نقد و بررسی:
اولا: مراد از «معنا» معیت خداوند با تمام امت اسلامى است و شاهد بر این، تصریح گذشته بغوى از مفسران اهل سنت است که مىنویسد نگرانى ابوبکر از امت اسلامى بوده است.
«حزن ابوبکر به خاطر ترسیدن او نبوده است؛ بلکه به این خاطر بوده که دلش به حال رسول خدا مىسوخته، ابوبکر مىگفت: اگر من کشته شوم، یک نفر هستم؛ ولى اگر شما کشته شوید، تمام امت هلاک مىشوند.»
جواب:
اول: قبل از این، جفت پایتان را در یک کفش کرده بودید، که ابوبکر به خاطر جان خودش ترسید و گریه کرد و.....؛ حال که دنبال منفعت دیگری هستید، ابوبکر میشود دلسوز کل امّت و معیت میشود برای همه؟ شما تنها دو راه دارید، یا باید بگویید ابوبکر بر جان خودش محزون بود، که آنگاه خودتان سخن خودتان را نقض کرداندازۀ؛ یا اینکه اعتراف کنید ابوبکر صدیق برای کل امّت غصّه میخورد! که این نیز بر گردۀ شما سنگینی خواهد کرد!
دوم: سخن «بغوی» بسیار واضح است، او از قول ابوبکر صدیق نقل میکند که ایشان فرمودند: «اگر من کشته شوم، من فقط یک نفرم و ای رسول خدا اگر شما کشته شوید، امّتی هلاک میشود»
بعد از این قزوینی نتیجه گرفته است که: «۲ به علاوۀ ۲ میشود ۶!!» واقعاً چنین نتیجه ای گرفته است؛ از سخن ابوبکر صدیق این فهمیده میشود که ایشان به خاطر رسول خدا جنگران بودند و چون نبی اکرم، پیامبر یک امت است، خواه نا خواه حزن ابوبکر بر امت نیز خواهد بود؛ مانند این است که مردی خطاب به همسر باردارش بگوید: مواظب خودت باش، چرا که اگر تو بیمار شوی و صدمهای ببینی، هم خودت هم بچه بیمار میشود و صدمه میبیند؛ این یک رابطۀ سادۀ علت و معلولی است که قزوینی آن را درک نمیکند؛ ولی نتیجه گیری ناشیانۀ وی این است که بعد از اعتراف به دلسوزی ابوبکر صدیق بر امّت، نتیجه گرفته است، که معیت خداوند با امت اسلامی هم هست!
شما را به خدا بینید که چگونه چین را به استرالیا گره میزند! دلسوزی ابوبکر چه ربطی به این دارد که معیت خداوند مربوط به کل امّت باشد؟؟ هر گاه خداوند، رسول خود را محفوظ بدارد خود به خود امت نیز نجات پیدا کردهاند و هلاک نشدهاند و لازم نیست که خداوند تمام امت را محفوظ بدارد.
مثال ۱: ساختمان بزرگی را فرض کنید که برق کل آن به وسیلۀ ۱ دکمه قطع یا وصل میشود؛ حال به دلایلی میخواهیم تمام وسایل برقی ساختمان را خاموش کنیم، انسان عاقل چه میکند؟؟ مشخص است: آن دکمۀ اصلی را میزند و برق کل ساختمان را قطع میکند؛ اما اگر قزوینی باشد چه میکند؟؟ جواب: میآید و تک تک وسایل برقی را از برق میکشد و تمام دکمهها را خاموش میکند و......!
مثال۲: ساختمان ده طبقه ای را فرض کنید که هم اکنون، طبقۀ همکف آن در حال ویرانی است و اگر این طبقه ویران شود کل ساختمان فرو میریزد؛ حال مهندس خبره ای را خبر میکنیم که مشکل را حل کند؛ او نیز میآید و پایههای طبقۀ همکف را ترمیم کرده و به این وسیله کل ساختمان را نجات میدهد ولی اگر آن مهندس، قزوینی باشد چه میکند؟؟ جواب: به جان تمام طبقات ساختمان میافتد!
ماجرای غار نیز به همین شبیه است، هر گاه خداوند پیامبر خود را محفوظ بدارد، خود به خود کل امّت نجات پیدا کرده است؛ همانطور که با زدن یک کلید میتوانیم برق کل ساختمان را قطع کنیم.
