نجاح: مومن الطاق و هشام بن حکم از منکرین هستند!
اما بعد از این سه نفر میرسیم به منکر دیگری که «نجاح» آن را با خود هم عقیده میداند.
نجاح مینویسد: «و مؤمن الطّاق، بزرگترین شاگرد امام صادق÷را شیطان طاق نامیدند و به دورغ قضیه اعتقاد وى را به ناقص بودن قرآن بوجود آوردند، زیرا به همراهى و مصاحبت أبوبکر با نبىّ مکرّم اسلام حضرت محمّد جدر غار اعتقاد نداشت. و از ظواهر چنین بر مىآید که مؤمن طاق و رفیق او، هشام بن الحکم و سایر شاگردان امام صادق÷هیچکدام به همراهى و مصاحبت أبوبکر با رسول خدا جدر غار اعتقاد نداشتند.
جواب:
علت شیطان الطاق نامیده شدن او ربطی به ماجرای غار ندارد؛محدث قمی مینویسد: «محمّد بن على بن نعمان کوفى ابو جعفر معروف به مؤمن الطّاق و به احول [۲۱٩]نیز: و مخالفین او را شیطان الطّاق مىگفتند، دکانى داشت در کوفه در موضعى معروف به طاق المحامل، و در زمان او پول قلبى [۲۲۰]پیدا شده بود که کسى نمىشناخت به ملاحظه آن که باطن آن پولها قلب بود نه ظاهرش، لکن به دست او که مىدادند مىفهمید و بیرون مىآورد قلب آن را، از این جهت مخالفین او را شیطان الطّاق گفتند.» [۲۲۱]
و همینطور کشی مینویسد: «مولى بجيلة ولقبه الناس شيطان الطاق، وذلك أنهم شكوا في درهم فعرضوه عليه وكان صيرفيا فقال لهم: ستوق، فقالوا: ما هو الا شيطان الطاق.» [۲۲۲]
پس به شاهدی شیوخ شما نامگذاری او ربطی به دین و مذهب نداشته.
ضمناً همین رفیق شیطان الطاق!! یعنی «هشام بن حکم» کتابی در رد رفیق خودش نوشته است با عنوان: «الرد على شيطان الطاق»!!
آقا بزرگ طهرانی در این مورد مینویسد: «(۵۴۴: الرد على شيطان الطاق) لابي محمد هشام بن الحكم المتوفى (۱٧٩) و(۱٩٩) ذكره في الفهرست (ص ۱٧۵) والنجاشى في (ص ۳۰۵) وذكر الطاق في (ص ۲۲۸)» [۲۲۳]
ما دشمن او هستیم که او را «شیطان الطاق» مینامیم، هشام بن حکم که به قول «کاشف کبیر» رفیق اوست او دیگر چرا وی را «شیطان الطاق» مینامد؟؟ اصولاً لقب «شیطان الطاق» او چنان مشهور بودکه فرقه ای که منسوب به اوست را شیطانیه مینامند و این در کتب «فرق» شیعه مشهود است. [۲۲۴]و این نام او نزد عموم مطرح بوده.
خضر رازى حبلرودى مینویسد: «الشيطانيّة، هو محمّد بن النعمان الملقّب بشيطان الطاق، قالوا: إنّه نور غير جسمانيّ على صورة إنسان، وإنّما يعلم الأشياء بعد كونها.» [۲۲۵]
اما در مورد تحریف قرآن، ابتدا این را بگویم که مگر شیعه کسی را که قرآن را محرف میداند مذموم میداند؟ مگر این اعتقاد نزد شما عقیده ای مذموم است؟؟ اگر هست، چرا مجلسی [۲۲۶]و جزائری [۲۲٧]و نوری طبرسی [۲۲۸]و کلینی [۲۲٩]و قمی و.... همه ثقه و علامه و شیخ الاسلام و ثقة الاسلام هستند؟؟ این عقیده نزد سلف شیعه از ارکان عقاید بوده است! و چون منظور نویسنده از نوشتن این کتاب بررسی عقیدۀ شیعه در مورد قرآن نیست، فقط به یک مورد ساده در مورد این «شیطان» اشاره میکنم:
جناب نجاح طائی در همین کتاب، اینچنین آوردهاند: «مؤمن طاق محمّد بن على بن نعمان، عالم کوفه و شاگرد امام باقر و امام صادق علیهما السّلام مىگوید:
در قرآن آیه غار در حق أبوبکر نازل نشده است.
