امامان شیعه: موقع هجرت، خدیجه زنده بود و...!!
در کتاب هدایة الکبری که از قدیمیترین کتب تاریخی روایی شیعی به حساب میآید و نویسندۀ آن حسین بن حمدان خصیبی، متوفای سال ۳۳۴ هجری قمری است؛ روایت طولانی عجیبی آمده که متنش چنین است:
«قَالَ الْحُسَيْنُ بْنُ حَمْدَانَ الْخَصِيبِيُّ، حَدَّثَنِي جَعْفَرُ بْنُ مَالِكٍ، عَنْ يَحْيَى بْنِ زَيْدٍ الْحُسَيْنِيِّ، عَنْ أَبِيهِ زَيْدٍ عَنْ عبداللَّه، عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدٍ الْبَاقِرِ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ (صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ) قَالَ لَمَّا لَقِيَهُ جَابِرُ بْنُ عبداللَّه الْأَنْصَارِيُّ بِرِسَالَةِ جَدِّهِ رَسُولِ اللَّهِ جإِلَى ابْنِهِ مُحَمَّدٍ الْبَاقِرِ قَالَ لَهُ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ: يَا جَابِرُ كُنْتَ شَاهَدْتَ جَدِّي رَسُولَ اللَّهِ جيَوْمَ الْغَارِ؟ قَالَ جَابِرٌ لَا يَا ابْنَ بِنْتِرَسُولِ اللَّهِ، قَالَ: إِذَنْ أُحَدِّثُكَ يَا جَابِرُ، قَالَ جَابِرٌ: حَدِّثْنِي فِدَاكَ أَبِي وأُمِّي، فَقَدْ سَمِعْتُهُ مِنْ جَدِّكَ رَسُولِ اللَّهِ ج[قَالَ ع: لَمَّا هَرَبَ إِلَى الْغَارِ مِنْ مُشْرِكِي قُرَيْشٍ حِينَ كَبَسُوا دَارَهُ لِقَتْلِهِ قال [قَالُوا: اقْصِدُوا فِرَاشَهُ حَتَّى نَقْتُلَهُ فِيهِ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ جلِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ): يَا أَخِي إِنَّ مُشْرِكِي قُرَيْشٍ يَكْبِسُونِّي فِي دَارِي.... وتَكُونُ خَدِيجَةُ فِي مَوْضِعٍ مِنَ الدَّارِ،... فَدَيْتُكَ يَا أَبَا الْحَسَنِ أَخْرِجْ لِي نَاقَتِيَ.... وتَلَقَّاهُ جَبْرَئِيلُ÷فَقَالَ لَهُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِي أَنْ أَصْحَبَكَ فِي مَسِيرِكَ وفِي الْغَارِ الَّذِي تَدْخُلُهُ وأَرْجِعَ مَعَكَ إِلَى الْمَدِينَةِ إِلَى أَنْ تُنِيخَ نَاقَتَكَ بِبَابِ أَبِي أَيُّوبَ الْأَنْصَارِيِّ (رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ).
