دو یار غار

فهرست کتاب

اسکافی سنی نیست

اسکافی سنی نیست

جواب: زشت است، قبیح است و قباحت دارد که به همین راحتی دروغ بگوییم و برای عوام الناس گرگ را میش معرفی کنیم و باجناق را فامیل بخوانیم! در عجبم که قزوینی چطور به خودش اجازه داده که «اسکافی» را از بزرگان اهل سنت معرفی کند، چطور به خودش اجازه داده که چنین شخص کذابی را داخلِ در جامعۀ بزرگ اهل سنت معرفی کند!

۱- بیسواد ترین فرد در حوزۀ علوم اسلامی می‌داند که ابوجعفر اسکافی از بزرگان معتزله است، آنهم از معتزله‌ای که معتقد بودند حضرت علی از ابوبکر افضل است!! او در مورد افضل بودن حضرت علی کتابی هم نوشته با عنوان «كتاب المقامات في تفضیل علي÷» [۴۳۰]و همچنین بر کتاب «العثمانیه» که در مورد فضیلت حضرت عثمان و همچنین افضلیت خلفا به ترتیب خلافتشان است و از تألیفات «جاحظ» می‌باشد که او نیز از بزرگان معتزله است ردیه نوشته [۴۳۱]با عنوان «النقض العثمانیه» [۴۳۲]و به خیال خودش خواسته افضلیت حضرت علی را ثابت کند! و قزوینی باز هم خجالت نمی‌کشد که بگوید: «اسکافی از علمای اهل سنت است»!!!

۲- اهل سنت قرآن را مخلوق نمی‌دانند ولی همین «اسکافی» دو کتاب دربارۀ مخلوق بودن قرآن نوشته است، با عنوان: «إثبات خلق القرآن»" و «الرد على من أنکر خلق القرآن» [۴۳۳]‏ و باز هم قزوینی از رو نمی‌رود.

۳- اسکافی عقاید خاصی داشته و به همین سبب فرقۀ جدیدی را در عقائد تأسیس کرد که به «اسکافیه» مشهور هستند و در کتب ملل و نحل از آن‌ها یاد شده است [۴۳۴]که از بارزترین عقائد آن‌ها معتقد بودن به باطل بودن اعجاز در فصاحت وبلاغت قرآن است!! [۴۳۵]ولی باز هم قزوینی او را از علمای اهل سنت می‌داند!!

۴- او از کسانی بوده که نزد «مأمون» و «معتصم» قرب و مقام والایی داشته [۴۳۶]و با «ابن ابى دؤاد» قاضی القضاة وقت، همداستان بوده و او از کسانی بوده که در قتل و شکنجۀ بزرگان اهل سنت در فتنۀ خلق قرآن شرکت داشته است!

آورده‌اند که وقتی «اسکافی» در حضور «معتصم» سخن می‌گفت او بسیار خوشش می‌آمد و می‌گفت: «اى محمد! همین مذهب و اعتقاد را بر موالى عرضه دار و هر کس از ایشان که از آن سرپیچى کرد به من بگو، تا او را چنین و چنان کنم.» [۴۳٧]

و می‌دانیم که در آن دوران بحث «خلق قرآن» داغ بود و هر کس که مخلوق بودن قرآن را انکار می‌کرد، یا شکنجه و زندانی می‌شد یا به دار آویخته می‌شد و وقتی که «معتصم» می‌گوید: «چنین و چنان کنم» منظور شکنجه و یا کشتن است!

۵- اسکافی «قیاس» را نیز باطل می‌دانست! [۴۳۸]

۶- اسکافی «خداوند تعالى را در ستم به کودکان و دیوانگان به «توانایى» وصف کند ولى گوید: خداوند در ستم بر خردمندان به «توانایى» وصف نشود و قادر بر ظلم ایشان نیست.» [۴۳٩]

٧- به بعضی از اصحاب چون ابوهریره نسبت می‌دهد که احادیث را جعل می‌کردند و می‌گوید نزد اساتید ما احادیث ابوهریره مقبول نیست وهمچنین می‌گوید: معاویه به بعضی از اصحاب و تابعین پول میداد تا در ذم حضرت علی حدیث جعل کنند!!! اما ای آخوند شیعی، باز هم خجالت نمی‌کشی از اینکه بگویی ابوجعفر اسکافی از اهل سنت است؟؟

۸- بزرگان اهل سنت نه تنها او را از خود نمی‌دانند بلکه او را از شیعیان می‌دانند.

