۴- «امام صادق فرموده اما علمای شیعه ملازم شاهان شدهاند»
عدۀ زیادی از علمای شیعه بودهاند که با حکام وقت همکاری میکردند و ملازم آنان بودند ولو آن حاکم کافر و بت پرست باشد! به عنوان نمونه:
۱- محقق کرکی ملقب به «محقق الثانی» او از کسانی بود که به دعوت شاه اسماعیل صفوی از جبل عامل لبنان به ایران آمد [۵۸۶]و مذهب شیعۀ جدیدی را از نو اختراع کرد! او از کسانی است که از ابتدای ورودش تا زمانی که فوت شد، ملازم شاهان صفوی بود و تا به آن حد قدرت و نفوذ داشت که روزی شاه طهماسب خطاب به وی میگوید: «فرمانروا تو هستی و من یکی از کار گزاران تو میباشم» [۵۸٧]و از چنان ثروتی برخوردار بود که حد و حصر ندارد!
سید محسن طباطبایی فر مینویسد: «محقق کرکی در عمل، هدایایی را از شاه اسماعیل یکم قبول کرد، شاه طهماسب یکم نیز مقرّریها و املاک بسیاری را برای او در نظر گرفت. از جمله این بخششها این بود که هر سال هفتصد تومان [۵۸۸] مالیات شهرهای عراق عرب به او داده شود. از آنجا که پذیرش هدایا متضمن نوعی مشروعیت بخشی به صفویان بود، به شدت مورد اعتراض برخی از علما، به ویژه قطیفی، قرار گرفت. پیش از اینکه کرکی به سبب پذیرفتن هدایای دولت صفوی مورد چنین نکوهشی قرار گیرد، به نگارش رسالهای دربارۀ حلال بودن خراج اقدام کرده بود. این رساله «قاطعة اللجاج في تحقيق حلّ الخراج»نام دارد، در ربیع الثانی ٩۱۶ قمری نوشته شد.» [۵۸٩]
محقق کرکی در زمانی که در عراق بود، سیورغال [۵٩۰] را در اختیار داشته و از آن استفاده میکرده و سالانه هفتصد تومان به او تعلق میگرفته [۵٩۱]که مبلغ گزافی بوده است!
و همچنین کرکی در دوران شاه طهماسب تا مقام خاتمة المجتهدین رسید که این مقام بالاترین مقام دینی و اجرایی آن دوران بود!! حتی شاه طهماسب رأی او را چون رأی خودش برای مردم قرار داد به این معنی که هر چه او میگفت همه بیچون و چرا باید قبول میکردند حتی که به دستور او محراب خیلی از مساجد را خراب کرده و جهت قبله را تغییر دادند!!
شاه طهماسب، در فرمانی به سال ٩۳٩ هجری، همه را دستور داد که از احکام او پیروی کنند و به برکناری و گماردن او گردن نهند، شاه طهماسب در آن فرمان گفت:
«مقرر فرمودیم که سادات عظام و اکابر و اشراف فخام، امراء و وزراء و سایر ارکان دولت قدسی صفات، مومی الیه را مقتدا و پیشوای خود دانسته و در جمیع امور اطاعت و انقیاد به تقدیم رسانیده، آنچه امر نماید بدان مامور و آنچه نهی نماید بدان منّهی بوده. هرکس را از متصدیان امور شرعیه ممالک محروسه و عساکر منصوره، عزل نماید معزول و هر که را نصب نماید منصوب دانسته و در عزل و نصب مزبورین به سند دیگری محتاج ندانند و هر کس را عزل نماید، مادام که از جانب آن متعالی منقبت منصوب نشود، نصب نکنند.» [۵٩۲]
در حکم دیگری، شاه طهماسب مینویسد:
