مقایسۀ حزن ابوبکر صدیق با حزن پیامبران
فخر رازی: «بدان که رافضىها، به این آیه و این قصه، به منظور خردهگیرى به ابوبکر با دلایلى ضعیف و حقیر که به پنهان کردن خورشید با کف دست مىماند، استدلال مىکنند. نخستین دلیل آنها این است که مىگویند: رسول خدا به ابوبکر گفت: «غم مخور»، اگر این حزن حق بود؛ پس چرا رسول خدا ابوبکر را از آن نهى کرد، اگر اشتباه بود، لازم مىآید که ابوبکر گناهکار و عاصى در این حزن باشد.»
سپس فخر رازی در جواب مىگوید:
«وقتى این شبهه را براى أبوعلى جبائى نقل کردند، گفت: در جواب آنها (شیعیان) بگویید که پس باید طبق آیه ﴿لَا تَخَفۡ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡأَعۡلَىٰ ٦٨﴾«نترس! تو مسلّماً (پیروز و) برترى» ترس حضرت موسى عصیان باشد، و این خردهگیرى بر انبیاء است. و همچنین لازم مىآید که حضرت ابراهیم در آن هنگام که ملائکه در قصه گوساله کباب شده به او گفتند «لا تخف؛ نترس» و نیز در آن هنگام که ملائکه خطاب به حضرت لوط گفتند: ﴿لَا تَخَفۡ وَلَا تَحۡزَنۡ إِنَّا مُنَجُّوكَ وَأَهۡلَكَ﴾نترس و غمگین مباش، ما تو و خانوادهات را نجات خواهیم داد» گناهکار باشند.
اگر در جواب گفتند که این ترس به مقضاى خصلت بشرى اتفاق مىافتد و خداوند با یادآورى این مطلب به آنها گفت: «لا تخف؛ نترس» تا امنیت و آرامش قلبى به آنها بازگردد، ما در نیز همین جواب را در باره ابوبکر خواهیم داد.
اگر گفتند: مگر نه این که خداوند خطاب به پیامبرش فرمود: ﴿وَٱللَّهُ يَعۡصِمُكَ مِنَ ٱلنَّاسِۗ﴾«خداوند تو را از (خطرات احتمالى) مردم، نگاه مىدارد»با این وجود چگونه امکان دارد که پیامبر با شنیدن این آیه بازهم ترسیده باشد؟
در جواب مىگوییم: این آیه در مدینه نازل شده و این داستان (غار) پیش از نزول آیه اتفاق افتاده است. همچنین از آیه استفاده مىشود که رسول خدا از کشتن در امان بوده؛ اما از کتک خوردن، زخمى شدن و آزار و اذیت شدید در امان نبوده است.
عجیب است که وقتى ما مىگوییم ابوبکر نترسیده بود، مىگویند که شادى او به خاطر مصیبهاى بود که بر رسول خدا جوارد شده بود، و اگر مىگوییم که ابوبکر ترسیده و گریه کرده، این سؤال رکیک را مطرح مىکنند. این نشانگر آن است که آنها به دنبال یافتن حقیقت نیستند و منظورشان فقط خردهگیرى است.
قزوینی در جواب میگوید:
آنچه خوف پیامبران و اولیاء الهى را از حزن و اندوه ابوبکر متمایز مىسازد، این است که آنان از این فرمان الهى سرپیچى نکردند و با شنیدن تسلاّى الهی، قلبشان آرام گرفته و خوف و ترس از آنها براى همیشه زایل مىشد. این مطلب را از تمام آیاتى که در زمینه خوف پیامبران و اولیاء الهى وارد شده، مىتوان استفاده کرد.
اما حزن ابوبکر دائمى بود و با این که پیامبر او را چندین بار از این کار نهى کرد، در عین حال بازهم از فرمان پیامبر سرپیچى مىکرد.
تا زمانى که خداوند از عملى نهى نکرده است، آن عمل مباح به حساب مىآید؛ اما اگر نهیى در باره آن وارد شد، حرمت آن قطعى است و سرپیچى از آن گناه و عصیان محسوب مىشود. از هیچ یک از آیات استفاده نمىشود که پیامبران بعد از نهى خداوند دوباره دچار حزن شده باشند؛ اما ثابت کردیم که ابوبکر بعد از این که چندین بار رسول خدا جاو را از این کار نهى کرد، بازهم دچار حزن و اندوه شد. در نتیجه حزن پیامبران طعنى بر آنها نیست؛ در حالى که تکرار حزن توسط ابوبکر، طعنى عظیم براى او به شمار آمده، عدم ایمان او را به خدا و رسولش به اثبات مىرساند.
جواب ما:
با خواندن این جواب دانستم که او یا قرآن را نخوانده که بسیار بعید است و یا اصلاً به قرآن اعتقاد ندارد و یا اینکه قصد و نیتی جز گمراه کردن خوانندگان خود ندارد؛ چرا که جوابش کاملاً واضح است.