فَتَلَقَّاهُ أَبُو بَكْرٍ، فَقَالَ لَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَصْحَبُكَ، فَقَالَ: وَيْلَكَ يَا أَبَا بَكْرٍ.... وأَبْرَكَهَا بِبَابِ الْغَارِ ودَخَلَ ومَعَهُ جِبْرِيلُ÷وأَبُو بَكْرٍ، وقَامَتْ خَدِيجَةُ فِي جَانِبِ الدَّارِ بَاكِيَةً عَلَى رَسُولِ اللَّهِ جواضْطَجَعَ عَلِيٌّ عَلَى فِرَاشِ رَسُولِ اللَّهِ يَقِيهِبِنَفْسِهِ، ووَافَى الْمُشْرِكُونَ الدَّارَ لَيْلًا فَتَسَاوَرُوا عَلَيْهَا ودَخَلُوهَا وقَصَدُوا إِلَى الْفِرَاشِ فَوَجَدُوا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ÷مُضْطَجِعاً فِيهِ.... وقَالَ: يَا مُشْرِكِي قُرَيْشٍ أَنَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ، قَالُوا لَهُ: وأَيْنَ مُحَمَّدٌ يَا عَلِيُّ؟ قَالَ: حَيْثُ يَشَاءُ اللَّهُ، قَالُوا: فَمَنْ فِي الدَّارِ؟
قَالَ مَا فِيهَا إِلَّا خَدِيجَةُ،.... واقْصِدُوا الطَّلَبَ إِلَى مُحَمَّدٍ، ومُحَمَّدٌ جفِي الْغَارِ وهُوَ وجِبْرِيلُ÷وأَبُو بَكْرٍ مَعَهُ فَحَزِنَ رَسُولُ اللَّهِ جعَلَى خَدِيجَةَ فَقَالَ جِبْرِيلُ÷: لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا ثُمَّ كَشَفَ لَهُ÷فَرَأَى عَلِيّاً وخَدِيجَةَ (عَلَيْهِمَا السَّلَامُ) ورَأَى سَفِينَةَ جَعْفَرِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ÷ومَنْ مَعَهُ تَعُومُ فِي الْبَحْرِ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وهُوَ الْأَمَانُ مِمَّا خَشِيَهُ عَلَى عَلِيٍّ وخَدِيجَةَ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ ثانِيَ اثْنَيْنِ يُرِيدُ جِبْرِيلَ÷ورَسُولَ اللَّهِ...» [۳۴۸]
ترجمۀ مجمل این مفصل این میشود: «حسین بن حمدان الخصیبی گفت برایم نقل کردند... از حسین بن موسی بن جعفر از پدرش جعفر بن محمد صادق از پدرش، محمد باقر از پدرش علی بن حسین (رحمت خدا بر آنها باد) گفت،... علی بن الحسین خطاب به جابر بن عبدالله انصاری گفت: ای جابر، تو در روز غار پدر بزرگ مرا ملاقات کردی؟؟ جابر گفت: خیر ای پسر دختر رسول خدا، گفت: در این باره چیزی شنیدهای؟ جابر گفت: شنیدهام، پدر و مادرم به فدایت؛ از پدر بزرگت شنیدم، زمان فرار از دست تمامی مشرکین قریش که قصد داشتند به خانهاش ریخته و او را بکشند، رسول خدا به سوی غار ثور رفت؛ رسول خدا به امیر المومنین علی فرمود: ای برادر من مشرکین قریش میخواهند به خانه ریخته و مرا بکشند... و خدیجه در گوشهای از اتاق حاضر بود!!... رسول اکرم خطاب به حضرت علی فرمود: فدای تو بشوم ای ابا الحسن شتر را بیرون ببر!!... جبرئیل رسید و خطاب به پیامبر گفت: خدا امر کرده که در مسیر و در غار مصاحب تو باشم تا اینکه به مدینه برسی و شترت دم در خانه ابو ایوب انصاری توقف کند!... پس ابوبکر رسید و گفت: یا رسول خدا آیا من مصاحب تو باشم؟ پیامبر گفت: تو را چه شده ای ابوبکر...... و پیامبر داخل غار شد در حالی که جبرئیل و ابوبکر همراهش بودند... و خدیجه در خانه ایستاده بود و بر وضعیت پیامبر گریه میکرد... مشرکین خارج از خانه بودند و علی بر تخت درازکشیده بود.. مشرکین حمله کردند... حضرت علی گفت: من علی بن ابیطالب هستم، گفتند: پس محمد کجاست؟ علی گفت: هر جا که خدا بخواهد؛مشرکین پرسیدند: چه کسی در خانه است؟ علی گفت: هیچکس جز خدیجه!!... مشرکین به طلب پیامبر خارج شدند و پیامبر در غار بود و بر خدیجه محزون بود!! پس جبرئیل خطاب به پیامبر فرمود: لا تحزن ان الله معنا! پس جبرئیل علی و خدیجه و همینطور کشتی جعفر را که بر دریا شناور بود به پیامبر نشان داد و خدا نازل کرد سکینه خود را بر رسولش پس نبی اکرم خیالش از بابت علی و خدیجه راحت شد و خدا نازل کرد؛ ثانی اثنین، و مراد جبرئیل است و پیامبر....» الی آخر این داستان!