«واضح است که مخالفت حکم مجتهدین، که حافظان شرع سید المرسلیناند، با شرک در یک درجه است، پس هر که مخالفت حکم خاتم المجتهدین, وارث علوم سید المرسلین، نایب الائمة المعصومین، لازال کَاَسْمِه علیّاً عالیا، کند و در مقام متابعت نباشد بیشائبه، ملعون و مطرود در این آستان ملک آشیان مطرود است و به سیاسات عظیمه و تادیبات بلیغه، مؤاخذه خواهد شد.» [۵٩۳]
خلاصه «محقق کرکی» از ابتدای ورودش تا زمانی که از دنیا رفت، ملازم شاهان خونخوار صفوی بود، همان شاهانی که مقدس اردبیلی شیعی آنان را «جائر مومن» [۵٩۴]خوانده است. [۵٩۵]و محمد صادق مزینانی شیعی مینویسد:
«شاهان صفوی، بیگمان فاسد بودند و ستم پیشه و هرگز شایستگی آن که حاکم اسلامی خوانده شوند و عالمان شیعی با آنان در پیوند باشند، نداشتند.... درست است که صفویه نیز فاسدند و آدم کش و حتی به برادر و فرزند و پدر خود رحم نمیکنند؛ امّا اگر آنان را با حکومت عثمانی بسنجیم و مصلحت فرهنگ شیعه و شیعیان را در نظر بگیریم، داوری دیگری خواهیم داشت.» [۵٩۶]
توفیق سبحانی عضو شوراى علمى انجمن آثار و مفاخر فرهنگى مینویسد: «بیشتر آنان به کشتارهای دسته جمعی پرداختهاند، سرداران خود را با جمیع فرزندانشان قتل عام کردهاند، حتی مادر خود را زنده به گور کردهاند و همسر خود را مستانه به قتل رساندهاند» [۵٩٧]
خونخواری و خوی وحشیگری و برادر کشی آنان چنان مشهور و مشهود است که «آنژلیو» در مورد یکی از این شاهان، یعنی شاه اسماعیل میگوید: «بعد از نرون گمان ندارم چنین جبار خونریزی هرگز بوجود آمده باشد» [۵٩۸]
۲- حسین بن عبد الصمد حارثى، پدر شیخ بهایی؛ او در دوران صفویه زندگی میکرده و آن عصر خونخواری را درک کرده، او در دوران شاه طهماسب از سوی شاه به سمت «شیخ الاسلامی» که چیزی در حد «مرجع تقلیدی» اما از نوع کاملاً درباریش بود، منسوب شد. او ابتدا شیخ الاسلام قزوین و بعد مشهد و بعد هرات بود! و مال و منال زیادی از این راه بدست آورد.
۳- شیخ بهایی، وی از جانب شاه عباس اول منسوب به سمت شیخ الاسلامی اصفهان شد [۵٩٩]و بعد از مدتی به رتبۀ شیخ الاسلام کل کشور ارتقا پیدا کرد! و همچنین از جانب شاه عباس اول به عنوان وزیر منسوب گشت! [۶۰۰]و گاهی نیز به عنوان سفیر به دربار عثمانی فرستاده میشد! او تا به آن حد ممنون این سلاطین خونریز بود که کتاب «حبل المتین» خود را به نام «شاه طهماسب» [۶۰۱]و کتابهاى العروةالوثقى [۶۰۲]، جامع عباسى و رساله تحریم ذبایح اهل کتاب [۶۰۳]را به نام شاه عباس اول نوشته است!
خانۀ شیخ بهائی واقعاً دیدنی است هر کس که این خانه را دیده است، میداند که چه خانۀ شاهانه ایست!
۴- میر محمد باقر استرآبادی مشهور به «میرداماد» او نیز ملازم شاهان بود و یکی از درباریان به حساب میآمد و در برههای نیز سمت وزارت صفویان را دارا بود!
پدر میرداماد که داماد محقق کرکی بود، همچنین معاصران میرداماد و خصوصاً خود وی همگی از منسوبان به دربار و مورد توجه و احترام بسیارِ شاهان صفوی خصوصاً شاه عباس بودهاند و شاه با آنان مجالست و دوستی نزدیک داشته است؛ در این باره ماجرایی نقل شده است که به خوبی نشانگر نحوۀ ارتباط «میر داماد» و «شیخ بهایی» با شاه عباس است.
