حدیث حوض و معنای صحابی در کلام رسول خدا
قزوینی: «محمد بن اسماعیل بخارى نیز در صحیح خود نقل مىکند:
«از ابوهریره از رسول خدا نقل شده است که آن حضرت فرمود: درروز قیامت گروهى از اصحابم (در کنارحوض) برمن وارد مىشوند؛ اما از اطراف حوض طرد مىشوند، مىگویم پروردگارا! آنها اصحاب من هستند، ندا مىرسد تو نمىدانى که آنها بعدازتو چه کارهائى کردند؟ اینان مرتد شده و به گذشته خود بازگشتند.»
و در جاى دیگر مىنویسد:
«از رسول خدا ج(در مورد قیامت) نقل شده است که فرمودند: در این هنگام که من ایستادهام، عدهاى (را مىآورند) وقتى ایشان را مىشناسم شخصى بین من و ایشان آمده و مىگوید: بیایید. پس مىگویم به کجا؟ جواب مىدهد: قسم به خداوند به سوى آتش. مىگویم ایشان را چه شده است؟ در جواب مىگوید ایشان بعد از تو مرتد شده و به گذشته خود باز گشتند. سپس عده دیگرى مىآیند... در آخر از آنها نجات نمىیابد؛ مگر به اندازه چند شتر (معدود) رها شده در بیابان.»
بدر الدین عینى در شرح این روایت مىگوید:
«(مثل همل نعم) مقصود شترانى است که بدون سرپرست رها شدهاند و کسى مراعات آنها را نمىکند که مبادا گم شوند یا هلاک شوند؛ یعنى از ایشان کسى از آتش نجات نمىیابد؛ مگر اندکى و این روایت دلالت مىکند که آنها دو صنف هستند: صنفى کافر و صنفى گناهکار.»
با توجه به آن چه که از ابن حزم نقل شد، این احتمال تقویت مىشود که این گروهى که به سوى جهنم برده مىشوند، همان دوازده نفرى هستند که در بازگشت از تبوک قصد ترور پیامبر خدا را داشتند که خلیفه اول نیز در میان آن بود؟
حال بار دیگر آیه غار را با این روایات در کنار هم قرار مىدهیم:
إِذْ يَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ في أَصْحَابِي اثْنَا عَشَرَ مُنَافِقًا كَمْ كان أَصْحَابُ الْعَقَبَةِ يَرِدُ عَلَيَّ يوم الْقِيَامَةِ رَهْطٌ من أَصْحَابِي.
در همه اینها از ماده «صاحب» استفاده شده است؛ بنابراین اگرچه همراهى با رسول خدا افتخارى بس ارزشمند محسوب مىشود؛ اما اگر با انجام اعمال صالح همراه نباشد، نه تنها سودى براى آن فرد ندارد؛ بلکه طبق روایاتى که گذشت، جایگاهش آتش جهنم خواهد بود.
جواب:
قزوینی، خودش در مقالهای که دربارۀ «ترور نافرجام حضرت رسول» نوشته و در سایت ولیعصر قرار داده، میگوید: «ما نمیگوئیم که ابوبکر و عمر هم جزء آن ۱۲ نفر بودهاند» اما منافق وار سخن دیروز خود را فراموش میکند و حال میگوید: «این گروهى که به سوى جهنم برده مىشوند، همان دوازده نفرى هستند که در بازگشت از تبوک قصد ترور پیامبر خدا را داشتند که خلیفه اول نیز در میان آن بود» میگوییم: وقتی تو به این واضحی خودت سخن خودت را نقض میکنی چه جای خوش بینی به سخنانت هست؟ چرا کسی باید فکر کند که تو با این همه دروغ و دغل و خیانت، دلسوز مسلمانان هستی که به حرفهایت بها دهد؟؟
اما جواب: الله به ما عقل داده و:
«چون تو را زین جهان گریزی نیست
بهتر از عقل دستگیری نیست.»