قبل از پاسخ لازم است که بدانید؛ شبههای که امام فخر رازی از شیعیان نقل کرده سخن عوام و بیسوادهای شیعه نیست بلکه علما و شیوخ شیعه چنین استدلالی را ارائه دادهاند که لازم میدانیم اشارهای به آن داشته باشیم تا سخن فخر رازی مستند باشد.
شیخ مفید متوفای ۴۱۳ ادعا میکند که در خواب با حضرت عمر مناظره کرده است و طی آن اینگونه سخن گفته است: «أَنْ يَكُونَ الْحُزْنُ وَقَعَ مِنْ أَبِي بَكْرٍ طَاعَةً أَوْ مَعْصِيَةً فَإِنْ كَانَ طَاعَةً فَإِنَّ النَّبِيَّ ج لَا يَنْهَى عَنِ الطَّاعَاتِ بَلْ يَأْمُرُ بِهَا ويَدْعُو إِلَيْهَا وإِنْ كَانَ مَعْصِيَةً فَقَدْ نَهَاهُ النَّبِيُّ ج عَنْهَا وقَدْ شَهِدَتِ الْآيَةُ بِعِصْيَانِهِ بِدَلِيلِ أَنَّهُ نَهَاه» [۸٧۶]
یعنی: «و این اندوه خورى ابى بکر یا طاعت بوده یا گناه، اگر طاعت بوده که پیغمبر از طاعت نهى نمیکرد بلکه بدان فرمان میداد و دعوت میکرد و اگر گناه بوده نهى از آن درست باشد و آیات و دلیلى نیامده که ابوبکر امتثال کرده باشد و از اندوه خورى کناره کرده باشد.»
و کسانی چون «کراجکی» [۸٧٧]و «ابن شهر آشوب» [۸٧۸]و «طبرسی» [۸٧٩]و «جزائری» [۸۸۰]و.... به تبعیت از مفید و با تائید سخن او این شبهه را نشر دادهاند. البته لازم به ذکر است که اصل این شبهه از سری روایاتی گرفته شده که این سخن را به امام رضا یا مامون [۸۸۱]و یا هشام بن حکم [۸۸۲]نسبت میدهند.
جواب این شبهه در سخن امام فخر رازی گذشت و نقد آبکی قزوینی را نیز خواندیم؛ حال جواب ما را به نقد قزوینی بخوانید:
ما در صفحات گذشته آیات بسیاری را نقل کردیم که نشان از آن داشت که انبیاء که به زعم شیعه عالم الغیب هم هستند [۸۸۳]، نه تنها یک بار و نه تنها دو بار، بلکه شخص عزیز رسول خدا جحداقل در ۱۰ آیه از محزون شدن نهی شده و همچنین حضرت موسی و همچنین حضرت لوط و دیگر انبیاء الهی؛ اکنون مختصر نوشتهها را نقل میکنیم که تا یکی از این دو مورد را ثابت کنیم.
مورد اول: آخوند شیعی بیسواد و از قرآن غافل است.
مورد دوم: آخوند شیعی خوانندگان مطالب خود را نادان و غافل از قرآن دانسته است.
در آیاتی از آیات قرآن چون آیۀ (آل عمران: ۱٧۶)، (یس: ٧۶)، (لقمان: ۲۳)، (فاطر: ۸)، (نحل: ۱۲٧) و دیگر آیات نبی اکرم جاز اینکه غمگین شوند نهی شدهاند و خداوند به ایشان فرموده است: ﴿وَلَا يَحۡزُنكَ﴾و ﴿فَلَا يَحۡزُنكَ﴾و ﴿فَلَا تَذۡهَبۡ نَفۡسُكَ عَلَيۡهِمۡ حَسَرَٰتٍۚ﴾و ﴿وَلَا تَحۡزَنۡ عَلَيۡهِمۡ﴾و در تمام این آیات از محزون شدن نهی شده و پی در پی این آیات نازل شده است ولی باز هم میبینیم که رسول خدا جاندوهگین یا غمگین شدهاند، چنانکه خداوند میفرماید: ﴿قَدۡ نَعۡلَمُ إِنَّهُۥ لَيَحۡزُنُكَ ٱلَّذِي يَقُولُونَۖ﴾[الأنعام: ۳۳] یعنی: «مىدانیم که گفتار انکار ورزان تو را اندوهگین مىکند.»
و این آیات که تفصیلش در صفحات ماضی گذشت؛ سخن قزوینی را نقد میکند، که گفته بود: «آنچه خوف پیامبران و اولیاء الهى را از حزن و اندوه ابوبکر متمایز مىسازد، این است که آنان از این فرمان الهى سرپیچى نکردند و با شنیدن تسلاّى الهی، قلبشان آرام گرفته و خوف و ترس از آنها براى همیشه زایل مىشد. این مطلب را از تمام آیاتى که در زمینه خوف پیامبران و اولیاء الهى وارد شده، مىتوان استفاده کرد.» و ما از آیات قرآن کاملاً خلاف ادعای ایشان را فهمیده و میفهمیم.
