شیعیانی که اعتراف به فضیلت بودن آیۀ غار برای یار غار کردهاند
۱- ابوالفضل بهرام پور، از مفسرین شیعه، مینویسد:
«در تفسیر این آیه با توجه به همراهی ابوبکر با پیامبر جدر اینکه آیا این فضیلت است یا نه، میان مفسران شیعه و سنی اختلاف است. عدهای مانند فخر رازی راه افراط رفته و کوشیدهاند که دوازده فضیلت برای ابوبکر از آیه کریمه بیرون بیاورند. ﴿فَأَنزَلَ ٱللَّهُ سَكِينَتَهُۥ عَلَيۡهِ وَأَيَّدَهُۥ بِجُنُودٖ لَّمۡ تَرَوۡهَا﴾و از آن طرف عدهای بر اساس این آیه علیه ابوبکر به مذمت پرداخته و آن را نشانه عدم فضیلت او دانستهاند. اما گذشته از اینکه در فضیلت بودن همراهی پیامبر اکرم ججای تردید نیست...» [۱۰۴۱]
وی در ادامه مینویسد: «بسیاری از صحابه پیامبر جدر حدّ خوددارای فضایلی بودند و لزومی ندارد و صحیح هم نیست که فضیلت بودن همراهی پیامبر جرا از «یار غار» او انکار کنیم، بلکه باید گفت همه سخن در این است که برای اثبات امامت بعد از پیامبر جنص صریح از جانب پیامبر جلازم است..» [۱۰۴۲]
و کمی جلوتر مینویسد: «حق این است که ما نباید یار غار رسول خدا بودن را فضیلت ندانیم» [۱۰۴۳]
۲- شیخ عبدالجلیل قزوینی رازی ابتدا سخن، عالم سنی را به این شکل نقل کرده: «بعد از خطبه گفته است که: «پس بر سبیل اختصار بدان اى برادر که این مجموعهایست اندرو شرح بعضى از فضایح و قبایح رافضیان، ابتدا کرده شد بنام خداى بىهمتاو ثنا و درود بر رسولان خدا، خاصّه بر محمّد مصطفى سید انبیا ج، و ثنا بر خلفاء راشدین أبو بكر الصّدّيق التّقيّ صاحب الغار ومعدن الوقار، وسيّد المهاجرين والانصار، وعمر الفاروق النّقيّ ناصر الانصار، وعثمان ذي النّورين الزكّيّ الشّهيد في الدّار، وعليّ المرتضى الوفىّ قاتل الكفّار والكرّار غير الفرّار، امام الابرارش». [۱۰۴۴]
سپس شیخ عبدالجلیل قزوینی مینویسد: «امّا ثنا بر خلفا؛ بر آن انکارى نیست بزرگان دیناند از مهاجر و انصار والسّابقون الاوّلون من المهاجرين والأنصار والّذين اتّبعوهم باحسان رضي اللّه عنهم» [۱۰۴۵]
۳- کاشفی سبزواری چنانکه قبلاً از او نقل کردهایم، گفته است: «و صدیق رض میگفت یا رسول اللّه اگر یکى ازین مشرکان در زیر قدم خود نگاه کند هر آئینه ما را بیند خواجه کائنات علیه افضل الصّلوات و التسلیمات فرمود که «ما ظنك باثنين اللّه ثالثهما»یکى از دلائل و براهین افضلیت صدیق رض این حدیث و این صحبت و یارى است و حق سبحانه ازین حال خبر میدهد.» [۱۰۴۶]
۴- حسن مصطفوی مینویسد: «و از این آیه کریمه فهمیده مىشود که: ابوبکر صدّیق در رفتن بسوى جبل ثور و غار همراه پیغمبر خدا بوده، و هیچگونه از خصوصیات و مدح و ذمّ او سخنى گفته نشده است، تنها اشاره مىشود به محزون شدن و اضطراب او در غار که رسول او را أمر به صبر و سکوت ﴿لَا تَحۡزَنۡ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَاۖ﴾مىفرماید. البتّه این خطاب در اینمورد، آنهم در حضور رسول خدا که خود مقصود و هدف منتهى و بزرگترین سعادت انسان و مهمّترین موفّقیت است: اگر کشف از خلاف نکند، تا حدودى دلالت مىکند به ضعف و تزلزل که با مقام ایمان کامل وفق نمىدهد. و در عین حال یارى و همراهى او با پیغمبر خدا، مورد تقدیر و تجلیل است» [۱۰۴٧]
