قزوینی: زهری، عضو گروه جعل حدیث بنی امیه بود!!
قزوینی: «زهرى از کسانى است که در دربار بنى امیه، عضو گروه جعل حدیث بوده است؛ چنانچه ابن عساکر، از عالمان بزرگ اهل سنت در کتاب تاریخ مدینه دمشق مىنویسد:
جعفر بن ابراهیم جعفرى مىگوید: در حال شنیدن حدیث از زهرى بودم، ناگهان زن کهن سالى آمده و گفت: اى جعفرى از زهرى حدیث نقل نکن. چون به بنى امیه گرایش یافته و جوائزشان را دریافت کرده است! گفتم: این زن کیست؟ زهرى گفت: خواهر من است و خرفت ـ دیوانه ـ شده است.
آن زن در پاسخ گفت: تو خرفت ـ دیوانه ـ شدهاى؛ زیرا که فضائل آل محمد را کتمان و پنهان مىکنى!.»
جواب:
اولاً: اینکه حکام بنی امیه اشخاصی را اجیر میکرده و به آنها پول میدادهاند تا روایت بسازند از جمله دروغهای شاخدار روافض و بعضی از معتزله چون اسکافی است، بلکه در طول تاریخ، دروغگوترین کسانی که به جعل حدیث کمر بسته بودند، همین رافضیان بودهاند، و برای اثبات این امر کافی است که شخص عاقل، معتبرترین کتاب شیعیان یعنی الکافی را ورق بزند تا ببیند که چگونه در هر چند صفحه از آن کتاب، ائمۀ شیعه شق القمر و بالاتر از شق القمر میکنند!
ثانیاً: در هیچ جای روایت بالا گفته نشده که امام زهری جاعل حدیث بوده است و نمیدانم که جناب قزوینی سواد ندارد که متن را به خوبی بخواند یا عقلش چلاق است که نمیفهمد، روایت در چه مورد سخن میگوید!
اما در مورد روایت، این روایت هم سنداً و هم متناً دارای اشکال است، ابتدا سند آن را بررسی کنیم.
سسله رجال این روایت بدین ترتیب است: «أَخْبَرَنَا أَبُو الْقَاسِمِ زَاهِرُ بْنُ طَاهِرٍ، أنا أَبُو سَعْدٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، أنا السَّيِّدُ أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ، نا سُلَيْمَانُ بْنُ أَحْمَدَ الْحَافِظُ، نا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْحَاقَ الْحَافِظُ، نا إِسْمَاعِيلُ بْنُ أَبِي أُوَيْسٍ، نا جَعْفَرُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ الْجَعْفَرِيُّ، قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ الزُّهْرِيِّ...».
در این بین چند اشکال وجود دارد.
۱- اسماعیل بن ابی اویس، او از رجال بخاری است و توثیقات اندکی در مورد او آمده اما اکثر علما او را ضعیف [۵۰۱]و مختلط [۵۰۲]و بعضاً کذاب و جعال [۵۰۳]دانستهاند. (رجوع شود به شرح حال او در تهذیب الکمال للمزی و تهذیب التهذیب لابن حجر)
۲- جعفر بن ابراهیم جعفری که مجهول الحال است! (فقط یحیی بن ابی طی او را شیعه میداند!!)
خود رقیه بنت مسلم (خواهر زهری) مجهول الحال است و این جعفر بن ابراهیم مجهول الحال (در موضعی دیگر) از همین رقیه بنت مسلم مجهول الحال روایت نقل کرده است!!
۳- اشکال دیگر این روایت این است که سلیمان بن احمد متوفای سال ۳۶۰ است او از محمد بن اسحاق نقل میکند و محمد بن اسحاق متوفای ۲۳۶ است؛ و حتی اگر فرض کنیم سلیمان بن احمد روز وفات محمد بن اسحاق به دنیا آمده باید سنش را در وقت فوت ۱۲۴ سال فرض کنیم!!! که بسیار بعید است و اگر بعید هم نباشد، نوزاد ۱ ساله که نمیتواند روایت نقل کند، حداقل ۲۰ سالش باید باشد و اگر بخواهیم او را در زمان فوت محمد بن اسحاق ۲۰ ساله فرض کنیم سنش را به وقت فوت باید ۱۴۴ ساله فرض کنیم که این دیگر بعید اندر بعید است.
