دو یار غار

فهرست کتاب

نجاح: مؤسس دولت فاطمیون هم از منکرین است!

نجاح: مؤسس دولت فاطمیون هم از منکرین است!

کاشف کبیر می‌نویسد: «علماء و توثیق شدگان و حاکمان از تابعین که در شرق و غرب جهان پراکنده شدند، به عدم مصاحبت و همراه نبودن أبوبکر با رسول خدا جدر غار و هجرت آگاه بودند، و محمّد بن المهدى مؤسّس دولت فاطمیون از جمله همین افراد بود، و به شدّت حضور أبوبکر را در غار و هجرت وى را با رسول خدا جتکذیب مى‌نمود.»

جواب:

ابتدا این را بگویم که: این علما و حکام از تابعین که در شرق و غرب جهان پراکنده شده‌اند تنها به یک نام مسمی هستند و آن نام هم هست: «هیچکس»!! که این اشخاص «هیچکس نام» هر چند مجهول الهویه و مستور الحال هستند نزد «کاشف کبیر» بسی جلیل القدر و رفیع الدرجات می‌باشند!

اما در مورد «مؤسس دولت فاطمی» و ادعای نجاح؛ نجاح طائی این ادعای خود را به کتاب «سیر أعلام النّبلاء ۱۵۱ ج ۵ مؤسّسةالرّساله بیروت» حواله داده است که ما با رجوع به این منبع چنین مطلبی در آنجا ندیدیم!!! شما هم مراجعه کنید ولی پیشاپیش بگویم که «گشتم نبود، نگرد نیست»!

از باب کنجکاوی در کتاب فوق الذکر به «تذکرۀ مؤسس دولت فاطمی» رجوع کردم و با کمال تعجب در آنجا هم چیزی در این مورد ندیدم!

در مورد شخص: ابو محمد المهدی (مؤسس دولت فاطمی) که «نجاح» او را از ذریۀ حضرت فاطمه می‌داند! باید بگویم که نسب او به سیده فاطمه نمی‌رسد و «در سال ۴۰۲ علمای بغداد، بر باطل بودن نسب فاطمیون مطلب نوشته‌اند»‌ [۲۳٧]

امام ذهبی نیز در «سیر اعلام النبلاء» بعد از بررسی اقوال مختلف می‌نویسد: «وفِي نسَب المَهْدِيِّ أَقوَالٌ: حَاصِلُهَا أَنَّهُ لَيْسَ بهَاشمِيٍّ وَلاَ فَاطمِيِّ.» [۲۳۸]

محمد کاظم رحمتى‏ شیعی در این باره می‌نویسد: «گفته‏اند: امام صادق را غلامى بود از ایرانیان که به دست آن حضرت مسلمان شده بود، نامش فرخ نامى بود. وى با محمد بن اسماعیل به مکتب مى‏رفت. بعدها نام وى را عوض کرده و او را میمون نامیدند و لقبش را قداح نهادند. چون او با محمد بن اسماعیل بود، بعد از وفاتش گروهى از افراد بد اعتقاد از او پیروى کردند و چون میمون قداح در گذشت، نوه‏اى از او به جاى ماند. او نیز مردمان را به خویش دعوت مى‏کرد و ادعا داشت فردى علوى است. فرزند وى که در شعبده‏ بازى ماهر بود به دیار مغرب (به نواحى شمال‏ آفریقا که امروزه شامل تونس و مراکش مى‏شود، در آن زمان مغرب گفته مى‏شده است) رفت و در آنجا با ادعاى آنکه فردى علوى است، مردم را فریب داد و حکومت را در دست گرفت. (مقصود در اینجا نخستین خلیفه فاطمى عبید اللَّه المهدى است) بعد از وى فرزندانش حکومت را در دست گرفته و تا امروز بر مصر حکومت مى‏کنند.

خلیفه عباسى المقتدر باللَّه تمام سادات و نقیبان را جمع کرد و از آنان خواست تا در مورد علوى بودن فاطمیان (همان اسماعیلیان) نظر دهند. آنان همگى تأیید کردند که آن جماعت از اولاد على و فاطمه سلام الله علیهما نیستند و نسب ایشان بدین گونه که ادعا مى‏کنند، نادرست است. سپس از تمام بلاد اسلامى دستخط سادات و علویان جمع کردند و در تأیید عدم سیادت فاطمیان نامه‏هایى به تمام بلاد نوشتند. در تمام بلاد خراسان که سادات شجره خویش را در مشجَّراتى (سادات سلسله نسب خود به اهل بیت را در برگه‏هایى به نام مشجره حفظ و نگهدارى مى‏کنند) نگهدارى مى‏کنند و در تمام کتاب‌هاى انساب (کتاب‌هایى که در آن به بیان و توضیح سلسله نسب سادات پرداخته مى‏شود) نام آنان از جمله علویان نیست[۲۳٩]

و از طرفی «ابو محمد المهدی [۲۴۰]» از طرف شیعیان کافر به حساب می‌آید، به چند دلیل:

۱- او از کسانی بود که ادعای امامت (و مهدویت) داشت و نزد شیعه کسی که قبل از ظهور «امام زمانشان» ادعای امامت و یا حکومت اسلامی کند کافر است و این از روایت کتاب «الکافی» استفاده می‌شود.