سوم: بالفرض که نتیجه گیری ناشیانۀ قزوینی را بپذیریم؛ آنگاه دوباره میگوئیم: چنانکه تمامی مفسرین گفتهاند این معیت، معیتی خاصّه است، و زمانی که دانستیم این معیتی که در درجۀ اول رسول خدا را شامل میشود، معیتی خاصه است، باید قبول کنیم که امت مسلمان آن دوران نیز مشمول همین معیت هستند و این یعنی، متقی و محسن و صابر بودن تمام اصحاب پیامبر اکرم جکه پذیرفتن این مورد مساوی است با قطع کردن شاهرگ مذهب تشیع!!
حال ادامۀ ایراد قزوینی:
روشن است که رسول خدا جمله ﴿إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَاۖ﴾را براى رفع نگرانى ابوبکر فرمود تا او را متوجه خداوند و قدرت و عظمت بىنهایت او نموده و قدرت مشرکان قریش را در برابر قدرت پروردگار ناچیز جلوه دهد؛ اما آیا ابوبکر به این سخن پیامبر خدا اطمینان کرد و از حزن او کاسته شد تا معیت، معیتى خاص باشد؟
با توجه به نگرانى مداوم و پى در پى ابوبکر و عدم اطمینان او به سخن پیامبر خدا، منظور از معیت و همراهى خداوند در این جمله، هرگز نمىتواند معیت خاص باشد؛ بلکه مراد از آن همان معیت عام و جهان شمول الهى است که همه عالمیان آن برخوردار هستند.
بلی، این معیت در حق رسول خدا، معیتى است خاص؛ اما در حق ابوبکر چنین نیست؛ چرا که به تصریح بزرگان اهل سنت، معیت خاص خداوند همان تأیید و نصرت الهى است که در فقرات بعدى آیه، تنها شامل حال رسول خدا شده و ابوبکر از آن محروم مانده است که در بررسى فرازهاى بعدى آیه ﴿فَأَنزَلَ ٱللَّهُ سَكِينَتَهُۥ عَلَيۡهِ...﴾مدارک آن ارائه خواهد شد.
جواب:
به این فقره، قبلاً پاسخ کافی گفتهایم، اکنون اضافه میکنیم که:
فرض کنید، تلویزیون را روشن کرداندازۀ و این صحنه را در یکی از فیلمها میبینید:
«محسن و قاسم که دوست و همکار یکدیگرند، در عملیاتی علیه «مجرمین مسلح» شرکت میکنند؛ محسن به قاسم میگوید: نگران من نباش که من زخمی نخواهم شد، چرا که جلیقۀ ضد گلوله به تن دارم؛ و سخنش در حالی است که دوستش (قاسم)، جلیقۀ ضد گلوله ندارد!»
اگر چنین ماجرایی و چنین دیالوگی رد و بدل شود؛ بیننده بلافاصله نتیجه میگیرد که لابُد قاسم بر جان محسن نگران بوده است که محسن او را مطمئن میکند که صدمه ای به او نخواهد رسید.
در ماجرای غار نیز قزوینی به ما میگوید که پیامبر اکرم خطاب به ابوبکر گفت: «نگران نباش چرا که خدا با رحمت و قدرتش از من محافظت میکند»! و اگر این برداشت را بپذیریم باید بپذیریم که حزن ابوبکر بر جان رسول خدا بوده است.
حال دوباره جلو تلویزیون مینشینیم و این بار کانال را عوض میکنیم و به تماشای فیلمی میپردازیم که در آن میبینیم:
«محسن و قاسم که دوست و همکار یکدیگرند، در عملیاتی علیه «مجرمین مسلح» شرکت میکنند؛ محسن به قاسم میگوید: «نگران نباش، ما زخمی نخواهیم شد، چرا که هردو جلیقۀ ضد گلوله به تن داریم»
اگر چنین ماجرایی و چنین دیالوگی رد و بدل شود، قزوینی و کسانی که مغزشان چون امامشان غائب است، نتیجه میگیرند که: درست است که محسن چنین حرفی زد ولی منظورش این بود که، جلیقۀ من اصلی و از بهترین مارک است ولی جلیقۀ تو بُنجُل است و حتی نمیتواند جلو، گلولۀ تفنگ پلاستیکی را بگیرد!
