چرا ابوبکر «اولی» و پیامبر اکرم «ثانی» معرفی شدهاند؟
شیخ الاسلام ابن تیمیه در منهاج السنه به وقت شمردن فضایل وارده در این آیه میفرماید: «خدای تعالی ابوبکر را نفر اول شمرده که رسول خدا را دومی او قرار داده و این مدح کاملی است.» در کتب تفسیر و تاریخ و دیگر کتب، بسیار تفحص کردم ولی هیچ کدام نگفته بودند که دلیل اینکه در این آیه، ابوبکر اولی و پیامبر دومی خوانده شده، چیست؟!! فقط یک احتمال را مطرح کردهاند و آن احتمال را یکی از مفسران شیعه اظهار کرده است.
آیت الله دکتر محمد صادقى تهرانى نوشته است: ««ثانِيَ اثْنَيْنِ» حال من ذلك المنصور المهجّر المهجور (صلى اللَّهعليه وآله وسلم) وصاحبه هنا وهو الأول علّه لأن أبا بكر دخل الغار قبله إذ كان في موقف حراسته، بمراس دائب هو بطبيعة حاله يقدمه في موقف الغار، ليفتش داخل الغار وليدافع عنه هجمة، وينظر له إلى أية بادرة ظاهرة على باب الغار، أم لأمر آخر» [٧۴٩]
یعنی: «ثانی اثنین» ضمیر به آنکه مورد نصرت قرار گرفته و مجبور به هجرت شده یعنی پیامبر جبر میگردد و بر صاحب وی، و صاحب او اول است، علت اینکه ابوبکر نفر اول است (و پیامبر نفر دوم) آن است که ابوبکر قبل از اینکه پیامبر داخل غار شود وارد شد، زمانی که در موقف حراست از نبی اکرم بود، در این امر تلاش و کوشش میکرد و به طبع باید قبل از پیامبر وارد غار میشد، برای بررسی داخل غار و دفع نمودن گزندگان...»
همچنین دیگر مفسرین شیعه این قسمت از سفر را نقل کرده و چیزی بر آن اضافه نکردهاند، چنانکه سید عبدالحجت بلاغی شیعی در تفسیر بلاغی خود مینویسد: «در تفسیر روح البیان و تفسیر پادشاهی افغانستان به اقتباس مینویسد: نخست ابوبکر به غار رفت و سوراخها را با پارچه جامهها بست که از گزند گزندگان در امان باشد، مگر یک سوراخ باقی ماند، آنگاه پا بر روی آن گذاشت و حضرت را به درون خواند و گفتند، پیامبر جسرش را بر زانوی ابوبکر گزارد و آرام وارد شد، اما ماری پای ابوبکر را گزیده ابوبکر نجنبید مبادا آرامش پیامبر جرا بهم زند چون حضرت چشم باز کرد و آگاه شد، از رطوبت دهان مبارکش بر محمل گزیدکی نثار کرد، فی الحال درد بر طرف و شفا حاصل شد». [٧۵۰]
همچنین زین العابدین رهنما مینویسد: «ابوبکر گفت: یا رسول الله دستورى ده تا من از پیش در شوم در رفت، در آنجا سوراخها دید ترسید که نباید مخندهیى [٧۵۱]بیرون آید، ردا از دوش برگرفت و پاره پاره مىکرد و در سوراخها مىآکند تا ردا برسید دو سوراخ عظیم بماند دو پاى خویش را در آن نهاد.
آنگه رسول را گفت: در آن درآى. رسول نخست درخت «ثمامه» را بخواند بدر غار آمد آنجا بیستاد، و عنکبوت بیامد و بر در آن غار بتنید و فاخته بیامد آنجا آشیانه نهاد و بر آن نشست تا کافران بجاى نیارند که کسى در آن غار رفته. چون رسول در آن غار شد مارى برآمد از آن سوراخ، پاشنه ابوبکر بگزید، درد آن بتن او درآمد.