خوب خواندید؟ دقت کردید که امامهای شیعه در سند این روایت ردیف شده بودند؟ و متوجه شدید که چه اشکالات بزرگی در این داستان دروغین موجود بود؟
۱- در این داستان کذایی آمده که ام المؤمنین خدیجه در شب هجرت در خانۀ پیامبر بوده در صورتی که تمام مؤرخین و سیره نویسان متفق هستند که ام المؤمنین خدیجه در «عام الحزن» از دنیا رفته بودند و در آن تاریخ اصلاً زنده نبودند که در خانۀ پیامبر حاضر باشند یا اینکه پیامبر به خاطر ایشان نگران باشد!! خدا میداند ائمۀ شیعه با خود چه فکر کردهاند که این داستان خیالی را ساختهاند، شاید به وسیلۀ اعتقاد رجعت خرافی خود، ام المؤمنین خدیجه را در آن زمان زنده کرده بودند و به دنیا بر گردانده بودند!!!!
بحرانی این داستان را در تفسیر البرهان خود نقل کرده است و زمانی که نام خدیجه را در این بین میبیند با تعجب اظهار میکند: «المراد بخديجة هنا، خديجة الكبرى (عليها السّلام)، على ما يأتي في سياق الحديث، وهو غير صحيح، إذ آنها توفّيت في عام الحزن، قبل الهجرة بثلاث سنين، وقيل: بسنة، وكلا التأريخين لا يدلّان على بقاء خديجة (عليها السّلام) إلى زمان الهجرة» [۳۴٩]
و همچنین «دکتر نعمت الله صفری» در مقالهای که در مورد این کتاب (الهدایةالکبری) ارائه داده، مینویسد: «جالب آن است که میگوید: امام علی÷در حالی در رختخواب پیامبر جآرمیده بود که خدیجه در گوشهای از اتاق قرار داشت. (ص۸۵) در حالیکه خدیجه قبل از این ماجرا و در سال دهم بعثت از دنیا رفته بود.» [۳۵۰]
۲- در این داستان که الحق باید به سازندگانش آفرین گفت چرا که استعداد سرشاری در فکاهی نوشتن داشتهاند، آمده است که پیامبر اکرم خطاب به حضرت علی فرمود: «فدای تو بشوم ای ابا الحسن»!!!! فدای تو بشوم ای پدر حسن؟؟ پدر حسن؟ کدام پدر؟ کدام حسن؟؟ حضرت علی که هنوز ازدواج نکرده بود، کی پدر شد؟؟ هنوز حضرت حسن به دنیا نیامده بود، چگونه حضرت علی قبل از تولد حسن، مکنی به ابا الحسن میشوند؟؟!
ائمۀ شیعه که این داستان را نقل کردهاند و به حضرت جابر بن عبدالله نسبت دادهاند این حقیقت واضح را فراموش کرده بودند؟؟
۳- اما، آیا سند این روایت صحیح است؟ جواب این است که، تمام رجال این روایت طبق کتب رجالی شیعه موثق هستند به جز دو نفر
الف: «جعفر بن محمد بن مالک» که نزد نجاشی مردود است ولی شیخ طوسی او را ثقه میداند، که البته توثیق طوسی نزد شیعه معتبرتر است از جرح نجاشی و همچنین ممقانی تضعیف دیگران را مقبول نمیداند و به ثقه بودن وی اشاره دارد و میگوید: «اقوی این است که وی ثقه است به جهت توثیق شیخ طوسی که مؤید به اموری است..»
ب: «حسین بن حمدان» صاحب کتاب مورد بحث که نجاشی و ابن غضائری با لفظ «فاسد المذهب»از او یاد کردهاند اما بعضی متقدمین و کثیری از متاخرین شیعه او را موثق میدانند و به روایاتش استناد میکنند.