همۀ ما، اعتقادات افسانهای ملایان صفوی را از حفظ شدهایم، و خواندیم که همین شبهه افکن تا چند خط قبل میگفت: ابوبکر از کسانی است که قصد جان نبی اکرم را کرده بود، و از اساسیترین اعتقاداتشان این است که آیاتی در مذمت سیدنا ابوبکر و عمر نازل شده و آنان جبت و طاغوت و فحشاء و منکر هستند و از طرفی نیز معتقدند که نه تنها نبی اکرم بلکه ائمۀ شان نیز علم غیب دارند و از باطن مردم با خبرند، پس به این ترتیب نبی اکرم باید میدانست که ابوبکر و عمر (زبان گویندگانش لال) قلباً کافر بوده و بارها قصد جان نبی اکرم را داشته و... و بنا بر روایات شیعه، نبی اکرم از کارشکنی ابوبکر و عمر در آینده خبر دادهاند و حضرت علی را به صبر، امر کردهاند و......
تمام این افسانهها را در نظر داشته باشید، بعد ادعای قزوینی را به یاد بیاورید که میگوید: «ابوبکر منافق بود و میخواست پیامبر را بکشد ولی در روز قیامت پیامبر وقتی میبیند ابوبکر را (العیاذ بالله) به جهنم میبرند تعجب میکند و میگوید: ای خدا، او از اصحاب من است!!چرا نمیگذارید از آب حوض بخورد؟ و جواب میآید که: او بعد از تو مرتد شد!» عجیب است که رسول خدا تعجب میکند!! و عجیبتر آن است که بنابر عقیدۀ شیعه ابوبکر اصلاً مسلمان نبود که بعد از رحلت نبی اکرم بخواهد مرتد شود!!
دقت کنید: قزوینی همین الان میگفت که او میخواسته پیامبر را بکشد و پیامبر نیز این را میدانسته و از طرفی ملایان شیعی به جزم معتقدند که ابوبکر کافر بوده ولی طبق این روایت و ادعای شیعه باید بگوئیم که بیسوادترین افراد شیعه نیز، نعوذ بالله از پیامبر داناتر و عالمترند، چرا که آنان میدانند ابوبکر بد و جهنمی است ولی رسول خدا نمیداند!!
باز دقت کنید: آخوند شیعه معتقد است که ابوبکر تظاهر به اسلام میکرده و قلباً کافر بوده و نبی اکرم نیز این را میدانسته ولی طبق این روایت، پیامبر در روز قیامت یادش میرود که ابوبکر اصلاً «از بیخ عرب بوده است».
شما را به خدا؛ با چنین انسانهایی، با چه زبانی باید سخن بگوئیم؟؟
در نهایت در مورد مصداق این روایت باید گفت: علما در این باره اختلاف کردهاند، ولی به نظر نویسنده، این حدیث میتواند دو مصداق داشته باشد.
۱- این حدیث در مورد کسانی است که در دوران نبی اکرم ایمان آوردند و سپس مرتد شدند، یا کسانی که منافق بودهاند و رسول خدا از نفاق آنان با خبر نبود؛ که بنابر طرق دیگر این حدیث، نبی اکرم گاهی آنان را «اصیحابی» خطاب کرده و اصیحابی به معنی «اصحاب کوچک» است و گواهی میدهد که آن دسته از رانده شوندگان از حوض از اصحابی که همراه نبی اکرم در جنگها شرکت کرده و بذل مال کردهاند؛ نیستند و ضمناً لفظ اصحاب در حدیث به معنی اصطلاحی آن نیست. [۸۵۱]
۲- بنابر دیگر احادیثی که دربارۀ حوض وارد شده است؛ دیگر انبیاء نیز صاحب حوضهایی هستند که امت آنان به سوی آن حوضها میروند؛ و نبی اکرم نیز حوض کوثر را دارد و زمانی که عدهای به سمت آن حوض میروند نبی اکرم میداند که آنان از امت او و بر دین اسلام بودهاند به همین خاطر زمانی که آنان را از حوض منع میکنند رسول خدا تعجب میکند و چنانکه در دیگر طرق حدیث آمده است، نبی اکرم جآنان را «امتی» میخواند (صحیح مسلم) که نشان از این است که از حوض رانده شوندگان تمام مسلمانانی هستند که در دین بدعت آورده و دین را تغییر داده و گناهکار بودهاند، و در روایتی که از آنان با لفظ «اصحابی» یا «اصیحابی» یاد شده نیز مشکلی ایجاد نمیکند چرا که اصولاً به تمام کسانی که بر دین رسول خدا باشند میتوان گفت «اصحاب آن حضرت» همانطور که به تمام شافعی مذهبان میتوان گفت «اصحاب امام شافعی» و همینطور است، حنفی و مالکی و...... وعلم عند الله تعالی