رسول نگاه کرد رنگ او متغیر دید گفت: یا ابا بکر. تو را چه بود؟ ابوبکر نگفت، که نباید دل رسول رنجور شود. رسول خود بجاى آورد. آب دهان خویش بر خاک افگند و بانگشت بمالید. گفت: «باسم إلهنا، بريقة بعضنا، بتربة أرضنا، يشفى سقيمنا»و آن را بر پاشنه ابوبکر مالید. در حال از آن درد و الم زهر شفا یافت.» [٧۵۲]
و شاعر شیرین سخن میسراید:
«او که در نزد نبی شد یار غار
که زجا او را نجنبانید مار
در سد ابــواب مستثنی بُوَد
ذکر بوبکر عندنا مانا
[٧۵۳]بُوَد» (راوندی)
و سعدی علیه الرحمه میسراید:
«تریاق
[٧۵۴]در دهان رسول آفریده حــق
صدیق را چه غم بود از زهر جانگزا
ای یار غــــار، سـید و صدیـــق نامور
مجموعۀ فضائــل و گنجــینۀ صفــا
مردان قدم به صحبت یاران نهادهاند
لیکن نه همچنانکه تو در کام اژدها
و این نیز خود یکی دیگر از فضایل حضرت صدیقسرا به اثبات میرساند که مار او را میگزد ولی او به خاطر اینکه نمیخواهد آرامش رسول خدا را بر هم زند، درد را تحمل میکند.
اما بر گردیم به اصل مطلب، سخن از این بود که بفهمیم چرا رسول خدا جدر این آیه، دومی و ابوبکر صدیق اولی معرفی شدهاند؟! در این مورد تنها یک نظر وجود داشت آن هم اینکه، چون ابوبکر صدیق ابتدا وارد غار شده، به همین خاطر او نفر اول معرفی شده اما این نمیتواند صحیح باشد، چرا که «ثانی اثنین» مربوط به وقت خروج است و نه مربوط به زمان حضور در غار! یعنی پیامبر زمانی که میخواست از مکه خارج شود دومین نفر از دو تن بود نه اینکه در غار، نفر دوم از دو تن باشند [٧۵۵]؛ پس این نظر که تنها نظر در این باره بود [٧۵۶]نمیتواند صحیح باشد؛ اما واقعاً چرا؟ چرا خداوند ابوبکر را اولی و رسول خدا را دومی معرفی کرده است؟ شارع نبی اکرم جاست، مشرکین قصد ترور نبی اکرم را داشتند، تصمیم هجرت از جانب رسول خدا و به امر خداوند بود؛ با این وجود، چرا ابوبکر اولی باشد و پیامبر دومی؟؟
شیخ الاسلام ابن تیمیه این اول بودن ابوبکر صدیق در این آیه را فضیلتی بزرگ میداند! اما توضیحی در این باره ندادهاند، بعضی از شیعیان نیز به این موضوع اشاره کرده و گفتهاند که «اگر این اول بودن ابوبکر برای ابوبکر فضیلتی باشد تنها میتواند این فضیلت به اثبات برسد که او از نبی اکرم والاتر است که این کفر است» ولی در ادامه توضیح ندادهاند که علت اول بودن ابوبکر چیست!
ما با توجه به روایاتی که حول این سفر وارد شده، نظری داریم که ظاهراً به حق نزدیک است.
بدون شک قید «ثانی اثنین» بدون حکمت و تنها به خاطر زیبا شدن آیه نیامده [٧۵٧]است، و چنانکه از سیاق آیه میفهمیم، ثانی بودن پیامبر اکرم جمربوط به داخل مکه است، به این معنی که ما باید در داخل مکه، دنبال جواب سؤال خود باشیم، حال باید بدانیم که در این سفر چند موقف وجود داشته و این مواقف را بررسی کنیم تا ببینیم آیا چیزی در این مواقف هست که علت ثانی شدن پیامبر اکرم جرا مشخص کند؟ یا خیر!
