ترس از لانه حشراتی که در غار وجود داشت و گریه شدید ابوبکر:
سمرقندى در تفسیر خود، ذهبى در تاریخ الإسلام، سیوطى در جامع الأحادیث و الدر المنثور و آلوسى در روح المعانى مىنویسند: در غار سوراخیهای وجود داشت که در آن مارها و افعیها زندگی میکردند، ابوبکر ترسید که از این سوراخها چیزی خارج شود و رسول خدا جرا اذیت کند، ابوبکر پای خود را بر سوراخها گذاشت، مارها و افعیها به پای ابوبکر ضربه زده و او را نیش میزدند، اشک ابوبکر بر گونههای جاری بود و رسول خدا میگفت: ای ابوبکر نترس که خداوند با ما است.
طبق این روایات حزن ابوبکر با دیدن تعقیب کنندگان آغاز و تا رفتن آنها ادامه داشته است و تسلاى رسول خدا و یادآورى این که خداوند با ماست، نگران نباش، براى او سودى نداشته و وى با بىتوجهى و بىاعتمادى به سخن پیامبر خدا، بر حزن خود مىافزود تا جائى که بر اثر اشک ریختن، اشکش بر گونههایش جارى شد!!
جواب:
قزوینی نمیداند که رسول خدا ج، نعوذ بالله و نعوذ بالله، رُبات نبودهاند که دم به دقیقه بگویند: ابوبکر نگران نباش، که خدا با ماست! ابوبکر نگران نباش، نگران نباش و... مگر میشود، مشرکین نزدیک شوند، به ابوبکر بگوید: نگران نباش، مشرکین به در غار برسند و باز همین حرف را تکرار کند و بعد مشرکین در مورد تار عنکبوت صحبت کنند و باز نبی اکرم سخن خویش را تکرار کند و هنوز چند ثانیه یا چند دقیقه ای نگذشته، نبی اکرم دوباره سخنش را تکرار کند؛ این سخنان و این برداشت از اقوال و روایات، به جز به سُخره گرفتن حضرت نبی اکرم جچیز دیگری نیست.
حال ممکن است که شیعیان بگویند: این روایات و اقوال خود شماست و ما چیزی به غیر از آن نقل نکرده ایم؛ میگوئیم: هیچ عالمی از اهل سنت نگفته است که نبی اکرم در آن مسیر هر چند دقیقه یک بار این سخن را تکرار کرده است، بلکه هر کدام از آنها یک یا دو موضع را محل صدور جملۀ ﴿لَا تَحۡزَنۡ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَاۖ﴾میدانند و البته لازم به ذکر است که اکثر روایاتی که نقل کرده است، ضعیف هستند که در پاورقی به ضعف آنان اشاره شده است!
مثال استدلال شیعیان به این میماند:
«جسد مرد ۶۰ ساله ای پیدا شده و مأمورین پلیس که جسد را یافتهاند، آن را به پزشکی قانونی تحویل دادند؛ پزشکان مذکور بعد از بررسی، متوجه میشوند که متوفی در طول عمر خود یک بار تیر خورده است، اما دقیقاً کی تیر خورده؟ معلوم نیست، پس به این منظور، یکی از شاگردان قزوینی را مأمور کرده تا نزد خانواده و دوستان شخص متوفی به منظور تحقیق برود، تا بفهمد که وی در چه زمانی تیر خورده است؛ مأمور به نزد آشنایان متوفی آمده و ابتدا از همسر او میپرسد که در چه زمانی وی گلوله خورده است؟ همسر میگوید: «زمانی که ۵۰ ساله بود، یک جانی به او شلیک کرد» بعد همین سوال را از برادر متوفی میپرسد، وی پاسخ میدهد: «در ۴۰ سالگی در یک درگیری تیر خورده است» حال از دوست متوفی میپرسد و وی میگوید: «از فلانی شنیدم که او در ۴۵ سالگی در یک ماموریت تیر خورده است»
حال مأمور که از شاگردان قزوینی نیز میباشد، از این تحقیقات این نتیجه را میگیرد که: «آن متوفی نه تنها یک بار بلکه سه بار تیر خورده است!!» پر واضح است که متوفی فقط یک بار به وسیلۀ گلوله مضروب شده و اشخاصی که زمان گلوله خوردن را سالهای مختلفی عنوان کردهاند، یا اعتماد به حافظه کردهاند و حافظۀ خوبی نداشتهاند و یا منبعی که این اطلاعات را از آن گرفتهاند، منبع موثقی نبوده است»
چند نکتۀ مهم:
۱- بعضی از متونی که قزوینی نقل کرده صرفاً برداشت علما از روایات بوده است، که برداشت علما بدون ذکر دلیل نمیتواند حجت باشد.
