روایات شیعی: هر که منکر ترس انبیاء شود، کافر است!
در روایات شیعی روایت طولانی وارد شده است که حین آن حضرت علی هر کس را که منکر خوف انبیاء الهی شود؛ کافر میداند، بخوانید:
«رُوِيَ أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ÷ كَانَ جَالِساً فِي بَعْضِ مَجَالِسِهِ بَعْدَ رُجُوعِهِ مِنْ نَهْرَوَانَ فَجَرَى الْكَلَامُ حَتَّى قِيلَ لَهُ لِمَ لَا حَارَبْتَ أَبَا بَكْرٍ وعُمَرَ كَمَا حَارَبْتَ طَلْحَةَ والزُّبَيْرَ ومُعَاوِيَةَ؟ فَقَالَ عَلِيٌّ÷ إِنِّي كُنْتُ لَمْ أَزَلْ مَظْلُوماً مُسْتَأْثَراً عَلَى حَقِّي فَقَامَ إِلَيْهِ الْأَشْعَثُ بْنُ قَيْسٍ فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ لِمَ لَمْ تَضْرِبْ بِسَيْفِكَ ولَمْ تَطْلُبْ بِحَقِّكَ؟ فَقَالَ يَا أَشْعَثُ قَدْ قُلْتَ قَوْلًا فَاسْمَعِ الْجَوَابَ وعِهْ واسْتَشْعِرِ الْحُجَّةَ إِنَّ لِي أُسْوَةً بِسِتَّةٍ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ ص- أَوَّلُهُمْ نُوحٌ حَيْثُ قَالَ رَبِّ إِنِّي مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ إِنَّهُ قَالَ هَذَا لِغَيْرِ خَوْفٍ فَقَدْ كَفَرَ وإِلَّا فَالْوَصِيُّ أَعْذَرُ وثَانِيهِمْ لُوطٌ حَيْثُ قَالَ- لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِي إِلى رُكْنٍ شَدِيدٍ فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ إِنَّهُ قَالَ هَذَا لِغَيْرِ خَوْفٍ فَقَدْ كَفَرَ وإِلَّا فَالْوَصِيُّ أَعْذَرُ وثَالِثُهُمْ إِبْرَاهِيمُ خَلِيلُ اللَّهِ حَيْثُ قَالَ- وأَعْتَزِلُكُمْ وما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ إِنَّهُ قَالَ هَذَا لِغَيْرِ خَوْفٍ فَقَدْ كَفَرَ وإِلَّا فَالْوَصِيُّ أَعْذَرُ ورَابِعُهُمْ مُوسَى÷ حَيْثُ قَالَ- فَفَرَرْتُ مِنْكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ إِنَّهُ قَالَ هَذَا لِغَيْرِ خَوْفٍ فَقَدْ كَفَرَ وإِلَّا فَالْوَصِيُّ أَعْذَرُ-
وَ خَامِسُهُمْ أَخُوهُ هَارُونُ حَيْثُ قَالَ يَا ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وكادُوا يَقْتُلُونَنِي فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ إِنَّهُ قَالَ هَذَا لِغَيْرِ خَوْفٍ فَقَدْ كَفَرَ وإِلَّا فَالْوَصِيُّ أَعْذَرُ وسَادِسُهُمْ أَخِي مُحَمَّدٌ خَيْرُ الْبَشَرِ ج حَيْثُ ذَهَبَ إِلَى الْغَارِ ونَوَّمَنِي عَلَى فِرَاشِهِ فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ إِنَّهُ ذَهَبَ إِلَى الْغَارِ لِغَيْرِ خَوْفٍ فَقَدْ كَفَرَ وإِلَّا فَالْوَصِيُّ أَعْذَرُ فَقَامَ إِلَيْهِ النَّاسُ بِأَجْمَعِهِمْ فَقَالُوا يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ قَدْ عَلِمْنَا أَنَّ الْقَوْلَ لَكَ ونَحْنُ الْمُذْنِبُونَ التَّائِبُونَ وقَدْ عَذَّرَكَ اللَّه» [۸۸٩]
یعنی: «نقل شده که آن حضرت پس از جنگ نهروان در مجلسى نشسته بود و از جریان امور گذشته مذاکره مىشد، تا اینکه آن حضرت پرسیده شد که چرا با ابوبکر و عمر همچون طلحه و زبیر و معاویه نجنگیدى؟
أمیر المؤمنین÷فرمود: من از روز نخست زندگى پیوسته مظلوم واقع شده و حقوق خود را مورد تجاوز و دستبرد دیگران مىدیدم.
