ابوبکر و عمر از آیندۀ خود نگران بودند!
قزوینی میگوید: «و نیز خلیفه اول و دوم قطعاً جزء ﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلۡأَوَّلُونَ﴾بودهاند؛ ولى در طول دوران زندگی؛ به ویژه در آخرین لحظات زندگیشان آرزوهایى کردهاند که نشان مىدهد از آینده خویش نگران بودهاند و اطمینانى به بهشتى بودن خودشان نداشتهاند.
مالک بن أنس در الموطأ و ابن عبد البر در الإستذکار و ابن اثیر جزرى در جامع الأصول مىنویسند:
«عَنْ أَبِي النَّضْرِ مَوْلَى عُمَرَ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ أَنَّهُ بَلَغَهُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ جقَالَ لِشُهَدَاءِ أُحُدٍ هَؤُلاءِ أَشْهَدُ عَلَيْهِمْ فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ الصِّدِّيقُ أَلَسْنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ بِإِخْوَانِهِمْ أَسْلَمْنَا كَمَا أَسْلَمُوا وَجَاهَدْنَا كَمَا جَاهَدُوا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ جبَلَى وَلَكِنْ لا أَدْرِي مَا تُحْدِثُونَ بَعْدِي فَبَكَى أَبُو بَكْرٍ ثُمَّ بَكَى....».
رسول خدا جبا اشاره به شهیدان احد فرمود: گواهى مىدهم که اینان برادر من و مردان نیکى بودند، ابوبکر گفت: مگر ما برادران آنان نبودیم، ما هم آن گونه که آنان مسلمان شدند و در راه خدا جهاد کردند، مسلمان شدیم و در راه خدا پیکار کردیم، رسول خدا جفرمود: آری؛ ولى نمىدانم که شما پس از من با دین خدا چه خواهید کرد، ابوبکر با شنیدن این سخن گریه کرد.»
جواب:
خیانت و کتمان نیز حدی دارد، ولی این شخص هیچ حد و مرزی نمیشناسد و مانند کسانی که ﴿نُؤۡمِنُ بِبَعۡضٖ وَنَكۡفُرُ بِبَعۡضٖ﴾هستند، روایت را آورده منتهی سه کلمۀ آخر روایت را نقل نمیکند و به جایش چند نقطۀ ناقابل میگذارد!! چرا واقعاً؟ صفحه پر میشد؟ چرا آن سه کلمه را نقل نکردی؟؟ بیربط بود؟ قشنگ نبود؟ چرا نقل نکردی؟؟
من آن سه کلمه را نقل میکنم تا بدانید که دلیل این کار او چه بوده است!
«فَبَكَى أَبُو بَكْرٍ، ثُمَّ بَكَى، ثُمَّ قَالَ: أَئِنَّا لَكَائِنُونَ بَعْدَكَ»این قسمت پایانی روایت را هم امام مالک و هم ابن عبدالبر و هم ابن اثیر به نقل از امام مالک آوردهاند و قزوینی هر سه کتاب را دیده و در هر سه کتاب سه کلمۀ آخر روایت را دیده ولی صلاح را در آن دیده که به جای آن سه کلمه، سه نقطه بگذارد!!!
