دو یار غار

فهرست کتاب

نجاح می‌گوید: به تصریح متون پیامبر اکرم با ابن اریقط سفر کرده

نجاح می‌گوید: به تصریح متون پیامبر اکرم با ابن اریقط سفر کرده

نجاح می‌نویسد: «روایات صحیحى که هجرت پیامبر جرا فقط با عبدالله بن أریقط بن بکر ثابت مى‌نمایند تصریح مى‌کنند که، هجرت رسول خدا جهمراه با عبدالله بن أریقط بن بکر بوده است، او راهنماى وى به مدینه بوده، و آن دو همان دو نفرى بوده‌اند که به منزل امّ معبد وارد شدند آنگاه که اهالى مکه این گفتار را از پائین مکه شنیدند:

جَزَى اللهُ رَبُ النّاسِ خَيْرَ جَزائِه
رَفيقَيْنِ حَلا خيْمَتى امّ معبد
هُما نَزَلا بِالْبِرِّ وارْتَحَلا بِه
فَقَدْ فازَ مَنْ أمْسى رَفيقَ مُحَمَّد

و به تصریح متون منظوم و منثور، آنان دو رفیق بودند، یکى رسول خدا جو دیگرى عبدالله بن أریقط بن بکر و شخص سوّمى به همراه نداشتند، و همراهى أبوبکر ساخته و پرداخته سیاست است»

جواب:

چند حیله به کار برده

۱- فقط یک روایت نقل کرده و آن را «روایات» نامیده!

۲- روایت را قیچی کرده!

۳- ادعا کرده که «به تصریح متون منظوم و منثور آنان دو رفیق بودند» و دیدیم که این متون منظوم و منثور را در دو بیت خلاصه کرده است!

او به عنوان منبع، کتاب طبقات الکبری لابن سعد و بحار الانور مجلسی و سیرة ابن هشام و عیون الاثر ابن سید الناس و مناقب آل ابی طالب [۱٩۳]را نام برده، متن اکثر این مصادر تقریباً شبیه به هم است و اکنون ما روایت را از طبقات الکبری نقل می‌کنیم تا خیانت نجاح آشکار گردد.

