علمای سنی میگویند: فضیلت یار غار، نمیتواند با در بستر خوابیدن برابری کند!
قزوینی: «برخی از علماى اهل سنت که کمى انصاف به خرج دادهاند، وقتى به این مسأله رسیدهاند، اعتراف کردهاند که مصاحبت ابوبکر با پیامبر جهرگز نمىتواند با خوابیدن امام على÷برابرى کند و اصلا قابل مقایسه نیست.
ابن ابى الحدید معتزلى از قول ابوجعفر اسکافى نقل مىکند:
«ما قبلا برترى فضیلت خوابیدن در بستر پیغمبر را بر مصاحبت آن حضرت در غار را روشن ساختیم و الآن به عنوان تأکید چیزهایى دیگرى را نیز اضافه مىکنیم و مىگوییم: برترى خوابیدن در بستر رسول خدا جبر همراهى آن حضرت در غار از دو جهت است:
۱- امام على÷از قدیم الایام با پیغمبر مأنوس بوده است و انس عظیم و الفت شدیدى با آن حضرت داشته است، و وقتى از آن حضرت جدا شد، این انس معدوم شد؛ در حالى که این ابوبکر به آن دست یافته بود. و این فراق و وحشتى که براى على÷پیدا شده بود، ثواب آن را نیز زیادتر کرده بود؛ زیرا ثواب را به اندازه سختى عمل مىدهند.
۲- ابوبکر خروج از مکه را دوست داشت و ماندن در مکه برایش خوشایند نبود و وقتى با پیامبر خارج شد، به آن چه که دوست مىداشت رسید؛ پس این فضیلت ابوبکر هرگز با فضیلتى که احتمال مشقت آن بسیار و در معرض قرار دادن نفس در برابر شمشیر و سنگهاى مکیان بود، نمىتواند برابرى کند؛ زیرا به اندازۀ سهولت عمل، ثواب آن نیز کاهش خواهد یافت.
جواب:
در عجبم که آیا این قوم «خجالت» میدانند چیست؟ اسکافی شد از اهل سنت؟؟ ما در این باره به تفصیل سخن گفتهایم و ثابت کردهایم که او سنی نیست.
اما قزوینی چرا این همه بیحیا هستی؟؟ فقط از یک معتزلی متشیع منحرف نام بردی و گفتی: «برخی از علمای اهل سنت.....» کلمۀ «برخی» نشان از این دارد که چندین نفر این سخن را گفتهاند اما او فقط از یک نفر نام برده است و اگر دقت کرده باشید در تمام سخنانش چنین ترفندی به کار برده است و واقعاً که چه موجودات پر رویی هستند این ملایان قزلباش صفوی!
اما سخن اسکافی که مصداق سخن آلوسی است که میفرماید: «شبهات آنان به هذیان بیمار یا عربدۀ یک فرد مست میماند»
اول اینکه گفته: «پیامبر زمانی که از حضرت علی جدا میشد، حضرت علی ناراحت و اذیت میشد و این خود قابل مقایسه با فضیلت ابوبکر نیست زیرا ابوبکر پیامبر را کنار خود داشت» در جواب میگوییم:
۱- با این حساب فضیلت جعفر و بلال و حضرت عمر و حمزه و تمام اصحابی که قبلاً از رسول خدا جدا شده بودند و ماه هاست که به حبشه یا مدینه هجرت کردهاند، باید که بالاتر و بیشتر باشد، چرا که آنها ماه هاست که سختی جدایی از رسول خدا را تحمل میکردند!!
۲- چه کسی گفته جدا شدن از رسول خدا ثواب است که حال، اگر این جدایی سخت باشد، ثواب داشته باشد یا نداشته نباشد؟؟
۳- از این سخن وی میفهمیم که رسول خدا حاضر بودهاند که اذیت شدن حضرت علی را ببیند ولی حاضر نبودند حضرت ابوبکر را از خود جدا کنند تا مبادا او از دوری رسول خدا ناراحت شود به همین دلیل ابوبکر صدیق را با خود برد!؛ پس نتیجه میگیریم که حضرت ابوبکر صدیق برای رسول خدا مهمتر بودهاند!
اما قسمت دوم سخن او که گفته بود: «ابوبکر سفر را دوست داشت و خروج از مکه برایش دلپذیر بود» در جواب میگوییم:
۱- که گفته ابوبکر دوست داشت سفر کند؟؟ سفرهای تجاری ابوبکر، سفر کاری بود نه تفریحی او برای کار سفر میکرد نه برای تفریح.
۲- بالفرض که سفر را دوست داشته باشد؛ سفر داریم تا سفر؛ سفری که باعث شود تو از خانهات از زادگاهت از خانوادهات جدا شوی و ندانی که بعد از خروج دوباره کی میتوانی به آن محل برگردی، این سفر سراسر غم و اندوه است نه شادی و خوشی.
۳- سفری که در آن مجبور باشی در غار تنگ و تاریک بخوابی، مجبور باشی از کوه به آن بزرگی بالا بروی، برای رد گم کنی به جای شمال به جنوب بروی، و عدهای نیز در پی شما باشند و قصد جانتان را کرده باشند؛ کجایش خوشی و راحتی دارد؟؟
معلوم است که این «اسکافی» عقلش چلاق بوده که چنین حرفهای بیوزنی گفته است و معلوم است که قزوینی نیز عقلش مانند امامش غایب است که حرف او را تائیداً نقل کرده است.