نجاح، آمدن مشرکین تا دهانۀ غار را انکار میکند!!
او در مورد آمدن مشرکین تا دهانۀ غار و راهنمائی رد شناس بادیه نشین مینویسد:
«و رسیدن مشرکین قریش به غار کوه ثور، که پنج کیلومتر از خانه رسول خدا جدور مىباشد، با دنبال کردن اثر پاى مبارک پیامبر ج، سخت و دور از انتظار به نظر مىرسد. سید رسولان جقبل از رسیدن به کوه ثور، از کوههاى متعدّدى عبور نمود، و صخرههاى صاف کوهها اثر هیچ پائى را بر خود ظاهر نمىکند، پس چگونه توانستند در پى حضرت حرکت نمایند؟ بعلاوه خاتم پیامبران جبخوبى قضیه آمدن مشرکان را به دنبال خود مىدانستند، پس چرا اثر پاى خود را برایشان باقى گذارد، تا به دنبال او بیایند؟
و پیامبر جبه همراه ابن أریقط بن بکر همانطورى که سابقاً از مکه به کوه ثور کوچ کرده بود، از مکه به طرف مدینه در کوههائى حرکت نمود که هیچ اثرى را براى جستجو کنندگان بجاى نمىگذاشت و مردم قدرت بعضى از مردان را در دنبال کردن جاى پاهاى دیگران بخوبى مىدانستند، پس چگونه سید عارفان، محمّد جبر این امر واقف نباشد؟
و به دنبال این دو احتمال در مىیابیم که براى أبوبکر و عنکبوت و کبوتر بهره اى در قضیه غار وجود ندارد.
و مىگویند ریسمان دروغ کوتاه است، و خداوند سبحان دروغگو را رسوا مىنماید، لذا داستان سرایان و راویان دولتى روایت کردند، عامر بن فهیره، در دامنه کوه منتظر مىماند، و براى محو آثار پاى رسول خدا جدر کوه ثور صبح و شب گوسفندان أبوبکر را حرکت مىداد، و به چراگاه مىبرد.
بنابراین چگونه گردنکشان قریش در پى اثر پاى رسول خدا جبه غار ثور رسیدند؟»
جواب:
چند دروغ گفته است:
۱- او گفته: «پیامبر تا به غار ثور رسید از کوههای زیادی عبور کرد» و این ادعای خود را مستند به هیچ منبع و مرجعی نکرده است، درست که در آن نواحی کوههای زیادی هست، اما اینکه نبی خدا در مسیر، از کوههای زیادی بالا رفته باشد، ثابت نیست و انسان عاقل به جای اینکه به خود زحمت بالا رفتن از کوهها را بدهد از کنار آنها رد میشود، چه لزومی است که فرض کنیم پیامبر از آن کوهها بالا رفتهاند؟
از پدر بزرگوار که حدود ۱۸ سال پیش به آن ناحیه مشرف شدهاند، پرسیدم که آیا شما در راهی که به کوه ثور میرفتید از کوهی بالا رفتید؟؟ ایشان فرمودند: «خیر؛ با پای پیاده نزدیک به یک ساعت بلکه بیشتر راه پیمودیم و از هیچ کوهی بالا نرفتیم مگر کوه ثور که کوهی نسبتاً بزرگ و سنگلاخ و بالا رفتن از آن دشوار بود!... انتهی»
همچنین در کتبی که به این مسیر اشاره کردهاند خصوصاً سفرنامهها صحبتی از چنین کوههایی که بایستی از آنها بالا رفت تا به کوه ثور رسید نیست.