در پایان این بحث:
«عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ جاسْتَعْمَلَ أَبَا بَكْرٍ عَلَى الْحَجِّ، ثُمَّ وَجَّهَ بِبَرَاءَةَ مَعَ عَلِيٍّ، فَقَالَ: أَبُو بَكْرٍ: يَا رَسُولَ اللَّهِ وَجَدْتَ عَلَيَّ فِي شَيْءٍ: لا، أَنْتَ صَاحِبِي فِي الْغَارِ وَعَلَى الْحَوْضِ. قلت روى له الترمذي حديثا غير هذا أطول منه وفى هذا زيادة رواه البزار ورجاله رجال الصحيح» [۸۵۲]
یعنی: (از ابن عباس روایت شده که فرمود: «رسول الله جابوبکر را امیر کاروان حجاج قرار داد، هنگامیکه حرکت کرد همراه او علی را با سوره برائت گسیل فرمودند، پس ابوبکر وگفت: یا رسول الله! مگر در من چیزی دیدهای؟ ایشان فرمودند: خیر، تو در غار همراه من بودی و سر حوض هم همراه من خواهی بود» هیثمی میافزاید: ترمذی حدیثی غیر ز این حدیث و طولانی تر از این نقل کرده است و در این حدیث زیاده ای هست و بزار آن را روایت کرده و راویانش راویانی صحیح هستند)
قزوینی بعد از این سخن خود را متوجه قید «لا تحزن» نموده است و ابتدا از فخر رازی نقل کرده که فرموده: «لا تحزن» نهی مطلق است و لازمۀ آن این است که ابوبکر گاهی محزون نشود؛ حال قزوینی گفته: اینکه نهی مطلق است، مسلم است و در دیگر آیات هم هست، آنجا که میگوید اموال مردم را به باطل نخورید ولی ابوبکر به آن عمل نکرد و فدک را بالا کشید!!!» اینجا روضه خواند و گذری هم به فدک زد؛ و اگر این سخنان را بخواهد در ملاء عام مطرح کند، حتماً به یک بسته دستمال کاغذی احتیاج پیدا میکند که اشک تمساحهای خود را پاک کند!!؛ البته علما کتب بسیاری در این باره نوشتهاند و جواب کافی گفتهاند و لازم نیست که ما نیز در این کتاب که موضوعش چیز دیگری است، به آن بپردازیم! البته لازم به ذکر است که مصداق اصلی کسانی که اموال مردم را به باطل میخورند، آخوندهای خمس بگیر هستند که شکمشان را از پول مردم بیچاره و از همه جا بیخبر پر کردهاند و خدا میداند که روز قیامت با چه رویی میخواهند جلو الله متعال بایستند!
سپس قزوینی، آیهای آورده مبنی بر اینکه: مؤمنان بدون اجازه وارد خانه دیگران نشوید؛ بعد او دوباره روی منبره رفته و روضه خوانی را شروع کرده و گفته: پس چرا ابوبکر بیاجازه وارد خانۀ فاطمه شد و... الی آخر افسانۀ شهادت که به این مورد نیز پاسخ گفتهاند و لازم نیست، ما نیز به آن بپردازیم. [۸۵۳]
[۸۵۱] چنانکه میدانیم، در آیه: ﴿ثُمَّ لَنَنزِعَنَّ مِن كُلِّ شِيعَةٍ أَيُّهُمۡ أَشَدُّ عَلَى ٱلرَّحۡمَٰنِ عِتِيّٗا ٦٩﴾[مریم: ۶٩] منظور از «شیعه» معنی اصطلاحی آن نیست. [۸۵۲] مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ج٩ ص۳۴ ح۱۴۳۳۸، هیثمی؛ معجم الکبیر للطبرانی ج ۱۱ ص۴۰۰ ح ۱۲۱۲٧ [۸۵۳] یکی از مهمترین دلایلی که ثابت میکند؛ افسانۀ شهادت، باطل اندر باطل است، ازدواج سیدنا عمر با سیده ام کلثوم دخترفاطمه است، که ما در کتابی تحت عنوان «به روشنی آفتاب» مفصلاً آن را بررسی کرده و به شبهات پاسخ گفتهایم.