از متقدمین «ابن عطیه» متوفای ۵۰۵ هجری قمری است که از او به این شکل یاد میکند:
«الشيخ الجليل أبو عبد اللّه الحسين بن حمدان الخصيبي...» [۳۵۱]
و در جایی دیگر به این شکل: «تقدّم ما ذكره الثقة الجليل الحسين بن حمدان الخصيبي (المتوفى عام ۳۳۴ ه)..» [۳۵۲]
و همچنین از او به عنوان یکی از اعلام قرن سوم یاد میکند و مینویسد: «الهدایة الکبرى/ أبو عبد اللّه الحسین بن حمدان الخصیبی ص ۴۰٧ و المذکور أحد أعلام القرن الثالث الهجری ولد عام ۲۵۸ هـ و توفى عام ۳۳۴ هـ.» [۳۵۳]
صاحب ریاض العلماء در موردش مینویسد: «(خصیبی) فاضل عالم محدث من القدماء.»
اما از متقدمان؛ شیخ علی کورانی از او به اینگونه یاد میکند: «الهداية الكبرى: ص ۸٧ - وعنه قدس الله روحه (حسين بن حمدان الحضيني) عن جعفر بن محمد بن مالك البزاز الكوفي...» [۳۵۴]
گویا از سادات نیز بوده! چرا که آغا بزرگ طهرانی در الذریعه ج۳ ص۳۶۸ از او با لفظ «السید حسین بن حمدان الخصیبی» یاد میکند. [۳۵۵]
حر عاملی نیز «حسین بن حمدان» را از بزرگان علمای امامیه میداند و مینویسد: «ومما يدلّ على ذلك كثرة المصنفين الذين رووا أحاديث الرجعة في مصنفات خاصة بها أو شاملة لها؛ وقد عرفت من أسماء الكتب التى نقلنا منها ما يزيد على سبعين كتابا قد صنّفها عظماء علماء الامامية، كثقة الاسلام الكلينى، ورئيس المحدثين ابن بابويه، و... والشهيد الثانى، والحسين بن حمدان، والحسن بن محمّد بن جمهور...» [۳۵۶]
یعنی: «و باز از نشانههاى اجماع این است که عده زیادى از مصنفین احادیث رجعت را در کتابهائى مختص باین موضوع یا در ضمن مطالب دیگر نقل میکنند که نام بیش از هفتاد کتاب آنها سابقا ذکر شد؛ و اینها بزرگان علماى امامیه هستند، مانند: ثقةالاسلام کلینى، ابن بابویه رئیس اهل حدیث و.... شهید ثانى، حسین بن حمدان، حسن بن محمد بن جمهور....»
و مجلسی نیز با وجود اینکه در جایی میگوید «علمای رجال او را قدح کردهاند» ولی در جایی او را از اعلام و از موثقین میداند؛ آنجا که مینویسد: «و كيف يشك مؤمن بحقية الأئمة الأطهار÷ فيما تواتر عنهم في قريب من مائتي حديث صريح رواها نيف وأربعون من الثقات العظام والعلماء الأعلام في أزيد من خمسين من مؤلفاتهم كثقة الإسلام الكليني والصدوق محمد بن بابويه و... والشيخ الشهيد محمد بن مكي والحسين بن حمدان و...» [۳۵٧]
یعنی: «ولى کسى که ایمان بائمه اطهار دارد چگونه در مطلبى (رجعت) که قریب دویست روایت بطور تواتر از چهل و چند نفر از محدثین بزرگ و موثق و علماى اعلام در بیش از پنجاه کتاب آنها نقل شده است، تردید میکند؟! علمایی مانند ثقةالاسلام کلینى، صدوق محمد بن بابویه، و.... شیخ شهید محمد بن مکى و حسین بن حمدان و...»
