قزوینی: کرز قیافه شناس، فقط اثر پای رسول خدا جرا پیدا کرد
قزوینی: «مشرکان قریش، بعد از آن که متوجه شدند رسول خدا جاز مکه خارج شده است، فردى به نام کرز بن علقمه را که در قیافهشناسى و ردیابى اثر پا، تبحر زیادى داشت، استخدام کردند.
آن چه در داستان کرز قیافه شناس آمده، این است که وى تنها و تنها اثر پاى رسول خدا جرا در مسیر غار دنبال کرده است و هیچ اثرى از ابوبکر در این داستان دیده نمىشود. اگر ابوبکر به همراه رسول خدا از مکه خارج شده بود، باید قیافه شناس اثر پاى او را نیز مىدید و به آن اشاره مىکرد. این نشان مىدهد که رسول خدا به تنهائى از مکه خارج شده و کسى همراه او نبوده است. و همان طور که در روایت سیوطى تصریح شده بود، ابوبکر نزدیک غار به رسول خدا ملحق شده است.
امام شمس الدین سخاوى در کتاب معتبر التحفةاللطیفه و ابو البقاء حنفى در تاریخ مکه مشرفه مىنویسند:
آنگاه که رسول خدا جبه سوى مدینه هجرت کرد، مشرکان قریش او (کرز بن علقمه) را استخدام کردند، وى اثر رسول خدا را دنبال کرد تا به غار ثور رسید، وقتى به آنجا رسید، دید که عنکبوت بر در آن تار تنیده است، پس گفت: در این جا اثر پایان یافته است، بعد از آن نمىدانم که به طرف راست رفته یا چپ و یا از کوه بالا رفته است.
طبق این نقل، کرز فقط اثر رسول خدا جرا دیده است؛ زیرا همان طور که ملاحظه مىشود در این روایت کلمات «خرج» ، «اثره» ، «اخذ» و «صعد» به صورت صیغه مفرد آمده است و اگر ابوبکر نیز به همراه رسول خدا جبود، باید این کلمات به صیغه تثنیه مىآمد و اثر ابوبکر نیز دیده مىشد.
ابن حزم اندلسى مىنویسد:
کرز بن علقمه، اثر رسول خدا جرا تا در غار دنبال کرد، پس دید که بر در آن عنکبوت تار تنیده و کبوتر براى تخمگذارى لانه ساخته است، پس گفت: در این جا اثر قطع شده است، یا در زمین فرو رفته و یا به آسمان رفته است، پس قریشیان منصرف شدند.
ابن خلدون در مقدمهاش مىنویسد:
کرز بن علقمه همان کسى است که اثر رسول خدا جرا تا غار دنبال کرد و دید که عنکبوت بر در آن تار تنیده و کبوتر براى تخمگذارى لانه ساخته است، پس قریشیان منصرف شدند.
بلاذرى در انساب الأشراف مىنویسد:
قریش، دو نفر قیافهشناس را فرستادند تا آثار رسول خدا جرا دنبال کنند، یکى از آنها کرز بن علقمه بود، آن دو نفر اثر را دنبال کردند تا به غار ثور رسیدند، وقتى کرز دید که عنکبوت بر آن لانه کرده است، گف: اثر در این جا قطع شده است؛ پس قریشیان منصرف شدند.
ابن اثیر در اسد الغابه مىنویسد:
این کرز همان کسى است که اثر رسول خدا را در شب غار دنبال کرد، وقتى دید که عنکبوت بر آن تار تنیده، گفت: در این جا اثر قطع شده است. او همان کسى است که وقتى به جاى پاى رسول خدا نگاه کرد، گفت: این جاى پا همان جاى پایى است که در مقام (ابراهیم) دیدهام.
بسیارى از بزرگان دیگر نیز داستان را به همین صورت نقل کردهاند که ما به جهت اختصار به همین اندازه بسنده مىکنیم.
از این مطلب استفاده مىشود که ابوبکر به همراه رسول خدا از مکه خارج نشده است وگرنه باید کرز بن علقمه لا اقل در یک جا به اثر پاى او نیز اشاره مىکرد و یا قریشیان از او سؤال مىکردند که اثر دوم از آن کیست؟ در حالى که در تمام این نقلها، فقط اثر رسول خدا جمورد بحث است و اصلا اثرى از اثر ابوبکر دیده نمىشود.
جواب:
قبل از پرداختن به مستندات قزوینی لازم میدانم نکته ای را عرض کنم.