او قائل به عدم حضور أبوبکر در غار شد، لذا وى را متّهم به تحریف قرآن نمودند.»
او این ادعای خود را به کتاب «لسان المیزان، ابن حجر، ج ۵ ص ۱۰۸، مؤسّسةالأعلمى، بیروت چاپ دوّم» ارجاع میدهد و ما با مراجعه به این آدرس این مطلب را میبینیم:
«(محمد) بن جعفر الكوفي المعروف بشيطان الطاق ذكره ابن حزم في غلاة الرافضة ونقل عن الحافظ أخبرني النظام وبشر بن خالد قالا قلنا لمحمد بن جعفر الرافضي المعروف بشيطان الطاق ويحك أما استحييت لما قلت: أن الله لم يقل قط في القرآن﴿ثَانِيَ ٱثۡنَيۡنِ إِذۡ هُمَا فِي ٱلۡغَارِ إِذۡ يَقُولُ لِصَٰحِبِهِۦ لَا تَحۡزَنۡ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَاۖ﴾قال فضحك ضحكا طويلا حتى خجلنا نحن وكأننا نحن الذي قلنا ذلك وقيل اسمه محمد بن علي بن النعمان وسيأتي وكنيته أبو جعفر.»
یعنی: «امام احمد بن حزم از حافظ نقل میکند که گفت: ابوبکر ابراهیم النظام و بشر بن خالد به من گفتند که: آنان نزد محمدبن جعفر الرافضی معروف به شیطان الطاق رفتند و به او گفتند: «وای بر تو، آیا از خدا خجالت نکشیدی که در کتابت در مورد امامت میگویی: خداوند هرگز در قرآن این آیه را نفرستاده است: ﴿ثَانِيَ ٱثۡنَيۡنِ إِذۡ هُمَا فِي ٱلۡغَارِ إِذۡ يَقُولُ لِصَٰحِبِهِۦ لَا تَحۡزَنۡ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَاۖ﴾[التوبة: ۴۰] میگوید: در جواب شیطان الطاق خنده بلندی سر داد تا آنجا که گویی خود ما گناهکاریم!!»
این همان منبعی است که «نجاح» به آن حواله داده است و طبق این سند، شیطان الطاق معتقد به تحریف قرآن بوده و آیۀ ۴۰ سورۀ توبه (حداقل قسمت مربوط به غار) را از قرآن نمیدانسته! پس از همین نقل قول ثابت میشود که «شیطان الطاق» معتقد به تحریف قرآن بوده است.
