شیوۀ ما در نقد شبهات:
شیوۀ نقد شبهات بچگانۀ شیعیان به شیوۀ خود آنها خواهد بود (البته شرافتمندانه نه با کید و مکر) بقول مولانا:
چون که با کودک سر و کارت فتاد
پس زبان کودکی باید نهاد
شاید بگویید: غالب شبهات شیعه در این باب از اقوال علمای شماست، آیا گفتار علمای شما کودکانه است؟؟ میگوییم: اگر نظر یکی از علمای ما را از ابتدا تا انتها قبول میداشتند که درخت تشیع را باید از ریشه در میآوردند!! بلکه اینگونه نیست، کتب و مقالاتی که در این مورد نوشتهاند، چهار خطش از قول آلوسی و دو خط از ابن حجر، چهار خط و دو کلمه دیگر هم از رشید رضا!!! اگر تمام گفتههای یکی از این بزرگان را به صورت کامل قبول داشتند که دیگر مسالهای نبود، بلکه شبهه سازان چرخ گلدوزی خود را وسط میدان بحث آورده و با آن چرخ قسمتی از سخنان ابن حجر که به نفع اوست را به قسمتی از سخنان آلوسی میدوزد و در نهایت یک روایت از صحیح بخاری را نیز به عنوان زینت به آن وصل میکند و قرص و محکم نشسته و میگوید: این است بحث علمی و این است منهج عالمانه!!!
اما این نوشتاری که پیش رو دارید، ابتدا جوابی است به کتاب «صاحب الغار ابوبکر أم رجل آخر؟» [۱۳]از نجاح طائی شیعی و همچنین جوابی است به مقالهای ۱۴٧ صفحهای از سایت ولیعصر و همچنین شبهات و ایراداتی که گذشتگان شیعه چون شیخ مفید و طبرسی و نور الله شوشتری و دیگران مطرح کردهاند.
سعی نویسنده بر آن بوده که به ساده ترین شیوه، نگارش کند و چنان ننویسد که فقط کسانی با ضریب هوشی نیوتون! بتوانند آن را بفهمند و از کلمات دهان پر کنی که اکثر عوام معنای آن را نمیدانند استفاده نشده چرا که خواستیم این نوشته، هم برای عوام گیرا باشد و هم برای علما مفید واقع گردد پس این سخن «ویتگنشتاین» فیلسوف اتریشی را پذیرفتیم که میگوید: «اگر کسی سخنی را پیچیده گفت، باید دانست که او خود آن را نفهمیده، زیرا هر که سخنی را خوب بفهمد میتواند آن را به سادگی بیان کند» و به همین منظور از اسلوبی قرآنی نیز کمک گرفتیم و آن اسلوب، استفاده از مثال بود [۱۴]، و شما در این کتاب مثالهای زیادی خواهید خواند که برای بهتر فهمیدن موضوع مطرح شده است، امید است که مفید واقع شود. وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ.
[۱۳] قسمتی از کتاب مذکور که مورد بحث ماست. [۱۴] ﴿وَلَقَدۡ ضَرَبۡنَا لِلنَّاسِ فِي هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ مِن كُلِّ مَثَلٖ لَّعَلَّهُمۡ يَتَذَكَّرُونَ ٢٧﴾[الزمر: ۲٧] «و در این قرآن از هر گونه مثلى براى مردم آوردیم باشد که آنان پندگیرند.»