شبیه همین جملاتی که از قزوینی خواندیم، نجاح طائی نیز گفته بود، منتهی نتیجه گیری «نجاح» متفاوت بود؛ نجاح میگفت: چون کرز فقط رد پای پیامبر را نشان داده پس پیامبر تنها بوده!! اما قزوینی میگوید: چون کرز فقط رد پای پیامبر را نشان داده پس ابوبکر خارج از مکه به پیامبر ملحق شده است!!
جواب «نجاح» را مفصلاً نوشتیم اما در جواب قزوینی میگوییم: این نقلهایی که تو به عنوان شاهد نقل کردی، فقط به جای پای پیامبر اشاره شده با این وجود تو باید نتیجه بگیری که پیامبر تنهایی به غار رفته است، ولی قزوینی نمیخواهد حماقت نجاح را مرتکب شود زیرا او میداند که طبق آیۀ غار دو نفر در غار بودهاند پس باید نتیجه را عوض کند! لهذا میگوید چون کرز فقط رد پای پیامبر را نشان داد پس ابوبکر خارج از مکه به نبی اکرم ملحق شده!!! به این معنی که: دو دو تا هشت تا کی به کیه!!
به گمانم قزوینی هم به بیربط بودن نتیجه گیری خود پی برده بود به همین دلیل میخواهد ماست مالی کند، پس میگوید: در روایت سیوطی تصریح شده بود که ابوبکر نزدیک غار به رسول خدا ملحق شده است!!
اکنون اگر حوصله تان سر نمیرود پیشنهاد میکنم یک بار دیگر قسمتی از روایت سیوطی را به نقل از قزوینی بخوانید: «جلال الدین سیوطى در الدر المنثور مىنویسد: (رسول خدا جشبانه از خانه بیرون آمد و به غار ثور رسید. ابن عباس مىگوید: ابوبکر وقتى دید که آن جناب از شهر بیرون مىرود به دنبالش به راه افتاد و صداى حرکتش به گوش رسول خدا جرسید، آن حضرت ترسید مبادا یکى از دشمنان باشد که در جستجوى او است، وقتى ابوبکر این معنا را احساس کرد، شروع کرد به سرفه کردن. رسول خدا جصداى او را شناخت و ایستاد تا او برسد، ابوبکر هم چنان به دنبال آن جناب بود تا به غار رسیدند.
صبحگاهان قریش به جستجوى آن حضرت برخاستند، و نزد مردى قیافه شناس از قبیله بنى مدلج فرستادند. او جاى پاى آن حضرت را از در منزلش گرفته هم چنان پیش رفت تا به غار رسید.»
خواندید؟ متوجه شدید که قزوینی به همین راحتی دروغ میگوید؟ در این روایت نه تنها صحبتی از ملحق شدن ابوبکر به پیامبر آن هم نزدیک غار نیست بلکه تصریح شده که پیامبر هنوز از شهر خارج نشده که ابوبکر به دنبال ایشان میروند؛ پس به طبع باید از داخل مکه یا حداقل در ابتدای خارج مکه رد پای ابوبکر با رد پای نبی اکرم جمع شده باشد، اما دقت کنید که در همین روایت نیز میگوید که کرز رد پای پیامبر را از دم در خانه تا غار گرفت ولی صحبتی از رد پای ابوبکر نیست!
در عجبم که چرا قزوینی از این روایت این نتیجه را نگرفته که چون «کرز رد شناس» رد را تا دم غار گرفته ولی هیچ صحبتی از رد پای ابوبکر نیست پس حتماً ابوبکر همراه پیامبر نبود!! اما طبق روایت، باید رد پای ابوبکر هم کنار رد پای پیامبر باشد و اگر اشاره ای به رد پای ابوبکر صدیق نشده به معنی نفی همراهی ابوبکر نیست! چرا که در همین روایت بیسند تصریح شده که ابوبکر از داخل مکه با پیامبر همراه شد؛ من در حیرتم که چرا قزوینی نمیفهمد!
پس تا به الان واضح شد که اصولاً قزوینی خودش هم نمیداند که چه میخواهد و چه میگوید و نقلهایی که عرضه کرده هیچ ربطی به نتیجه گیری و هدف او ندارد و این نشان دهندۀ سرگردانی و بیپایه بودن ادعای اوست؛ با این وجود نیازی نیست به سخنان بزرگوارانی که قزوینی نقل کرد بپردازیم ولی مختصر نظری بیفایده نخواهد بود.
