دو یار غار

فهرست کتاب

قزوینی: نازل نشدن سکینه بر ابوبکر نشان از مؤمن نبودن وی دارد!

قزوینی: نازل نشدن سکینه بر ابوبکر نشان از مؤمن نبودن وی دارد!

قزوینی: «یکى از مهمترین بخش‌هاى آیه غار که تأثیر بسیارى در سرنوشت همراه رسول خدا جدر غار دارد، نزول سکینه است؛ زیرا اگر ثابت شود که سکینه فقط بر رسول خدا جنازل شده است،این سؤال پیش مى‌آید که چرا سکینه بر همراه او نیز نازل نشده است؟ آیا این مطلب ثابت نمى‌کند که مؤمنى به همراه آن حضرت نبوده است؟

زیرا در آیات متعدد دیگر خداوند هرگاه سکینه‌اش را بر رسول خدا نازل کرده، مؤمنان همراه را نیز از آن بى‌نصیب نگذاشته است و اگر در غار مؤمنى به همراه پیامبر بود، مى‌بایست سکینه‌اش بر او نیز نازل مى‌کرد.

خداوند در سوره توبه مى‌فرماید:

﴿ثُمَّ أَنزَلَ ٱللَّهُ سَكِينَتَهُۥ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ وَعَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَأَنزَلَ جُنُودٗا لَّمۡ تَرَوۡهَا وَعَذَّبَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْۚ وَذَٰلِكَ جَزَآءُ ٱلۡكَٰفِرِينَ ٢٦[التوبة: ۲۶].

سپس خداوند «سکینه» خود را بر پیامبرش و بر مؤمنان نازل کرد و لشکرهایى فرستاد که شما نمى‏دیدید و کافران را مجازات کرد و این است جزاى کافران!

و در سوره فتح مى‌فرماید:

﴿فَأَنزَلَ ٱللَّهُ سَكِينَتَهُۥ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ وَعَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَأَلۡزَمَهُمۡ كَلِمَةَ ٱلتَّقۡوَىٰ وَكَانُوٓاْ أَحَقَّ بِهَا وَأَهۡلَهَاۚ وَكَانَ ٱللَّهُ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٗا ٢٦[الفتح: ۲۶].

(به خاطر بیاورید) هنگامى را که کافران در دل‌هاى خود خشم و نخوت جاهلیت داشتند و (در مقابل،) خداوند آرامش و سکینه خود را بر فرستاده خویش و مؤمنان نازل فرمود و آن‌ها را به حقیقت تقوا ملزم ساخت، و آنان از هر کس شایسته‏تر و اهل آن بودند و خداوند به همه چیز دانا است.

اما در آیه غار، سکینه را فقط بر پیامبرش نازل کرده است؛ با این که ابوبکر در حزن شدید به سر مى‌برد و به سکینه احتیاج فراوانى داشت؛ با این حال خداوند آن را از او دریغ و فقط به رسولش نازل کرد.»

و در نهایت بحث نیز می‌نویسد: «چون مؤمنى به همراه آن حضرت نبوده است، خداوند تنها رسولش را مشمول عنایت خویش قرار داده، آرامش را بر او نازل و با لشکریان نامرئى تأیید کرده است.»

به جز قزوینی اشخاص دیگری نیز از علمای شیعه چنین چیزی گفته‌اند؛ مثلاً:

شیخ مفید ماجرای خواب خودش را نقل می‌کند که در آن خواب با حضرت عمر مناظره کرده! و در حین آن علیه حضرت عمر!! دلیل آورده و گفته:

«لأن الله تعالى أنزل السكينة على النبي ج في موضعين- كان معه قوم مؤمنون فشركهم فيها فقال في أحد الموضعين- فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلى‏ رَسُولِهِ وعَلَى الْمُؤْمِنِينَ وأَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوى‏ وقال في الموضع الآخر- أَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلى‏ رَسُولِهِ وعَلَى الْمُؤْمِنِينَ وأَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ‏ تَرَوْها ولما كان في هذا الموضع خصه وحده بالسكينة قال فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ فلو كان معه مؤمن لشركه معه في السكينة كما شرك من ذكرنا قبل هذا من المؤمنين فدل إخراجه من السكينة على خروجه من الإيمان فلم يحر جوابا وتفرق الناس واستيقظت من نومي‏» [٩٩۱]

