قزوینی: ابوبکر، نزدیک غار ثور به رسول خدا جملحق شد
جلال الدین سیوطى در الدر المنثور مىنویسد:
(رسول خدا جشبانه از خانه بیرون آمد و به غار ثور رسید. ابن عباس مىگوید: ابوبکر وقتى دید که آن جناب از شهر بیرون مىرود به دنبالش به راه افتاد و صداى حرکتش به گوش رسول خدا جرسید، آن حضرت ترسید مبادا یکى از دشمنان باشد که در جستجوى او است، وقتى ابوبکر این معنا را احساس کرد، شروع کرد به سرفه کردن. رسول خدا جصداى او را شناخت و ایستاد تا او برسد، ابوبکر هم چنان به دنبال آن جناب بود تا به غار رسیدند.
صبحگاهان قریش به جستجوى آن حضرت برخاستند، و نزد مردى قیافه شناس از قبیله بنى مدلج فرستادند. او جاى پاى آن حضرت را از در منزلش گرفته هم چنان پیش رفت تا به غار رسید. دم در غار درختى بود، مرد قیافه شناس در زیر آن درخت ادرار کرد و پس از آن گفت: مرد مورد نظر شما از اینجا تجاوز نکرده. ابن عباس مىگوید: در این هنگام ابوبکر در اندوه شد، رسول خدا جفرمود: «محزون مباش که خدا با ماست». ابن عباس سپس اضافه مىکند: رسول خدا جو ابوبکر سه روز تمام در غار بودند و تنها على بن ابى طالب و عامر بن فهیره با ایشان ارتباط داشتند. عامر براى آنها غذا مىآورد و على÷تجهیزات سفر را فراهم مىنمود. على÷سه شتر از شتران بحرین خریدارى نمود و مردى راهنما براى آنان اجیر کرد. پس از آنکه پاسى از شب سوم گذشت على÷شتران و راهنما را بیاورد. رسول خدا جو ابوبکر هر یک بر راحله و مرکب خویش سوار شده بطرف مدینه رهسپار گردیدند. در حالى که قریش بهر سو در جستجوى آن جناب شخصى را گسیل داشته بودند)
طبق این روایات، رسول خدا جبه تنهائى به طرف غار حرکت کرده و اصلا ابوبکر را خبر نکرده است»
جواب:
روایتی که از در المنثور نقل کرده هیچ سندی ندارد که بخواهیم آن را بررسی کنیم و این «بیسندی روایت» هر شخص منصف محققی را بر این میدارد که از کنار این روایت رد شود و هیچ توجهی به آن نکند. اما مگر قزوینی محقق است؟ مگر منصف است؟ اصلاً مگر او پیرو اصلی شرافتمندانه است که بخواهیم در این مورد چیزی بگوییم؟ اما اگر برخلاف اصل اصیل تحقیق به این روایت بیسند اعتنا کنیم و آن را صحیح نیز بدانیم باز هم این قزوینی است که گرفتار میشود؛ چگونه؟؟ بخوانید:
در روایت قبلی که قزوینی از مسند امام احمد نقل کرده و راوی آن نیز «ابن عباس» بود، آمده بود که ابن عباس میفرماید: «ابوبکر به خانه پیامبر آمد و علی را با پیامبر اشتباه گرفت و علی به ابوبکر گفت که پیامبر را در منطقه بئر میمون بیاب» اگر بخواهیم این دو روایت را مقبول بدانیم، مجبور میشویم بین این دو را اینگونه جمع کنیم:
«ابوبکر به خانه پیامبر آمد و علی را با پیامبر اشتباه گرفت و علی ابوبکر را به سمت پیامبر راهنمایی کرد و وقتی ابوبکر به پیامبر رسید پیامبر نیز متوجه حضور او شد و او را به غار برد»
اما در اینجا باز سؤالی که قبلاً پرسیده بودیم، مطرح میشود.
سؤال: چرا علیسابوبکر را به سمت نبی اکرم جراهنمایی کرد؟؟ شاید بگوئید: علیسسر خود این کار را کرده که در این حالت باید قبول کنید که علی به پیامبر اکرم جخیانت کرده؛ مجبورید که بگوئید: «پیامبر اکرم جبه علیسگفته بود که ابوبکر را به سمت ایشان راهنمایی کند» که در این حالت مسألۀ انتخاب ابوبکر توسط پیامبر اکرم جمطرح میشود که همان چیزی است که بر گردۀ قزوینی سنگین آمده و قصد انکار آن را دارد!