و سید محسن امین کل نقدها را رد کرده چنانکه مرجع تقلید شیعه «جعفر سبحانی» از او اینچنین نقل میکند: «و في أعيان الشيعة للعلّامة السيد محسن الأمين العاملي ترجمة للخصيبي مفادها امتداحه والثناء عليه وكلّ ما نسب إليه من معاصريه وغيرهم لا أصل له ولا صحّة وإنّما كان طاهر السريرة والجيب وصحيح العقيدة...» [۳۵۸]
آیت الله جعفر سبحانی در مورد روایات این کتاب مینویسد: «كتاب الهداية الكبرى في تاريخ النبي والأئمّة ومعجزاتهم... وقد عدّ في هذا الكتاب أسماء رسول اللَّه جوسلّم، وأسماء أمير المؤمنين علي بن أبي طالب÷، وأسماء فاطمة الزهراء.... ووفراً من كلامهم وشاهدهم وأبوابهم والدلالة من كتاب اللَّه عزّ وجلّ والأخبار المروية المأثورة بالأسانيد الصحيحة، وفضل شيعتهم.» [۳۵٩]
علی دوانی نیز او را از دانشمندان بزرگ شیعه میداند، آنجا که در مورد علی بن ابراهیم قمی مینویسد: «على بن ابراهیم قمى از بزرگان علما و محدثین شیعه است.... و هم جماعتى از دانشمندان بزرگ ما از شاگردان او میباشند مانند: حسین بن ابراهیم مکتب، حسین بن حمدان، على بن بابویه....» [۳۶۰]
و در پایان میرزا نوری طبرسی صاحب کتاب مستدرک وسائل بعد از نقل بعضی اقوال عجیب و غریب از کتاب وی، مینویسد: «نعم، كتاب الهداية المنسوب إليه في غاية المتانة والإتقان، لم نر فيه ما ينافي المذهب، وقد نقل عنه وعن كتابه هذا، الأجلاء من المحدثين: كالشيخ أبي محمد هارون بن موسى التلعكبري، والشيخ حسن بن سليمان الحلي في منتخب البصائر ورسالة الرجعة، وصاحب عيون المعجزات الذي ذكر جمع أنه السيد المرتضى، والمولى المجلسي، وصاحب العوالم وغيرهم، ورأيت بخط الفاضل الماهر الآغا محمد علي بن الوحيد البهبهاني فيما علقه على نقد الرجال ما هذا لفظه: (قال شيخنا المعاصر: إن الذي في كتاب الرجال إن الحسين بن حمدان الحضيني كان فاسد المذهب، كذابا، صاحب مقالة، ملعون لا يلتفت إليه، وظاهر لمن تدبر هذا الكتاب وهو الهداية إنه من أجلاء الإمامية وثقاتهم، ولعل المذكور في كتب الرجال ليس هو هذا وإلا فالتوفيق بينهما غير ممكن - والله أعلم). [۳۶۱]
این بود دلایل ما، اما میتوانید دلایل مفصلی را در این باره در مقالۀ «حجة الاسلام سید محمد نجفی یزدی» ببینید که در فصلنامه طلوع در شمارۀ ۱۸ و ۱٩ (سال ۱۳۸۵) نشر داده شده و نویسنده در آن مقاله وثاقت «حسین بن حمدان» را از دید شیعه ثابت کرده و به منتقدین جواب گفته است! [۳۶۲]
با این وجود میفهمیم که این روایت طبق «علم حدیث شیعه» صحیح است و چنانکه خواندید، جعفر سبحانی در مورد روایات این کتاب مینویسد: «و الأخبار المروية المأثورة بالأسانيد الصحيحة.» [۳۶۳]و اسناد روایات کتاب را بدون هیچ قید و شرطی صحیح میداند؛ به همین ترتیب ثابت میشود که این روایت را ائمۀ شیعه نقل کردهاند یا آنها ساختهاند و متوجه نشدند که حضرت خدیجه در آن زمان زنده نبودند وهمینطور حضرت علی هنوز پدر نشده بودند!!
**********
خواننده گرامی! صبر کن!
قبل از اینکه من را به ناصبی گری متهم کنی و گمان کنی من با ائمۀ بزگوار دشمن هستم، این سطور را بخوان تا دلیل جملات گذشتۀ مرا بدانی.