تا اینجا فهمیدیم که این روایت از لحاظ سند سراسر اشکال است، اما از لحاظ متن:
در کل، در این روایت جعلی، دو نکته آمده است.
۱- امام زهری در دربار بنی امیه بود ۲. امام زهری فضائل آل محمد را کتمان میکرد.
در مورد بند ۱ عرض میشود: بله امام زهری در دربار بعضی حکام اموی رفت و آمد داشت، اما آیا این جرم است؟ اگر جرم است برای ائمه و علمای شیعه هم هست چرا که آنان نیز در دربار بعضی حکام ظالم رفت و آمد داشتهاند [۵۰۴]، به زبانی دیگر: «این گناهی است که در شهر شما هم میکنند!» اما امام زهری شخصی نبود که خود را بازیچۀ دست حکام کند و به قول رافضی (که همه را به کیش خود پندارد) برای پول حدیث جعل کند و فتوا دهد!
در کتب فریقین آمده است و شیخ محمد جواد خمینى شیعی مینویسد: «زهرى بر وزن (قفلى) مىگوید: من نزد ولید بن عبد الملک بودم. ولید به من گفت: آیا مقصود از (الَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ)که ترجمه شد: على است؟ گفتم: نه! زیرا سعید بن مسیب و عروة بن زبیر و علقمة بن وقاص و عبد اللّه بن عتبة بن مسعود عموما براى من گفتند: ما از عایشه شنیدیم که مىگفت: مقصود از (الَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ)عبد اللّه بن ابى بر وزن (رقیه) بود. ۲- سلیمان بن یسار مىگوید: من نزد هشام بن عبد الملک بودم که زهرى وارد شد. هشام به وى گفت: یا بن شهاب! منظور از (الَّذِی تَوَلَّى کبْرَهُ) کیست؟ گفت: عبد اللّه بن ابى است. هشام گفت: دروغ گفتى. بلکه منظور: علی بن أبی طالب مىباشد. زهرى گفت: اى بىپدر! آیا من دروغ مىگویم!؟ به خدا سوگند که اگر منادى از آسمان ندا کند. خدا دروغ را حلال کرده باز هم من دروغ نگفته و نخواهم گفت: زیرا: عروه، و سعید، و عبد اللّه. و علقمه براى من نقل کردند که عایشه مىگفت: منظور از (الَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ)عبد اللّه بن ابى است.» [۵۰۵]
از این دو روایت اینگونه استفاده میشود که:
۱- امام زُهری هر چند در دربار بنی امیه رفت و آمد داشته اما خود را به آنان نفروخته بود و نفس خود را خار نکرده بود.
۲- اگر امام زهری جاعل حدیث بود یا اینکه به دلخواه حکام فتوا میداد، غیر ممکن بود که در این مورد با حاکم وقت مخالفت کند، آن هم به آن طرز و به آن شدت!
۳- اگر امام زهری دشمن حضرت علی و فرزندان ایشان بود، به جای اینکه با حاکم مخالفت کند، باید آن را تأیید میکرد نه تکذیب؛ اینجا سخن امام اوزاعی/راست میآید که فرمود: «ما ادهن ابن شهاب قط لملك دخل علیه» [۵۰۶]= «ابن شهاب هرگز با هیچ پادشاهی که به دربار وی وارد میشد مداهنه و سازش نکرد»
پس تا به اینجا فهمیدیم که امام زهری بر خلاف اشخاصی چون «محقق کرکی» و «مجلسی» و «نصیر الدین طوسی» و دیگر علمای درباری شیعه که دین را به دنیا فروختهاند، دین فروش و بازیچۀ حکام نبود.
اما ایراد دوم این بود که، امام زُهری فضائل آل بیت را کتمان میکند، اما آیا واقعاً چنین است؟
چنانکه در صفحات گذشته، ازقول علمای شیعه آوردیم او به کثرت از امام سجاد÷تعریف میکرده و فضایل او را نشر داده تا جایی که لقب «زین العابدین» را او به امام سجاد داده است!
دکتر سید حسین محمد جعفری میگوید: «فقیه بزرگ و محدّث گرانقدر دیگر زمان، الزهرى یار نزدیک و ستایشگر زین العابدین÷ بود. زهرى، نام پرافتخار زین العابدین÷ (زینت پرهیزگاران) را بخاطر عبادت فوق العاده زیاد آن حضرت بدو داد» [۵۰٧]
از گفتۀ «دکتر سید حسین» که از علمای شیعی است چند نکته اخذ میشود:
۱- «امام زُهری فقیه و محدثی گرانقدر است» و اگر امام زُهری جاعل حدیث بود این عالم شیعی، به هیچ وجه او را بزرگ و گرانقدر معرفی نمیکرد!