و از طرفی وی از کسانی بوده که به دروغ روایاتی را به ائمه میبسته، چنانکه در «رجال الکشی» آمده است که امام صادق در مورد «شیطان الطاق» گفت:
«اما انه بلغني انه جدل وانه يتكلم في تيم قذر؟ قلت: أجل هو جدل، قال: اما انه لو شاء ظريف من مخاصميه ان يخصمه فعل؟ قلت: كيف ذاك. فقال: يقول أخبرني عن كلامك هذا من كلام امامك؟ فان قال نعم: كذب علينا وان قال لا: قال له كيف تتكلم بكلام لم يتكلم به امامك. ثم قال إنهم يتكلمون بكلام ان أنا أقررت به ورضيت به أقمت على الضلالة، وان برئت منهم شق علي، نحن قليل وعدونا كثير، قلت: جعلت فداك فأبلغه عنك ذلك؟ قال: أما أنهم قد دخلوا في أمر ما يمنعهم عن الرجوع عنه الا الحمية، قال: فأبلغت أبا جعفر الأحول ذاك فقال: صدق بأبي وأمي ما يمنعني من الرجوع عنه الا الحمية.» [۲۳۰]
یعنی: «اما اینکه به من خبر رسیده که او دربارۀ چیزهای آلوده و ناپاک به مناقشه میپردازد، راوی (فضیل بن عثمان) گوید: بله او جدل میکند، امام صادق گفت: اگر یکی از مخاصمین خوش محضرش از او بخواهد که با او مخاصمه کند، آیا او جواب میدهد؟ (راوی گوید:) گفتم: چگونه؟ امام صادق گفت: مخاصمش میگوید: اینکه میگویی سخن امامت میباشد؟ اگر بگوید: بله بر ما دروغ میبندد و اگر بگوید: خیر؛ به او بگو: چگونه چیزی را میگویی که امامت نگفته؟ سپس جعفرصادق گفت: اینها چیزهایی به نام ما میگویند که اگر من بدان راضی باشم و اقرار نمایم بر گمراهی میباشم و اگر خود را از آن تبری کنم برایم سخت است. (چرا که) تعداد ما کم است و دشمنان ما زیادند. راوی میگوید: گفتم: فدایت شوم آیا این را از طرف شما ابلاغ کنم؟ گفت: ولی آنها وارد امری شدهاند که جز حمیت چیزی مانع رجوعشان (به حق) نمیشود. گفت: این را به اباجعفر احول ابلاغ کردم؛ گفت: راست میگوید با پدر و مادرم فدایش باشم، جز حمیّت چیزی مرا از برگشت بازنمی دارد.»
گذشته از اینها، در کجای متن مورد اشارۀ «نجاح» تصریح شده که «شیطان الطاق» ابوبکر را یار غار نمیداند؟؟ در کجایش؟ از هیچ جای روایت چنین چیزی فهمیده نمیشود بلکه از روایاتی که در کتب شیعه نقل شده، ثابت میشود که او ابوبکر را یار غار میدانسته، پس بخوانید:
طبرسی در کتاب «الاحتجاج» خودش داستان مناظرۀ «شیطان الطاق» با یکی از خوارج را نقل میکند، «شیطان الطاق» در قسمتی از سخنانش میگوید:
«فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ مُؤْمِنُ الطَّاق.... وأَمَّا قَوْلُكَ ثانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُما فِي الْغارِ أَخْبِرْنِي هَلْ أَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ج وَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ فِي غَيْرِ الْغَارِ قَالَ ابْنُ أَبِي خُدْرَةَ نَعَمْ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ فَقَدْ أَخْرَجَ صَاحِبَكَ فِي الْغَارِ مِنَ السَّكِينَةِ وخَصَّهُ بِالْحُزْنِ...» [۲۳۱]
یعنی: «پس ابوجعفر مومن الطاق گفت:... اما اینکه ابا بکر نفر دوم بود در غار با پیغمبر بگو ببینم خداوند سکینه و آرامش را بر مؤمنین و پیغمبر در غیر نماز نازل نموده؟ ابن ابى خدره گفت: آرى. مؤمن طاق گفت: پس در این صورت خداوند در غار بر او سکینه و آرامش نازل نکرده و حزن و اندوه او را یادآور شده است...» [۲۳۲]