«.... عَنِ الْحُرِّ بْنِ الصَّيَّاحِ، عَنْ أَبِي مَعْبَدٍ الْخُزَاعِيِّ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ لَمَّا هَاجَرَ مِنْ مَكَّةَ إِلَى الْمَدِينَةِ هُوَ وَأَبُو بَكْرٍ وَعَامِرُ بْنُ فُهَيْرَةَ مَوْلَى أَبِي بَكْرٍ، وَدَلِيلُهُمْ عبداللَّه بْنُ أُرَيْقِطٍ اللَّيْثِيُّ فَمَرُّوا بِخَيْمَتَيْ أُمِّ مَعْبَدٍ الْخُزَاعِيَّةِ،... فَسَأَلُوهَا تَمْرًا أَوْ لَحْمًا يَشْتَرُونَ فَلَمْ يُصِيبُوا عِنْدَهَا شَيْئًا مِنْ ذَلِكَ، وَإِذَا الْقَوْمُ مُرْمِلُونَ مُسْنِتُونَ، فَقَالَتْ: وَاللَّهِ لَوْ كَانَ عِنْدَنَا شَيْءٌ مَا أَعْوَزَكُمُ الْقِرَى، فَنَظَرَ رَسُولُ اللَّهِ إِلَى شَاةٍ فِي كَسْرِ الْخَيْمَةِ، فَقَالَ: " مَا هَذِهِ الشَّاةُ يَا أُمَّ مَعْبَدٍ؟ "، قَالَتْ: هَذِهِ شَاةٌ خَلَّفَهَا الْجَهْدُ عَنِ الْغَنَمِ، فَقَالَ:... فَدَعَا رَسُولُ اللَّهِ بِالشَّاةِ فَمَسَحَ ضَرْعَهَا وَذَكَرَ اسْمَ اللَّهِ، وَقَالَ: " اللَّهُمَّ بَارِكْ لَهَا فِي شَاتِهَا "، قَالَ: فَتَفَاجَتْ وَدَرَّتْ وَاجْتَرَّتْ فَدَعَا بِإِنَاءٍ لَهَا يَرْبِضُ الرَّهْطَ فَحَلَبَ فِيهِ ثَجًّا حَتَّى عُلْبَةِ الثُّمَالِ فَسَقَاهَا فَشَرِبَتْ حَتَّى رَوَيَتْ، وَسَقَى أَصْحَابَهُ حَتَّى رَوَوْا وَشَرِبَ آخِرَهُمْ، وَقَالَ: " سَاقِي الْقَوْمِ آخِرُهُمْ "، فَشَرِبُوا جَمِيعًا عَلَلا... ثُمَّ ارْتَحُلُوا عَنْهَا، فَقَلَّمَا لَبَثَتْ أَنْ جَاءَ زَوْجُهَا أَبُو مَعْبَدٍ يَسُوقُ أَعْنُزًا حِيَالا عِجَافٌا هَزْلَى مَا تُسَاوَقُ مُخُّهُنَّ قَلِيلٌ، لا نِقْيَ بِهِنَّ، فَلَمَّا رَأَى اللَّبَنَ عَجِبَ، وَقَالَ: مِنْ أَيْنَ لَكُمْ هَذَا وَالشَّاةُ عَازِبَةٌ وَلا حَلُوبَةَ فِي الْبَيْتِ؟ قَالَتْ: لا وَاللَّهِ إِلا أَنَّهُ مَرَّ بِنَا رَجُلٌ مُبَارَكٌ كَانَ مِنْ حَدِيثِهِ: كَيْتَ وَكَيْتَ، قَالَ: وَاللَّهِ إِنِّي لأَرَاهُ صَاحِبَ قُرَيْشٍ الَّذِي يُطْلَبُ، صِفِيهِ لِي يَا أُمَّ مَعْبَدٍ، قَالَتْ: رَأَيْتُ رَجُلا ظَاهِرَ الْوَضَاءَةِ، مُتَبَلِّجَ الْوَجْهِ، حَسَنَ الْخُلُقِ،... لا تَشْنَؤُهُ مِنْ طُولٍ، وَلا تَقْتَحِمُهُ عَيْنٌ مِنْ قِصَرٍ، غُصْنٌ بَيْنَ غُصْنَيْنِ، فَهُوَ أَنْضَرُ الثَّلاثَةِ مَنْظَرًا، وَأَحْسَنُهُمْ قَدْرًا، لَهُ رُفَقَاءُ يَحُفُّونَ بِهِ، إِذَا قَالَ اسْتَمَعُوا لِقَوْلِهِ، وَإِذَا أَمَرَ تَبَادَرُوا إِلَى أَمْرِهِ مَحْفُودٌ مَحْشُودٌ، لا عَابِثَ وَلا مُفَنِّدَ، قَالَ: هَذَا وَاللَّهِ صَاحِبُ قُرَيْشٍ الَّذِي ذُكِرَ لَنَا مِنْ أَمْرِهِ مَا ذُكِرَ.... وَأَصْبَحَ صَوْتٌ بِمَكَّةَ عَالِيًا بَيْنَ السَّمَاءِ وَالأَرْضِ يَسْمَعُونَهُ وَلا يَرَوْنَ مَنْ يَقُولُ، وَهُوَ يَقُولُ:

جَزَى اللَّهُ رَبُّ النَّاسِ خَيْرَ جَزَائِهِ
رَفِيقَيْنِ حَلًا خَيْمَتَيْ أَمِّ مَعْبَدِ
هُمَا نَزَلا بِالْبِرِّ وَارْتَحَلا بِهِ
فَأَفْلَحَ مَنْ أَمْسَى رَفِيقَ مُحَمَّدِ
فَيَالَ قُصَيٍّ مَا زَوَى اللَّهُ عَنْكُمْ
بِهِ مِنْ فِعَالٍ لا يُجَازَى وَسُودَدِ....