روایت میگوید، ابوبکر صدیقسبا شنیدن سخن نبی اکرم بسیار گریست [٩۶٧]سپس سخنی گفت که علت گریه کردنش را نشان میدهد و آن جمله این بود: «یا رسول خدا آیا ما بعد از تو زنده خواهیم ماند؟ آیا بعد از تو موجود خواهیم بود؟؟؟»
قزوینی این را نقل نکرده که مبادا دستش رو شود و نتواند داستانش را سر هم کند! و نخواست مردم علت گریه کردن حضرت ابوبکر صدیقسرا بدانند چرا که گریستن وی برای این بود که دوست نداشت بعد از نبی اکرم جزنده بماند چرا که جدایی برایش بسیار گران بود و این نهایت محبت خالصانۀ ابوبکر صدیق را نشان میدهد؛ همانطور که در قسمتی از یک روایت نسبتاً طولانی چنین محبتی از عبدالرحمن بن عوف نسبت به حضرت عمر، آمده است: «فَقَامَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ يَبْكِي يَجُرُّ إِزَارَهُ، يقول: أُفٍّ لَهُمْ بَعْدَكَ، أُفٍّ لَهُمْ بَعْدَكَ» [٩۶۸]
یعنی: «عبد الرحمن برخاست و دامن کشان در حالى که مىگریست بیرون آمد و مىگفت: آه بر این مردم پس از تو (ای عمر)، آه بر این مردم، پس از تو» و همچنین میفرمود: «بعد از عمر نمیخواهم زنده بمانم» [٩۶٩]
و همینطور در کتب شیعه آمده است که، حضرت حسین در صحرای کربلا، به یاران خود گفت، الان شب است و هر کس میخواهد برود، آزاد است؛ اما آنان چنین گفتند: «لِمَ نَفْعَلُ ذَلِكَ لِنَبْقَى بَعْدَكَ لَا أَرَانَا اللَّهُ ذَلِكَ أَبَداً بَدَأَهُمْ بِهَذَا الْقَوْلِ الْعَبَّاسُ بْنُ عَلِيٍّ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ واتَّبَعَتْهُ الْجَمَاعَةُ عَلَيْهِ فَتَكَلَّمُوا بِمِثْلِهِ ونَحْوِه.» [٩٧۰]
یعنی: «چرا چنین کنیم؟ براى این که بعد از تو زنده بمانیم؟ خدا هرگز چنین روزى را به ما نشان ندهد، آغازگر این سخن عباس بن على (ابو الفضل) رضوان الله علیه بود و دیگران در پى وى همان را گفتند..»
اما گذشته از خیانت او و نقل نکردن قسمت اصلی روایت، یک تحریف نیز در معنای روایت کرده است؛ آنجا که در ترجمۀ «وَلَكِنْ لا أَدْرِي مَا تُحْدِثُونَ بَعْدِي»نوشته است: «نمىدانم که شما پس از من با دین خدا چه خواهید کرد» که مشخص است، ترجمه نیست بلکه تحریف است؛ و ترجمۀ درست این است: «نمیدانم بعد از من چه اعمالی انجام خواهید داد» چرا که رسول خدا جعلم غیب نداشتند.
در انتها: روایت مذکور از لحاظ سندی «مرسل» است؛ اما اگر فرض را بر صحت روایت بگیریم نه تنها مراد قزوینی از آن حاصل نمیشود بلکه بر عکس، مدحی خواهد بود مضاف بر مدایح حضرت صدیقس.
ادامۀ ایرادات:
محمد بن اسماعیل بخارى به نقل از عمر بن خطاب مىنویسد: عمر گفت: اگر براى من زمین پر از طلا شود، قبل از دیدن عذاب الهى آن را براى نجات خویش خرج مىکردم..
ابن حجر عسقلانى در توضیح این روایت مىنویسد: کدام عذاب و یا چه عذابى؟! این سخن را عمر به خاطر کوتاهىها در بر آوردن حقوق مردم و وقتى که ترس بر او غلبه کرده بودگفته است»
جواب:
شبیه این سخن از حضرت علی و ابوذر و مقداد و سلمان نیز نقل شده است؛ چنانکه ملا باقر مجلسی طی حدیث طولانی که از ابن طاووس و او از ابوجعفر قمی نقل میکند، میآورد: «قيه، الدروع الواقية مِنْ كِتَابِ زُهْدِ النَّبِيِّ ج لِأَبِي جَعْفَرٍ أَحْمَدَ الْقُمِّيِ أَنَّهُ لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ عَلَى النَّبِيِّ ج وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِينَ لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِكُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ [٩٧۱]بَكَى النَّبِيُّ ج بُكَاءً شَدِيداً وبَكَتْ صَحَابَتُهُ لِبُكَائِه ولَمْ يَدْرُوا مَا نَزَلَ بِهِ جَبْرَئِيلُ ع..... قَالَتْ يَا أَبَتِ فَدَيْتُكَ مَا الَّذِي أَبْكَاكَ فَذَكَرَ لَهَا مَا نَزَلَ بِهِ جَبْرَئِيلُ مِنَ الْآيَتَيْنِ الْمُتَقَدِّمَتَيْنِ قَالَ فَسَقَطَتْ فَاطِمَةُلعَلَى وَجْهِهَا وهِيَ تَقُولُ الْوَيْلُ ثُمَّ الْوَيْلُ لِمَنْ دَخَلَ النَّارَ فَسَمِعَ سَلْمَانُ فَقَالَ يَا لَيْتَنِي كُنْتُ كَبْشاً لِأَهْلِي فَأَكَلُوا لَحْمِي ومَزَّقُوا جِلْدِي ولَمْ أَسْمَعْ بِذِكْرِ النَّارِ وقَالَ أَبُو ذَرٍّ يَا لَيْتَ أُمِّي كَانَتْ عَاقِراً ولَمْ تَلِدْنِي ولَمْ أَسْمَعْ بِذِكْرِ النَّارِ وقَالَ مِقْدَادٌ يَا لَيْتَنِي كُنْتُ طَائِراً فِي الْقِفَارِ ولَمْ يَكُنْ عَلَيَّ حِسَابٌ ولَا عِقَابٌ ولَمْ أَسْمَعْ بِذِكْرِ النَّارِ وقَالَ عَلِيٌّ÷ يَا لَيْتَ السِّبَاعَ مَزَّقَتْ لَحْمِي ولَيْتَ أُمِّي لَمْ تَلِدْنِي ولَمْ أَسْمَعْ بِذِكْرِ النَّارِ ثُمَّ وَضَعَ عَلِيٌّ÷ يَدَهُ عَلَى رَأْسِهِ وجَعَلَ يَبْكِي ويَقُولُ وَا بُعْدَ سَفَرَاهْ وَا قِلَّةَ زَادَاهْ فِي سَفَرِ الْقِيَامَةِ يَذْهَبُونَ فِي النَّارِ ويُتَخَطَّفُونَ...» [٩٧۲]
یعنی: «سید بن طاوس در کتاب: دروع الواقیه مینگارد: وقتى آیه ۴۳ و ۴۴ سوره حجر نازل شد که میفرماید: «حتما جهنم جایگاه جمیع آنان خواهد بود، جهنم داراى هفت در است که هر درى مخصوص بگروهى خواهد بود». پیامبر اعظم اسلام بشدت گریان شد و اصحاب آن حضرت هم براى گریه او گریان شدند، نمیدانستند که جبرئیل چه آیهاى نازل کرده است..... سپس حضرت فاطمه اطهر برسول اکرم گفت: فداى تو گردم چه باعث شده که تو گریان شدى!؟ رسول اکرم جریان آن دو آیهاى را که جبرئیل آورده بود براى حضرت- زهراء شرح داد. فاطمه اطهر پس از شنیدن این موضوع صورت خود را روى زمین نهاد و گفت: واى بر آن کسى که داخل دوزخ شود، واى بر آن کسى که داخل دوزخ شود هنگامى که سلمان فارسى با این منظره مواجه شد گفت: کاش من نسبت به اهل و عیالم یک گوسفندى میبودم و آنان گوشت مرا میخوردند و پوستم را پاره میکردند و این داستان جهنم را نمىشنیدم.
ابو ذر میگفت: اى کاش مادرم نازا بود و مرا نمیزائید و داستان جهنم بگوشم نمیخورد!!
مقداد میگفت: اى کاش من پرندهاى میبودم و در بیابانها میزیستم و حساب و عقابى نمیداشتم و این جریان دوزخ را نمىشنیدم!!
حضرت على بن ابى طالب÷میفرمود: اى کاش درندگان گوشت مرا پاره پاره میکردند و مادرم مرا نمیزائید و این داستان جهنم را نشنیده بودم.