روایت: «.. ابْنِ أَبِي يَعْفُورٍ عَنْ أَبِي عبداللَّه÷ قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ ثَلَاثَةٌ لَا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ولَا يُزَكِّيهِمْ ولَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ مَنِ ادَّعَى إِمَامَةً مِنَ اللَّهِ لَيْسَتْ لَهُ ومَنْ جَحَدَ إِمَاماً مِنَ اللَّهِ ومَنْ زَعَمَ أَنَّ لَهُمَا فِي الْإِسْلَامِ نَصِيباً.» [۲۴۱]

یعنی: «شنیدم ابو عبداللَّه صادق÷گفت: در روز رستاخیز خداوند عزت، با سه فرقه سخن نگوید و از آلودگى تطهیرشان نکند، و آنان گرفتار شکنجه‏اى پر درد باشند: اول: هر کس بناحق ادعاى امامت کند. دوم: هر کس امام بر حق را انکار کند. سوم: هر کس که تصور کند دو فرقه اول از اسلام محمدى نصیب و بهره‏اى دارند.»!!!

و محمد باقر بهبودی (محقق کتاب الکافی) این روایت را صحیح می‌داند. [۲۴۲]

۲- او بر مذهب اسماعیلیه بود که اهل این مذهب با شیعیان اثنا عشری تا امامت «امام صادق» هم عقیده هستند و امام‌های بعد از وی را به عنوان امام قبول ندارند و چنین شخصی نیز نزد شیعیان کافر است و در «من لا یحضره الفقیه» روایتی است که این را ثابت می‌کند:

روایت: «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ÷قَالَ‏... قَالَ فَقُلْتُ لَهُ أَ رَأَيْتَ مَنْ جَحَدَ الْإِمَامَ مِنْكُمْ مَا حَالُهُ فَقَالَ مَنْ جَحَدَ إِمَاماً بَرِئَ مِنَ اللَّهِ وبَرِئَ مِنْهُ ومِنْ دِينِهِ فَهُوَ كَافِرٌ مُرْتَدٌّ عَنِ الْإِسْلَامِ‏ لِأَنَّ الْإِمَامَ مِنَ اللَّهِ ودِينَهُ دِينُ اللَّهِ ومَنْ بَرِئَ مِنْ‏ دِينِ‏ اللَّهِ‏ فَهُوَ كَافِرٌ ودَمُهُ مُبَاحٌ فِي تِلْكَ الْحَالِ إِلَّا أَنْ يَرْجِعَ ويَتُوبَ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وجَلَّ مِمَّا قَالَ‏ قَالَ ومَنْ فَتَكَ بِمُؤْمِنٍ يُرِيدُ مَالَهُ ونَفْسَهُ فَدَمُهُ مُبَاحٌ لِلْمُؤْمِنِ فِي تِلْكَ الْحَال‏» [۲۴۳]

یعنی: «.... راوى گوید: عرض کردم: اگر کسى امام و پیشوائى که از شما خاندانست منکر شود حالش چگونه است؟ فرمود: هر کس امام حقّ را منکر شود او از خداوند بیزارى جسته و همین طور از او و از دین او، و او کافر است و از اسلام بازگشته و مرتد شده است. زیرا امام از جانب خداوند است، و دین او دین خداست و هر کس از دین خدا براءت جوید پس او کافر است، و خونش در چنین حالى مباح باشد مگر اینکه توبه کند و بسوى حق باز گردد و از خداوند عزّ و جلّ معذرت خواهد از آنچه گفته است..» [۲۴۴]

در مورد سند روایت فوق شیخ هادی نجفی می‌گوید: «الرواية صحيحة الإسناد.» [۲۴۵]و محقق بحرانی می‌گوید: «وروى في الفقيه عن محمد بن مسلم في الصحيح» [۲۴۶]و مجلسی اول می‌گوید: ««و روى الحسن بن محبوب عن أبي أيوب» في الصحيح‏ «عن محمد بن مسلم عن أبي جعفر÷‏» [۲۴٧]

پس طبق این روایت صحیح السند «مؤسس دولت فاطمی» محکوم به کفر است!!