ماجرا بدین قرار بود: (روزی شاه عباس صفوی برای رفتن به منطقهای خوش آب و هوا سوار بر اسب میرفت مرحوم شیخ بهایی و مرحوم میرداماد نیز همراه اردوی شاه بودند -بسیار اتفاق میافتاد که آنان در سفرها همراه شاه بودند. میرداماد درشت اندام و تنومند بود به خلاف او شیخ بهایی جثهای لاغر و نحیف داشت. شاه عباس تصمیم گرفت که دوستی و صمیمیت آن دو را آزمایش کند. به همین خاطر نزد میرآمد. اسب میرداماد در عقب همراهان شاه حرکت میکرد و از وجنات آن رنج و زحمتی که به خاطر سنگینی سوار میکشید آشکار بود، حال آن که مرکب شیخ بهایی به راحتی و چالاکی حرکت میکرد گویی که میرقصید. شاه به میر گفت: «به این شیخ نگاه نمیکنید که چگونه در حرکت با اسبش بازی میکند ودر بین مردم مانند جناب شما مؤدب و متین و با وقار حرکت نمیکند؟» میرداماد در جواب شاه گفت: «ای شاه! اسب شیخ ما به خاطر خوشحالی و شعف از این که چنین کسی بر او سوار است نمیتواند در رفتن تأنی داشته باشد. آیا نمیدانی که چه کسی بر آن سوار است؟» شاه این گفتگو را پنهان داشت و پس از مدتی به شیخ بهایی نزدیک شد و به او گفت: «ای شیخ ما! آیا به آن که پشت سر ماست نگاه نمیکنی که چگونه بدن او مرکب را به زحمت انداخته و آن را به خاطر چاقی بینهایت، خسته و رنجور کرده است؟ عالم باید مانند تو مرتاض و نحیف باشد.» شیخ بهایی گفت: «ای شاه! این طور نیست بلکه خستگی ای که بر صورت اسب ظاهرشده به خاطر ناتوانی آن از حمل کردن کسی است که کوههای پابرجا، با وجود صلابتشان ازحمل او عاجز و ناتوانند») [۶۰۴]
این ماجرا نشان دهندۀ شیوۀ ملازمت شیوخ شیعی با شاهان صفوی است که حتی در سفرهایشان به نقاط خوش آب و هوا نیز با شاهان همراه بودند!
نهایت کار میر داماد چنان بود که، در سال ۱۰۴۰ ق همراه شاه صفی عازم عراق شد ولی در بین راه از دنیا رفت! [۶۰۵]
۵- ملا باقر مجلسی، مشهور به علامه مجلسی صاحب «بحار الانوار»، در سال ۱۰٩۸ با اصرار شاه سلیمان صفوى به سمت شیخ الاسلامى و در دوران شاه سلطان حسین ملاباشی اصفهان (که پایتخت بود) شد و تا پایان عمر در این سمت بود.
او از ابتدای زندگیش، با دربار رفت و آمد داشت چنانکه پدرش (محمد تقی مجلسی) نیز یک عالم درباری بود و مجلسی از زمانی که به عنوان شیخ الاسلام منسوب شد تا آخر عمرش ملازم شاه سلیمان و بعد شاه سلطان حسین بود و چنان زندگی مجلل و مرفهی داشت، که دکتر ذبیح الله صفا مینویسد: «همین عالم بزرگ که براى توشه راه آخرت از شاهدان بر ایمان خود نوشته مىگرفت [۶۰۶]بتصریح شاگرد و همکارش سید نعمة اللّه جزایرى، در زندگى داخلى با تجمل و شکوه و آراستگى بزینتهایى که در آن روزگار میسر بود، بسر مىبرد چنانکه حتى شلوارهاى زنان خدمتکار و کنیزکان او از قماشهاى گرانبهاى کشمیرى بود. (ایضا روضات الجنات، ج ۲، ص ٩۰).» [۶۰٧]
دکتر ذبیح الله صفا مینویسد: «نزدیک شدن فقیهان و متکلمان بزرگی چون: محقق کرکی، شیخ بهایی، علامه مجلسی، حاج آقا حسین خوانساری، فیض کاشانی، فیاض لاهیجی، میرداماد و... به دستگاه صفویان، سودهای فراوان را برای شیعه در پی داشت...» [۶۰۸]
آیةالله مرتضی رضوی مینویسد: «محقق کرَکى حکومت شاه طهماسب را رسماً و با سند کتبى تنفیذ نمود. رضى الدین ابن جامع الحارثى الهمدانی العاملى النجفی با آن مقام علمى بالا، سمت قضاوت را در حکومت شاه عباس، داوطلبانه پذیرفت. علماى عصر صفوى از قبیل میر داماد، شیخ بهائى و پدرش، علامه مجلسى و پدرش، شیخ حر عاملى و.. و.. همگى عملاً با دولت همکارى مىکردند.» [۶۰٩]
تا به اینجا هر چه گفتیم از علمایی بود که در دربار شاهان صفوی خون آشام بودهاند؛ اما دیگر علمای سلف شیعه نیز بودهاند که با دربار دیگر حکام در رابطه بودهاند.
