دو یار غار

فهرست کتاب

نجاح: بعضی تابعین منکر یار غار بودن ابوبکر بوده‌اند!

نجاح: بعضی تابعین منکر یار غار بودن ابوبکر بوده‌اند!

نجاح طائی در مقدمۀ کتابش می‌گوید: «حجّاج، سعید بن جبیر، فقیه زاهد و کمیل بن زیاد، شاگرد أمیرمؤمنان على÷و عبد الرّحمن بن أبى لیلى که قرآن را از أمیرمؤمنان على بن أبى طالب÷فرا گرفته بود به قتل رساند. آیا کشته شدن این افراد بخاطر آن نبود که به حضور أبوبکر در غار و هجرت، ایمان و اعتقاد نداشتند؟»

جواب:

سخنان نجاح به مثابۀ قوز بالا قوز است؛ در عمق دروغ‌هایش دروغ دیگری نهفته است، دروغ می‌گوید و باز هم دروغ می‌گوید تا بتواند در نهایت دروغ بزرگتری بگوید! گمان نکنم کسی که از اول کتاب تا اینجا را خوانده باشد، بر این سخن من ایرادی بگیرد!

در سخنی که هم اکنون از او خواندیم تزویری اینچنینی نهفته است، او در نقل قولش، دوغ ترش خود را داخل شیر شیرین دیگران کرده است!! [۲۰٧]به این معنی: زمانی که از شهادت سعید بن جبیر به امر «حجاج بن یوسف ثقفی» صحبت می‌کند راست می‌گوید ولی دلیلی که «نجاح» برای این قتل ذکر می‌کند و البته هیچ سندی هم برای ادعایش ذکر نمی‌کند؛ واقعاً عجیب و حیرت آور است و به خدا قسم که من از شجاعت او در دروغ گفتن، آنچنان در حیرتم که مثالی برای این حیرتم نمی‌یابم!

در این شکی نیست که «سعید بن جبیر» از بزرگان علما و زهاد اهل سنت است و از هر چه رفض و رافضیگری است مبراست و او از کسانی است که «تقیه» را جائز نمی‌دانست و می‌گفت: «لَا تَقِيَّةَ فِي الْإِسْلَامِ» [۲۰۸]= «در اسلام، تقیه نیست» ولی شیعه در عوض، نه دهم دین خود را تقیه می‌داند و می‌گوید هر که تقیه نکند دین [۲۰٩]و ایمان [۲۱۰]ندارد!؛ به این معنی که سعید بن جبیر (و ما اهل سنت؛ طبق روایات شیعی) نه دین داریم و نه ایمان!

سعید بن جبیر همچون ما در نمازش آمین می‌گفت [۲۱۱]که این عمل از مواردی است که نزد شیعه موجب ابطال نماز می‌شود! به این معنی که سعید بن جبیر (و اکثریت اهل سنت) نمازشان باطل است!

او همچون ما اهل سنت نماز تراویح می‌گذارد [۲۱۲]و این عمل نزد شیعیان، بدعت به حساب می‌آید!! به این معنی که سعید بن جبیر به علاوۀ‌ بی‌دینی و بی‌ایمانی و بی‌نمازی!! عامل به بدعت نیز هست (العیاذ بالله)

حال ببینید که شخصی چون «نجاح» که از آن طرف بام رافضیگری افتاده است! چگونه نقاب به چهره زده و از «سعید بن جبیر» که نزد او و هم مذهبیانش دین و ایمان ندارد و نمازش باطل است و بدعت گزار نیز به شمار می‌آید؛ دفاع می‌کند و اشک تمساح می‌ریزد!

اما سبب قتل «سعید بن جبیر» رحمة الله تعالی علیه: این را به یقین می‌گویم که «حجاج» او را به خاطر خروجش و ملحق شدن او به لشکر عبد الرحمن بن محمد بن اشعث کشت و داستان شهادت او نزد تاریخ نگاران مشهور است.