پس اشعث بن قیس برخاسته و گفت: اى أمیر المؤمنین، چرا دست به شمشیر نبردى و حقّ خود را نستاندى؟ فرمود: اى اشعث مطلبى را پرسیدى پس خوب به پاسخش گوش کرده و بخاطر بسپار، و به حقیقت کلام و حجّت من توجّه کن. که من از شش تن از انبیاى گذشته تبعیت و پیروى نمودم: أوّل از حضرت نوح÷که خداوند در بارهاش مىفرماید: ﴿فَدَعَا رَبَّهُۥٓ أَنِّي مَغۡلُوبٞ فَٱنتَصِرۡ ١٠﴾پس اگر کسى بگوید او از قوم خود خوف نداشته؛ منکر کلام خدا و کافر بدان شده است.
و دوم از حضرت لوط÷که خداوند در باره او مىفرماید: ﴿لَوۡ أَنَّ لِي بِكُمۡ قُوَّةً أَوۡ ءَاوِيٓ إِلَىٰ رُكۡنٖ شَدِيدٖ ٨٠﴾پس اگر کسى بگوید: لوط این کلام را براى مطلبى غیر از ترس گفته مسلّما کافر است، و گر نه اوصیاى انبیاء در این مقام معذورترند.
و سوم از حضرت إبراهیم خلیل÷، در این آیه که: ﴿وَأَعۡتَزِلُكُمۡ وَمَا تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ﴾پس اگر کسى بگوید او این سخن را براى غیر ترس گفته کافر است، و گر نه وصىّ رسول خدا جمعذورتر است.
و چهارم از حضرت موسى÷در این آیه: ﴿فَفَرَرۡتُ مِنكُمۡ لَمَّا خِفۡتُكُمۡ﴾، پس اگر کسى با وجود این آیه منکر ترس موسى شود کافر است، و گر نه وصىّ معذورتر است.
و پنجم از سخن هارون برادر آن حضرت در این آیه که گفت: ﴿ٱبۡنَ أُمَّ إِنَّ ٱلۡقَوۡمَ ٱسۡتَضۡعَفُونِي وَكَادُواْ يَقۡتُلُونَنِي﴾اگر کسى منکر ترس هارون باشد مسلّما کافر است، و گر نه وصىّ رسول خدا جمعذورتر است.
و ششم از برادرم محمّد ج خیر البشر پیروى و تبعیت نمودم که روى احتیاط و خوف از قریش مرا در جاى خود خوابانیده، و خود از مکه بیرون و در غار مخفى شد، اگر کسى منکر ترس آن حضرت از دشمنان باشد کافر است، و گر نه وصىّ او معذورتر است.
در این وقت همه مردم یکپارچه برخاسته و گفتند: اى أمیر المؤمنین ما همه دریافتیم که فرمایش شما صحیح و عمل شما حقّ است، و ما جاهل و گناهکاریم، و ما مىدانیم که شما در ترک دعوى و سکوت و تسلیم شدن خود معذور مىباشى.» [۸٩۰]
چنانکه در این روایت خواندید حضرت علی اصرار بر این دارند که هر که منکر خوف انبیاء شود کافر و از دین خارج است!! و همچنین میفرمایند که حضرت رسول جاز ترس کفار، حضرت علی را در جای خود خواباند و به سوی غار رفت؛ حال شیعیان چگونه حضرت ابوبکر صدیقسرا مذموم میدانند آن هم به خاطر حزنی که معلوم نیست صورت گرفته است یا خیر!! و حضرت رسول جرا مذموم نمیدانند آن هم به خاطر ترسی که صورت گرفته است! [۸٩۱]
واقعاً که باید به این دین و دانش شیعیان آفرین گفت که گاه مورچه را با آن قد و قوارۀ ریزش چون فیل بزرگ میبینند و گاه، فیل را، با آن جثۀ بزرگش، چون مورچه ریز میبینند!!
حال روایت دیگری را بخوانید که در حین آن روایت، حضرت علی میفرماید که حضور رسول خدا جدر غار، به خاطر ترس بود!
