
زین العابدین رهنما مینویسد: «رسول مر على را گفت: تو اینجا مىباش تا امانت مردمان بازدهى، آنگاه از پس من بیا و گفت: امشب بر جاى من بخسب تا کافران درآیند تو را پرسند از من، گو من خبر ندارم از محمد. ایشان خود تو را چیزى نگویند که از تو ایشان را کینى در دل نیست- على را بر جاى خویش بخوابانید و خود برون آمد.» [۱۰۲۵]
شاه عبدالعظیمی مینویسد: «وقت صبح همه به یکبار با شمشیرهاى برهنه به خوابگاه وارد، نزدیک که رسیدند حضرت امیر المؤمنین÷نهیبى بر ایشان و با شمشیر حمله نمود، تمام قریش هراسان شدند. ابو جهل و خالد بن ولید و رؤساى قریش چون صلابت حضرت را دیدند، گفتند: یا على ما را با تو کارى نیست، مقصود ما پسر عم تو باشد، بگو کجا رفته؟» [۱۰۲۶]
در این دو نقل خواندیم که ابتدا رسول خدا میفرماید که ای علی این مهاجمان با تو دشمنی ندارند و کینۀ تو در دل آنها نیست؛ و بعد خواندیم که قریش گفتند که ما با تو کاری نداریم!
پس آیا باز هم سؤالی و اعتراضی هست؟؟
[۱۰۲۲] هور: منظور خورشید است. [۱۰۲۳] موشک کور: منظور، شب پره است! [۱۰۲۴] چه شد؟؟ علی که عالم الغیب است، گفت من کشته میشوم؟؟؟ مگر نمیداند که او مرگ اختیاری دارد؟؟!! [۱۰۲۵] ترجمه و تفسیر رهنما (فارسی)، ج۲، ص: ٧۰ ، زین العابدین رهنما؛ انتشارات کیهان _ تهران [۱۰۲۶] تفسیر اثنا عشری، ج۱، ص: ۳٧۰،حسین بن احمد حسینى شاه عبدالعظیمى؛ انتشارات میقات _ تهران،ط۱