اگر در جملات بالا طعنهای متوجه ائمۀ بزرگوار شد از روی اجبار و الزام بود وگرنه من خاک پای آن بزرگان هم نیستم که بخواهم نسبت به آنان بیادبی کنم.
سطور بالا عقیدۀ شخصی من نبود بلکه لحظهای خواستم نشان دهم که با نوشتن چند خط به چه راحتی میتوان طرف را آزار داد، و خواستم نشان دهم که چه عمل زشت و قبیحی است و فاعل این فعل چه بیشرم و بیوجدان است.
یقیناً روایت بالا صحیح نیست و ائمۀ بزرگوار ناقل چنین خزعبلی نیستند، همینطور روایتی که قزوینی به آن استناد کرده و به وسیلۀ آن به حضرت صدیق اکبر طعنه زده نیز دروغ محض است.
[۳۴۸] الهداية الکبرى،ص ۸۲-۸۵، حسین بن حمدان خصیبی _ انتشارات: البلاغ؛ البرهان للبحرانی، ج۲، ص:٧۸۲ به بعد [۳۴٩] البرهان فی تفسیر القرآن،پاورقی ج۲،ص:٧۸۲ [۳۵۰] مقالهای که در (فصلنامه طلوع، ش ۱۶) نشر داده شد، تحت عنوان (حسینبنحمدان خصیبی و کتاب «الهدایة الکبری»)، نوشتۀ دکتر نعمت الله صفری فروشانی، عضو هیئت علمی مدرسه عالی امام خمینی؛ که البته این مقاله توسط «حجة الاسلام سیدمحمد نجفییزدی» نقد شد! [۳۵۱] أبهى المراد فی شرح مؤتمر علماء بغداد ج۲ص۴۱٩، ابن عطیه- جمیل حمود؛ مؤسسة الأعلمی_بیروت،ط۱ [۳۵۲] أبهى المراد فی شرح مؤتمر علماء بغداد، ج۲ ص ۴۶۰ و ج۲ ص٧۵۶ [۳۵۳] أبهى المراد فی شرح مؤتمر علماء بغداد ج۲ ص۵۵۰ [۳۵۴] معجم أحادیث المهدی ج۴ ص۲۲۸، الشیخ علی الکورانی العاملی _ قم [۳۵۵] همچنین «آیت الله جعفر سبحانی» در بحوث فی الملل و النحل، ج۸، ص: ۴۱۲ _قم [۳۵۶] الإیقاظ من الهجعة بالبرهان على الرجعة، النص، ص: ۴۵؛ شیخ حر عاملى- ترجمه از احمد جنتى؛ انتشارات نوید_تهران [۳۵٧] بحار الأنوارمجلسی، ج۵۳، ص ۱۲۲-۱۲۳، بیروت [۳۵۸] بحوث فی الملل و النحل، ج۸، ص: ۴۱٩ -۴۲۰، جعفر سبحانی _قم [۳۵٩] بحوث فی الملل و النحل، ج۸، ص: ۴۲۰، جعفر سبحانی _قم [۳۶۰] مهدى موعود (ترجمه ج ۵۳- ۵۱ بحارالانوار)، پاورقی، ص: ٩۴۵، علی دوانی _تهران [۳۶۱] نفس الرحمن فی فضائل سلمان ص۵۶۶، میرزا حسین النوری الطبرسی؛ موسسه آفاق؛ و الفواید الرضویه فى احوال علماء المذهب الجعفریه، ج۱، ص: ۲۳٧ - ۲۳۸؛ محدث قمی [۳۶۲] این مقاله در نقد مقاله «دکتر صفری» است که بر کتاب «الهدایة الکبری» ایراداتی وارد کرده و «جناب نجفی یزدی» نقدی مفصل با عنوان «اعجاز ائمه÷و روایات مربوط به آن (نقد مقاله «حسین بن حمدان خصیبی و کتاب الهدایة الکبری»)» بر آن نوشتهاند که در فصلنامه تخصصی طلوع نشر داده شد. [۳۶۳] بحوث فی الملل و النحل، ج۸، ص: ۴۲۰، جعفر سبحانی _قم