۵- امینی، صاحب الغدیر مینویسد: «فصاحب النبيّ الأعظم في الغار، والمهاجر الوحيد معه في الرعيل الأوّل من المهاجرين السابقين يهمّنا إكباره وإعظامه، ويُعَدُّ من الجنايات الفاحشة بخس حقّه، والتقصير في تحديد نفسيّاته، والخروج عن قضاء العدل فيها، والنزول على حكم العاطفة.» [۱۰۴۸]
یعنی: «- یار غار پیامبر بزرگ و یگانه کس از نخستین گروه پیشگامان که در کوچیدن به مدینه همراه او رفته است باید وى را بزرگ و ارجمند بداریم و تبهکارى آشکارى است که آن چه را به راستى از وى است از او دریغ ورزیم و در مرزبندى سرمایه روانىاش کوتاهى کرده داورى دادگرانهاى ننمائیم و فرمانبردار گرایشهاى خویش گردیم.» [۱۰۴٩]
۶- نجاح طائی، که نامش در این مبحث نا آشنا نیست، بارها بار اعتراف میکند که این آیه برای مصداقش، که ما ثابت کردیم آن مصداق ابوبکر است، فضیلت است، نه تنها اعتراف میکند بلکه هوار میکشد و داد میزند!!
او بعد از اینکه به خیال خودش ثابت کرد، ابن اریقط یار غار بوده نه ابوبکر؛ مینویسد:
«رسول خدا جدر غار تنها بود و راهنماى وى عبدالله بن أریقط بن بکر گاهى به او سر مىزد، و زمانى که هردو در غار بودند، کفّار به طرف آنان آمدند.
بنابراین مصاحب رسول خدا جدر غار و جانفشانى کننده در راه اسلام و کسى که دوبار براى هجرت بین مکه و مدینه به سفر پرداخت، و در هردو سفر به کامیابى درخشانى دست یافت، و براى دین وفادارى وافر خود را به اثبات رساند، همین عبدالله بن أریقط بن بکر بود، لکن بخاطر خواستههاى احزاب قریش که فضائل وى را به نفع أبوبکر سرقت کرد ناشناس باقى ماند.»
دقت کردید که چه گفت؟؟ میتوانید دوباره بخوانید، او میگوید: آن شخصی که در غار با نبی همراه بوده، جانفشانی کرده!! برای دین وفاداری وافر نشان داده!!و چون ما از قول ائمۀ شیعه و اجماع علمای شیعه ثابت کردیم که ابوبکر در غار بوده نه ابن اریقط، یعنی ثابت کردهایم که ابوبکر جانفشانی کرده، یعنی ثابت کردهایم که او برای دین وفاداری وافر نشان داده!! و این یعنی مشتی بر کلۀ کسانی که همیشه در حال خود زنی و در سر و مغز خود کوبیدن هستند و احیاناً، این بر سر و مغز خود کوبیدن باعث شده که عقلشان تکان بخورد و فضیلت واضح یار غار را نبینند!! و شکر خدایی را که چنین اهل باطل را رسوا میکند!
نجاح طائی دست بردار نیست و مینویسد: «و علّت جعل این حدیث آن بود که مىخواستند نقش عظیم عبدالله بن أریقط بن بکر را در ماجراى غار مخفى نمایند. همان شخصى که خداوند عزّوجل وى را به عنوان رحمت بر رسول خویش فرستاد، تا در کارها یاریش کند، و همراه و مصاحبش گردد.»