۲- هر کس سرزمین حجاز را دیده باشد میداند که زمینی خشک و بیآب و علف است و رد پا به راحتی بر روی زمین میماند پس خیلی عادی است که آنها توانسته باشند رد ایشان را تا کوه ثور دنبال کنند، منتهی کوه سنگلاخ است و رد پا بر روی آن نمیماند؛ جوابش این است که مشرکین تا پای کوه آمدهاند و چون نمیتوانستند از این بیشتر رد را دنبال کنند چرا که رد بر روی سنگ نمیماند، پس به گمان اینکه ممکن است رسول خدا به غاری که در این کوه موجود است پناه برده باشد، از کوه بالا آمده و به غار رسیدهاند؛ چنانکه فرهاد میرزا در سفرنامۀ خود گفته است:
(«بعد از دیدن آن غار و سنگلاخ در خصوص ابو کرز پى زن شبهه کردم که گفت: «این اثر قدم ابن ابى قحافه و این اثر قدم محمد بن عبد الله است.» در این سنگلاخ و کوه، اثر قدمى باقى نمىماند مگر به پاى کوه آمده باشد که ریگ است و در آنجا این حدس را زده باشد و کفار قریش به کوه صعود کرده باشند..») [۳۳۰]
البته بعید نیست که آن رد شناس، در کارش به حد اعجاب آوری ماهر بوده و رد را حتی بر روی کوه نیز به طریقی دنبال کرده باشد!.... والله اعلم
۳- اما اینکه میگوید: «پیامبر که میدانسته مشرکین به دنبال او میآیند و همچنین کسانی هستند که رد را به خوبی دنبال میکنند پس چرا رد پای خود را پاک نکرده» جواب این است که: پیامبراکرم میدانست، مشرکین قصد میکنند تا او را پیدا کنند ولی گمان نمیکرد کسانی به سمت جنوب مکه هم بیایند چون پیامبر اسلام به جای اینکه به سمت شمال (=مدینه) برود، برای رد گم کردن به سمت جنوب (=یمن) رفتند؛ به قول شاعر: «چپ آوازه افکند و از راست شد» ولی با این وجود عدهای به آن سمت آمدند؛ از طرفی از بین بردن رد پاها کار ساده ای نیست، وقت گیر هم هست و آنان نه وقت داشتند و نه توان کافی و همینکه خود را بدون خطر تا به غار ثور رساندند کار مهم و سختی را انجام داده بودند و میدانیم که نبی اکرم جزمانی که به غار رسیدند پایشان زخمی شده بود و اگر میخواستند رد پاها را پاک کنند باید دو برابر وقت صرف کنند و همینطور دو برابر بلکه بیشتر انرژی مصرف کنند که اینکار خلاف تدبیر بود و آن دو بزرگوار نمیتوانستند وقت خود را در صحرا تلف کنند چه بسا در آن مدت که آنها مشغول پاک کردن ردها هستند کسی آنها را میدید، آنان باید هر چه زودتر خود را به غار میرساندند و این بهترین تصمیم بود.
۴- خباثت وی را آنگاه میفهمیم که او زمانی که میخواهد یار غار بودن ابوبکر صدیق را نفی کند مینویسد: «کرزقافى که مشرکین قریش را به غار رساند، آثار پاى مبارک رسول خدا جرا در مقابل غار مشاهده نمود، لکن خود و عبدالعزّى بن أبى بکر جاى پاى أبوبکر را نزدیک غار ندیدند.» [۳۳۱]
جایی که قرار است ابوبکر یار غار نباشد به هر طنابی متوسل میشود و فراموش میکند که ممکن نیست «کرز» رد پای پیامبر را دنبال کرده باشد چون پیامبر از کوهها گذشته و سنگهای مسطح رد پا را نقش نمیکنند و........ شما بگوئید: اگر این خباثت نیست پس چیست؟
اگر ماجرای رد شناس دروغ است تو چرا به آن استناد کردی؟؟ و اگر راست است این سخن جدیدت چیست؟
اما در مورد «عامر بن فهیره» و اینکه او بزها را از مسیری که نبی اکرم جبه غار رفته میبرده و اینکه نجاح میگوید: «اگر عامر چنین میکرده پس ردی نمیماند که رد شناس به وسیلۀ آن به غار بیاید.» [۳۳۲]
جواب این است که پیامبر بزرگوار اسلام سه روز در آن غار به سر بردند و کسانی که به دنبال نبی اکرم جو به منظور به دست آوردن ۲۰۰ شتر سرخ موی به بیابان ریخته بودند فقط آن چند نفری که تا دهانۀ غار رسیدند نبودند، گروههای زیادی در جستجوی آن دو یار بودند؛ پس خیلی معقول و حکیمانه است که وقتی خطر اولی دفع شد و آنها با دیدن تار عنکبوت و کبوتر از وارد شدن به غار منصرف شدند، پیامبر اکرم جیا صدیق اکبر برای اینکه دوباره گروهی تا دهانۀ غار نرسند به «عامر بن فهیره» دستور داده باشند که به وسیلۀ بزها رد پاها را محو کند. به این میگویند: «دفع خطر احتمالی»
چه بسا اگر چنین نمیکردند گروه دیگری به وسیلۀ مشاهدۀ رد پاها تا دهانۀ غار میآمدند و آنان محض احتیاط به داخل غار نظر میکردند و آن میشد که نباید!