در ابتدا از امام سخاوی و ابن ضیاء نقل کرده که از کرز بن علقمه صحبت کرده و به ردگیری او اشاره کردهاند منتهی فقط به رد پیامبر اشاره نمودند و صحبتی از رد ابوبکر نیست، حال سؤال این است که چرا این بزرگواران چنین کردهاند؟ جواب این است که آن بزرگوارن به منظور خلاصه نویسی و به منظور رساندن اصل پیام فقط به ماجرای ردگیری او مختصر اشارهای کردند و هدف آشنا نموندن خواننده با شخصیت «کرز بن علقمه» است و نه ذکر ماجرای هجرت و این قول به این معنی نیست که آن بزرگواران معتقد بودند که ابوبکر خارج از مکه با پیامبر همراه شده است.
امام سخاوی در کتاب «التحفة اللطيفة في تاريخ المدينة الشريفة»که مورد استناد «قزوینی» است، مینویسد: «وتحرك رسول الله ج- بعد مكثه من حين النبوة بضع عشرة سنة - للهجرة، ثم خرج بالتأييد والتوفيق، في صحبته أبو بكر الصديق، السابق بالتصديق، بإذن من الله له في الهجرة، واستصحابه إلى غار ثور، فمكث فيه ثلاث ليال، وأنبت الله شجرة فسدت وجه الباب، وأمر العنكبوت فنسجت على فمه، وحمامتين وحشيتين فوقفتا بفمه، فكان ذلك سبباً لتحققهم عدم أحد به» [۴۵۵]
او از «ابن ضیاء» هم نقلی مشابه دارد، وضعیت ابن ضیاء هم به همین ترتیب است و ایشان مختصر نویسی کردهاند و در کل تمام کسانی که قزوینی از آنها نقل قول کرده مختصر نویسی کردهاند و عقیدۀ تمام آنها در مورد این همراهی آن است که ابوبکر صدیق از داخل مکه و از داخل خانۀ خودشان با نبی اکرم جهمراه بوده و هجرت را شروع کردهاند.
ابن ضیاء در کتاب «تاريخ مكة المشرفة»که قزوینی به آن استناد کرده، مینویسد: «ويروى أن أبا بكر لما خرج مع رسول الله جمتوجهاً إلى الغار» [۴۵۶]
در چند صفحه بعد کل ماجرا را نقل میکند و حتی دقیقاً به شروع هجرت از خانۀ ابوبکر تصریح دارد و مینویسد: «فجاء رسول الله جفاستأذن فأذن له، فدخل فقال رسول الله جلبي بكر: «اخرج من عندك» فقال أبو بكر: إنما هم أهلك بأبي أنت. قال: «فإني قد أذن لي في الخروج». فقال أبو بكر: الصحبة يا رسول الله؟ قال رسول الله ج: «نعم»...»
ابن حزم؛ ایشان در «سیرت» کتاب مشهور «جوامع السیرة» را دارند و ایشان در این کتاب مینویسند: «وخرج رسول الله جمن خوخة في ظهر دار أبي بكر الصديق رضي الله عنه، التي في بني جمح، ليلاً، فنهضا نحو الغار الذي في الجبل، الذي اسمه ثور بسفل مكة، فدخلا فيه. وأمر أبو بكر ابنه عبد الله أن يتسمع ما يقول الناس، وأمر مولاه عامر بن فهيرة أن يرعى غنمه، وأن يريحها عليهما ليلاً ليأخذا منها حاجتهما. وكانت أسماء بنت أبي بكر تأتيهما بالطعام، ويأتيهما عبد الله بن أبي بكر بالأخبار، ثم يتلوهما عامر بالغنم، فيعفى أثرهما. فلما فقدته قريش أتبعته بقائف معروف فقاف الأثر حتى وقف عند الغار، فقال: هنا انقطع الأثر، فنظروا، فإذا بالعنكبوت وقد نسج على فم الغار من وقته» [۴۵٧]
ابن خلدون نیز در تاریخ خود مینویسد: «وخرج رسول الله جمن خوخة في ظهر دار أبى بكر ليلا وأتيا الغار الذى في جبل ثور باسفل مكة فدخلا فيه وكان عبد الله بن أبى بكر يأتيهما بالاخبار وعامر بن فهيرة مولى أبى بكر وراعى غنمه يريح غنمه عليهما ليلا ليأخذا حاجتهما من لبنها وأسماء بنت أبى بكر تأتيهما بالطعام وتقفى عامرا بالغنم اثر عبد الله ولما فقدته قريش اتبعوه ومعهم القاثف فقاف الاثر حتى وقف عند الغار وقال هنا انقطع الاثر» [۴۵۸]
یعنی: «رسول خدا جشب هنگام از روزنى که در پشت خانه ابوبکر بود بیرون آمد و هردو به غارى که در کوه ثور در پایین مکه بود، رفتند و در آن پنهان شدند. عبد الله بن ابى بکر بر ایشان خبر مىآورد و عامر بن فهیره غلام ابوبکر و چوپان گوسفندان او، گوسفندان را شب بدان سوى برد تا آنان شیر برگیرند و اسماء، دختر ابوبکر بر ایشان طعام مىبرد. عامر گوسفندان را از پى عبد الله مىبرد. چون قریش در تعقیب خود، او را گم کردند، با کسى که رد پاها را بشناسد، از پى او روان شدند. این مرد تا غار ثور پیش آمد. بر در غار ایستاد و گفت در اینجا جای پاها قطع شده است...»