شهید ثانی از عالمان و فقیهان سلف شیعه نمونههایی را یاد میکند که در دستگاه حاکمان جا داشتهاند، از جمله:
«۱- ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی، سفیر و نائب امام زمان موهوم او صاحب نفوذ و مقام در دستگاه عباسیان بود ۲- عبداللّه نجاشی، از سوی خلیفۀ عباسی به عنوان والی اهواز منسوب شد. ۳- نوح بن دراج، قاضی دستگاه هارون الرشید در شهرهای کوفه و بصره. ۴- علی بن یقطین، وزیر هارون الرشید. ۵- محمّدبن اسماعیل بزیع، از روایان موثق و شخصیتهای برجسته نزد شیعه و وزیر خلیفه عباسی» [۶۱۰].
شهید ثانی بعد از شمردن این چند تن، ادامه داده و مینویسد: «وغيرهم من أصحاب الأئمة، ومن الفقهاء مثل السيدين الأجلين المرتضى والرضي وأبيهما والخواجة نصير الدين الطوسي، والعلامة بحر العلوم جمال الدين ابن المطهر وغيرهم» [۶۱۱]
یعنی: «به غیر از آن دسته از اصحاب ائمه که شمردیم، از فقها هم هستند، مانند: سید مرتضی (ملقب به عَلَم الهدی) و سید رضی (صاحب نهج البلاغه) و پدرشان و خواجه نصیرالدین طوسی، و علامه بحر العلوم جمال الدین بن مطهر و دیگران..»
نصیر الدین طوسی به مدت ٩ سال در ملازمت هلاکو خان مغولی خونریز، ریاست و نظارت کل اوقاف تمامی ممالک مغول را به عهده گرفت و ٩ سال از ایام سلطنت فرزند هلاکو «اباقا» در همین سمت باقی بود! ابن علقمی، وزیر المستعصم بالله عباسی بود و ابن طاووس و علامه حلی و فرزندش ملقب به فخر المحققین هم در دربار مغول قرب و مقامی داشتند و همچنین شیخ مفید و شیخ طوسی نیز در ستگاه آل بویه منزلت خاصی داشتند و ایضاً شیخ «الحمولی القمی» نیز دستیار اصلی «معزّ الدوله» بود که این مقام بالاترین مقام دربار بود. [۶۱۲]علامه حلی، مالک چندین روستا در اطراف حله بوده، که از اُلجایتو پادشاه مغولی به عنوان هدیه گرفته است!! سید مرتضی نیز صاحب ۸۰ روستا بوده است!!
محقق کرکی کتابی تحت عنوان: «قاطعة اللجاج في تحقيق حلّ الخراج»نوشته و او در این کتاب گرفتن جایزه و هدیه را از سوی حاکم ولو جائر را جائز دانسته و از علمای سلف امامیه نیز چند نمونه آورده است وی در کتابش مینویسد: «سید (منظور سید مرتضی) با آن جلالت قدر و مرتبت در علوم، که عالمان در رسیدن به او نفسشان بریده شده و همه متأخران به او اقتدا کردهاند، «كان في بعض دول الجور ذاحشمة عظيمة وثروة جسيمة وصورة معجبة، وانّه قد كان له ثمانون قرية» = «در برخی از دولتهای جائر، موقعیت و ثروت شگفتی داشته و مالک هشتاد قریه بوده است. همین طور برادرش سیدرضی سه ولایت را در اختیار داشته (كان له ثلاث ولايات)و شنیده نشده است که کسی بر او اعتراض کند یا انجام حرام و مکروه و یا ترک اولایی را به او نسبت دهد. این در حالی است که برخی از کسانی که در این باره اظهار تردید میکنند، در مرتبه شاگردان و پیروان آنان نیز نیستند.