اما ممکن است در ذهن آخوند شیعی این راه فرار پیدا شود که بگوید: «روایتی که میگوید: حضرت علی ابوبکر را به سمت نبی اکرم راهنمایی کرد صحیح نیست و فقط روایت حاضر صحیح است و طبق این روایت میفهمیم که ابوبکر سر خود دنبال پیامبر راه افتاده است» اگر چنین ادعایی مطرح شود، جواب خواهد آمد که:
مگر ابوبکر صدیقسعلم غیب داشتند که بتوانند دقیقاً به همان محلی بروند که پیامبر در آنجا هستند؟؟ آن هم در آن تاریکی شب؟! این شبهه نمیتواند مطرح شود مگر اینکه فرض کنیم ابوبکر علم غیب داشته یا اینکه بینهایت زیرک بوده که فهمیده پیامبر اکرم جبه جای اینکه به سمت شمال برود به سمت جنوب رفته است؛ که البته آخوند شیعی این را نیز نمیپذیرد و مجبور میشود که یا قبول کند حضرت علیسبا اجازۀ قبلی پیامبر، یار مخلص پیامبر را به سوی رفیقش راهنمایی کرده یا اینکه پیامبر اکرم جاز قبل به ابوبکر صدیق گفته بود که در فلان وقت در مسیر غار ثور به من ملحق شو!
از طرفی در این روایت فضیلت بزرگی هست و آن این است که ابوبکر با این که میداند پیامبر اکرم محل توجه قریش است و قریشیان میخواهند او را بکشند باز به دنبال ایشان میروند تا با ایشان همراه شوند و این از کسی بر نمیآید مگر آنکه ایمانی چون ایمان ابوبکر صدیقسداشته باشد.
اما به هر حال، روایت بدون سند ذکر شده و فاقد ارزش علمی است و از جهتی متن آن نیز دارای عجایبی است که چندی از آن را بر میشماریم:
۱- راوی این روایت بیسند حضرت «عبد الله بن عباس» است و ایشان در آن تاریخ هنوز به دنیا نیامده بودند ولی جالب است که روایت تا به آن حد دقیق است که حتی میداند ابوبکر صدیق در آن لحظه سرفه کردهاند!! دانستن این جزئیات ممکن نیست مگر از طریق وحی و علم غیب یا از طریق نبی اکرم و یا از طریق ابوبکر صدیق که در روایت تصریح نشده که حضرت ابن عباس این سخن خود را به منبعی متصل کنند که این خود مشکلی ایجاد نمیکند ولی، چون این روایت با روایاتی که در این باره از حضرت صدیقسو بزرگان نقل شده مخالف است، ایجاد اشکال میکند.
۲- در این روایت آمده است که حضرت علیس«سه شتر» خریدند و این از عجایب است زیرا حضرت علیسآنقدر فقیر بودند که حتی زمانیکه با سیده فاطمه ازدواج کردند پول خرید کنیزی برای دختر پیامبر را نداشتند و مجبور بودند برای یک مشت خرما برای، مرد یهودی چاه بکنند؛ چگونه است که در این روایت و در آن زمان پول خرید سه شتر را داشتهاند؟؟! اگر بگویید: حضرت نبی اکرم جاز قبل پول مورد نیاز را در اختیار حضرت علی قرار داده بود، میگویم: به زعم شما حضرت نبی اکرم جقرار بود که به تنهایی هجرت کنند پس به همین ترتیب باید پول یک شتر را به علی داده باشند پس باز میپرسم: حضرت علی پول آن دو شتر دیگر را از کجا آورد؟؟!
۳- اینکه حضرت علی شتران را خریده باشد مخالف با روایات مشهور و صحیح و معتبر است.
۴- اینکه شترهای خریده شده ۳ نفر بودند نیز خلاف مشهور است، چرا که در غالب روایات آمده است که تعداد شترها ۲ نفر بوده و رسول اکرم جو ابوبکر صدیق بر یک شتر و عامر بن فهیره و ابن اریقط بر شتر دومی سوار شدند و شتر دیگری نیز در کار نبود!