وَأَصْبَحَ الْقَوْمُ قَدْ فَقَدُوا نَبِيَّهُمْ وَأَخَذُوا عَلَى خَيْمَتَيْ أُمِّ مَعْبَدٍ حَتَّى لَحِقُوا النَّبِيَّ قَالَ: فَأَجَابَهُ حَسَّانُ بْنُ ثَابِتٍ، فَقَالَ:

لَقَدْ خَابَ قَوْمٌ غَابَ عَنْهُمْ نَبِيُّهُمْ
وَقُدِّسَ مَنْ يَسْرِي إِلَيْهِمْ وَيَغْتَدِي...
... لِتَهْنَ أَبَا بَكْرٍ سَعَادَةُ جَدِّهِ
بِصُحْبَتِهِ مَنْ يُسْعِدُ اللَّهُ يَسْعَدِ
وَيَهْنِ بَنِي كَعْبٍ مَكَانَ فَتَاتِهِمْ
وَمَقْعَدُهَا لِلْمُسْلِمِينَ بِمَرْصَدِ» [۱٩۴]

یعنی: «... حر بن صیاح، از ابو معبد خزاعى نقل مى‏کرد.. پیامبر جو ابوبکر و عامر بن فهیره غلام ابوبکر و راهنماى ایشان عبد الله بن اریقط لیثى به کنار خیمه‏‌هاى ام معبد خزاعى رسیدند.... ایشان از ام معبد خواستند که اگر خرما یا گوشت دارد به آن‌ها بفروشد و چیزى پیش او نیافتند که آنان دچار قحطى و گرفتار بودند. ام معبد گفت: به خدا سوگند اگر چیزى مى‏داشتیم از پذیرایى شما مضایقه نمى‏شد. پیامبر جدر کنار خیمه ماده بزى را دید و سؤال فرمود که این ماده بز چیست؟

گفت: این حیوان از فرط لاغرى و خستگى از رفتن با دیگر بزها باز مانده است.... پیامبر جآن را نزدیک آورد و دست به پستان حیوان کشید و نام خدا را بر زبان آورد و عرض کرد پروردگارا بزها و میش‌هاى این زن را برکت بده. پستان‌هاى حیوان پر شیر و آکنده شد و ظرف بزرگى که همه را سیراب کند خواست و حیوان را دوشید، چندان که آن ظرف پر از شیر شد و رسول خدا نخست به ام معبد داد و او چندان نوشید که سیراب شد، سپس به همراهان خود داد که آشامیدند و پیامبر جخود آخرین کسى بود که آشامید و فرمود:

ساقى جماعت باید پس از همه بیاشامد، و همگى هر کدام دو بار نوشیدند.. و رفتند.

اندکى گذشت، شوهر ام معبد آمد و چند ماده بز لاغر را که استخوان‌هاى آن‌ها هم از لاغرى پوک شده بود و یاراى راه رفتن هم نداشتند، همراه داشت. ابو معبد چون شیر را دید تعجب کرد و گفت: این شیر را از کجا آورده‏اید و حال آنکه این ماده بز پستانش خشک بود و جانور دیگرى هم که قابل دوشیدن باشد این جا نیست؟

گفت: به خدا قسم مرد فرخنده‏یى از این جا گذشت و چنین و چنان گفت. ابو معبد گفت: به خدا قسم خیال مى‏کنم که او همان پیامبر قریش است که اکنون همگى در جستجوى اویند، صفات او را براى من بگو. و ام معبد چنین گفت:

مردى دیدم با چهره‏یى سخت روشن و ظاهرى بسیار آراسته و اخلاقى پسندیده،... نه کوته قامت بود و نه بلند قامت، چون شاخه نو رسته‏یى میان دو شاخه دیگر، از هر سه نفر نکو منظرتر و زیباتر بود. دوستانش سخت شیفته و مواظب او بودند، چون حرفى مى‏زد سراپا گوش بودند و اگر دستورى مى‏داد، به انجام آن مبادرت مى‏کردند، نه اخمى بر چهره داشت و نه سخن بى‌‏موردى مى‏گفت و نه بى‌‏سپاس بود.