خواندید؟ میگوید: آنکه در غار بوده از جانب خدا به عنوان رحمتی برای رسول خدا بوده!! و ما هم ثابت کردیم که آن شخص ابوبکر صدیق بوده است!!
باز هم نجاح طائی مینویسد:
«در روزى که به مصاحب و همراه خود فرمود: ﴿لَا تَحۡزَنۡ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَاۖ﴾» یعنى محزون مباش زیرا خداوند با ماست.
بلکه مىشود رسول خدا جاین سخن را به مصاحب خود عبدالله بن أریقط بن بکر بدون آنکه هجوم قریش بر غار تحقّق یابد فرموده باشد، زیرا در هر لحظه اى از لحظات روزهائى که در غار بسر مىبردند، و روزهائى که در حال هجرت مبارک بودند، توقّع هجوم گردنکشان قریش را بر خود داشتند.
و طبیعى است پیامبر جبراى آرام کردن وى و نازل نمودن تسکین بر قلب او بفرماید ﴿لَا تَحۡزَنۡ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَاۖ﴾یعنى اندوهگین مباش زیرا خدا با ماست.»
تعجب نمیکنید که چرا نجاح با آن منش صفویش، ﴿لَا تَحۡزَنۡ﴾را بر اثر ضعف ایمان نمیداند؟ انصافاً تعجب نمیکنید؟؟ میدانید دلیل سخنش چیست؟ دلیلش تنها این است که او میخواهد برای شخصی غیر از ابوبکر فضیلتی را اثبات کند، حال مهم نیست که با شیخ مفید و طوسی و کراجکی هم مخالفت کند؛ اما اگر همین الان جلو نجاح بایستیم و برای او ثابت کنیم که یار غار ابوبکر بوده و ائمه این را گفتهاند و طبق مذهب شیعه رد سخن ائمه مساوی با کفر است و در نهایت «نجاح» را مجبور کنیم که قبول کند ابوبکر در غار بوده؛ بلافاصله، صد و هشتاد در جه تغییر جهت میدهد و این بار میگوید: خب باشد! ابوبکر که برای پیامبر رحمت نبود!! زحمت بود!! در غار، یار نبود بلکه مار بود! در آن غار نگران شد و اصلاً، به وعدۀ خدا ایمان نداشت، و میگوید و میگوید و باز هم میگوید، چرا؟؟ چونکه برای دیگران آری!! و برای ابوبکر، نه!!
نجاح طائی باز هم مینویسد: «رسول خدا جاعتراف به همراهى أبوبکر در غار نکردند زیرا اگر همراه حضرت بود بر منقبت و فضیلت عظیمى دست مىیافت، که مستحقّ مدح و ستایش پیامبر جمىگردید».
ما عکس سخن وی را ثابت کردیم، و ثابت کردیم که حضرت نبی اکرم، ابوبکر صدیق را به یار غار بودن ستوده است؛ اما دقّت کنید که او این همراهی را منقبت و فضیلتی عظیم میشمارد اما «قزوینی» خودش را کُشت تا ثابت کند که این همراهی فضیلت نیست!! والله تناقض را میبینید؟؟ چرا چنین است؟ جواب مشخص است، در ذهن نجاح، یار غار «ابن اریقط» است، اما در ذهن «قزوینی» یار غار ابوبکر، پس نجاح، فضیلت را اثبات میکند و قزوینی انکار!! چرا؟؟ چون برای دیگری آری! اما برای ابوبکر؟؟؟ نه!
باز هم نجاح طائی مینویسد: «بنابراین خداوند تعالى پیامبران خود را با عبارت «لاتحزن» مورد خطاب قرار داده است و چنین عبارتى براى کوچک کردن و تحقیر نیست، بلکه براى احترام و بزرگداشت مىباشد.