ابن اثیر در حین ذکر وقایع سال ٩۴ هجری می‌نویسد:

«قيل وفي هذه السنة قتل سعيد بن جبير وكان سبب قتله خروجه مع عبد الرحمن بن محمد بن الأشعث» [۲۱۳]یعنی: «گفته شده است: در آن سال سعید بن جبیر کشته شد. علت قتل او خروج و قیام و پیوستن او به لشکر عبد الرحمن بن محمد بن اشعث بود.»

و همچنین طبری در مورد سبب قتل ابن جبیر می‌نویسد: «وكان سبب قتل الحجاج إياه خروجه عليه مع من خرج عليه مع عبد الرحمن بن محمد بن الأشعث» [۲۱۴]

و هنگامی که «حجاج» با «سعید» رو برو شد صحبت‌هایی که بین آن دو رد و بدل شد هیچ ربطی به ابوبکر و غار و... نداشت؛ این سخنان را ابن اثیر و دیگران چنین نقل کرده‌اند:

«(حجاج) رو به سعید کرد و گفت: اى سعید مگر من تو را در پیشوائى خود شریک نکرده بودم؟ آیا چنین نکرده بودم؟ گفت: آرى.

گفت: چه شد که تو ضد من قیام و خروج کردى؟ گفت: من یکى از مسلمانان هستم. مرد گاهى خطا مى‌کند و گاهى راه راست را می‌گیرد. حجاج از آن گفتار دلخوش گردید. بعد از آن با او گفتگو کرد.

سعید ضمن سخنانش گفت: من بیعتى بر گردن داشتم (مقصود بیعت عبد الرحمن).

حجاج غضب کرد و گفت: اى سعید مگر من فرزند زبیر را در مکه نکشتم و از تو براى امیر المؤمنین عبد الملک بیعت نگرفته بودم؟!- گفت: بلى چنین بود. - گفت: بعد از آن بکوفه آمدم که والى آن شده بودم و از تو دوباره براى امیر المؤمنین بیعت گرفتم و عهد را تجدید نمودم. - گفت: آرى. - گفت: تو دو بیعت امیر المؤمنین را نقض کردى (حال ادعا می‌کنی) نسبت به یک بیعت (بیعت عبد الرحمن) وفادار هستى آن هم بیعت جولاهه فرزند جولاهه (بافنده و پست- مقصود اشعث)؟! بخدا قسم من تو را خواهم کشت. - گفت: اگر چنین کنى من سعید (نیک بخت) هستم چنانکه مادرم مرا سعید نامیده است. حجاج فرمان داد سرش را بریدند.» [۲۱۵]

تا اینجا ثابت شد که شهادت سعید بن جبیر ربطی به ماجرای غار نداشته؛ حال ببینید که اصولاً نظر او در مورد ابوبکر صدیقسچه بوده است:

وأخرج ابن أبي حاتم وأبو نعيم عن سعيد بن جبير -رضي الله عنه- قال: قرأت عند النبي ج:﴿يَٰٓأَيَّتُهَا ٱلنَّفۡسُ ٱلۡمُطۡمَئِنَّةُ ٢٧[الفجر: ۲٧]. فقال أبو بكر: يا رسول الله إن هذا الحسن، فقال رسول الله عليه الصلاة والسلام: «أما إن الملك سيقولها لك عند الموت» [۲۱۶]

یعنی: «نزد نبی اکرم جاین آیه خوانده شد «ای نفس مطمئنه تو بسوی خدا خواهی رفت در حالی که خدا از تو راضی و تو نیز از خدایت راضی هستی» پس ابوبکر گفت: همانا این چیز نیکی است... رسول خدا جفرمودند: حقیقتاً فرشته ای هنگام وفات تو به تو چنین می‌گوید»

برای پرهیز از اطالۀ کلام به همین یک مورد بسنده می‌کنیم که گمان می‌کنم در این مورد کمی زیاده گویی کرده‌ام!