موقف اول: «نبی اکرم به تنهایی از خانۀ خودشان خارج شدند [٧۵۸]و به سوی خانۀ ابوبکر حرکت کردند» در این جا جواب سؤال ما نیست چرا که باید شخص دومی هم باشد تا نبی اکرم بتوانند دومین نفر باشند.
موقف دوم: «نبی اکرم جبه خانۀ ابوبکر صدیق وارد شده و از در پشتی خانه به همراه ابوبکر، خارج میشوند» جواب ما در همین جاست، یعنی تنها گزینۀ باقیمانده همین است.
در روایات وارده، نیامده که به وقت خروج از در پشتیِ خانۀ ابوبکر صدیق، ابتدا نبی اکرم خارج شدند یا ابوبکر؛ ولی چنانکه دیدیم به وقت دخول در غار، ابتدا ابوبکر صدیق داخل شدند، به این منظور که آن محل را از وجود گزندهها پاک کنند، در این محل نیز میتوان احتمال داد که ابتدا ابوبکر صدیق از خانه خارج شدهاند، آن هم به این منظور که میخواستند، اطراف آن محل را بررسی کنند که مبادا شخصی در آن وقت، در آن اطراف باشد و آنها را ببیند و آن بشود که نباید؛ و بعد از اینکه ابوبکر صدیق مطمئن شدند که کسی در آن اطراف نیست، به نبی اکرم جخبر میدهند و نبی اکرم نیز از خانه خارج میشوند.
این تنها گزینۀ باقیمانده برای توضیح قید «ثانی اثنین» است که البته ادعا نمیکنیم منظور خداوند از استفادۀ این قید همان است که ما گفتیم، خیر!! لیکن به نظر ما تنها توجیه موجود که به حق نیز نزدیک است، همان است که گفتیم و اگر دیگران با آن مخالفند، لطف کنند و جواب صحیح را به ما برسانند که ممنونشان خواهیم شد.
ضمناً: دانستیم که ادعای شیعه مبنی بر اینکه ابوبکر صدیق خارج از مکه با پیامبر اکرم همراه شدهاند، نمیتواند صحیح باشد، چرا که متن آیه مستلزم آن است که نبی اکرم از داخل مکه همراه شخصی به سمت غار حرکت کردهاند و این معیت باید از داخل مکه صورت گرفته باشد و اگر بخواهیم علت ثانی اثنین شدن نبی اکرم را بدانیم باید قبول کنیم که آن دو از خانۀ ابوبکر خارج شدهاند و ابتدا ابوبکر خارج شده و سپس پیامبر اکرم و به همین دلیل ابوبکر اولی معرفی شده و پیامبر دومی، و آیه اشاره بر آن دارد که زمانی که آن دو قصد خروج از مکه نمودند، پیامبر اکرم دومین نفر بود و میدانیم که شروع هجرت از خانۀ ابوبکر بوده، پس جواب سؤالی که مطرح شد را میتوانیم تنها در همینجا بیابیم! زیرا بعد از شروع هجرت هیچ موقف دیگری در مکه نداشتهاند.
پس آنگاه که دانستیم، شروع هجرت از خانۀ ابوبکر بوده، برتری ابوبکر و منتخب بودن وی را میفهمیم و زمانی که دانستیم ایشان به خاطر محافظت از نبی اکرم ابتدا داخل غار شدند، مخلص بودن و جان نثاری ایشان را میفهمیم که این دو خود فضیلتی واضح و بارز است.
اما با تأمل درسیاق آیه، متوجه میشویم که سخت ترین شرایطی که خداوند، پیامبرخود را یاری رسانده است، سفرِهجرت است. زیرا ذکر این مورد در زمانی و در مقابل حالتی است که مسلمانان از لحاظ عِدّه و عُدّه دربهترین شرایط خود بودهاند. (جنگ تبوک) [٧۵٩]درحالی که درسفر هجرت فقط دونفر بودند و ابوبکر صدیق یکی از آن دو نفر بود.