سپس آن امام عالیمقام دست خود را بالاى سر مبارک خویشتن نهاد و پس از اینکه گریان شد فرمود: آه از دورى سفر آخرت! آه از قلت زاد و توشه سفر قیامت، بسوى آتش میروند و ربوده مىشوند...» [٩٧۳]
حال از جناب قزوینی میپرسیم که نظر ایشان در بارۀ این روایت چیست؟ آیا نتیجه میگیرید که حضرت علی هم در بهشتی بودن خود شک داشته؟؟ آن هم در حالی که شما حضرت علی را قسیم النّار والجنّة میدانید!! یا این سخنان را نشان از خشوع و خشیت الهی میدانید؟؟ هر چه جواب دهید همان جواب را در مورد حضرت عمر رضی الله نیز از ما قبول کنید.
اما در این مورد خوب است که به سخنان حضرت خیر البشر جنیز دقت کنیم.
مجلسی از ابوذر نقل کرده و مینویسد:
«وَ عَنْ أَبِي ذَرٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج إِنِّي أَرَى مَا لَا تَرَوْنَ وأَسْمَعُ مَا لَا تَسْمَعُونَ أَطَّتِ السَّمَاءُ وحَقٌّ لَهَا أَنْ تَئِطَّ مَا فِيهَا مَوْضِعُ أَرْبَعِ أَصَابِعَ إِلَّا ومَلَكٌ وَاضِعٌ جَبْهَتَهُ لِلَّهِ سَاجِداً واللَّهِ لَوْ تَعْلَمُونَ مَا أَعْلَمُ لَضَحِكْتُمْ قَلِيلًا ولَبَكَيْتُمْ كَثِيراً ومَا تَلَذَّذْتُمْ بِالنِّسَاءِ عَلَى الْفُرُشِ ولَخَرَجْتُمْ إِلَى الصُّعُدَاتِ تَجْأَرُونَ إِلَى اللَّهِ لَوَدِدْتُ أَنِّي كُنْتُ شَجَرَةً تُعْضَدُ.» [٩٧۴]
یعنی: «و از ابى ذرسکه رسول خدا جفرمود: راستى من بینم آنچه شما نبینید، و شنوم آنچه شما نشنوید ناله کرد آسمان و سزد که ناله کند، در آن جاى چهار انگشت نباشد جز فرشتهاى براى خدا پیشانى بسجده نهاده، بخدا اگر بدانید آنچه من دانم، کم بخندید، و پر بگریید، از زنان در بستر کام نگیرید، و بتپهها در آئید تا بخدا پناه برید که اى کاش من درختى بودم.» [٩٧۵]
سپس مجلسی مینویسد: «و قال الطيبي في شرح هذا الحديث... وقال في قوله لوددت أني شجرة تعضد هو بكلام أبي ذر أشبه والنبي ج أعلم بالله من أن يتمنى عليه حالا أوضع عما هو فيه انتهى وأقول هو إظهار الخوف منه تعالى وهو لا ينافي القرب منه سبحانه بل يؤكده إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماء» [٩٧۶]
یعنی: «طیبى در شرح این حدیث گفته: دوست دارم درختى باشم، بسخن ابى ذر بهتر ماند، زیرا پیغمبر خداشناستر از این است که آرزوى حالى کند پستتر از آنچه دارد.
و من (یعنی مجلسی) گویم: این اظهار ترس از خدا است و منافى قرب بخدا نیست بلکه مؤید آنست «همانا ترسند از خدا علماء». [٩٧٧]
دیدید که مجلسی، سخنان رسول خدا جو اینکه فرمودند: ای کاش درختی بودم را به معنی خوف از خدا و مصداق آیۀ ﴿إِنَّمَا يَخۡشَى ٱللَّهَ مِنۡ عِبَادِهِ ٱلۡعُلَمَٰٓؤُاْۗ﴾میداند؛ حال قزوینی چه میکنند با این آیه و با سخن مجلسی؟؟
شیخ بهائی، که شیخ الاسلام دورۀ صفویه بود؛ در این باره شعری دارد که در آن میگوید:
«این هوسها از سرت بیرون کند
خوف و خشیت در دلت افزون کند
«خشیة اللّه» را نشان علم دان
«إنما یخشى»
[٩٧۸]، تو در قرآن بخوان
سینه را از علم حق آباد کن
رو حدیث، «لو علمتم»
[٩٧٩]، یاد کن»
[٩۸۰]
حضرت علی در خطبۀ ۱٧۶ نهج البلاغه میفرماید: «وَاعْلَمُوا ـ عِبَادَ اللهِ ـ أَنَّ الْمُؤْمِنَ لاَ يُصْبِحُ وَلاَ يُمْسِي إلاَّ وَنَفْسُهُ ظَنُونٌ عِنْدَهُ، فَلاَ يَزَالُ زَارِياً عَلَيْهَاوَمُسْتَزِيْداً لَهَا»یعنی: «اى بندگان خدا!بدانید که مؤمن صبح و شام به خویش بد گمان است، همواره ازخود عیب مىگیرد و طالب تکامل و افزایش کار نیک از خویش مىباشد.» (ترجمه از مکارم شیرازی).