۲- «زهری یار نزدیک امام سجاد است» ولی قزوینی او را دشمن اهل بیت میداند!!
۳- «امام زُهری ستایشگر امام سجاد است» ولی در روایت جعلی که قزوینی نقل کرد، امام زهری متهم به کتمان فضائل اهل بیت شده بود ولی دیدیم که این عالم شیعی، امام زهری را ستایشگر امام سجاد میداند.
۴- امام زهری نه تنها ستایشگر امام سجاد است بلکه لقب «زین العابدین» را نیز او به امام سجاد داده است!
همین اندازه کافی است تا ثابت شود که ادعای قزوینی در مورد دشمنی امام زُهری با اهل بیت و همچنین کتمان فضائل آل بیت و همچنین جاعل بودن امام زُهری، باطل گردد؛ اما برای اتمام حجت ببینیم جناب قزوینی دیگر چه ایرادی گرفته است!
قزوینی: «ابن حجر در ترجمه اعمش مىگوید:
حاکم (نیشابوری) از ابن معین نقل کرده است که: بهترین سند این است که اعمش از ابراهیم، از علقمه و او از عبد الله نقل کند. شخصى از او پرسید: اعمش مثل زهرى است؟ ابن معین گفت: بیزازم از این که اعمش مثل زهرى باشد؛ چرا که زهرى دنبال مال دنیا و گرفتن جایزه بود و براى بنى امیه کار مىکرد؛ اما اعمش فقیر و صبور بود و از فرمانروایان دورى مىکرد، اهل ورع و عالم به قرآن بود.
و همچنین ذهبى در سیر اعلام النبلاء مىنویسد:
«كان رحمه الله محتشما جليلا بزي الأجناد له صورة كبيرة في دولة بني أمية».
زهرى، داراى مال و ثروت زیادى بود و در حکومت بنى امیه اسم و رسمى داشت.»
جواب:
سلسله رجال این روایت بدین شکل است: «الْحُسَيْنُ بْنُ عبداللَّه الصَّيْرَفِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ حَمَّادٍ الدُّورِيُّ، بِحَلَبٍ، قَالَ: أَخْبَرَنِي أَحْمَدُ بْنُ الْقَاسِمِ بْنِ نَصْرِ بْنِ دُوسْتٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا حَجَّاجُ بْنُ الشَّاعِرِ، قَالَ: اجْتَمَعَ أَحْمَدُ بْنُ حَنْبَلَ...»
در این بین: «الْحُسَيْنُ بْنُ عبداللَّه الصَّيْرَفِيُّ»مجهول است، در کتب تراجم ذکری از او نیست و جالب این است که به غیر از این روایت، هیچ روایت دیگری را نقل نکرده، و جالبتر این است که او نیز از شخصی به نام «مُحَمَّدُ بْنُ حَمَّادٍ الدُّورِی» روایت کرده که او نیز مجهول است و به جز این روایت هیچ روایتی نیست که او جزء سلسله رجالش باشد!!
راوی بعدی «أَحْمَدُ بْنُ الْقَاسِمِ بْنِ نَصْرِ بْنِ دُوسْت»میباشد که چنانکه در تاریخ بغداد [۵۰۸]آمده: شخصیتی مورد اعتماد است اما در بین کسانی که از او روایت کردهاند شخصی به نام «محمد بن حمدان» وجود ندارد؛ اصولاً ایشان از راویان قلیل الروایه هستند و فقط ۳ نفر از او روایت نقل کردهاند که همانطور که گفته شد، «محمد بن حماد» جزء آن ۳ نفر نیست.
به این ترتیب این روایت از ارزش میافتد و فاقد ارزش علمی است، اما اینکه در این روایت جعلی از قول ابن معین/گفته شده که امام زُهری دنبال مال دنیا و گرفتن جایزه از بنی امیه بوده است.
این گفته (هر چند فاقد ارزش علمی است) از چند حالت خارج نیست.