یعنی: «خدا در دو جاى قرآن بنزول سکینه بر پیغمبر خود تصریح کرده که همراهش مؤمنان بودند و آنان را هم با آن حضرت در این فضیلت شریک کرده و در یکى از آنان فرموده: «آنگاه خداوند آرامش و سکینه خود را بر پیامبرش و بر مؤمنان فرو فرستاد و سپاهیانى که آنان را نمى‏دیدند فرو فرستاد- توبه: ۲۶». و در جاى دیگر فرموده: «پس خداوند سکینه و آرامش خود را بر پیامبرش و بر مؤمنان فرو آورد و سخن پرهیزگارى را با آنان همراه داشت- فتح: ۲۶».

و چون آن حضرت در غار بود نزول سکینه را خاصّ او فرمود که: «پس خداوند سکینه و آرامش خود را بر او فرو فرستاد- الآیه» اگر همراه آن حضرت مؤمنى بود او را هم شریک مى‏کرد در نزول سکینه، چنان که در موارد گذشته مؤمنان را با او شریک کرده براى اینکه همراه او بودند و اخراج ابوبکر از نزول سکینه دلیل است بر اخراج او از ایمان و الحمد للَّه.

شیخ مفید گفته: عمر بن خطّاب در پاسخ من حیران ماند و نتوانست جوابى بدهد و مردم پراکنده شدند و من هم از خواب بیدار شدم.» [٩٩۲]

جواب:

فارغ از اینکه نزول سکینه مربوط به سفر هجرت و ماجرای غار نیست بلکه مربوط به ٩ سال بعد است، می‌گویم:

ما قبل از این ثابت کردیم که معیت خاصّۀ خداوند، حضرت ابوبکر صدیقسرا شامل شده است و این معیت به جز بر ابوبکر صدیقسبر هیچ کدام از یاران پیامبر اکرم جو بر هیچ کدام از یاران دیگر پیامبران ثابت نشده است. [٩٩۳]و این خود مدال طلایی است بر گردن حضرت صدیق اکبرس؛ این حقیقت را به خاطر داشته باشید و این مثال را بخوانید:

«مسابقۀ قرائت برگزار شده و در این مسابقه که بسیار تنگاتنگ بود به جای اینکه یک قاری نفر اول شود؛ دو قاری با نام‌های «قاسم» و «سعید» مشترکاً به عنوان قاری نفر اول معرفی می‌شوند، حال داور آمده و به آن دو نفر مدال طلایی می‌دهد، اما به علاوۀ مدال، بر گردن قاسم حلقۀ گل می‌اندازد ولی بر گردن سعید نمی‌اندازد!

حال قزوینی و دوستانش نتیجه می‌گیرند که: این نشان از آن دارد که سعید اصلاً قاری خوبی نبوده و اگر قاری خوبی بود؛ حتماً به گردن او هم حلقۀ گل می‌اندختند!!

اما من و دوستانم می‌گوئیم: این چه حرف بیخودی است که می‌زنید؟ اگر قاری خوبی نبود که نفر اول نمی‌شد و مدال طلا را نمی‌برد!!

مطمئناً سخن ما حق و سخن قزوینی و دوستانش کج فهمی و بلکه نفهمی است! اما واقعاً چرا به گردن یک نفر حلقۀ گل انداختند و به گردن دیگری خیر؟؟؟ دلیلش چیست؟؟ واقعاً دلیلش چیست؟ حلقۀ گل که در برابر مدال طلا ارزشش خیلی کمتر است؛ چرا از دادن آن دریغ کردند؟ مگر می‌شود سعید لایق مدال طلا باشد اما لایق حلقۀ گل نباشد؟؟ سکوت کردیم و گفتیم، شاید گذر زمان بتواند جواب این سؤال ما را بدهد.