۵- جناب نجاح طائی میگوید: «در خبر آمده است که أمیر مؤمنان÷در کوه ثور شبانه از رسول خدا ج پذیرائى مىکرد و قریش هر کس را که کمترین علاقه اى به رسول خدا جداشت مراقبت مىکرد. و براى أمیرالمؤمنین على÷بسیار آسان بود که مقدارى غذا به عبدالله بن أریقط بن بکر بدهد تا به رسول خدا جبرساند» با این وجود چطور ممکن است که حضرت علی در مدت سه روزی که نبی اکرم جدر غار بوده است به آنجا رفت و آمد کرده باشند؟
سپس قزوینی چنین مینویسد:
«پس این سخن فخررازى که گفته بود: «فلولا أنه عليه السلام كان قاطعاً على باطن أبي بكر، بأنه من المؤمنين المحققين الصادقين الصديقين، وإلا لما أصحبه نفسه في ذلك الموضع... فلما استخلصه لنفسه في تلك الحالة، دل على أنه عليه السلام كان قاطعاً بأن باطنه على وفق ظاهره»استدلال باطلى است؛ چرا که این سخن در صورتى درست است که آن حضرت ابوبکر را براى همراهى خود انتخاب کرده باشد، نه این که ابوبکر بعد از هجرت آن حضرت با خبر شده و به آن حضرت ملحق شده باشد.
جواب:
بحمد الله تا به حال هر چه ایراد گرفته بود زائل شد و ثابت شد که سخن امام فخر رازی حق و ادعای قزوینی و امثال او باطل است، حال ادامۀ سخن قزوینی را بخوانیم و مصداق این مَثل را بشناسیم که میگوید: دروغگو را حافظه نباشد!
قزوینی: «طبیعى است که اگر رسول خدا در آن شب ابوبکر را به همراه خود نمىبرد، بىتردید ابوبکر به دست مشرکان قریش مىافتاد و با توجه به شناختى که از ابوبکر وجود داشت، ممکن بود زیر شکنجه جاى رسول خدا و مسیر حرکت آن حضرت را فاش سازد؛ از این رو، رسول خدا او را همراه خود به غار برد.
ابن أبى الحدید معتزلى به نقل از استادش ابوجعفر اسکافى مىنویسد که وى بعد از مقایسه خوابیدن امیرمؤمنان با یار غار بودن ابوبکر این چنین استدلال کرده است: «اگر کسی در این مطلب تأمل کند، به چند جهت به برترى امیرمؤمنان بر ابوبکر پى خواهد برد:
یکى از این وجوه این است که اگر چه ابوبکر مورد اطمینان رسول خدا بود؛ اما پیامبر اکرم به رازدارى وى اطمینان نداشت؛ زیرا ممکن بود ابوبکر راز هجرت رسول خدا را در آن شب فاش کند و دشمنان به حضرت دست پیدا کنند، در نتیجه تمام نقشههاى رسول خدا نقش بر آب مىشد.
حتى اگر بپذیریم که ابوبکر در رازدارى مورد اطمینان رسول خدا بوده؛ ولى رسول خدا از نترسیدن وى در هنگام مقابله با سختى اطمینان نداشتند؛ شاید از خوابگاه رسول خدا فرار نموده، متوجه محل نقشه رسول خدا شده و دنبال رسول خدا جبرود؛ که در نتیجه جاى رسول خدا را پیدا کرده و به آن حضرت دست مىیافتند.
حتى اگر بپذیریم که ابوبکر در نگهدارى راز رسول خدا مورد اطمینان بود و شجاعت نیز داشته است؛ ولى شاید توانایى خوابیدن در جایگاه رسول خدا را نداشت؛ چون تحمل آن حالت، خارج از شجاعت است؛ زیرا باید شجاع را در حالت دست بسته و ممنوع از مقابله قرار دهى (یعنى شجاع جرأت دفاع از خود را دارد؛ اما در اینجا نمىتواند از خود دفاع کند)؛ بلکه این امر سخت تر از شخص دست بسته است؛ زیرا شخص دست بسته مىداند که راه فرارى ندارد؛ اما این شخص هم مىتواند فرار کند و هم مىتواند از خود دفاع نماید (اما اجازه چنین کارى را ندارد).
حتى اگر بپذیریم که او شخص رازدار و شجاعى بود و حتى مىتوانست در جاى رسول خدا بخوابد و فرار هم نکند؛ ولى رسول خدا از آن جهت اطمینان نداشت که اگر قریشیان ابوبکر را زنده گرفته و شکنجه کنند، به آنچه مىداند اقرار نکند و مسیر رسول خدا را به کفار نشان ندهد تا در نتیجه قریشیان به دنبال رسول خدا راه افتاده و ایشان را پیدا کنند.»
این استدلال یک عالم سنى است که با رعایت جانب انصاف تصریح مىکند که همراهى ابوبکر با رسول خدا جنه از روى میل؛ بلکه به خاطر عدم اطمینان رسول خدا به رازداری، شجاعت، و صبر ابوبکر در مقابل شکنجه قریشان بوده است.