حضرت موسی÷:
﴿وَأَلۡقِ عَصَاكَۚ فَلَمَّا رَءَاهَا تَهۡتَزُّ كَأَنَّهَا جَآنّٞ وَلَّىٰ مُدۡبِرٗا وَلَمۡ يُعَقِّبۡۚ يَٰمُوسَىٰ لَا تَخَفۡ إِنِّي لَا يَخَافُ لَدَيَّ ٱلۡمُرۡسَلُونَ ١٠﴾[النمل: ۱۰]. «چوبدست خود را بیفکن و چون موسى آن را دید که بسان مارى سبکخیز مىخزد، بازگشت و گریخت و برنگشت [خداوند گفت:] اى موسى، مترس که پیامبران در آستان من ترسى ندارند.»
﴿قَالَ خُذۡهَا وَلَا تَخَفۡۖ سَنُعِيدُهَا سِيرَتَهَا ٱلۡأُولَىٰ ٢١﴾[طه: ۲۱]. «خداوند گفت: (ای موسی) بگیرش و مترس که بصورت اوّل بازش گردانیم و عصایش کنیم»
﴿فَأَوۡجَسَ فِي نَفۡسِهِۦ خِيفَةٗ مُّوسَىٰ ٦٧ قُلۡنَا لَا تَخَفۡ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡأَعۡلَىٰ ٦٨﴾[طه: ۶٧-۶۸]. «پس موسى در دل خویش ترسى احساس کرد* گفتیم: مترس! بىگمان تو برترى»
﴿فَلَمَّا جَآءَهُۥ وَقَصَّ عَلَيۡهِ ٱلۡقَصَصَ قَالَ لَا تَخَفۡۖ نَجَوۡتَ مِنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِينَ ٢٥﴾[القصص: ۲۵]. «چون (موسی) نزد او رسید و داستان [خویش] را براى او گفت، [شعیب] گفت: مترس از [دسترس] آن ستمگران نجات یافتهاى.»
﴿وَأَنۡ أَلۡقِ عَصَاكَۚ فَلَمَّا رَءَاهَا تَهۡتَزُّ كَأَنَّهَا جَآنّٞ وَلَّىٰ مُدۡبِرٗا وَلَمۡ يُعَقِّبۡۚ يَٰمُوسَىٰٓ أَقۡبِلۡ وَلَا تَخَفۡۖ إِنَّكَ مِنَ ٱلۡأٓمِنِينَ ٣١﴾[القصص: ۳۱]. «چوبدست خود را بیفکن و چون موسى آن را دید که بسان مارى سبکخیز مىخزد، بازگشت و گریخت و برنگشت [خدا گفت: ] اى موسى، پیش آى و نترس که ایمن هستى.»
﴿قَالَا رَبَّنَآ إِنَّنَا نَخَافُ أَن يَفۡرُطَ عَلَيۡنَآ أَوۡ أَن يَطۡغَىٰ ٤٥ قَالَ لَا تَخَافَآۖ إِنَّنِي مَعَكُمَآ أَسۡمَعُ وَأَرَىٰ ٤٦﴾[طه: ۴۵-۴۶]. آن دو (موسی و هارون) گفتند پروردگارا ما مىترسیم که [او] آسیبى به ما برساند یا آنکه سرکشى کند* (خداوند) گفت: (ای موسی و هارون) مترسید، من با شما هستم، مىشنوم و مىبینم.»
﴿وَلَهُمۡ عَلَيَّ ذَنۢبٞ فَأَخَافُ أَن يَقۡتُلُونِ ١٤﴾[الشعراء: ۱۴]. «(قوم فرعون) بر گردن من خونی دارند و میترسم که مرا بکشند»
﴿وَلَقَدۡ أَوۡحَيۡنَآ إِلَىٰ مُوسَىٰٓ أَنۡ أَسۡرِ بِعِبَادِي فَٱضۡرِبۡ لَهُمۡ طَرِيقٗا فِي ٱلۡبَحۡرِ يَبَسٗا لَّا تَخَٰفُ دَرَكٗا وَلَا تَخۡشَىٰ ٧٧﴾[طه: ٧٧]. «و به موسی وحی کردیم که بندگان مرا شبانه از شهر مصر بیرون و راهی خشک از میان دریا بر آنها پدید آور و از تعقیب و رسیدن فرعونیان مترس و بیم نداشته باش»
﴿قَالَ رَبِّ إِنِّيٓ أَخَافُ أَن يُكَذِّبُونِ ١٢﴾[الشعراء: ۱۲]. «(موسی) گفت: پروردگارا، از آن ترس دارم که مرا دروغ پرداز بشمارند»
﴿وَأَخِي هَٰرُونُ هُوَ أَفۡصَحُ مِنِّي لِسَانٗا فَأَرۡسِلۡهُ مَعِيَ رِدۡءٗا يُصَدِّقُنِيٓۖ إِنِّيٓ أَخَافُ أَن يُكَذِّبُونِ ٣٤﴾[القصص: ۳۴]. «و برادرم هارون از من زبان آورتر است، او را به کمک من فرست که مرا تصدیق کند، که مىترسم مرا دروغ پرداز شمرند.»
﴿فَفَرَرۡتُ مِنكُمۡ لَمَّا خِفۡتُكُمۡ فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكۡمٗا وَجَعَلَنِي مِنَ ٱلۡمُرۡسَلِينَ ٢١﴾[الشعراء: ۲۱]. «و از ترس شما گریختم، آن گاه پروردگارم مرا فرزانگى بخشید و به پیامبرىام انتخاب کرد.»