امام سجاد نیز در نیایش دوازدهم صحیفۀ سجادیه میفرماید: «پس اى خداى من آیا اقرارم به بدى کردارم به نزد تو، مرا سود مىدهد؟ و آیا اعترافم به زشتى رفتارم مرا از عذاب رهائى مىبخشد؟».
آقا جمال خوانساری از قول حضرت علی÷مینویسد: «انّ بشر المؤمن فى وجهه، وقوّته فى دينه، وحزنه فى قلبه» [٩۸۱]
سپس در شرح و ترجمۀ آن مینویسد: «بدرستى که شکفتگى مؤمن در روى اوست، و قوّت و توانائى او در دین اوست، و اندوه او در دل اوست، یعنى با مردم شکفته روئى کند، و دین او قوى و محکم باشد و در آن رخنه نتوان کرد، و دل او اندوهگین باشد از اندیشه عاقبت حال خود.» [٩۸۲]
و در شرح این جمله: «انّ المؤمنين خائفون.»از خطبۀ ۱۵۳ نهج البلاغه مینویسد:
«انّ المؤمنین خائفون، بدرستى که مؤمنان ترسناکانند یعنى مىترسند از عصیان و نافرمانى حق تعالى یا همیشه خوف و ترس این دارند که مبادا آنچه حقّ اطاعت است از ایشان بعمل نیامده باشد و رستگار نباشند و ممکن است که مراد این باشد که مؤمنان باید که ترسناک باشند بیکى از دو وجه که مذکور شد.» [٩۸۳]
و همینطور در خطبۀ ۱٩۳ نهج البلاغه سیدنا علی در توصیف اولیاء الهی و متقین میفرماید: «وَ لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِي كَتَبَ اللَّهُ [لَهُمْ] عَلَيْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وخَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِمْ فَهُمْ والْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ وهُمْ والنَّارُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُعَذَّبُونَ قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ وشُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ.... يَطْلُبُونَ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى فِي فَكَاكِ رِقَابِهِم وأَمَّا النَّهَارَ فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ أَبْرَارٌ أَتْقِيَاءُ قَدْ بَرَاهُمُ الْخَوْفُ بَرْيَ الْقِدَاحِ يَنْظُرُ إِلَيْهِمُ النَّاظِرُ فَيَحْسَبُهُمْ مَرْضَى ومَا بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَضٍ ويَقُولُ لَقَدْ خُولِطُوا ولَقَدْ خَالَطَهُمْ أَمْرٌ عَظِيمٌ لَا يَرْضَوْنَ مِنْ أَعْمَالِهِمُ الْقَلِيلَ ولَا يَسْتَكْثِرُونَ الْكَثِيرَ فَهُمْ لِأَنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ ومِنْ أَعْمَالِهِمْ مُشْفِقُونَ إِذَا زُكِّيَ أَحَدٌ مِنْهُمْ خَافَ مِمَّا يُقَالُ لَهُ فَيَقُولُ أَنَا عْلَمُ بِنَفْسِي مِنْ غَيْرِي ورَبِّي أَعْلَمُ بيمِنِّي بِنَفْسِي اللَّهُمَّ لا تُؤَاخِذْنِي بِمَا يَقُولُونَ واجْعَلْنِي أَفْضَلَ مِمَّا يَظُنُّونَ واغْفِرْ لِي مَا لَا يَعْلَمُون».