گذشته از این فایده، این حرکت عامر بن فهیره فایدۀ دیگری نیز داشت، چرا که گذشته از رد پای نبی اکرم جو ابوبکر صدیقس، رد پای دیگری نیز بود که باید پاک میشد، آن هم رد پای عبد الله فرزند ابوبکر بود که شبانه به غار میآمد و اخبار قریش را به آنان میرسانید و عامر بن فهیره، رد پای او را نیز پاک میکرد، چه اگر چنین نمیکرد، ممکن بود آنان رد وی را دنبال کرده و به غار برسند، مؤید این دیدگاه آن است که ابن اسحاق میگوید:
«فإذا عبداللَّه بن أبى بكر غدا من عندهما إلى مكة، اتبع عامر بن فهيرة أثره بالغنم حتى يعفّى عليه» [۳۳۳]یعنی: «و براى اینکه رد پاى عبد اللّه بن ابى بکر که شبها بدر غار مىآمد و صبح باز میگشت محو شود قرار گذاردند که هر روز صبح هنگامى که عبد اللّه از در غار حرکت میکند عامر بن فهیره گوسفندان را پشت سر او در همان خطى که او براه میافتاد حرکت دهد تا اثر پائى از او بجاى نماند.» [۳۳۴]
عجیب است!! به جای اینکه نجاح به این نقشه و تدبیر حکیمانه احسنت بگوید، بهانههای بچگانه میگیرد که بعضی اوقات خودم نزد خودم شرمنده میشوم که به آن پاسخ میگویم!
حال ادامۀ سخن نجاح را بخوانید تا ببینیم پلان بعدی فیلمنامۀ او به چه شکل است:
«احتمال دوّم آن است که کفّار به غار رسیدند، و در جستجوى رسول خدا جبه داخل آن نگاه کردند، لکن خداوند تعالى چشم آنان را کور نمود، همچنانکه بر در خانه رسول خدا جآنان را از دیدن باز داشته بود، و حضرت رسول جاز خانه خود خارج شد و مشرکان اطراف خانه را گرفته بودند و حضرت را نمىدیدند، پس خاک بر سر آنان ریخت، اینجا نیز آنان را از دیدن باز داشت.
و در هنگام رسیدن کفّار به غار، رسول خدا جبه همراه رفیق خود ابن بکر بسر مىبرد، و باریتعالى کافران را از دیدن بازداشت، پس آن دو را ندیده و از راهى که آمده بودند به مکه بازگشتند، و این احتمال بخاطر روایات صحیحى که دارد بنظر بهتر مىآید.»
جواب:
سخن بد و عجیبی نیست اما فاقد سند و مدرک است، من هم میتوانم بگویم که «برای پیامبر اکرم و ابوبکر صدیق در آن غار از بهشت مرغ بریان و شربت میرسید همچنین رودی بهشتی نیز زیر پایشان جاری بود» حرف بد و عجیبی نیست ولی فاقد سند و مدرک و بیارزش است [۳۳۵]؛ چنین ادعاهای پا در هوایی نزد علما ذرهای نمیارزد، طراحی چنین داستانهائی خیلی ساده است و اگر قرار باشد تاریخ را بر اساس فرض و گمان و احتمال بنا کنیم و هر کس هر چه گفت حرفش را تایید کنیم و برایش هورا بکشیم به قول معروف: سنگ روی سنگ بند نمیشود.
[۳۳۰] سفرنامه فرهادمیرزا (فارسی)، ص: ۲۰۸؛ مؤسسه مطبوعاتى علمى_تهران،ط۱ [۳۳۱] البته به این شبهه و دروغ او قبلاً جواب گفتهایم. [۳۳۲] (نقل به مضمون) [۳۳۳] السیرة النبوية،ج۱،ص:۴۸۶، ابن هشام _بیروت [۳۳۴] زندگانى محمد ج(ترجمه سیره ابن هشام)، ج۱،ص:۳۱٩،سید هاشم رسولی محلاتی _قم،ط۵ [۳۳۵] البته اشاراتی به این موارد در کتب شیعه شده است!!