ابو معبد گفت: به خدا سوگند این همان پیامبر قریش است که درباره‏اش براى ما مطالبى گفته‏اند... و فرداى آن روز در مکه میان آسمان و زمین صداى بلندى شنیده شد که این اشعار را مى‏خواند و خواننده دیده نمى‏شد:

پروردگار مردم بهترین پاداش را به دو دوستى بدهد که آهنگ خیمه ام معبد کردند، آن دو با خیر و نیکى فرود آمدند و با خیر و نیکى کوچیدند و هر کس که رفیق محمد جباشد رستگار است، خوشا به فرزندان قصى که خداوند به وسیله او سرورى و سالارى و کارهاى پسندیده را فراهم مى‏آورد....

مردم چون پیامبر جرا گم کرده بودند پس از شنیدن این آواز، آهنگ خیمه ام معبد کردند که به پیامبر بپیوندند. گوید حسان بن ثابت در پاسخ این ابیات، ابیاتى چنین سرود:

«مردمى که پیامبرشان از پیش ایشان رفت، زیان کردند و کسانى که پیامبر جپیش ایشان رفت، مقدس شدند... این سعادت و کامیابى بر ابوبکر که مصاحب او بود گوارا باد و هر که را خداوند کامیاب سازد کامیاب است، مقام جوانمرد بنى کعب بر ایشان فرخنده باد و توجه او به مؤمنان مبارک باد.» [۱٩۵]

از این نقل که سندش نیز صحیح است و خود نجاح نیز این روایت را صحیح می‌داند، به خوبی فهمیده می‌شود که بعد از اینکه پیامبر اکرم همراه با ابوبکر صدیقساز غار خارج شدند دو نفر دیگر به این مهاجران اضافه شدند، یکی غلام آزاد شدۀ حضرت ابوبکر صدیق یعنی عامر بن فهیره و دیگری راهنمای راه!

و به خوبی ظاهر گشت که منظور از «رفیقین» پیامبر اکرم و ابوبکر صدیق هستند، چرا که در مصرع دوم از بیت دوم اینچنین آمده: «فَأَفْلَحَ مَنْ أَمْسَى رَفِيقَ مُحَمَّدِ»یعنی: «و هر کس که رفیق محمد جباشد رستگار است»

و در شعر حساب بن ثابت مشخص گشت که آن رفیق کیست.

«لِتَهْنَ أَبَا بَكْرٍ سَعَادَةُ جَدِّهِ
بِصُحْبَتِهِ مَنْ يُسْعِدُ اللَّهُ يَسْعَدِ»

یعنی: این سعادت و کامیابى بر ابوبکر که مصاحب او بود گوارا باد و هر که را خداوند کامیاب سازد کامیاب است.

[۱٩۳] در کتاب مناقب ابن شهر آشوب به جای «رفیقین حلا خیمتی ام معبد» آمده است: «رسولا أتى في خيمتي أم معبد» عجیب است که نجاح با نشان دادن این مصرع نتیجه نگرفته که پیامبر به تنهایی وارد خیمه ام معبد شده! [۱٩۴] طبقات الکبری لابن سعد ج۱ ص۲۳۰-۲۳۲،دار صادر _ بیروت [۱٩۵] ترجمۀ طبقات الکبری ج۱ ص۲۱۵-۲۱٧، دکتر محمود مهدوى دامغانى‏ _تهران