أ: ابی الحسین خیاط متوفای ۳۰۰ هجری که خود از معتزله است و هم عصر اسکافی نیز بوده «(اسکافی) را از رؤسای متشیعین معتزلی می‌شمارد» [۴۴۰]

ب: ابو سعید بن نشوان (م ۵٧۳ق) حمیرى‏ که خود از معتزله است در کتابش می‌نویسد: «و كثير من معتزلة بغداد كمحمد ابن عبد اللّه الاسكافى وغيره، ينسبون إليه فى كتبهم، ويقولون: نحن زيدية.» [۴۴۱]

ج: امام ذهبی بعد از ذکر کتاب «تَفْضِیلِ عَلِی» اسکافی می‌نویسد: «وَكَانَ يَتَشَيَّعُ.» [۴۴۲]

د: عبد الرحمن بن یحیى المعلمی الیمانی می‌نویسد: «أبي جعفر الأسكافي، وابن أبي الحديد من دعاة الاعتزال والرفض والكيد للإسلام، وحاله مع ابن العلقمي الخبيث معروفة والاسكافي من دعاة المعتزلة والرفض أيضاً في القرن الثالث» [۴۴۳]

ذ: احمد محمد مهدی: «محمد بن عبد الله، أبو جعفر الإسكافى: من متكلمى المعتزلة المتشيعين وأحد أئمتهم، تنسب إليه الطائفة (الإسكافية) منهم، وهو بغدادى أصله من سمرقند. توفى سنة ۲۴۰ ه» [۴۴۴]

ر: دکتر مصطفی سباعی می‌نویسد: ««اسکافی» و «ابن ابی الحدید» را از علمای شیعه برشمردیم و این با معتزلی بودن آن دو منافات ندارد، همان گونه که کتاب‌های تفسیر ذکر کرده‌اند، و معتزله به خاطر مسألۀ عدل الهی و دیدگاه آن‌ها در مورد این که خالق اعمال خود بوده و دیگر مسائل اعتقادی از جمهور مسلمانان مجزا هستند، اما در مورد سایر مسایل به فرقه‌ها و طوایف و گرایش‌های علمی متباینی تقسیم می‌شوند. پس برخی از آن‌ها به تمام صحابه بدگویی می‌کنند با وجود این که کسانی هم چون ابوبکر، عمر، عثمان و علیشجزو آن‌ها هستند. و از آن‌ها هستند، و از جملۀ این افراد «نظام» [ معتزلی ] است و برخی از آن‌ها شیعه هستند، هم چون «اسکافی» و «ابن ابی الحدید» و غیره و بیشتر آن‌ها در مسائل فقهی پیرو مذهب امام ابو حنیفه می‌باشند، و از جمله نمونه‌های این گرایشات متباین این است که «شریف رضی» که از جمله رؤسای طالبین در عصر خود بود در عقیده به قضا و قدر معتزلی بود، همان طور که این مسأله برای خوانندگان بحث‌ها و تألیف او پوشیده نمی‌ماند.» [۴۴۵]

تا به اینجا هر چه گفتیم در مورد دروغ بودن قول قزوینی بود که گرگی چون «اسکافی» را در لباس میش به عوام الناس قالب می‌کند و ذره‌ای هم خجالت نمی‌کشد، البته تا به حال خیلی تلاش کرده‌اند چنین گرگ‌هایی را قالب کنند ولی کمتر شنیده یا خوانده بودیم که «اسکافی» را هم سنی جا بزنند چرا که اسکافی دشمن اهل سنت است و اینجا برای اختتام جا دارد سخن «مرتضی مطهری» را نقل کنیم که می‌نویسد:

«معتزله معتقد بودند که کلام خدا مخلوق است، پس قرآن مخلوق و حادث است و اعتقاد به قدیم بودن قرآن کفر است. مخالفین معتزله برعکس معتقد بودند که قرآن قدیم است و غیر مخلوق. مأمون به حمایت از معتزله بخشنامه‏اى صادر کرد که هر کس معتقد به قدم قرآن باشد تأدیب شود. افراد زیادى به زندان افتادند و شکنجه دیدند. معتصم و واثق نیز روش مأمون را دنبال کردند، و از جمله کسانى که در این دوره به زندان افتادند احمد بن حنبل معروف بود. تا نوبت به متوکل رسید. متوکل بر ضدّ معتزله گرایش پیدا کرد و اکثریت مردم با معتزله مخالف بودند. معتزله و طرفدارانشان منکوب بلکه قلع و قمع شدند. خون‌ها در این فتنه ریخته شد و خانمان‌ها به باد رفت. مسلمین این دوره را «دوره محنت» نامیدند.

معتزله پس از این جریان کمر راست نکردند، میدان براى همیشه به دست مخالفینشان که «اهل السنّة» و «اهل الحدیث» خوانده مى‏شدند افتاد. در عین حال برخى شخصیت‌هاى بارز در دوره‏هاى ضعف آن‌ها ظهور کرده‏اند از قبیل ابو القاسم بلخى.... و زمخشرى متوفّى در ۵۸۳ و ابو جعفر اسکافى.» [۴۴۶]قزوینی هنوز هم خجالت نمی‌کشی؟

حتی که «فرانس شتاینر» آلمانی نیز او را از متشیعین معتزله می‌داند [۴۴٧]ولی قزوینی خجالت نمی‌کشد که چنین دروغی را تحویل می‌دهد!