۲- در تمامی متونی که قزوینی نقل کرده است، نبی اکرم بعد از اینکه فرمودهاند: ﴿لَا تَحۡزَنۡ﴾بلافاصله فرمودهاند ﴿إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَاۖ﴾و اگر بپذیریم که ابوبکر دم به دقیقه نگران میشده و پیامبر میفرموده: نگران نباش.. این را هم باید بپذیریم که معیت خاص خداوند نیز مستمر بوده است و این اقرار به فضیلتی است که شیعیان را خوش نمیآید.
۳- در بین اقوالی که وی نقل کرده، آمده بود که حزن ابوبکر صدیق به خاطر نبی اکرم بود و نه برای خودش؛ حال سؤال این است که: «آیا شیعیان این سخن را قبول دارند؟ و میپذیرند یا ﴿نُؤۡمِنُ بِبَعۡضٖ وَنَكۡفُرُ بِبَعۡضٖ﴾هستند؟»
اما اینکه قزوینی گفته است: «این جملات به هر غمگینى گفته مىشد؛ آنهم از زبان پیامبر خدا، حزنش پایان مىیافت و قلبش آرام مىگرفت؛ اما چرا حزن و اندوه ابوبکر پایانى نداشت؟»
جواب:
میدانیم که خداوند اجل مقامها است و نبی اکرم با آن همه بزرگواری غیر قابل قیاس با آن مقام است، و از آنطرف میدانیم که مقام نبی اکرم جاجل است نسبت به مقام تمام انسانها از ابتدای خلقت تا انتهای آن و میدانیم که مقام ابوبکر صدیق غیر قابل قیاس است با حضرت خیر البشر ج، با این تعاریف میبینیم، آن ذاتی که اجل مقامهاست به کسی که خبر البشر است، بارها بار میگوید: ﴿لَا تَحۡزَنۡ﴾و حضرت خیر البشر باز هم محزون میشوند.
۱- ﴿وَلَا يَحۡزُنكَ ٱلَّذِينَ يُسَٰرِعُونَ فِي ٱلۡكُفۡرِۚ إِنَّهُمۡ لَن يَضُرُّواْ ٱللَّهَ شَيۡٔٗاۗ﴾[آل عمران: ۱٧۶] یعنی: «غمگین نباش اى پیغمبر به اشخاصى که میشتابند به راه کفر هرگز آنان بخدا زیان نرسانند.»
۲- ﴿فَلَا يَحۡزُنكَ قَوۡلُهُمۡۘ إِنَّا نَعۡلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعۡلِنُونَ ٧٦﴾[يس: ٧۶] یعنی: «پس گفتار آنها تو را غمگین نسازد، که ما دانیم آنچه را که پنهان مىکنند و آنچه را که آشکار مىکنند.»
۳- ﴿قَدۡ نَعۡلَمُ إِنَّهُۥ لَيَحۡزُنُكَ ٱلَّذِي يَقُولُونَۖ فَإِنَّهُمۡ لَا يُكَذِّبُونَكَ وَلَٰكِنَّ ٱلظَّٰلِمِينَ بَِٔايَٰتِ ٱللَّهِ يَجۡحَدُونَ ٣٣﴾[الأنعام: ۳۳] یعنی: «مىدانیم که گفتار انکار ورزان تو را اندوهگین مىکند، ولى در واقع تو را دروغ پرداز نمىشمارند، بلکه این ستمگران آیات خدا را دانسته انکار مىکنند.».
۴- ﴿فَلَا تَذۡهَبۡ نَفۡسُكَ عَلَيۡهِمۡ حَسَرَٰتٍۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِيمُۢ بِمَا يَصۡنَعُونَ ٨﴾[فاطر: ۸] یعنی: «پس خود را با غم و غصه آنان هلاک مکن. خدا بس آگاه از کارهائی است که میکنند.»
۵- ﴿وَٱصۡبِرۡ وَمَا صَبۡرُكَ إِلَّا بِٱللَّهِۚ وَلَا تَحۡزَنۡ عَلَيۡهِمۡ وَلَا تَكُ فِي ضَيۡقٖ مِّمَّا يَمۡكُرُونَ ١٢٧﴾[النحل: ۱۲٧] یعنی: «صبور و بردبار باشید چه صبر و تحمل شما براى خدا است و نسبت بمردم ناسپاس و اعمال منافقین دلتنگ و غمگین مباش و از مکر و حیله آنها خود را رنج مده»
۶- ﴿وَمَن كَفَرَ فَلَا يَحۡزُنكَ كُفۡرُهُۥٓۚ﴾[لقمان: ۲۳] یعنی: «هر کس کفر ورزد نباید کفر او تو را غمگین گرداند».