وی ادامه میدهد: اگر حال همه گذشتگان مخفی باشد، احوال خواجه نصیرالدین طوسیکه متولی املاک سلطان زمان بود، بر کسی پنهان نیست. «وأنه كان المتولي لأحوال الملك، والقائم بأعمال السلطنة»در همین دوره اخیر، علامه حلی نیز از ملازمان سلطان مبرور سلطان محمد خدابنده بوده و صاحب چندین قریه بود که از طرف سلطان به وی واگذار شده بود. اگر بخواهیم از این موارد شمارش کنیم، فراوان میشود. همین مطالب را در باره عبدالله بنعباس و عبدالله بنجعفر نیز میتوان گفت: (ولو شئت أن أحكي عن أحوال عبد الله بن عباس وعبد الله بن جعفر)» [۶۱۳].
ماجد بن فلاح شیبانی نیز رسالهای با عنوان «الرساله فی حل الخراج» نگاشته و در آن گرفتن جایزه از حاکم را جائز دانسته و گفته کسانی چون شهید ثانی و فاضل مقداد و کرکی که در زمان خود علمای بیمانند بودند، به حلیت گرفتن هدیه و جائزه از حاکم معتقد بودهاند! و در نهایت مینویسد: «و قد دلّت الاحاديث والفتاوي والاجماع علي انّ مايأخذه الجائر جائز لنا تناوله من يده» [۶۱۴]
تا به اینجا به اندازۀ کافی از علمای شیعه نام بردیم که با دربار و با شاهان در رابطه بودهاند و از آنان هدیههایی به اندازۀ ۸۰ روستا!! دریافت میکردهاند و ثابت شد که علمای شیعه نیز ملازم شاهان شدهاند؛ حال بپردازیم به تفصیل مسالۀ پنجم.
[۵۸۶] اما در دوران شاه اسماعیل مدت طویلی در ایران نماند بلکه هجرت اصلی او در دوران شاه طهماسب بود و تغییراتی که او ایجاد کرد در دوران شاه طهماسب بود. [۵۸٧] تاریخ جهان آرا، ص۲۸۵،غفّاری قزوینی؛ متن: «جناب شما اولى مىباشید به ملک و سلطنت، زیرا که شما نایب امام÷مىباشید و من از عمّال شما مىباشم، و آن جناب در نزد سلطان مرتبه عظیمه پیدا کرد.» منتهى الآمال، شیخ عباس قمى،ج۳،ص:۱۵٧۰ [۵۸۸] چیزی حدود ۲۲۰ میلیون تومان امروزی (۱۳٩۰ش) [۵۸٩] مقالۀ «پیامدهای دولت صفوی برای فقه سیاسی شیعه» فصلنامه علمی پژوهشی علوم سیاسی؛ صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج۱، ص: ۱۶۶، رسول جعفریان [۵٩۰] سیورغال: عواید زمینی که به جای حقوق یا مستمری از طرف حکومت به اشخاص میبخشیدند. [۵٩۱] ریاض العلماء، ج ۳، ص ۴۴۱، افندی _مشهد [۵٩۲] روضات الجنات فی احوال العلماء والسّادات ج۴ ص۳۶۴، میرزا محمّد باقر خوانساری، اسماعیلیان_ قم. [۵٩۳] روضات الجنات ج۴ ص ۳۶۲ – ۳۶۳،میرزا محمّد باقر خوانساری _ قم. [۵٩۴] منظور «شیعیان ستمکار» است. [۵٩۵] مجمع الفائده والبرهان، ج۸ ص ۶۸، مقدس اردبیلی؛ انتشارات اسلامی، وابسته به جامعه مدرسین [۵٩۶] حوزه - مرداد و شهریور ۱۳٧۵، شماره ٧۵، محمد صادق مزینانی [۵٩٧] ایران در زمان شاهصفى و شاهعباس دوم، پیشگفتار