یعنی: «اگر مدت عمرى نبود که خداوند برایشانمقرر داشته، به سبب شوقى که به پاداش نیک و بیمى که از عذاب روز بازپسیندارند، چشم بر هم زدنى جانهایشان در بدنهایشان قرار نمىگرفت. تنها آفریدگار درنظرشان بزرگ است و جز او هر چه هست در دیدگانشان خرد مىنماید. با بهشتچناناند که گویى مىبینندش و غرق نعمتهایش هستند. و با دوزخ چنانند که گویىمىبینندش و به عذاب آن گرفتارند. دلهایشان اندوهگین است و مردمان از آسیبشاندر اماناند..... و از او آزادىخویش را از آتش جهنم درخواست میکنند و اما در روز دانشمندانى بردبار، و نیکوکارانى با تقوا هستند، ترس و خوف بدنهاى آنها را همچون چوبه تیرى لاغر ساخته، چنانکه ناظران، آنها را بیمار مىپندارند اماهیچ بیمارى در وجودشان نیستبیخبران مىپندارند آنها دیوانهاند در حالى که اندیشهاىبس بزرک آنان را به این وضع در آورده. از اعمال اندک خویش خشنود نیستند و اعمال فراوان خود را زیاد نمىبینند، آنانخویش را متهم مىسازند، و از کردار خود خوفناکند. هر گاه یکى از آنها ستوده شوند از آنچه در بارهاش گفته شده در هراس مىافتد و مىگوید: من از دیگران نسبتبخود آگاه ترم!وپروردگارم به اعمالم از من آگاهتر است. (مىگوید) بار پروردگارا ما را در مورد گناهانى که به ما نسبت مىدهند مؤاخذه مفرما! و نسبتبه نیکىهائیکه در باره ما گمان مىبرند ما را از آن برتر قرار ده!و گناهانى را که نمیدانند بیامرز!»
و واقعاً که:
«از علفزار جهان حیوان نداند جز چرا
آدمــی باشد همیشه در غـــم روز جـزا
آنکهنبود درضمیرش خـوف روزآخـرت
هستحیوان بهتر ازوی بیشک وبیافترا»
[٩۸۴]
اما باز هم خیانت دیگری از قزوینی را در این محل میبینیم که او سخن حافظ ابن حجر را قیچی کرده و از قول ابن حجر نوشته: «کدام عذاب و یا چه عذابى؟! این سخن را عمر به خاطر کوتاهىها در بر آوردن حقوق مردم و وقتى که ترس بر او غلبه کرده بود گفته است.» حال ما قسمت قیچی شده را میآوریم تا خیانت وی کشف شود:
«وَكَأَنَّهُ غَلَبَ عَلَيْهِ الْخَوْفُ فِي تِلْكَ الْحَالَةِ مَعَ هَضْمِ نَفْسِهِ وَتَوَاضُعِهِ لِرَبِّهِ قَوْلُهُ طِلَاعُ الْأَرْضِ بِكَسْرِ الطَّاءِ الْمُهْمَلَةِ وَالتَّخْفِيفِ أَيْ مِلْأَهَا وَأَصْلُ الطِّلَاعِ مَا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ وَالْمُرَادُ هُنَا مَا يَطْلُعُ عَلَيْهَا وَيُشْرِفُ فَوْقَهَا مِنَ الْمَالِ قَوْلُهُ قَبْلَ أَنْ أَرَاهُ أَيِ الْعَذَابُ وَإِنَّمَا قَالَ ذَلِكَ لِغَلَبَةِ الْخَوْفِ الَّذِي وَقَعَ لَهُ فِي ذَلِكَ الْوَقْتِ مِنْ خَشْيَةِ التَّقْصِيرِ فِيمَا يَجِبُ عَلَيْهِ مِنْ حُقُوقِ الرَّعِيَّةِ أَوْ مِنَ الْفِتْنَةِ بِمَدْحِهِمْ قَوْلُهُ قَالَ حَمَّادُ بْنُ زَيْدٍ وَصَلَهُ الْإِسْمَاعِيلِيُّ كَمَا تَقَدَّمَ وَاللَّهُ أَعْلَمُ»
اما نکتهای دیگر در سخن سیدنا عمر: شیعیان حضرت عمر را ظالم و ستمگر میدانند و میدانیم که انسان ظالم، ظلم میکند و از ظلم کردن نیز حراسی ندارد؛ اما حضرت عمرساز این میترسد که مبادا، در حق رعایای خویش کوتاهی کرده باشد یا به خوبی حقوق آنان را ادا نکرده باشد و هیچ حاکم ظالمی چنین دغدغهای ندارد و این دغدغه نشان از عادل بودن و خدایی بودن حضرت عمرسمیباشد.