اما مطمئناً خواننده گرامی دانست که نجاح طائی این دروغ بزرگ را از سر شکم سیری ساخته و نشخوار کرده است؛ و اگر بخواهیم خیلی خوشبین باشیم، می‌گوییم: او از تونل زمان گذشته و به این وسیله چیزی کشف کرده است که بر ما مکتوم بوده است!

[۲۰٧] البته کم نیست اوقاتی که او دوغ ترش خود را به دوغ ترش دیگری آمیخته می‌کند، و آنوقت است که...وا مصیبتا!! [۲۰۸] طبقات الکبری لابن سعد ج ۶ ص۲۶۳ _ بیروت [۲۰٩] امام صادق: «إِنَّ تِسْعَةَ أَعْشَارِ الدِّينِ فِى التَّقِيَّةِ ولَا دِينَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَهُ = نه دهم دین در تقیه است و هر که تقیه ندارد دین ندارد» (الکافی، کلینی: بَابُ التَّقِيَّةِ ج۲ ص۲۱٧ ح۲ _ تهران) [۲۱۰] «فَإِنَّهُ لَا إِيمَانَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَهُ = پس هر که تقیه ندارد ایمان ندارد!» (این قول از امام صادق و باقر «به دروغ» نقل شده است. اصول کافی ج۲ ص۲۱۸ ح۵ و ج۲ ص۲۱٩ ح۱۲ «بَابُ التَّقِيَّةِ») [۲۱۱] طبقات الکبری لابن سعد ج۶ ص۲۶۱ _بیروت [۲۱۲] طبقات الکبری لابن سعد ج۶ ص۲۶۰ _ بیروت (أَبُو شِهَابٍ، قَالَ: «كَانَ سَعِيدُ بْنُ جُبَيْرٍ يُصَلِّي بِنَا الْعَتَمَةَ فِي رَمَضَانَ ثُمَّ يَرْجِعُ فَيَمْكُثُ هُنَيْهَةً ثُمَّ يَرْجِعُ فَيُصَلِّي بِنَا سِتَّ تَرْوِيحَاتٍ وَيُوتِرُ بِثَلَاثٍ وَيَقْنُتُ بِقَدْرِ خَمْسِينَ آيَةً» = ابو شهاب گفت: در ماه رمضان سعید بن جبیر نماز شب را با ما مى‌گزارد و سپس بر مى‌گشت و اندکى درنگ مى‌کرد و دوباره مى‌آمد و شش نماز تراویح و سه نماز یک رکعتى مى‌گزارد و به اندازه پنجاه آیه قنوت مى‌خواند.) [۲۱۳] الکامل فی التاریخ لابن اثیر ج۴ ص۲۸۰ _ بیروت [۲۱۴] تاریخ طبری ج۴ ص۲۳ _ بیروت [۲۱۵] الکامل فی التاریخ لابن اثیر ج۴ ص ۲۸۱ _ بیروت و همچنین رجوع کنید به طبقات ابن سعد ج۶ ص۲۶۵ _بیروت؛ وفیات الأعیان ج ۲ص ۳٧۱، ابن خلکان؛ تاریخ طبری ج۴ ص ۲۴-۲۵ _ بیروت؛ تذکرة الحفاظ للذهبی ج۱ ص۸٧؛ حلیة الاولیاء ج۴ ص۲٩۰ ابو نعیم اصفهانی؛ تهذیب الکال للمزی ج ۱۰ صص۳۶۸-۳۶٩؛ و همچنین: مروج الذهب مسعودی و البدء والتاریخ للمقدسی و آثار البلاد وأخبار العباد للقزوینی ص۲۵۵ و الأوائل عسکری ص۳۱۸ و المنتظم لابن جوزی ج٧ ص۸ و انساب الاشراف للبلاذری ج٧ ص۳۶۵ و.... [۲۱۶] ابن أبی حاتم «۵۱۳/۸ منثور»، وأبو نعیم فی الحلیة «۲۸۴،۲۸۳/۴». (به نقل از تاریخ الخلفا سیوطی ص۴۸، تحقیق: حمدی الدمرداش)