در مورد حضرت موسی÷میخوانیم که:
۱- ابتدا به خاطر ترسش، از مصر فرار کرد و حضرت شعیب به ایشان فرمود: «نترس» (شعراء: ۲۱) و (قصص: ۲۱) و (قصص: ۲۵)
۲- چندی گذشت و حضرت موسی به مصر برگشت و مأموریت یافت که نزد قوم فرعون رفته و دین را ابلاغ کند، اما حضرت موسی ترسید و خداوند فرمود: «نترس» (شعراء: ۱۲)
۳- ولی باز حضرت موسی÷فرمود: «من یکی از آنان را کشتهام، میترسم که مرا بکشند» ولی خداوند فرمود: «برو که چنین نمیشود و من همراه شما هستم» (الشعراء: ۱۴ - ۱۵)
۴- بعد از مدتی حضرت موسی و هارون مأموریت یافتند که نزد شخص فرعون رفته و با او به بحث بپردازند اما آن دو علیهم السلام ترسیدند و خداوند فرمود: «نترسید» (طه: ۴۵-۴۶)
۵- در مرحلۀ بعدی حضرت موسی به نزد ساحران رفت و ساحران طنابهای خود را انداختند و آن طنابها به مار تبدیل شدند و باز هم حضرت موسی ترسید و خداوند فرمود: «نترس» (طه: ۶٧-۶۸)
۶- سپس حضرت موسی÷عصای خود را انداخت و عصایش به مار بزرگی تبدیل شد و باز هم حضرت موسی÷ترسید و فرار کرد و باز هم ندا آمد: «نترس» (نمل: ۱۰) و (قصص: ۳۱)
٧- کمی جلوتر، حضرت موسی زمانی که میخواست آن مار بزرگ را بگیرد تا از نو به عصا تبدیل شود، خداوند خطاب به وی فرمود: عصا را بگیر و «نترس» (طه: ۲۱)
۸- چندی بعد حضرت موسی مأمور شد که قوم خود را از مصر خارج کند و در همین حین، ندا آمد که «نترس و بیمناک نباش». (طه: ٧٧)
اینها تماماً از آیات قرآن گرفته شده است و در این آیات علاوه بر نهی از ترس، به ترسیدن حضرت موسی و هارون علیهم السلام نیز تصریح شده است؛ حال خود دوباره ادعای قزوینی را بخوانید و بدانید که چقدر خوانندگان خود را نادان و نا آگاه به کلام الهی فرض کرده که با این جرأت چنین ادعای کذب واضحی را مطرح میکند!
اما به فرض اگر چنین آیاتی در قرآن نبود و نگران شدن و ترسیدن پیاپی انبیاء الهی ثابت نشده بود باز هم هیچ انسان عاقلی، «اندوهگین شدن» را گناه و معصیت نمیداند.
حال این سخن مفسر شیعی را بخوانید که اگر بخواهیم سخنش را بپذیریم نمیدانم که باید با انبیاء الهی چه معامله ای بکنیم؛ سید عبدالحسین طبیب مینویسد: «(لا تحزن) دلیل است بر اینکه أبا بکر اطمینان بوعده الهیه و فرمایش پیغمبر جنداشت و الّا محزون نمیشد و احتیاج بکلمه لا تحزن نداشت» [۸۸۴].... بدون شرح
[۸٧۶] بحار الأنوار، ج۲٧، ص: ۳۳۰ [۸٧٧] کنز الفوائد، ج۲، ص: ۵۰، کراجکی؛ دار الذخائر _ قم [۸٧۸] متشابه القرآن و مختلفه، ج۲، ص: ٧۵، ابن شهر آشوب؛ قم،ط۱ [۸٧٩] الإحتجاج، ج۲، ص: ۵۰۱ [۸۸۰] ریاض الأبرار فی مناقب الأئمة الأطهار، ج۲، ص: ۳٩۰، جزائری؛ مؤسسة التاریخ العربی _بیروت [۸۸۱] متن روایت در: عیون أخبار الرضا، ج۲، ص: ۱٩۲؛ بحار الأنوار، ج۴٩، ص: ۱٩٩ [۸۸۲] بحار الأنوار، ج۱۰، ص: ۲٩٧ [۸۸۳] به عقیده شیعه انبیاء عالم الغیب هستند و مثلا وقتی موسی÷از مار میترسد، این ذمی بر اوست!! زیرا او عالم الغیب بود و از هویت آن مار خبر داشت، دیگر چرا ترسید و پشت کرد؟؟ [۸۸۴] أطیب البیان فی تفسیر القرآن (فارسی)، ج۶، ص: ۲۲۳ _تهران،ط۲