از این روایت ثابت شد که او حضرت ابوبکر صدیق را یار غار میدانسته، اما در مورد هشام بن حکم، آیا او از منکرین است یا نجاح در مورد او هم دروغ گفته؟؟ جواب این سوال را با نقل روایتی مشابه روایت فوق خواهیم داد:
مفید و مجلسی، مینویسند: «عَبْدُ الْعَظِيمِ بْنُ عبداللَّه قَالَ قَالَ هَارُونُ الرَّشِيدُ لِجَعْفَرِ بْنِ يَحْيَى الْبَرْمَكِيِّ إِنِّي أُحِبُّ أَنْ أَسْمَعَ كَلَامَ الْمُتَكَلِّمِينَ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ بِمَكَانِي فَيَحْتَجُّونَ عَنْ بَعْضِ مَا يُرِيدُونَ فَأَمَرَ جَعْفَرٌ الْمُتَكَلِّمِينَ فَأُحْضِرُوا دَارَهُ وصَارَ هَارُونُ فِي مَجْلِسٍ يَسْمَعُ كَلَامَهُمْ وأَرْخَى بَيْنَهُ وبَيْنَ الْمُتَكَلِّمِينَ سِتْراً فَاجْتَمَعَ الْمُتَكَلِّمُونَ وغَصَّ الْمَجْلِسُ بِأَهْلِهِ يَنْتَظِرُونَ هِشَامَ بْنَ الْحَكَمِ فَدَخَلَ عَلَيْهِمْ هِشَامٌ وعَلَيْهِ قَمِيصٌ إِلَى الرُّكْبَةِ وسَرَاوِيلُ إِلَى نِصْفِ السَّاقِ فَسَلَّمَ عَلَى الْجَمِيعِ ولَمْ يَخُصَّ جَعْفَراً بِشَيْءٍ فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ مِنَ الْقَوْمِ لِمَ فَضَّلْتَ عَلِيّاً عَلَى أَبِي بَكْرٍ واللَّهُ يَقُولُ ثانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُما فِي الْغارِ إِذْ يَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا فَقَالَ هِشَامٌ فَأَخْبِرْنِي عَنْ حُزْنِهِ فِي ذَلِكَ الْوَقْتِ أَ كَانَ لِلَّهِ رِضًى أَمْ غَيْرُ رِضًى فَسَكَتَ فَقَالَ هِشَامٌ إِنْ زَعَمْتَ أَنَّهُ كَانَ لِلَّهِ رِضًى فَلِمَ نَهَاهُ رَسُولُ اللَّهِ ج فَقَالَ لَا تَحْزَنْ أَ نَهَاهُ عَنْ طَاعَةِ اللَّهِ ورِضَاهُ وإِنْ زَعَمْتَ أَنَّهُ كَانَ لِلَّهِ غَيْرُ رِضًى فَلِمَ تَفْتَخِرُ بِشَيْءٍ كَانَ لِلَّهِ غَيْرُ رِضًى...» [۲۳۳]
یعنی: «احمد بن حسن از عبد العظیم بن عبد الله نقل کرد که هارون الرشید به جعفر بن یحیى برمکى گفت من مایلم استدلال اهل کلام را بشنوم به طورى که مرا نبینند و عقیده خود را اظهار نمایند.
جعفر دستور داد متکلمین را احضار نمایند. همه حاضر شدند. هارون در جایى پرده آویخته بود و سخن آنها را مىشنید. همه جمع شدند و مجلس پر شد. انتظار هشام بن حکم را مىکشیدند. هشام وارد شد، پیراهنى داشت که تا زانویش آمده بود و شلوارى تا نیمه ساق به پا داشت. به همه سلام داد و جعفر بن یحیى را به خصوص مورد احترام قرار نداد. یکى از حاضران گفت چرا على را بر ابا بکر فضیلت مىبخشى با اینکه خداوند مىفرماید: ﴿ثَانِيَ ٱثۡنَيۡنِ إِذۡ هُمَا فِي ٱلۡغَارِ إِذۡ يَقُولُ لِصَٰحِبِهِۦ لَا تَحۡزَنۡ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَاۖ﴾ هشام گفت بگو ببینم حزن ابا بکر در غار آیا در راه رضاى خدا بود یا خداوند راضى نبود؟ سئوالکننده از جواب سکوت کرد. هشام گفت اگر خدا راضى بود چرا پیامبر اکرم او را نهى کرد و فرمود لا تَحْزَنْ از اطاعت خدا او را نهى مىکند اما اگر مىگوئى خدا راضى نبوده، نباید افتخار کنى به چیزى که خداوند راضى نبوده.....» [۲۳۴]
پس این دروغ نجاح هم برملا شد!