«قَالَ لَهُ الْيَهُودِيُّ فَإِنَّ هَذَا يُوسُفُ قَاسَى مَرَارَةَ الْفُرْقَةِ وحُبِسَ فِي السِّجْنِ تَوَقِّياً لِلْمَعْصِيَةِ وأُلْقِيَ فِي الْجُبِّ وَحِيداً قَالَ لَهُ عَلِيٌّ÷ لَقَدْ كَانَ كَذَلِكَ ومُحَمَّدٌ ج قَاسَى مَرَارَةَ الْغُرْبَةِ وفِرَاقِ الْأَهْلِ والْأَوْلَادِ والْمَالِ- مُهَاجِراً مِنْ حَرَمِ اللَّهِ تَعَالَى... ولَئِنْ كَانَ يُوسُفُ أُلْقِيَ فِي الْجُبِّ فَلَقَدْ حَبَسَ مُحَمَّدٌ نَفْسَهُ مَخَافَةَ عَدُوِّهِ فِي الْغَارِ حَتَّى قَالَ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا ومَدَحَهُ إِلَيْهِ بِذَلِكَ فِي كِتَابِهِ» [۸٩۲]
«عالم یهودى گفت: این حضرت یوسف÷است سختى دورى و فراق پدر چشید، و براى پرهیز از گناه گوشه زندان را برگزید، و تک و تنها در چاه انداخته شد.
حضرت÷فرمود: همین طور است، و حضرت محمّد جسختى و مرارت غربت و فراق و دورى أهل و اولاد و مال را چشید، و از حرم امن الهى مهاجرت نمود،... و اگر یوسف در چاه انداخته شد، حضرت محمّد - ج- از ترس دشمنش در غار مخفى شد تا اینکه به همراه خود فرمود: «اندوه مدار، خدا با ماست- توبه: ۴۰» و خداوند با این کلام وى را در قرآن مدح فرموده است.» [۸٩۳]
چنانکه در این روایت خواندیم حضرت رسول جخودشان در غار میترسیدند و در همان حالت ترس، همسفر خودشان را از اندوه نهی میکردند؛ حال سؤال ما از شیعیان این است که اگر حزن ابوبکر در غار، گناه است؛ ترس پیامبر باید به مراتب گناه بیشتر و بدتری باشد؛ آیا این را میپذیرید؟؟ چنانکه در روایت قبلی خواندیم حضرت رسول حضرت علی را به خاطر ترس در جای خود خواباند و در این روایت نیز خواندیم که مخفی شدن در غار نیز به خاطر ترس بوده، حال میتوانیم بفهمیم که این ترس از مکه تا داخل غار با رسول خدا همراه بوده و آن ترس، مستمر بوده است؛ حال دوباره از شیعه میپرسیم، شما که دربارۀ ابوبکر داستان سرایی میکنید و ایشان را گناهکار و نا مطمئن به وعدۀ الهی میدانید، آیا حاضرید همان سخن را دربارۀ نبی خدا تکرار کنید؟؟؟
لازم به ذکر است که ما این روایات را از کتاب «الاحتجاج» شیخ طبرسی نقل کردهایم و آقای طبرسی در مقدمۀ کتابشان میگوید، به روایاتی که بدون ذکر سند نقل کرده است، اعتماد دارد [۸٩۴]و این دو روایت نیز از همان روایات است، پس طبق کتب شیعه روایات صحیح هستند [۸٩۵]، حال شیعه باید دنبال جواب باشد و بداند که با این روایات همان تهمتهایی که به حضرت ابوبکر زدهاند و همان برداشتهای بچگانه ای که داشتند، متوجه رسول خدا و دیگر انبیاء نیز (نعوذ بالله) کردهاند!
و ایضاً لازم به ذکر است که این دو روایت از نظر ما فاقد اعتبار است.
