۶- نقش خدیجه لدر گسترش اسلام
پیامبر اکرم ج در حالی که قلبش به شدت میتپید و نزد خدیجه بنت خویلد برگشت و گفت مرا بپوشانید! او را پوشاندند تا اینکه هراس از او دور شد. پیامبر اکرم ج ماجرا را به اطلاع خدیجه رسانید و گفت: بر خودم میترسم و احساس خطر میکنم. خدیجه گفت: نه هرگز، سوگند به خدا که خداوند تورا خوار نمیکند؛ تو پیوند خویشاوندی را برقرار میداری و بینوایان را کمک میکنی و بار دیگران را بر دوش میکشی و مهماننواز هستی و کسانی را که در راه حق دچار گرفتاری و مشکلات میشوند، یاری میدهی.
گفتار خدیجه بر قوت قلب او دلالت مینماید؛ زیرا او از شنیدن این خبر پریشان نشد و نترسید و با آرامش از ماجرای اتفاق افتاده استقبال کرد و علاوه بر این رفتن او نزد ورقه بن نوفل و بازگو کردن ماجرا برای او بیانگر قوت قلب خدیجه میباشد [۲۳۳]. واکنش خدیجه در برابر خبر وحی بر گستردگی ادراک او دلالت مینماید؛ چراکه او آنچه را شنیده بود با وضعیت واقعی پیامبر مقایسه کرد و فهمید که چون محمد بر خوبیهای اخلاقی خو گرفته است، هیچ گاه خداوند او راخوار نخواهد کرد و این توصیف خدیجه در مورد پیامبر که پیوند خویشاوندی را برقرار میدارد بیانگر این مطلب است که هر کس چنین کند، آمادگی لازم را دارد که به سایر مردم خیر و خوبی برساند؛ زیرا رفتار انسان با خویشاوندانش آیینهای برای هویدا شدن اخلاق او است. اگر در به دست آوردن و جمع نمودن خویشاوندانش با خوبی کردن به آنها موافق شود، طبیعی است که در به دست آوردن دیگران موفقتر خواهد بود [۲۳۴].
ام المؤمنین خدیجه لبراساس فطرت و شناخت خود از سنتهای خدا در آفرینش الهی و براساس یقینی که به سرمایه بزرگ اخلاقی پیامبر اکرم ج داشت که هیچ انسانی در زندگی عادی خود و در برخوردبا مردم از چنین سرمایهای برخوردار نیست و همچنین با الهام از سوابق محمد که مورد عنایت خداوند بود و نشان میداد که محمد مورد بزرگداشت خداست، ایمان آورد [۲۳۵].
خصوصیات ذاتی و درونی پیامبر اکرم ج خدیجه را واداشت تا بلافاصله ایمان بیاورد؛ زیرا او یقین داشت که شوهرش دارای سرشت و خصلتهای نیک کامل است و بهترین و کاملترین خصلتها آن است که موفقیت انسان را تضمین بکند. بنابراین، خدیجه از متصف بودن محمد به آن صفات و ویژگیهای کمال چنین استنباط کرد که او هرگز در معرض خواری قرار نخواهد گرفت؛ چون خداوند او را بر خوبیهای اخلاقی سرشته بود. طوری که در داشتن کمالات و خوبیهای اخلاقی ضرب المثل بود و سابقه نداشت که خداوند یکی از بندگانش را با صفات و اخلاق نیک بیاراید، سپس او را در زندگی خوار و ذلیل بگرداند. پس چگونه با محمد که در اوج صفات کمال است، چنین مینماید؟! [۲۳۶].
خدیجه تنها به این اکتفا نکرد؛ بلکه نزد پسر عمویش، عالم بزرگوار ورقه بن نوفل، رفت. ورقه که عالمی نصرانی بود و از تعالیم انجیل آگاهی داشت، منتظر ظهور ایشان بود، سخنان ارزندهای گفت که اثر خوبی در پا برجایی و تقویت قلب پیامبر گذاشت. همچنین ورقه پیامبر را خبر داد که رازدار بزرگ با او سخن گفته است که سفیر میان خدا و پیامبرانش میباشد. از اشعار ورقه نیز به این نتیجه میرسیم که منتظر مبعث پیامبر اکرم ج بوده است:
لـججت وکنت في الذکری لـجوجا
لهـمٍّ طالــمـا بعث النشیجا
ووصف من خدیجه بعد وصف
فقد طال انتظاری یا خدیجا
ببطن الـمکَّتین علی رجائی
حدیثک ان اری منه خروجا
بمـا خبَّرتنا من قول قِسٍّ
من الرهبان اکراه ان یعوجا
بان محمدا سیسود فینا
ویخصم من یکون له حجیجا
[۲۳۷]
«نابینا شدهام و حافظهام یاری نمیدهد. به خاطر اندوهی که از دیرباز اشکها را جاری میسازد. خدیجه مکرر توصیف نمود و انتظار من ای خدیجه طولانی شده است. برحسب گفتههای تو من امیدوارم که در دل شهر مکه ظهور بکند. با توجه به گفتههای تو و براساس سخن راهبان من امیدوارم که محمد به زودی سرور ما بشود و با کسانی که علیه او قیام میکنند، بجنگد».
بدین صورت ورقه بن نوفل رسالت پیامبر اکرم ج را تصدیق نمود و پیامبر در مورد ورقه گواهی داد که در بهشت است؛ چنانکه از عایشه لروایت است که پیامبر گفت: «به ورقه ناسزا نگویید، من برای او یک یا دو باغ (در بهشت) دیدهام» [۲۳۸].