۱- «امام زُهری برای ارضاع هوسهای حکام حدیث جعل میکرده و در عوض پول و مال دریافت میکرده» که چنانچه قبلاً گذشت این ادعا کاملاً باطل و خلاف اتفاق اهل سنت بر ثقه و امام بودن، امام زهری است، چنانکه حافظ ابن حجر عسقلانی و بدر الدین العینى در مورد امام زهری مینویسند: «الفقيه الحافظ، متفق على جلالته وإتقانه» [۵۰٩]
۲- «امام زُهری احادیث صحیح را نقل میکرده و بنا بر قرآن و سنت فتوا میداده به همین دلیل به او جایزه میدادند و او نیز قبول میکرده» که هر چند اینکه امام زهری از حکام بنی امیه جایزه دریافت کرده باشد، ثابت نیست، اما بالفرض که صحیح باشد این چیز عجیبی نیست چرا که ائمۀ بزرگوار شیعه نیز چنین میکردهاند.
[۵۰۱] قال معاوية بن صالح، عن يحيى: أبو أويس وابنه ضعيفان.... وقال النسائى: ضعيف. وقال فى موضع آخر: ليس بثقة.... وقال الدارقطنى: لا أختاره فى الصحيح. [۵۰۲] و قال إبراهيم بن عبد الله بن الجنيد، عن يحيى: مخلط، يكذب، ليس بشىء.... وقال أبو حاتم: محلة الصدق، وكان مغفلا... [۵۰۳] و قال الدولابى فى «الضعفاء »: سمعت النضر بن سلمة المروزى يقول: ابن أبى أويس كذاب، كان يحدث عن مالك بمسائل ابن وهب.... وقال ابن حزم فى «المحلى»: قال أبو الفتح الأزدى: حدثنى سيف بن محمد أن ابن أبى أويس كان يضع الحديث... وقال إبراهيم بن عبد الله بن الجنيد، عن يحيى: مخلط، يكذب، ليس بشىء [۵۰۴] تفصیل این بند، خواهد آمد. [۵۰۵] تفسیر آسان (فارسی)، ج۱۴، ص: ۳٩ ، محمد جواد نجفى خمینى؛ تهران؛ الإمام الصادق و المذاهب الأربعة ج۴ ص ۳۱٩، شیخ اسد حیدر شیعی _ بیروت؛ الصحیح من السیرة النبی الأعظم، مرتضى العاملی،ج۱۲،ص:۲٧۶ _قم؛ و در کتب اهل سنت: تاریخ الإسلام، الذهبی،ج۸،ص: ۲۴۵ – ۲۴۶ _ بیروت؛ تاریخ دمشق ابن عساکر ج ۵۵ ص ۳٧۱ _دار الفکر _ بیروت؛ در الدر المنثور سیوطی، ج۵، ص: ۳۳ _قم؛ روح المعانی آلوسی ج٩، ص: ۳۱۳ _ بیروت؛ فتح القدیر شوکانی، ج۴، ص: ۱۸ – ۱٩ _ بیروت و... (فَقَالَ: يَا ابْنَ شِهَابٍ مَنِ الَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ؟ فَقَالَ: ابْنُ أُبَيٍّ. قَالَ: كَذَبْتَ هُوَ عَلِيٌّ. قَالَ: أَنَا أَكْذِبُ؟ لا أبالك، وَاللَّهِ لَوْ نَادَى مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَلَّ الْكَذِبَ مَا كَذَبْتُ، حَدَّثَنِي عُرْوَةُ وَسَعِيدٌ وَعبداللَّه وَعَلْقَمَةُ عَنْ عَائِشَةَ أَنَّ الَّذِي تَوَلَّى كِبْرُهُ عبداللَّه بْنُ أُبَيٍّ) [۵۰۶] تاریخ دمشق ابن عساکر ج ۵۵ ص ۳٧۰ _دار الفکر _ بیروت [۵۰٧] تشیع در مسیر تاریخ ص۲۸٧، دکتر سید حسین محمّد جعفرى، مترجم: دکتر سید محمد تقى آیت اللهى؛ تهران،ط۱۱ [۵۰۸] تاریخ بغداد ج۵ ص۵٧۶ رقم۲۴۶۱، خطیب بغدادی، دار الغرب الإسلامی _ بیروت [۵۰٩] تقریب التهذیب لابن حجر عسقلانی ج۲ ص۱۱۳ _بیروت؛ مغانى الأخیار ج۳ ص۵۵۱ رقم ۵۴۸، بدر الدین العینى