مشکلات حل نشدنی در تئوری شیعه
اگر ادعای شیعه را قبول کنیم و بپذیریم که پیامبر اکرم، ابوبکر را که به دنبال پیامبر راه افتاده بود، جبراً همراه خود برد؛ مشکلاتی پیش میآید که حل شدنی نخواهند بود.
اگر پیامبر خود نمیخواست که ابوبکر همراه او بیاید و این همراهی اتفاقی بوده و ابوبکر خود را به پیامبر تحمیل کرده، چطور است که هم پسر ابوبکر (عبد الله) و هم غلام آزاد شدۀ ابوبکر (عامر بن فهیره) که گوسفندان وی را میچراند، در این سفر نقش داشتهاند و محل اختفای آن حضرت و یار غارش را میدانستهاند؟ مگر میشود ابوبکر نداند پیامبر به کجا میخواهد برود و برای اینکه بفهمد، پیامبر را تعقیب کند تا به او برسد و از وقتی که به پیامبر رسید با او همراه شد تا داخل غار شدند و در این مدت هیچ فرصتی نداشته که برگردد و عبد الله و عامر بن فهیره، را با خبر کند ولی به نحوی آنان با خبر بودند؟ حداقل در مورد با خبر بودن «عامر بن فهیره» قزوینی نیز با ما همصدا است؛ حال بفرمایید که آنان از کجا فهمیدند و چگونه با خبر شدند؟؟
جواب واضح است، پیامبر اکرم جمدتی قبل از هجرت ابوبکر را در جریان قرار داده و از او خواسته تا لوازم سفر را فراهم کند و یا اینکه با همدیگر در این باره مشورت کرده و هم فکری نمودهاند و در نهایت ابوبکر مأمور میشود که پسرش عبد الله را امر کند به خبر رسانی و عامر بن فهیره را امر کند به آذوقه رسانی و همچنین محو کردن رد پاها.
بنا بر نقل تمامی تواریخ (که قبلاً به آن اشاره کردیم) پیامبر اکرم زمانی که از غار ثور حرکت کردند عامر بن فهیره و ابن اریقط نیز همراه ایشان بود و زمانی که به خانۀ ام معبد داخل شدند، عامر و ابن اریقط نیز همراه ایشان بودند؛ پس چنانکه گفتیم، ابوبکر توسط خود نبی اکرم از قبل از هجرت و مسیر آن خبردار شده بود وگرنه با خبر شدن عامر بن فهیره و عبد الله بن ابی بکر به هیچ وجه توجیه نشدنی است.
آیت الله سید حسن ابطحی خراسانی مینویسد:
«نیمۀ شب سوّم «عبدالله بن اریقط» دو شتر به در غار آورد و «عامر بن فهیره» هم طبق قرار قبلی در آنجا حاضر شد. «پیغمبر اکرم» جو «ابوبکر» بر یک شتر ردیف یکدیگر سوار شدند و «عبدالله» و «عامر» بر شتر دیگر و از راه سواحل بسوی مدینه حرکت کردند.» [٧۳۸]
شاید شیعه بگوید: عامر فقط در سفر همراه بوده و نقش دیگری از قبیل آوردن گوسفندان به نزدیک غار و محو کردن رد پا و... نداشته است، جواب میگوییم: با وجود این همه روایت و اعتراف علمای شیعه، برای اینکه دل شما نشکند، فعلاً تسلیم حرف شما میشویم، و در عوض میپرسیم: همسفر شدن عامر بن فهیره چه نفعی و چه حکمتی داشت؟ پیامبر که ابوبکر را به اجبار همراه خود برد و از این میترسید که اگر او را در مکه رها کند او جای پیامبر را لو میدهد، حال دیگر چه لزومی داشت که عامر بن فهیره را نیز همراه خود ببرند؟ اصلاً چه کسی به عامر بن فهیره خبر داد و از محل اختفا آگاه کرد؟ احتمالاً خواهید گفت: ابن اریقط چنین کرد! اما میگوییم، چگونه پیامبر توانست این ریسک را بکند و چگونه این احتمال را نداد که عامر بن فهیره ممکن است به طمع به دست آوردن جایزۀ قریش آنها را لو دهد؟
سخن ما، کاملاً واضح و قابل قبول است، برعکس سخن شیعه که سراسر تناقض و نامعقول و پیچیده است و باید هزاران احتمال بدهیم تا بتوانیم داستان آنان را بپذیریم! ما میگوییم: پیامبر اکرم ابوبکر را میشناخت و به او اعتماد داشت و فرزند ابوبکر و همچنین غلام آزاد شدۀ ابوبکر، هردو از مسلمانان مخلص بودند به همین دلیل آن دو هر کدام مأمور انجام وظیفه ای خاص شدند و این سخن واضح است و پیچیده نیست، معقول است و نا معقول نیست!