اما ما اهل سنت که عقلمان حاضر است و چون امام شیعیان غائب نیست، میگوئیم: چون محسن میخواسته قاسم را دلداری دهد، محال است که به او بگوید: نگران نباش چون تو جلیقهای داری که یک پول سیاه هم نمیارزد!! چرا که این سخن، مسخره است و نه تنها نمیتوان با این سخن کسی را دلداری داد بلکه بر حزن شخص نیز میافزاید!
لهذا، سخن همان است که هر عاقلی آن را میگوید و از متن آیه این را میفهمد و آن این است که: ﴿يَقُولُ لِصَٰحِبِهِۦ لَا تَحۡزَنۡ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَاۖ﴾به رفیقش میگفت: نگران نباش که خدا با من و توست» و از ما محافظت میکند؛ بدون شک این سخن میتواند اطمینان بخش باشد، همانطور که محسن به قاسم گفت: «نگران نباش چون هردو جلیقۀ ضد گلوله داریم»
ادامۀ سخنان قزوینی:
ثانیا: حتى اگر بپذیریم که مراد از معیت پیامبر گرامى و ابوبکر باشد، در عین حال فضیلتى را براى ابوبکر به اثبات نمىرساند؛ زیرا ابوبکر به طفیل وجود پیامبر خدا، مشمول این عنایت خاص شده است و خداوند به خاطر وجود نازنین پیامبرش، جان ابوبکر را نیز نجات داده است؛ همان طورى که وجود پیامبر رحمت در میان مسلمانان سبب شده است که خداوند عذاب خود را بر آنان نازل نکند:
﴿وَمَا كَانَ ٱللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمۡ وَأَنتَ فِيهِمۡۚ﴾[الأنفال: ۳۳].
(اى پیامبر!) تا تو در میان آنها هستى، خداوند آنها را عذاب نخواهد کرد.
جواب:
این همه از چین به ماچین رفتن شبهه ساز، فقط به خاطر گیج کردن خواننده است؛ وگرنه سخن ما واضح است، و ما میگوئیم:
باشد؛ هر چه شما بگوئید، به گفتۀ شما «به خاطر وجود نبی اکرم ج، ابوبکر نیز مشمول معیت الهی شد و به این وسیله پیامبر او را دلداری میداد»
حال ما میگوییم: اگر این معیت، معیتی خاصه و معیت همراه با رحمت و نصرت باشد، لازم میشود که این رحمت و نصرت بر ابوبکر صدیق نیز باشد چرا که:
اولاً: پیامبر اکرم، ابوبکر را با خود جمع بسته و این تضمینی است بر اینکه معیت نبی خدا و یار غارش از یک جنس میباشد.
ثانیاً: اگر بخواهید دوباره بگوئید، خیر معیت رسول خدا خاصّه بوده و معیت ابوبکر عامّه؛ میگوئیم: معیت عامّه چیزی نیست که به وسیلۀ آن بتوانیم کسی را دلداری بدهیم همانطور که نمیتوان، یک تفنگ پلاستیکی دست شخصی بدهی و به او بگویی: «شیر باش، چون تو تفنگ پلاستیکی داری!!»
به هر حال سخن ما از همان ابتدا مشخص است و حرف ما، یک حرف واحد و ساده است و شما باید اعتراف کنید که معیت الهی همانگونه که برای رسول خدا، معیتی خاصه بوده، برای ابوبکر نیز، معیتی خاصّه بوده است!
حال میگویند: اگر آن معیت، معیت خاصّه باشد، باز هم برای ابوبکر فضیلتی نیست همانطور که برای مشرکین که با وجود پیامبر اکرم در بینشان، معذب نشدند، فضیلتی نبود!!
ببینید که تعصب، انسان را به کجا میکشاند؟؟ قزوینی و امثالهم فاین تذهبون؟؟ رسول خدا در بین آن قوم بود و اگر قرار بود عذابی نازل شود، همه را شامل میشد [٩۴۱]به همین دلیل خداوند فرمود: «تا رسول خدا در بین شماست و همینطور عدهای که استغفار میکنند، عذاب بر شما نازل نمیشود» به این معنی که خداوند نمیخواست، تر و خشک با هم بسوزند و این چیز عجیبی نیست.
فرق اساسی و فساد قیاس قزوینی اینجا مشخص میشود که؛ اصولاً «عذاب دیدن یک ذم است» اما بر عکس آن «عذاب ندیدن، مدح نیست» چنانکه در حال حاضر شاهد این هستیم که کمونیستها، شیطان پرستان، توتم پرستها و منحرفین زیادی هستند که عذاب نمیبینند و پر واضح است که معذب نشدن این گروه و یا این افراد؛ فضلی را برای آنان به اثبات نمیرساند.