مکارم شیرازی مینویسد: «(این در حالى بود که او دومین نفر بود) (ثانِی اثْنَینِ) اشاره به اینکه جز یک نفر همراه او نبود و این نهایت تنهایى او را در این سفر پر خطر نشان مىدهد و همسفر او ابوبکر بود.» [٧۶۰]
واقعاً زبان قاصر است و قلم ناتوان است از اینکه حق مطلب را در مورد یار غار ادا کند؛ همین الان چشمان خود را ببندید و آن صحنه را در نظر آرید، آن دو یار را در غار تصور کنید، تنگ و تاریکی غار، دشمنانی که در پی آنان هستند را نیز تصور کنید، اگر چنین کنید فکر کنم قلبتان بر فضیلت یار غار گواهی خواهد داد و خواهید فهمید که این سفر چه پر خطر و آن لحظه چه دهشتناک بوده است، و اینکه ابوبکر صدیق در آن لحظۀ پر خطر تنها فردی بوده که همراه نبی اکرم جبوده است، از اجل فضایل اوست و آیه گواهی میدهد که نبی اکرم در آن لحظه در نهایت تنهایی بودهاند و فقط یک نفر که آن شخص نیز ابوبکر صدیق باشند، همراه ایشان بودند. حال به این توضیح توجه کنید:
تصور کنید، در حال خواندن کتابی در شرح حال زندگی یک رهبر میباشید، و در آن کتاب میخوانید «تمام مردم علیه وی شوریدند و تصمیم گرفتند او را بکشند و او مجبور به خروج و فرار شد، آن رهبر از شهر خارج شد در حالی که به جز یک نفر، کس دیگری همراه او نبود» تا شما این جملات را خواندید و خواندید که فقط یک نفر در آن شرایط همراه او بود، بلافاصله کنجکاو میشوید و به خود میگویید: «آن یک نفر که بوده که در آن شرایط او را تنها نگذاشته و همراه او رفته است؟؟ شاید پسرش بوده؟! شاید همسرش؟! شاید پدر یا برادرش؟؟ اینها نبودند؟؟ پس که بوده؟؟ دوستش؟!! هر که بوده واقعاً شجاع و نترس و در عین حال مخلص و وفادار بوده که در آن شرایط، رهبر را تنها نگذاشته و او را همراهی کرده است! آن هم در صورتی که هیچ اجباری نداشته!»
حال ما در قرآن، داستانی شبیه به داستان فوق را میخوانیم و میخوانیم که یک رهبر مجبور میشود دیار خود را ترک کند و تنها یک نفر همراه ایشان بودند، حال چرا خداوند تعداد را قید کرده؟ که چه را برساند؟ میدانیم که قرآن سراسر اعجاز و شگفتی و حکمت است، اما مگر میشود این آیه فقط ذکر عدد باشد؟؟ اصلاً ذکر عدد به چه منظور؟ به چه خاطر؟ بله ممکن است شما به موقع بازگویی شرح حالی از یک میهمانی برای اینکه مهمانی را با شکوه جلوه دهید بگویید: در آن مهمانی ۱۰۰۰ نفر شرکت کردند، در این مورد احدی نمیگوید، که آن ۱۰۰۰ نفر کهها بودند، و چه مخلص و چه وفادار و.... بودند چرا که در آن مهمانی شیرینی تعارف میکنند و میگویند و میخندند و هر کس ذرهای شخصیت اجتماعی داشته باشد، از حاضر شدن در این مجالس خجسته حال میشود؛ اما سفر هجرت، عیش و مهانی نبود، سفره پهن نشده بود، میزبانان کت و کراوات پوش با گل و شیرینی از شما استقبال نمیکردند؛ خطر بود، تعقیب و گریز بود، تنهایی بود، مخفی شدن و در غار تنگ و تاریک خوابیدن بود، به همین خاطر است که میپرسیم: «آن یک نفر که بوده که رسول خدا را در آن موقعیت تنها نگذاشت؟»
حال چون از قید «ثانی اثنین» فهمیدیم که تنها یک نفر در آن موقعیت خطرناک همراه نبی اکرم بوده، فهمیدیم که یار ایشان نیز مخلص و وفادار بوده که ایشان را در آن موقعیت همراهی کرده است.