اما از این هم میگذریم و سؤالی مهمتر میپرسیم: آیا امام صادق که استاد شیطان الطاق [۲۳۵]و هشام بن حکم باشد این ماجرا را قبول داشته یا خیر؟ اگر قبول نداشته، میتوانید یک قول از او نقل کنید که چنین چیزی گفته باشد؟؟
در کتب تفسیر و تاریخ و حدیث شما اقوال زیادی از ائمه در این مورد وجود دارد، باید قبول کنید یا اینکه بگویید: کلینی و قمی و مورخین و محدثین شیعه هم مزدور حکومت بودند! و ائمۀ شما نیز از بنی امیه و بنی عباس رشوه میگرفتند تا حدیث در مدح ابوبکر جعل کنند!!
ممکن است بعضی از آدمهای بیکار، فضول، عقدهای و در یک کلمه «کسانی چون خودم» از محضر جناب «کاشف بزرگ» بپرسند که آقای نقطه چین! چرا و به چه منظور در این کتاب، حلقههایی از دروغ به هم بافتی؟ احتمالاً «متفکر اسلامی» و شیعۀ خاص علی و این استاد بزرگوار خواهند فرمود: این که هنری نیست! من اگر اراده کنم میتوانم در یک سطر سه دروغ شاخدار بگویم و چاپ کنم و به خورد ملت دهم و قرص و محکم بنشینم و به عنوان یک «متفکر» و یک «مکتشف اسلامی» با شما به بحث بنشینم؛ باور نمیکنید؟؟ پس بخوانید:
[۲۱٩] در پاورقی کتاب «منتهی الآمال آمده است: احول به معنى «کاژ» و کسى که چشمش برگردد [۲۲۰] یعنی پول تقلبی [۲۲۱] منتهى الآمال فی تواریخ النبی و الآل،ج۲،ص:۱۴۴۸؛ محدث قمی _قم [۲۲۲] اختیار معرفة الرجال (رجال الکشی) ج۲ ص۴۲۲ رقم ۳۲۴ [۲۲۳] الذريعة آقا بزرگ الطهرانی ج ۱۰ ص۲۰۳ [۲۲۴] الاعتصام پاورقی ص۴٧٧، ابو اسحاق شاطبی _بیروت؛ أصحاب الامام الصادق÷ج ۳ ص ۱۵۰،عبد الحسین الشبستری _قم؛ بعضی نیز از این فرقه با عنوان «نعمانیه» یاد میکنند. [۲۲۵] التوضیح الأنور بالحجج الواردة لدفع شبه الأعور، ص: ۶۳۳،خضر رازى حبلرودى؛ مكتبة مرعشی _ قم [۲۲۶] مجلسی در مرآة العقول خود در تعلیق روایتی که میگوید: «قرآن ۱٧۰۰۰ آیه بوده است!» مینویسد: «موثق. وفي بعض النسخ عن هشام بن سالم موضع هارون بن مسلم، فالخبر صحيح ولا يخفى أن هذا الخبر وكثير من الأخبار الصحيحة صريحة في نقص القرآن وتغييره، وعندي أن الأخبار في هذا الباب متواترة معنى، وطرح جميعها يوجب رفع الاعتماد عن الأخبار رأسا بل ظني أن الأخبار في هذا الباب لا يقصر عن أخبار الإمامة فكيف يثبتونها بالخبر» (مِرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج ۱۲ ص ۵۲۵) یعنی: «این روایت موثق است و در بعضی نسخهها به جای هشام بن سالم، هارون بن مسلم آمده، پس خبری صحیح است و مخفی نیست که یقیناً این خبر و خبرهای صحیح زیادی صراحت دارند که قرآن ناقص شده و تغییر کرده است و نزد من احادیث تحریف قرآن