طبرسی و طوسی و مجلسی روایت دیگری با سند معتبر (طبق کتب شیعه) نقل میکنند که در آن نیز همان سخن گذشته آمده است:
مجلسی مینویسد: «شیخ طوسى [۸٩۶]به سند معتبر از امام زین العابدین÷روایت کرده است که چون جناب امام حسن÷عازم شد به صلح با معاویه بیرون آمد، چون با او ملاقات کرد معاویه به منبر بالا رفت و گفت:.... برخیز یا حسن، پس حضرت برخاست و خطبه بلیغى مشتمل بر محامد بسیار و معارف بىشمار و درود بر سید ابرار و ائمّه اخیار ادا نمود، بعد از حمد و صلوات فرمود:
اى گروه خلایق! سخن مىگویم بشنوید.... حضرت رسالت ج از ترس قوم خود به غار رفت.» [۸٩٧]
و همچنین شیخ صدوق مینویسد: «مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ÷ مَا أَجَابَ رَسُولَ اللَّهِ ج أَحَدٌ قَبْلَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وخَدِيجَةَبولَقَدْ مَكَثَ رَسُولُ اللَّهِ ج بِمَكَّةَ ثَلَاثَ سِنِينَ مُخْتَفِياً خائِفاً يَتَرَقَّبُ ويَخَافُ قَوْمَهُ والنَّاسَ والحديث طويل أخذنا منه موضع الحاجة إليه» [۸٩۸]
یعنی: «محمّد بن مسلم از امام باقر÷روایت کند که فرمود: هیچ کس قبل از علی بن أبى طالب و خدیجه رسول اکرم را اجابت نکرد، و رسول خدا جدر مکه سه سال پنهان و خائف و منتظر بود و از قومش و مردمان مىترسید- و این حدیث طولانى است و ما موضع حاجت خود را از آن نقل کردیم.» [۸٩٩]
[۸۸٩] الاحتجاج،ج۱،صص ۱۸٩ و ۱٩۰ _مشهد [۸٩۰] احتجاج-ترجمه جعفرى،ج۱،ص ۴۱۱ تا ۴۱۳ مترجم: بهراد جعفری؛ اسلامیه _تهران [۸٩۱] البته بنا بر روایتی که نقل شد! [۸٩۲] الاحتجاج،ج۱،ص:۲۱۵ [۸٩۳] احتجاج-ترجمه جعفرى،ج۱،ص:۴٧۱ [۸٩۴] طبرسی در مقدمه ص ۱۴ مینویسد: «و لا نأتي في أكثر ما نورده من الأخبار بإسناده إما لوجود الإجماع عليه أو موافقته لما دلت العقول إليه أو لاشتهاره في السير والكتب بين المخالف والمؤالف» و محقق کتاب (سید خرسان) در صفحۀ ٩ مقدمه اعلام میکند که علما بدون بررسی و تحقیق، روایات را از این کتاب نقل میکنند: «ومن خلال هذه الفقرات نستفيد بأن الكتاب بمجموعه موضع اعتماد الأعلام والباحثين، بالرغم من أن أكثر أحاديثه مراسيل، إلا أن الثقة الكبيرة التي يتمتع بها مؤلف الكتاب، زرعت في نفوس المؤلفين الاعتماد عليه، والنقل عنه دون تمحيص وتحقيق، وتدقيق في أسناد الأخبار والأحاديث.» [۸٩۵] میرزا محمد تقی اصفهانی زمانی که میخواهد صحت روایتی را ثابت کند، مینویسد: «ومما يدل على صحة هذا الحديث وصدوره عن الإمام أيضا، أن الشيخ الطبرسيسصاحب كتاب الاحتجاج ذكره مرسلا، من دون ذكر السند، والتزم في أول الكتاب وصرح بأنه لا يذكر فيه سند الأحاديث التي لم يذكر أسانيدها، إما بسبب موافقتها للإجماع، أو اشتهارها بين المخالف والمؤالف، أو موافقتها لحكم العقل» (مکیال المکارم ج۲ ص۲۳۵، میرزا محمد تقی اصفهانی؛ مؤسسة الأعلمی للمطبوعات – بیروت) [۸٩۶] امالى شیخ طوسى: ص ۵۶۱. [۸٩٧] جلاء العیون (فارسی) ص۴۳۸-۴۴۳،مجلسی؛ الإحتجاج للطبرسی، ج۲، ص: ۲۸٩ _مشهد (وَ قَدْ هَرَبَ رَسُولُ اللَّهِ جمِنْ قَوْمِه) [۸٩۸] کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص: ۳۲۸؛ اسلامیه _ تهران،ط۲؛ رجالش طبق کتب شیعه از ثقات هستند! [۸٩٩] کمال الدین-ترجمه پهلوان، ج۱، ص: ۵٩٩ - ۶۰۰