بلاذری در همین کتاب (انساب الاشراف) و در همین صفحه و دقیقاً قبل از جملاتی که قزوینی نقل کرده مینویسد: «قالوا: وخرج النبي جوأبو بكر من خوخة في ظهر بيت أبي بكر، حتى أتيا غار ثور، فصارا فيه، وكان عامر بن فهيرة يرعى غنما لأبي بكر، فيعزب بها ثم يبيت قريبا، ولا يبعد. فكانا يصيبان من رسلها. فاستأجر أبو بكر رجلاً دليلاً، يقال له عبد الله بن أريقط الديلي، من كنانة بن خزيمة. وصنع آل أبي بكر لرسول الله جوأبي بكر سفرة، وذبحت شاة وطبخ لحمها، وجعل في جراب. فقطعت أسماء بنت أبي بكربقطعة من نطاقها، فأوكت به الجراب، فقال رسول الله ج: إن لها نطاقين في الجنة. فسميت ذات النطاقين ويروى أنه كان لها نطاق تنتطق به في منزلها، ونطاق تنتطق به إذا حملت الطعام لرسول الله جوأبي بكر، فقيل لها ذات النطاقين.
قالوا: وبعثت قريش قائفين يقصان آثار رسول الله ج. أحدهما كرز بن علقمة بن هلال الخزاعي. فاتبعاه، حتى انتهيا إلى غار ثور. فرأى كرز عليه نسج العنكبوت. فقال:ها هنا انقطع الأثر. فانصرفوا.» [۴۵٩]
ابن اثیر نیز مینویسد: «فخرج هو وأبو بكر مستخفيين من قريش فقصدا غارا بجبل ثور فأقاما به ثلاثا وقيل أكثر من ذلك...» [۴۶۰]
و در «الکامل» مینویسد: «و خرجا من خوخة في بيت أبي بكر في ظهر بيته، ثمّ عمدا إلى غار بثور فدخلاه» [۴۶۱]
یعنی: «پیغمبر و ابوبکر از دریچهای که در پشت خانه ابوبکر بود خارج شده سوى غاری که در کوه ثور واقع شده رهسپار شده و در ان داخل شدند.»
پس با این وجود ثابت شد که جناب قزوینی سفسطه آبادی چیزی جز فریب و تدلیس در چنته ندارند!
نکته: قزوینی، در بحث قبلی به روایتی از مسند امام احمد استناد کرد که طبق آن ابوبکر بعد از حرکت پیامبر اکرم به خانه نبی آمد و علی مکان پیامبر را به ابوبکر گفت و ابوبکر از خانه پیامبر حرکت کرد و به سمت غار رفت؛ حال دقت کنید که کرز بن علقمه رد شناس رد گیری را باید از دم در خانۀ ایشان شروع کرده باشند که در این صورت در همان ابتدا رد پای ابوبکر نیز باید وجود داشته باشد و همینطور در مسیر راه نیز باید رد پای ابوبکر باشد و اگر خلاف این باشد باید تعجب کنیم.
[۴۵۵] التحفة اللطيفة في تاريخ المدينة الشريفة، ج۱ ص ۱۳ - ۱۴ [۴۵۶] تاریخ مكة المشرفة ج ۱، ص ۲۰۱، ابن الضیاء؛ دار الکتب العلمیة - بیروت،ط۲ [۴۵٧] جوامع السیرة ص٩۰، ابن حزم آندلسی _مصر [۴۵۸] تاریخ ابن خلدون ج۲ ص۱۵ _بیروت،ط۴ [۴۵٩] انساب الاشراف بلاذری ج۱ ص ۲۶۰؛ دار الفکر _ بیروت،ط۱ [۴۶۰] اسد الغابه ابن اثیر ج۱ ص۲۱؛ دار الکتب العربی _بیروت [۴۶۱] الکامل فی تاریخ ابن اثیر ج۲ ص۱۰۴؛دار الصادر _بیروت