٧- ﴿۞يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ لَا يَحۡزُنكَ ٱلَّذِينَ يُسَٰرِعُونَ فِي ٱلۡكُفۡرِ مِنَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا بِأَفۡوَٰهِهِمۡ وَلَمۡ تُؤۡمِن قُلُوبُهُمۡۛ﴾[المائدة: ۴۱] یعنی: «اى پیامبر غمگین از آن مباش که گروهى از آنان که بر زبان اظهار ایمان کنند و به دل ایمان نیاورند و براه کفر مىشتابند»
۸- ﴿وَلَا يَحۡزُنكَ قَوۡلُهُمۡۘ إِنَّ ٱلۡعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًاۚ هُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ ٦٥﴾[يونس: ۶۵] یعنی: «اى رسول ما غم مخور و سخن و طعن منکران خاطرت را غمگین نسازد، هر عزّت و اقتدارى مخصوص خدا است او به همه گفتار خلق شنوا و به همه احوال دانا است.»
٩- ﴿لَا تَمُدَّنَّ عَيۡنَيۡكَ إِلَىٰ مَا مَتَّعۡنَا بِهِۦٓ أَزۡوَٰجٗا مِّنۡهُمۡ وَلَا تَحۡزَنۡ عَلَيۡهِمۡ﴾[الحجر: ۸۸] یعنی: «دیدگان خویش را به آن چیزهایى که نصیب دستههایى از ایشان کردیم میفکن و بخاطر آنچه آنها دارند غم مخور و به مؤمنان نرمخویى کن»
۱۰- ﴿وَلَا تَحۡزَنۡ عَلَيۡهِمۡ وَلَا تَكُن فِي ضَيۡقٖ مِّمَّا يَمۡكُرُونَ ٧٠﴾[النمل: ٧۰] یعنی: «و بر آنان غم مخور و از آنچه مکر مىکنند تنگدل مباش»
۱۱- ﴿فَلَعَلَّكَ بَٰخِعٞ نَّفۡسَكَ عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِمۡ إِن لَّمۡ يُؤۡمِنُواْ بِهَٰذَا ٱلۡحَدِيثِ أَسَفًا ٦﴾[الكهف: ۶] یعنی: «شاید اگر به این سخن ایمان نیاورند تو جان خود را از اندوه در پیگیرى [کار]شان تباه کنى»
بنابر آیاتی که گذشت، الله متعال رسول خدا را بارها بار از محزون شدن، نهی فرموده؛ ولی در نهایت رسول خدا ج، محزون میشدند! چنانکه میفرماید: «مىدانیم که گفتار انکار ورزان تو را اندوهگین مىکند» و همینطور: «پس خود را با غم و غصه آنان هلاک مکن».
شاید سخن خمینی برای ملای شیعی مهمتر باشد؛ لهذا قول او را نقل میکنیم که میگوید: «رسول اکرم براى این غصه مىخورد. در وحى هم به او گفته است که: مثل اینکه تو خودت را دارى به کشتن مىدهى که اینها ایمان نمىآورند.» [۸۶۳]
حال سؤال این است که: آیا شیعیان همانگونه که نسبت به صدیق اکبرس، زبان درازی میکنند، جرأت میکنند نسبت به رسول خدا جنیز زبان درازی کنند؟
البته موارد اینچنینی در قرآن بسیار است و خواندهایم و میدانیم که حضرت موسی÷با وجود اینکه خضر او را از پرسش نهی کرده بود ﴿فَلَا تَسَۡٔلۡنِي عَن شَيۡءٍ﴾ولی باز هم میپرسید و میپرسید و میپرسید!
رسول خدا جدر آیۀ ۱۱۴ سورۀ طه از با عجله خواندن آیات نهی شده بودند.
﴿وَلَا تَعۡجَلۡ بِٱلۡقُرۡءَانِ مِن قَبۡلِ أَن يُقۡضَىٰٓ إِلَيۡكَ وَحۡيُهُۥۖ﴾[طه: ۱۱۴].
یعنی: «و [تو اى رسول] قبل از آنکه وحى قرآن بر تو انجام پذیرد، [بر تکرارش] شتاب مکن»
ولی به علت رعایت نکردن یا نسیان و یا هر دلیل دیگر باز در آیۀ ۱۶ سورۀ قیامه خطاب آمد که: ﴿لَا تُحَرِّكۡ بِهِۦ لِسَانَكَ لِتَعۡجَلَ بِهِۦٓ ١٦﴾[القيامة: ۱۶] یعنی: «با شتاب، زبان به خواندن قرآن حرکت مده»
پس اگر به فرض ثابت شود که ابوبکر ده بار نگران شده، آن هم بر جان رسول خدا و رسول خدا نیز، هر بار او را نهی کرده، این نه تنها ذمی را ثابت نمیکند بلکه، محبت صادقانۀ صدیق اکبر را نسبت به نبی اکرم ثابت میکند!
در ضمن به یاد داشته باشید که شیعه، انبیاء الهی را بالجمله عالم الغیب میداند، ولی ابوبکر صدیق چنین علمی نداشته است تا آینده را ببیند و بداند که چه رخ میدهد!
[۸۶۳] صحیفه امام، ج۱۳، ص: ۲٩۱ _ نشر آثار خمینی