همچنین از عایشه لروایت شده است که خدیجه لاز پیامبر اکرم ج در مورد ورقه پرسید، فرمود: «در خواب او را دیدم که لباس سفید بر تن داشت، پس چنین میپندارم که اگر اهل دوزخ میبود، لباس سفید بر تن نمیداشت».
ابویعلی با سند حسن از جابر بن عبدالله روایت نموده است که از پیامبر اکرم ج در مورد ورقه بن نوفل پرسیدند، فرمود: «در خواب دیدم که او در بهشت است و لباس ابریشمی بر تن دارد» [۲۳۹].
خدیجه نقش بسیار مهمی در زندگی پیامبر اکرم ج ایفا نمود؛ زیرا در جامعه و قومش دارای شخصیت مهمی بود و از نظر مهربانی و بردباری و فرزانگی و قاطعیت و دیگر خوبیهای اخلاقی دارای کفایت بود و حکمت خداوند در مورد ازدواج پیامبر اکرم ج و خدیجه این بود که پیامبر الگوی جهانیان و به ویژه سرمشق دعوتگران بهسوی خدا بود، پس ازدواج ایشان و خدیجه در واقع الهامی است از جانب خداوند به تمامی حاملان دعوت اسلامی که در این زمینه به داعی بزرگ تأسی بجویند تا اهداف بلندی که آنان برای تحقق آن تلاش مینمایند، برایشان محقق شود [۲۴۰].
خدیجه، نمونهای زیبا و الگویی والا برای همسران داعیان دین است؛ زیرا داعیان راه خدا با سایر مردانی که از زیر بار دعوت شانه خالی میکنند، تفاوت دارند و هیچ گونه شباهتی بین داعیان و دیگران وجود ندارد؛ چراکه او صاحب هدف و رسالت است و از اینکه امت تباه میشود و فساد منتشر میگردد و قدرت مفسدان فزونی مییابد، اندوهگین میشود. داعی به خاطر مشکلاتی از قبیل توطئههای دشمنان اسلام و ستم گرسنگی و تحقیری که مسلمانان در شرق و غرب به آن گرفتاراند، اندوهگین است و از آواره شدن و شکنجه گردیدن و در تنگنا قرار گرفتن دعوتگران رنج میبرد. داعی، صاحب پیامی است که واجب است آن را به دیگران برساند و چنین وظیفه و مسئولیتی، فرصت زیادی میخواهد که اوقات خواب و استراحت و اوقات همسر و فرزندانش را از او میگیرد. این مسئولیت، قربانی کردن مال و وقت و تمام دنیا را میطلبد به شرطی که دعوت در راه خدا و برای رضای خدا باشد. دعوتگر به همسری نیاز دارد که فریضۀ دعوت الی الله و اهمیت آن را درک کند وتمام کارهایی که شوهرش انجام میدهد و سختیهایی که متحمل میگردد و دشواریهایی که از آن رنج میبرد را درک نماید و آن گاه با حمایت از او کارش را آسان نماید و او را در آن یاری دهد نه اینکه مانع وخاری بر سر راه شوهرش باشد [۲۴۱]. زن نیک و پارسا نقش مهمی در موفقیت دعوت دارد و خدیجهلنه تنها راه کمال و ترقی پیامبر اکرم ج را نسبت؛ بلکه خود او نیز در تمامی مقاطع مختلف و حتی از اولین لحظههای نزول وحی همانند بالی جهت پرواز سریعتر پیامبر ج قرار گرفت. بدون تردید زن صالح و نیکوکار که آمادگی پذیرفتن چنین رسالتی را داشته باشد، نقش بزرگی در موفقیت شوهر در رسیدن به اهدافش دارد؛ به ویژه در مسئولیتهایی که مخاطبان اصلی آنها، مردم میباشند. دعوت به خداوند بزرگترین باری است که انسان آن را به دوش میکشد، پس اگر داعی راه خدا، موفق شود با همسری نیکوکار و دارای کفایت ازدواج نماید، در رفتار با دیگران نیز موفق خواهد بود [۲۴۲].
پس رسول الله زیبا فرموده است که: «الدنیا متاع وخیر متاع الدنیا الـمرأة الصالحه» «دنیا، متاع و کالایی است و بهترین متاع دنیا، زن صالح و نیکوکار است» [۲۴۳].
[۲۳۳] التاریخ الاسلامی، حمیدی، ج ۱، ص ۶۱. [۲۳۴] همان، ج ۱، ص ۶۴. [۲۳۵] محمد رسول الله محمد، الصادق عرجون، ج ۱، ص ۳۰۷. [۲۳۶] همان، ص ۲۳۲. [۲۳۷] سیره، ابن هشام، ج ۱، ص ۱۹۴. [۲۳۸] المستدرک، ج ۲، ص ۶۰۹. [۲۳۹] مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۴۱۶. [۲۴۰] التاریخ الاسلامی، حمیدی، ج ۱، ص ۶۹. [۲۴۱] وقفات تربویه من السیرة النبویة، البلالی، ص ۴۰. [۲۴۲] التاریخ الاسلامی، حمیدی، ج ۱، ص ۶۸. [۲۴۳] مسلم، شمارۀ ۱۴۶۷، ص ۱۰۹۰، کتاب الرضاع.