و البته فضیلت دیگری که در این قید وجود دارد، بسیار زیباست؛ از «احمد مفتی زاده» نقل کردهاند که ایشان گفته است:
«اضافه عدد ترتیبی به عدد اصلی دالّ برتقارب و نزدیکی معدودین ازنظر گوینده است، مانند: ﴿ثَالِثُ ثَلَٰثَةٖۘ﴾ [٧۶۱]، که هم رتبه بودن و مانند هم بودن هرسه رانزد قائلین به تثلیث نشان میدهد.
قائل تعبیر، «ثَانِیَ اثْنَیْنِ» خداوند متعال است. وهمین بزرگترین شرف حضرت ابوبکر است که در نزد خداوند، نزدیک و شبیه است به محبوبش، ج... انتهی»
یا چنانکه ام المؤمنین عائشه در روایتی دربارۀ پدر بزرگوارشان میفرمایند: «وأبى رابع أربعة من المسلمين» [٧۶۲]یعنی: «در ابتدای اسلام، پدرم چهارمین نفر از چهار نفر مسلمان بود» که چون آن ۳ نفر دیگر نیز از مسلمانان مخلص بودند، ام المؤمنین آن سه نفر را با پدرش جمع بستند.
توضیح: ما میتوانیم زمانی که میخواهیم هفت طبقه آسمان را بشماریم، به عنوان مثال بگوییم: طبقۀ چهارم از هفت طبقه، چون بالاخره آن هفت طبق از جهات زیادی به هم شباهت دارند؛ اما اگر پنج نفر در جمعی نشسته بودند و از این پنج نفر، چهار نفر دزد و جانی بودند و یک نفر از آنان عالم دین بود، ما هیچگاه آن عالم دین را با آن دزدها و جانیان جمع نمیبندیم و هیچگاه نمیگویم: شیخ که دومین نفر از آن پنج تن بود، مگر اینکه آن شیخ نیز از جهاتی شبیه آن دزدها باشد، مثلاً شیخی باشد که شکم خود را از خمس که همان دزدی است پر کرده باشد!
[٧۴٩] الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج۱۳، ص: ۸۱-۸۲، محمد صادقى تهرانى _ قم،ط۲ [٧۵۰] حجه التفاسیر و بلاغ الاکسیر یا «تفسیر بلاغی» (فارسی) ج۳ ص٩٩ - ۱۰۰، سید عبدالحجت بلاغی _ قم،ط۱ [٧۵۱] (مخنده) بر وزن رونده یعنى: جنبنده و خزنده. [٧۵۲] ترجمه و تفسیر رهنما، ج۲، ص: ٧۱، زین العابدین رهنما _ تهران [٧۵۳] (مانا) نیروی مستقل مادی و روحانی که در همه جا پراکنده است و در همۀ شعارها و موجودات و اشیاء مقدس شرکت دارد (فرهنگ معین) [٧۵۴] (تریاق) پادزهر، دارو [٧۵۵] یا به قول عدهای در هردو مکان دومین نفر بودند که باز باید جواب را در مکان مقدم، بیابیم. [٧۵۶] حداقل من به نظر دیگری بر نخوردم! [٧۵٧] چنانکه بعضی این نظر را دارند! [٧۵۸] در کتب اهل سنت در تائید ادعای آن دسته از مفسرین شیعه که میگویند: «ابوبکر از داخل خانۀ پیامبر با ایشان همراه بودند» متنی وجود ندارد یا لا اقل من ندیدم. [٧۵٩] زمان نزول آیۀ غار [٧۶۰] تفسیر نمونه، ج٧، ص: ۴۲۰ _تهران،ط۱ [٧۶۱] اشاره به آیۀ ٧۳ از سورۀ مائده [٧۶۲] کنز العمال رقم ۳۵۶۳۸