زمان سپری شد و چند سال گذشت؛ باری دیگر مسابقۀ قرائت برگزار شد، این بار نیز «قاسم» و «سعید» در این مسابقه شرکت داشتند، و این بار بعد از پایان مسابقه بر گردن تک تک قاریان حلقۀ گل انداختند و سعید را نیز دیدم که علاوه بر مدال طلایی که قبلاً گرفته بود، اکنون حلقۀ گل نیز به گردن دارد؛ پس نتیجه گرفتم که شاید آن زمان که حلقۀ گل به گردنش نیانداختند به این دلیل بوده که «قاسم» از یک جنبه برتر بوده است.»

ماجرای غار نیز همین است؛ ابوبکر صدیق معیت الهی (مدال طلا) را دریافت کرد و این معیت باعث شد که در تمام زندگیش موفق باشد، اما چون می‌بایست فرقی بین این دو نفر که مدال طلا به گردن دارند باشد، یکی از آن دو نفر مزیّن به حلقۀ گل شد و دیگری نشد! و دیدیم که حلقۀ گل چیزی نبود که ابوبکر صدیق لایق آن نباشد و اگر چنین بود بعد‌ها خداوند حلقۀ گل را به گردنش نمی‌انداخت و نمی‌فرمود:

﴿۞لَّقَدۡ رَضِيَ ٱللَّهُ عَنِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ يُبَايِعُونَكَ تَحۡتَ ٱلشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمۡ فَأَنزَلَ ٱلسَّكِينَةَ عَلَيۡهِمۡ وَأَثَٰبَهُمۡ فَتۡحٗا قَرِيبٗا ١٨[الفتح: ۱۸].

یعنی: «به راستى خداوند هنگامى که مؤمنان زیر آن درخت با تو بیعت مى‏کردند از آنان خشنود شد و آنچه در دل‌هایشان بود بازشناخت و بر آنان آرامش فرو فرستاد و پیروزى نزدیکى به آن‌ها پاداش داد.»

و چنانکه می‌دانیم ابوبکر صدیقسنیز، از کسانی بود که در این بیعت حضور داشت و سکینه بر او و بر ۱۴۰۰ مؤمن نازل شد.

و همینطور در همین باره خداوند می‌فرماید:

﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ ٱلسَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ لِيَزۡدَادُوٓاْ إِيمَٰنٗا مَّعَ إِيمَٰنِهِمۡۗ[الفتح: ۴]

یعنی: «اوست آن کس که در دل‌هاى مؤمنان آرامش را فرو فرستاد تا ایمانى بر ایمان خود بیفزایند و سپاهیان آسمان‌ها و زمین از آن خداست و خدا همواره داناى سنجیده‏کار است.»

و همینطور می‌فرماید: ﴿فَأَنزَلَ ٱللَّهُ سَكِينَتَهُۥ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ وَعَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ[الفتح: ۲۶] یعنی: «آنگاه که کافران در دل‌هاى خود تعصب [آن هم] تعصب جاهلیت ورزیدند پس خدا آرامش خود را بر فرستاده خویش و بر مؤمنان فرو فرستاد.»

و همچنین دربارۀ غزوۀ حنین می‌فرماید: ﴿ثُمَّ أَنزَلَ ٱللَّهُ سَكِينَتَهُۥ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ وَعَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَأَنزَلَ جُنُودٗا لَّمۡ تَرَوۡهَا وَعَذَّبَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْۚ وَذَٰلِكَ جَزَآءُ ٱلۡكَٰفِرِينَ ٢٦[التوبة: ۲۶] «آنگاه خدا آرامش خود را بر فرستاده خود و بر مؤمنان فرود آورد و سپاهیانى فرو فرستاد که آن‌ها را نمى‏دیدید و کسانى را که کفر ورزیدند عذاب کرد و سزاى کافران همین بود»

[٩٩۱] الاحتجاج طبرسی ج۲ ص۵۰۱ – ۵۰۲ _مشهد [٩٩۲] احتجاج، ج‏۲، ص: ۶۶۳، مترجم:بهراد جعفری؛ اسلامیه _تهران [٩٩۳] فراموش نکنید که گفتیم معیتی که در آیۀ غار آمده غیر از معیتی است که محسنین و صابرین را هم شامل می‌شود بلکه چیزی برتر و بالاتر از آن است.