اما در مورد معیت خاصّۀ الهی قضیه فرق میکند و هر که مشمول معیت خاصّه خداوند متعال شد، لازم میآید که او، حداقل یک شخص صابر و محسن و متقی باشد؛ هر چند که ما قائل بر آنیم که صدیق اکبر چیزی برتر از اینها بود.
پس تفاوت مشخص است؛ و عذاب ندیدن، فضیلت نیست ولی معیت خاصّۀ خداوند سراسر فضلیت است.
اما جواب ایشان با وزنی دیگر نیز میسر است؛ چنانکه اگر قرار بود، جمع بستن ابوبکر و نبی اکرم به خاطر وجود نبی اکرم بوده باشد و نه به خاطر لایق بودن حضرت صدیق، لازم بود که قبل از نبی اکرم، حضرت موسی قوم خودش را با خود جمع میبست و به آنان میگفت: «ای قوم من، خدا با همۀ ماست» ولی چنین نگفت!
حال به این آیات توجه کنید، که هم باری دیگر ما را شگفت زده میکند و معجزه بودن قرآن را به اثبات میرساند و هم ثابت میکند که هر سوفیسمی نمیتواند، با کلاهبرداری هر چه خواست از قرآن ثابت کند:
خداوند در آیات شریفهای میفرماید: ﴿ٱذۡهَبۡ أَنتَ وَأَخُوكَ بَِٔايَٰتِي وَلَا تَنِيَا فِي ذِكۡرِي ٤٢ ٱذۡهَبَآ إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ إِنَّهُۥ طَغَىٰ ٤٣ فَقُولَا لَهُۥ قَوۡلٗا لَّيِّنٗا لَّعَلَّهُۥ يَتَذَكَّرُ أَوۡ يَخۡشَىٰ ٤٤ قَالَا رَبَّنَآ إِنَّنَا نَخَافُ أَن يَفۡرُطَ عَلَيۡنَآ أَوۡ أَن يَطۡغَىٰ ٤٥ قَالَ لَا تَخَافَآۖ إِنَّنِي مَعَكُمَآ أَسۡمَعُ وَأَرَىٰ ٤٦﴾[طه:۴۲-۴۶].
یعنی: «(ای موسی) تو و برادرت معجزههاى مرا [براى مردم] ببرید و در یاد کردن من سستى مکنید* به سوى فرعون بروید که او به سرکشى برخاسته* و با او سخنى نرم گویید شاید که پند پذیرد یا بترسد* آن دو گفتند پروردگارا ما مىترسیم که [او] آسیبى به ما برساند یا آنکه سرکشى کند* فرمود مترسید من همراه شمایم مىشنوم و مىبینم»
خداوند حال دو پیامبر الهی که همان «موسی و هارون» باشند را بیان کرده و در حین آن، از خوف آن دو یاد نموده و در نهایت آنان را دلداری داده و فرموده «نترسید که من با هر دویِ شما هستم»
حال دو آیۀ دیگر را نیز بخوانید:
﴿فَلَمَّا تَرَٰٓءَا ٱلۡجَمۡعَانِ قَالَ أَصۡحَٰبُ مُوسَىٰٓ إِنَّا لَمُدۡرَكُونَ ٦١ قَالَ كَلَّآۖ إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهۡدِينِ ٦٢﴾[الشعراء: ۶۱-۶۲].