[٩۶٧] فَبَكَى أَبُو بَكْرٍ، ثُمَّ بَكَى.... دلالت بر گریۀ زیاد دارد. [٩۶۸] تاریخ المدينة لابن شبه ج۲ ص۶۸۱؛ الطبقات الکبرى، ابن سعد،ج۳،ص:۲۱۸ [٩۶٩] طبقات الکبری [٩٧۰] الإرشاد، ج۲، ص: ٩۱، شیخ مفید _قم؛ مثیر الأحزان، ص: ۵۲، ابن نما الحلی_قم [٩٧۱] الحجر:۴۳ - ۴۴ [٩٧۲] بحار الأنوار ، ج۴۳، ص: ۸٧ – ۸۸ و ج۸ ص۳۰۳-۳۰۴ ؛ الدروع الواقية، ص: ۲٧۴ – ۲٧۵، ابن طاووس_بیروت [٩٧۳] زندگانى حضرت زهرال(ترجمه ج۴۳ بحار الانوار)، ص ۱۰٩ - ۱۱۰، محمد جواد نجفی؛ اسلامیه_تهران، ط۱؛ زندگانى حضرت زهرال(ترجمه ج۴۳ بحار)، ص: ۴۰۰ – ۴۰۲ محمد روحانی علی آبادی؛ انتشارات مهام_تهران،ط۱ [٩٧۴] بحار الأنوار، ج۵۶، ص: ۱٩٩ [٩٧۵] آسمان و جهان (ترجمه کتاب السماء و العالم بحار الأنوار)، ج۳، ص:۱۶۸، مترجم: آية الله محمد باقر کمره ای؛اسلامی_تهران،ط۱ [٩٧۶] بحار الأنوار، ج۵۶، ص: ۱٩٩ [٩٧٧] آسمان و جهان ج۳، ص: ۱۶٩ [٩٧۸] ﴿إِنَّمَا يَخۡشَى ٱللَّهَ مِنۡ عِبَادِهِ ٱلۡعُلَمَٰٓؤُاْۗ﴾[فاطر: ۲۸] «به راستی که این علما هستند که از خداوند میترسند.» [٩٧٩] اشاره به قسمتی از حدیثی است که نقل شد: «لَوْ تَعْلَمُونَ مَا أَعْلَمُ لَضَحِكْتُمْ قَلِيلًا ولَبَكَيْتُمْ كَثِيراً....» که با لفظ: «لَوْ عَلِمْتُمْ مَا أَعْلَمُ لَبَكَيْتُمْ كَثِيراً ولَضَحِكْتُمْ قَلِيلا...» نیز آمده است. [٩۸۰] کلیات اشعار و آثار فارسى شیخ بهائى، متن، ص: ٧؛ انتشارات محمودی _ تهران،ط۱ [٩۸۱] شرح آقا جمال خوانسارى بر غرر الحکم و درر الکلم (فارسی)،، ج۲، صص ۵۰۵،ط۴؛میزان الحکمه ج۱ ص۲۶۲، ریشهری؛ دار الحدیث [٩۸۲] شرح آقا جمال خوانسارى بر غرر الحکم و درر الکلم، ج۲، صص ۵۰۵ – ۵۰۶، ط۴ [٩۸۳] شرح آقا جمال خوانسارى بر غرر الحکم و درر الکلم ج۲، ص: ۴٩۶ [٩۸۴] طریق آشنایی ص۴۴، سید محمد معصومی (تخلص:ندیمی) چاپ:سال ۱۳۸۵ هـ. ش