علیرضا رجالی تهرانی شیعی در ذکر مدعیان دروغین مهدویت می‌نویسد: «۸- ابو محمد عبد الله مهدى، در آفریقا، که با یهود سازش داشت ودر بدایت امر زاهد وپرهیزکار بود. این مهدى معاصر با مکتفى عباسى بود، وى جنگهاى بسیار کرد ودر سال ۲۸۰ داعیان خود را به مغرب فرستاد وچون به یمن رفت دعوى مهدویت نمود ولقب (القائم) به خود گرفت وسکه حجة الله زد. در سال ۲٩٧، در روز جمعه، خود را به نام مهدى خواند ولقب امیر المؤمنین بر خویش نهاد، ودر سال ۳۴۴ وفات کرد. این مهدى در آفریقا کارش بالا گرفت وپیروانش بسیار گشتند...» [۲۴۸]

برای کفر او طبق مذهب شیعه همین بس که او خود را امیر المؤمنین می‌خواند و مهدی معرفی می‌کرد و به نام «حجةالله» سکه می‌زد که در سطور گذشته تفصیلش گذشت و «علامه طباطبایی، صاحب تفسیر المیزان» می‌نویسد: «(عبیداللّه مهدى) پادشاه فاطمى که آن روزها در آفریقا طلوع کرده، خود را مهدى موعود و امام اسماعیلیه معرفى مى‌کرد» [۲۴٩]

و همین بس که بدانید علمای شیعه در رد مذهب «اسماعیلیه» کتاب نوشته‌اند که گویا قدی‌میترین آن‌ها کتاب «الرد علی الباطنیة والقرامطة»از «فضل بن شاذان» است [۲۵۰]و همینطور شیخ عبدالجلیل قزوینی رازی صاحب کتاب «النقض» نیز رساله‌ای در این باره نوشته که مفقود گشته است! [۲۵۱]اما در کتاب «النقض» خود (که به زبان فارسی است) دائماً بر اسماعیلیه حمله می‌کند و آنان را ملحد می‌نامد! [۲۵۲]

حال تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل...

[۲۳٧] تاریخ برگزیده (فارسی) پاورقی ص۳۵۲ [۲۳۸] سیر اعلام النبلاء ج۱۵ ص۱۵۱ [۲۳٩] پاسخ نغز (فارسی)، ص ۵٧-۵۸، محمد کاظم رحمتى‏ _تهران، ط۱ [۲۴۰] که نامش «عبید الله» یا «عبدالله» بوده و «نجاح» به اشتباه نامش را «محمد» نوشته بلکه کنیۀ او «ابو محمد» بوده است! [۲۴۱] الکافی ج ۱ ص ۳٧۳_تهران [۲۴۲] گزیده کافى، ج‏۱ ص٩۵ (او در این کتاب فقط روایاتی را از «الکافی» آورده که به نظر خودش، صحیح هستند؛ البته نام اصلی این کتاب «صحیح الکافی» می‌باشد اما دولت ایران اجازه چاپ این کتاب را با این عنوان نداد.) [۲۴۳] من لا یحضره الفقیه ج ۴ ص ۱۰۴، الشیخ الصدوق _قم [۲۴۴] ترجمه من لا یحضره الفقیه ج‏۵، ص: ۴٧۰، مترجم: على اکبر غفارى، محمد جواد غفارى و صدر بلاغى‏ _تهران [۲۴۵] موسوعة أحادیث أهل البیت÷ج ۸ - ص ۲٧٩، الشیخ هادی النجفی [۲۴۶] الحدائق الناضرة ج ۱۸ - ص ۱۵۶ – ۱۵٧، المحقق البحرانی [۲۴٧] روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، ج‏۱۰، ص: ۳۰۸، محمد تقی مجلسی _قم [۲۴۸] یکصد پرسش وپاسخ پیرامون امام زمان،علیرضا رجالى تهرانى (توضیح: در مورد تاریخ وفاتش اختلاف وجود دارد) [۲۴٩] شیعه در اسلام ص٧۰، سید محمد حسین طباطبائى ‏_قم،ط۱۳ [۲۵۰] تاریخ و عقاید اسماعیلیه ص۳۳، فرهاد دفتری [۲۵۱] تاریخ و عقاید اسماعیلیه ص۶۴، فرهاد دفتری [۲۵۲] النقض (بعض مثالب النّواصب فى النقض بعض فضائح الرّوافض‏)، ص ۸۰، ۱۱٩، ۲۰۶، ۳۰۱-۳۰٧، ۴۱۱-۴۴۴، ۴۶٩-۴٧۰، ۴۴۸، ۴٧۵-۴۸۰ و ۵۸۶، عبدالجلیل قزوینی رازی