در این محل، تمام شبهات قزوینی دربارۀ روایت مورد بحث ملغی شده و ثابت گردید که ابوبکر همراه پیامبر از خانۀ ابوبکر خارج شده و هجرت کردهاند و شخص پیامبر جخودشان ابوبکر را به عنوان همراه و یار و مصاحب انتخاب کردهاند، به عنوان حسن ختام این بحث، سخنی را از یکی از علمای شیعه نقل میکنیم که میگوید: «انتخاب ابوبکر به عنوان همسفر به فرمان خدا بوده است.»
این عالم «شیخ عبدالجلیل قزوینی رازی» است که کتابی نوشته در رد اهل سنت و شیوۀ او در این کتاب چنین است که ابتدا شبهه را عیناً نقل میکند و سپس جواب میدهد، در مورد بحث مربوطه نیز همینکار را کرده و نوشته:
«آنگه گفته [٧۳٩]است: «و گویند [٧۴۰]: بو بکر را بدان (خاطر) بغار برد که از شرّ او ایمن نبود، و بو بکر با وى میشد نشان میکرد و ریشه دستار مىانداخت، و بروایتى جاورس [٧۴۱]میریخت تا مشرکان بر اثر آن بروند، و بروز بدر که رسول او را با خود در عریش برده بود او را بدست نگاه مىداشت تا نگریزد، و ازین گونه بهتانها بر وى نهند».
(عبدالجلیل قزوینی در جواب میگوید:) «امّا جواب این کلمات آنست که این معنى نه مذهب علماء شیعت است و اوباش و عوام گویند بر طریق مزاح، و بر زعم مصنّف اگر رسول÷شب غار از بو بکر مىترسید از عمر و عثمان هم مىترسید پس بایست که هرسه را با خود ببرده بودى و آخر بو بکر غیبدان نبود، و یا چنانکه پنهان دگران مىرفت خود پنهان بو بکر برفتى، و رفتن محمّد و بردن بو بکر بىفرمان خداى تعالى نبود تا این شبهت زایل باشد....» [٧۴۲]
از این متن چند نکته فهمیدیم:
۱- «اینکه بگویند پیامبر از ترس ابوبکر او را به همراه خود برد، سخنی پوچ است بلکه سخن اوباش و عوام شیعه است و علمای شیعه از آن بری هستند» قبل از این گمان میکردیم، عوام شیعه از علمای شیعه و از مراجع، تقلید میکنند اما الان به چشم میبینیم که علمای شیعه از اوباش و عوام تقلید میکنند! و سخنی که در نظر شیخ قزوینی رازی، سخن اوباش و عوام بوده، الان سخن ابو مهدی قزوینی قرار گرفته!!!
۲- دلیلی کاملاً عاقلانه بر علیه قزوینی آورده و گفته: «پیامبر خیلی راحت میتوانست سفر خود را از ابوبکر هم مخفی کند و طوری برود که ابوبکر هم او را نبیند و ابوبکر هم غیب نمیدانست که بتواند مسیر پیامبر را پیدا کند» مگر میشود دهها نفر در کمین پیامبر نشسته باشند و پیامبر از میان آنان خارج شود و هیچ کس متوجه نشود ولی ابوبکر بفهمد و به دنبال او بیاید و به او برسد؟!
۳- اینکه همراهی ابوبکر با پیامبر اکرم جبه فرمان خدا بوده است.
[٧۳۸] رسول اکرم ج٧۰_آیت الله سید حسن ابطحی خراسانی [٧۳٩] منظور او، شیخ اهل سنت است، که عبدالجلیل قزوینی کتابش را در رد او نوشته! [٧۴۰] یعنی، شیعیان گویند. [٧۴۱] جاروس = ارزن [٧۴۲] بعض مثالب النّواصب فى نقض بعض فضائح الرّوافض (النقض) (فارسی) متن: ص ۲۴۶ ، شیخ عبد الجلیل قزوینى رازى (قرن۶) _ تهران؛ این کتاب در رد کتاب «بعض فضائح الرّوافض» نوشته شده است؛ برای شناخت عبدالجلیل قزوینی به «مقدمۀ النقض و تعلیقات آن از میر جلال الدین محدث و همچنین به مقالۀ جناب «علی دوانی» با عنوان «مفاخر مکتب اسلام، قرن هشتم هجری، عبد الجلیل قزوینی» که در مجلۀ مکتب اسلام ـ شماره ۱۶، اردیبهشت ۱۳۳٩ ، نشر داده شده؛ مراجعه کنید.