توفیق سبحانی، ص: ٧، اثر: واله قزوینی _ تهران،ط۲ [۵٩۸] تاریخ ادبیات ایران ج۴،باب: «شاه اسماعیل مذهب شیعه را جبرا در تبریز رواج میدهد»، ادوارد براون [۵٩٩] تاریخ عالم آراى عباسى (فارسی)، ج ۱، ص ۱۵۶، اسکندر بیگ منشی؛ امیر کبیر_تهران،ط۳ (در بعضی چاپها ج۱ ص۱۵۴) [۶۰۰] مفاخر اسلام، ج ۸، ص ۲۵۶. [۶۰۱] وقایع السنین (فارسی)، ص ۵۰۴، سید عبد الحسین خاتون آبادى _کتابفروشی اسلامیه_تهران [۶۰۲] العروة الوثقى، مقدمه کتاب، شیخ بهائی [۶۰۳] رسالة تحریم ذبایح اهل کتاب، ص ۱، ۲ [۶۰۴] «روضات الجنات، ج ۲، ص ۶۶ محمد باقر موسوی خوانساری، کتابفروشی اسماعیلیان؛» «فوائدالرضویه، ص ۴۲۳» و «التعليقة على أصول الکافی (میرداماد)، المقدمة، ص: ۱۳، محقق: مهدی رجائی؛ نشر خیام _قم،ط۱) [۶۰۵] شرح حال و آراء فلسفی ملاصدرا ص ۵؛ جلال الدین آشتیانی، چاپخانه خراسان؛؛ فوائدالرضویه، ص ۴۱٩، شیخ عباس قمی، کتابخانه مرکزی. [۶۰۶] ذبیح الله صفا: «از جمله کارهاى جالب ملا محمد باقر مجلسى یکى اینست که سفارش کرده بود تا هرکس که مىمرد کسانش چهل امضاء از شاهدان روى کفن آن مرده جمع مىکردند.» [۶۰٧] تاریخ ادبیات در ایران، (پاورقی) ج۵بخش۱، ص ۱۸۲، دکتر ذبیح الله صفا؛انتشارات فردوس _تهران،ط۸... و همچنین در کتاب روضات الجنات ج۲ ص ۱۲۲ نسخۀ خطی موجود در کتابخانۀ تورنتو چنین آمده است: «وكنت قد رأيت منه في هذه المدة آثار العظمة والجلال، والتزين بأنواع ما يكون في الدنيا من أثواب التجمل بالحلال، حتى ظهر لي أن سراويل جواريه وإمائه الموكلات بأمر مطابخه كانت من أقمشة وبر قشمير، فوقع منه في صدري شئ، وضاق خلقي من كثرة عكوف مثله على هذه الدنيا، واعتنائه الكثير بشأن ما زهد فيه أئمة الهدى†.» و همچنین ر. ک: بحار الانوار مجلسی ج۱۰۲ ص ۱۵۳ _بیروت [۶۰۸] تاریخ ادبیات در ایران، ج۵، بخش ۱،ص ۲۶۱ - ۲٧۰ (نقل به مضمون) [۶۰٩] جامع الشتات فی أجویة السؤالات (للمیرزا القمی)، ج۲، ص: ۱۲۶؛ محقق و محشی:مرتضی رضوی؛ موسسه کیهان _تهران،ط۱ [۶۱۰] منیة المرید، شهید ثانی ص ۱۶۴، تحقیق رضا مختاری، مکتب الإعلام الإسلامی [۶۱۱] منیة المرید، شهید ثانی ص ۱۶۴ [۶۱۲] در مورد «ابو علی احمد بن موسی حمولی قمی» نگا: مکتب در فرایند تکامل (فارسی) پاورقی ص ۲٩۵، سید حسین مدرسی طباطبایی؛ نشر کویر _تهران،ط۸ [۶۱۳] قاطعة اللجاج فی تحقیق حلّ الخراج (مشهور به الخراجیات) ص ۸۵ – ۸۶، محقق کرکی _قم؛ و: صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج۱، ص: ۱٧۰، رسول جعفریان [۶۱۴] رسالة فی الخراج ص ۱٧، ماجد بن فلاح شیبانی _قم؛ صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج۱، ص: ۱۸۲، رسول جعفریان