در نهایت، شخص اسکافی می‌گوید: «ولا تجد أحدا قال ذلك في أبي بكر وعمر. بل قد نجد القائلين بتقديم أبي بكر وعمر قد يرجعون إلى ترك المذهب، ويميلون إلى الاعتقاد الحسن، والصواب في اعتقاد التشيّع» [۴۴۸]

یعنی: «هیچ کس را پیدا نمى‏کنى که درباره ابوبکر و عمر اینچنین اعتقادى داشته باشد، بلکه گاهى معتقدان به مقدم بودن ابوبکر و عمر را مى‏بینیم که از مذهب خود برمى‏گردند و به اعتقاد درست و پسندیده و راه صحیح تشیع گرایش پیدا مى‏کنند.»! بدون شرح

[۴۳۰] ترجمه المعیار و الموازنة (فارسی) ،مقدمه: ص:۱۵، اسکافی؛ مترجم:محمود مهدوی دامغانی _تهران. [۴۳۱] جالب است که شیخ مفید و ابن طاووس نیز بر کتاب «جاحظ» نقد نوشته‌اند! [۴۳۲] اعلام للزرکلی ج۶ ص۲۲۱، دار العلم للملایین. [۴۳۳] ترجمه المعیار و الموازنة (فارسی) ،مقدمه: ص:۱۵، اسکافی. [۴۳۴] بنگرید:، الملل و النحل ص ۵۸، شهرستانى_ مصر، ۱۳۸٧ ق ؛ توضیح الملل، ج ۱ ص ۴٧،دکتر سید محمد رضا جلالى نائینى، تهران، ۱۳۶۲ ش؛ اعلام للزرکلی ج۶ ص۲۲۱ _ دار العلم للملایین؛ فرهنگ فرق اسلامى (فارسی)، متن، ص: ۴۶، محمد جواد مشکور – مشهد. [۴۳۵] الملل و النحل ص ۳۱، شهرستانى؛ دار المعرفة – بیروت. [۴۳۶] ترجمه المعیار و الموازنة (فارسی) ،مقدمه: صص: ۱۵ و ۱۸، اسکافی؛ اعلام للزرکلی ج۶ ص۲۲۱. [۴۳٧] ترجمه المعیار و الموازنة، مقدمه: ص:۱۵، اسکافی. [۴۳۸] اتحاف ذوى البصائر (شرح روضة الناظر)، ج ۴، ص ۲۱۴۴ به نقل از دائرة المعارف فقه مقارن ج۱، مکارم شیرازی. [۴۳٩] عیناً از (فرهنگ فرق اسلامى، متن، ص: ۴۶، محمد جواد مشکور _ مشهد، ط۲) نقل شد و همچنین نگا: الملل و النحل ص ۳۱، شهرستانى؛ دار المعرفة _ بیروت؛ التبصیر فی الدین، ص: ۶٧، ابو المظفر اسفراینى‏_قاهره؛ أبکار الأفکار فی أصول الدین، ج‏۵، ص: ۴۴،سیف الدین آمدی (م۶۲۳) _قاهره؛ تبصرة العوام فی معرفة مقالات الأنام (فارسی)، متن، ص: ۴٩، سید مرتضى بن داعى حسنى رازى ‏ (م قرن۶)؛ تهران،ط۲؛ تاریخ علم کلام در ایران و جهان، ص: ۲۲۴، دکتر على اصغر حلبى‏ _تهران،ط۲ [۴۴۰] خیاط، الانتصار، ۱۰۰ _قاهره؛ به نقل از: تاریخ علم کلام در ایران و جهان، ص: ۲۴۶، دکتر علی اصغر حلبی [۴۴۱] الحور العین، النص، ص: ۱۸۶،ابو سعید بن نشوان حمیرى‏ _تهران [۴۴۲] سیر أعلام النبلاء ج۱۰ ص۵۵۲، ذهبی _ مؤسسة الرسالة [۴۴۳] الأنوار الکاشفة ص۱۵۲، عبد الرحمن بن یحیى المعلمی الیمانی [۴۴۴] أبکار الأفکار فی أصول الدین، ج‏۱، ص: ۳۵۳،سیف الدین آمدى (م۶۲۳) _قاهره؛ محقق: احمد محمد مهدى‏ [۴۴۵] سنت و جایگاه آن در شریعت اسلامی، دکتر مصطفی سباعی [۴۴۶] مجموعه آثار شهید مطهرى (فارسی)، ج‏۳، ص: ۸۵؛ انتشارات صدرا، تهران [۴۴٧] مقالات الإسلامیین، النص، ص: ۶۱۵، ابو الحسن اشعری، تحقیق و نشر: فرانس شتاینر _ آلمان،ط۳ [۴۴۸] المعیار و الموازنة، الإسکافی،ص:۳۳، نشر امیر المومنین ع _بیروت،ط۱