و به اجماع تمام مسلمانان عبدالله بن أریقط بن بکر راهنماى پیامبر جبود، و این عبارت «لاتحزن» در حقّ او بر زبان پیامبر ججارى شد، تا وى را آرام نماید، زیرا ابن أریقط مىدید قریش براى به دام انداختن خاتم پیامبران جبه شدّت بر انگیخته شده، و تمام قواى بشرى و امکانات مالى خود را براى این منظور بکار گرفتهاند».
باز هم مینویسد: «و سیاستمداران نقش عبدالله بن أریقط بن بکر را در خدمت به رسول خدا جدر هجرت، و اخلاص وى را در این زمینه بسیار محدود نمودند، تا از این صحابى جلیل القدر، عزیزترین منقبتى را که یک انسان مىتواند مالکش گردد، و عالى ترین فضیلتى را که مىتواند نگه دارى کند، سلب نمایند. و از روى دروغ و تزویر و تجاوز به ساحت شریف نبوى، روایات دروغین و تغییر یافته، این فضیلت بزرگ را به أبوبکر چسباند».
او گفت، بزرگترین فضیلتی که یک انسان میتواند مالکش گردد!؛ این یعنی فضیلتی بالاتر از یار غار بودن وجود ندارد! جناب قزوینی، کجایی که ببینی هم تیمیات با کبریتی، کل باغ پنبهات را آتش زد!!! تو این همه زحمت کشیدی، کاغذ را سیاه کردی، خودت را خسته کردی که ثابت کنی آیۀ غار فضیلت نیست و اگر هست از فضیلت لیلة المبیت کمتر است، حال رفیقت آمد و گفت: «یار غار بودن عزیزترین منقبتی است که یک انسان میتواند مالکش گردد و عالی ترین فضیلتی است که شخص میتواند نگه دارد» خدایا هزار بار شکرت، که عدهای را مخالف ما قرار دادی که چنین سرگردان و پریشان حال هستند!!
دوباره میگویم، اگر همین نجاح، مجبور به اعتراف شود که ابوبکر یار غار بوده؛ تمام سخنانش دگرگون میشود؛ این فضیلت که عزیزترین و عالیترین منقبت است به زشت ترین صفت و به بدترین نمره در کارنامه تبدیل میگردد؛ همان حزن، میشود ترس و ضعف ایمان؛ یاری و مصاحبت و رحمت، میشود اذیت و آزار و زحمت!! چرا؟؟ چون، برای دیگری آری!! اما برای ابوبکر، نه!!
خداوندا! با چنین قومی که زبانشان تابع هوا و هوس است و به هر سو میچرخد؛ چگونه سخن بگوییم؟؟
[۱۰۴۱] مجلۀ رشد (آموزش قرآن)، عنوان: توطئۀ قتل _یار غار؛ شماره ۵ ص۱۰، ابوالفضل بهرام پور _ تابستان سال ۱۳۸۳ هـ ش [۱۰۴۲] مجلۀ رشد (آموزش قرآن)، عنوان: توطئۀ قتل _یار غار؛ شماره ۵ ص۱۲، ابوالفضل بهرام پور _ تابستان سال ۱۳۸۳ هـ ش [۱۰۴۳] همان ص ۱۳ [۱۰۴۴] نقض (بعض مصالب النواصب فی النقض بعض فضائح الروافض)، متن، ص: ۸، عبدالجلیل قزوینی رازی؛ انتشارات انجمن آثار ملى _تهران [۱۰۴۵] همان، متن، ص: ۱۱ [۱۰۴۶] مواهب علیة (فارسی)ص: ۴۰٩،حسین بن علی کاشفی سبزواری (قرن ٩)سازمان چاپ وانتشارات اقبال _تهران [۱۰۴٧] تفسیر روشن ، ج۱۰، ص: ۱۲٧ - ۱۲۸، حسن مصطفوى [۱۰۴۸] الغدیر، ج٧، ص: ٩۸، امینی؛ مرکز الغدیر _قم [۱۰۴٩] ترجمه الغدیر،ج۱۳،ص:۱۶۸؛ بنیاد بعثت_ تهران