یعنی: «چون دو گروه همدیگر را دیدند یاران موسى گفتند ما قطعاً گرفتار خواهیم شد* گفت چنین نیست زیرا پروردگارم با من است و به زودى مرا راهنمایى خواهد کرد»
در آیات اول، خداوند، حضرت موسی و برادرش، حضرت هارون را با هم جمع بست و فرمود: ﴿إِنَّنِي مَعَكُمَآ﴾«من با شما هستم»چون هردو نفر لایق معیت خاصّۀ الهی بودند؛ ولی در دو آیۀ بعدی حضرت موسی به وقت یاد کردن از معیت الهی میفرماید: ﴿إِنَّ مَعِيَ رَبِّي﴾«خدای من با من است»و بنی اسرائیل را با خود جمع نبست و این در حالی بود که خود حضرت موسی÷معیت آنان را خواسته بود: ﴿فَأَرۡسِلۡ مَعِيَ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ ١٠٥﴾[الأعراف: ۱۰۵]. «(موسی به فرعون گفت:) بنی اسرائیل را همراه من بفرست»
و از جهتی بنی اسرائیل نگران بودند که مبادا گرفتار شوند، ولی حضرت موسی÷حاضر نشد به آنها بگوید: «نگران نباشید که خدا با همۀ ماست» چرا که آنان لیاقت معیت خاصّۀ خداوند را نداشتند...... فتدبر جداً
آخوند شیعی قرآن را به بازی میگیرد و میگوید: خداوند فقط به خاطر همراهی ابوبکر با پیامبر معیت خاصۀ خود را شامل ابوبکر نیز کرد؛ حال برای اینکه بطلان ادعای آنان را به شیوهای ساده تر ثابت کنیم، صحنۀ زیر را به تصویر میکشیم:
«ما و قزوینی، در دبستان هستیم؛ مدیر مدرسه به وسیلۀ بلندگو نام ۵ تن از دانش آموزان کلاس اول را صدا میزند و میگوید: «فلانی و فلانی و.... به دفتر بیایند» آنان نیز به دفتر رفته و بعد از دقایقی، در حالیکه یکی از آنان مدال طلایی به گردن دارد از دفتر خارج میشوند.
لحظاتی بعد، آقای مدیر دوباره در بلندگو صدا میزند و این بار میگوید: «آقای «قزوینی» و «ابوبکر بن حسین» به دفتر بیایند» من و قزوینی به دفتر رفته و بعد از دقایقی با دو مدال که هردو نیز از جنس طلا و به یک شکل هستند، نزد دوستان بر میگردیم؛ حال دوستان من خطاب به قزوینی و دوستانش میگویند: «اگر رفیق ما «ابوبکر بن حسین» نبود تو هیچ وقت این مدال را نمیگرفتی، چون تو همراه «ابوبکر» بودی، این مدال را به تو دادهاند و گرنه لیاقتش را نداشتی» گمان میکنید؛ قزوینی و دوستان قزوینی در جواب چه خواهند گفت؟؟ واضح است؛ آنان بلافاصله خواهند گفت: «مگر نخودچی کشمش است که به هر کسی بدهند؟ اگر اینطور است، چرا به شما نمیدهند؟ و چرا به شاگردان کلاس اول ندادند و فقط یکی از آنان مدال گرفت و ۴ نفر دیگر دست خالی بر گشتند؟؟»
انصافاً اگر این جواب را بدهند، هر عاقلی این را میپذیرد ولی خلاف آن را هیچ عاقلی نمیپذیرد، همانطور که هیچ مسلمانی نباید بپذیرد که خداوند به خاطر وجود پیامبر اکرم به ابوبکر صدیق نیز مدال معیت خاصّۀ خود را داده است!
سخن ما چنین است: «مگر معیت خاصّۀ خدا چیز ساده ای است که همه را شامل شود؟ و اگر چنین است چرا بنی اسرائیل را شامل نشد، حال آنکه آنان نیز همراه حضرت موسی بودند؟؟! از سویی، مضطرب و نگران نیز بودند و از سویی دیگر، حضرت موسی معیت آنان را به امر خداوند، خواستار بود.»
[٩۴۱] علیرضا میرزا خسروانی در ترجمه و تفسیر آیۀ مذکور مینویسد: «(بمقتضاى سنّت خدائى و رحمت و حکمت او خداوند امّتى را با اینکه پیمبرشان با آنها باشد عذاب نمىنماید لذا مىفرماید:) مادام که تو در بین آنها هستى (یا محمّد) خداوند آنها را عذاب نمیکند (زیرا وقتى عذاب نازل شود عموم را فرا میگیرد و هیچ امّتى را خدا معذب نمیکند مگر بعد از اینکه پیمبر آنها و مؤمنان بحق از بین آنها بیرون روند چون وجود نبىّ رحمت است و رحمت و عذاب دو ضداند و با هم جمع نمیشوند) و همچنین خداوند آنها را معذّب نمیدارد در صورتى که طلب آمرزش کنند (یعنى تا وقتى که مؤمنانى در مکه باقى مانده باشند و طلب آمرزش کنند یا آنکه خود کافران در مقام استغفار و توبه برآیند).» (تفسیر خسروی، ج۳، ص ۴۲۴- ۴۲۵ _تهران)