باعتبار معنی متواتراند (متواتر معنوی) و ساقط کردن تمام این احادیث فن حدیث را غیر قابل اعتماد میکند بلکه ظن من آن است که روایات تحریف از روایات امامت کمتر نیستند، (پس اگر روایات تحریف را قبول نکنند) مساله امامت را چگونه از روایات ثابت خواهند کرد؟» و در کتابی دیگر میگوید: «فغضب المنافقون خلافته، خلافة رسول الله من خليفته، وتجاوزوا إلى خليفة الله أي الكتاب الذي أنزله فحرفوه، وغيروه، وعملوا به ما أرادوه» یعنی: «منافقان از جانشین رسول خدا عصبانی شدند و به خلیفۀ خدا؛ یعنی، کتابی که خدا آن را نازل کرده است، دست بردند و آن را تحریف و تغییر دادند و هر چه خواستند به سر قرآن آوردند» (حیاة القلوب مجلسی ج ۲ ص ۵۴۱) [۲۲٧] جزائری نیز مانند استاد خود «مجلسی» به تحریف معتقد بود و موضع او شدیدتر از استادش است؛ او در مورد کسانی که تحریف قرآن را نکار میکنند میگوید: «ظاهراً این قول (یعنی انکار تحریف قرآن) بخاطر مصلحتهای بسیاری از آنان بروز کرده است، از جمله بستن درِ طعنه بر آنان است، که اگر در قرآن تحریف و تبدیل شده پس با وجود ممکن بودن تحریف و تبدیل در آن، چگونه جایز است به قواعد و احکامش عمل نمود». (الانوار النعمانية ج۲ صص ۳۵٧-۳۵۸) [۲۲۸] کتاب «فصل الخطاب فی اثبات تحریف کتاب رب الارباب» او مشهور است! [۲۲٩] واما اعتقاد مشايخنا (ره) في ذلك فالظاهر من ثقة الاسلام محمد بن يعقوب الكليني طاب ثراه أنه كان يعتقد التحريف والنقصان في القرآن لأنه روى روايات في هذا المعنى في كتابه الكافي ولم يتعرض لقدح فيها مع أنه ذكر في أول الكتاب أنه كان يثق بما رواه فيه وكذلك أستاذه علي بن إبراهيم القمي (ره) فان تفسيره مملو منه وله غلو فيه، وكذلك الشيخ أحمد بن أبي طالب الطبرسي (رضي الله عنه) فإنه أيضا نسج على منوالهما في كتاب الاحتجاج. (التفسیر الصافی ج۱ ص۵۲، فیض کاشانی؛ مكتبة الصدر _تهران) [۲۳۰] اختیار معرفة الرجال (رجال الکشی) ج۲ ص۴۳۵ رقم ۳۳۳ [۲۳۱] الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، ج۲، ص: ۳٧٩ _ مشهد؛بحار الأنوار، ج۴٧، ص: ۳٩٧ [۲۳۲] به نقل از، زندگانی حضرت امام جعفر صادق÷(ترجمۀ جلد ۴٧ بحار الانوار)، ص: ۳۳۳، موسى خسروى ؛ اسلامیه _ تهران؛ احتجاج طبرسی با ترجمه جعفری ج۲ ص۳۱۸- ۳۲۲؛ اسلامیه _تهران [۲۳۳] الإختصاص، النص، ص: ٩۶،مفید_قم؛ بحار الأنوار، ج۱۰، ص: ۲٩٧ [۲۳۴] احتجاجات (ترجمۀ قسمتی از بحار الانوار) ج۲ص ۲۸٩ مترجم: موسی خسروی؛ انتشارات اسلامیه - تهران [۲۳۵] البته به ادعای شیعه وگرنه که شیطان الطاق باید در مکتب یهود درس خوانده باشد نه نزد مسلمانان!