اوضاع دینی جهان قبل از بعثت
پیش از طلوع فجر اسلام، انسان پستترین دوران اقتصادی و سیاسی و اجتماعی تاریخ خود را پشت سر میگذاشت و از هرج و مرج فراگیر در تمام امور زندگی رنج میبرد؛ چراکه روش جاهلی، بر عقاید و افکار، حاکم بود و بارزترین نشانههای آن؛ یعنی، جهالت و هواپرستی و بیبندوباری و فساد و تکبر و ظلم و خشونت، بر مردم، مسلط شده بود [۱۰].
ادیان آسمانی، تأثیری بر زندگی مردم نداشتند و به سبب تحریف و دگرگونی، اهمیت خود را به عنوان پیام الهی به مردم، از دست میدادند و افراد مذهبی و دینی درگیر کشمکشهای عقیدتی بودند که ورود افکار خود ساخته انسانی و ایدئولوژیهای فاسد، در این ادیان به وجود آورده بود. این کشمکشها چنان شدت یافته بود که منجر به جنگهای خونینی میان مردان مذهبی شد. کسانی که از تحریف و تغییر دین، خودداری مینمودند بسیار اندک بودند؛ آنها به امید نجات خود و به علت ناامید شدن از دیگران برای اصلاح جامعه، به عزلت و گوشهنشینی پناه برده بودند. فساد، در میان تمام قشرهای جامعه و در تمام زمینههای زندگی آنان رواج پیدا کرده بود. مردم از نظر اعتقادی یا مرتد شده بودند یا اصلاً دین را نمیپذیرفتند یا اینکه به تحریف ادیان آسمانی میپرداختند و در وضع قوانین، شریعت خدا را نادیده میگرفتند و قوانینی وضع میکردند که با عقل و فطرت سازگار نبود و وضع چنین قوانینی با قوانین الهی مغایرت داشت.
رهبران ملت که کشیش و ارباب و پادشاه بودند، ریاست این امور فساد را به عهده داشتند و تاریکی، سراسر جهان را فراگرفته بود و دنیا در شبی بسیار تاریک و ظلمانی و در انحراف از آیین الهی به سر میبرد.
آیین یهود، به مجموعهای از عادات و رسوم بیروح و فاقد حیات تبدیل شده و تحت تأثیر عقاید ملتهای مجاور و مقتدر قرار گرفته بود و بسیاری از عادات مشرکانه و جاهلانه را پذیرفته بودند. چنانکه مورخان یهودی نیز به این مطلب اعتراف کردهاند [۱۱]. در دایرةالمعارف یهود آمده است: «خشم و رضایت نداشتن پیامبران از پرستش بتها، دلالت بر این دارد که پرستش بتها و خدایان متعدد در اعتقادات بنیاسرائیل رسوخ پیدا کرده بود و تا زمان بازگشت آنان از تبعید بابل همچنان باقی بود و بسیاری از عقاید خرافی و شرکآمیز را پذیرفته بودند، تلمود نیز گواهی میدهد که بتپرستی جاذبۀ خاصی برای یهودیان داشت [۱۲].
جامعۀ یهود، قبل از بعثت رسول اکرم دچار عقبماندگی عقلی و فساد دینی شده بود. تلمود بابل که یهودیان آن را خیلی مقدس میشمارند و در میان یهودیان در قرن ششم میلادی متداول بود، مملو از مطالب نادرست و گفتارهای غیرمنطقی و جسارت به خدا و نادیده انگاشتن حقایق و دین و عقل بود [۱۳].
نصاری نیز گرفتار تحریف افراطیها و تأویل جاهلان شده بود و نور توحید واخلاص عبادت خدا، پشت ابرهای متراکم ناپدید گشته بود [۱۴].
جنگهای شدیدی میان نصاری شام، عراق و مصر در مورد حقیقت و ماهیت مسیح در گرفت و خانهها، مدارس و کلیساها به پایگاههای اصلی جنگ تبدیل شدند و در جامعۀ مسیحی، بتپرستی به اشکال و مظاهر مختلف پدیدار گشت؛ چنانکه در کتاب تاریخ مسیحیت در پرتو علم کنونی آمده است:
«اگرچه بتپرستی پایان پذیرفت، ولی کاملاً نابود نشد؛ بلکه به درون دلها سرایت کرد و بتپرستی زیر لوای مسیحیت ادامه یافت. آنان که از خدایان و شخصیتهای مذهبی خود کنارهگیری کرده بودند، به یکی از شهدای خود صفات خدایی میدادند و برای او تندیس و مجسمه درست میکردند و این چنین شرک و بتپرستی شهدای محلی رواج یافت و در این قرن نیز عبادت شهدا و اولیاء فراگیر شد و عقاید جدیدی به وجود آمد. از جمله میگفتند که اولیاء دارای صفات خدایی هستند. بر اساس عقاید «اریسین» اولیاء و قدیسون واسطۀ میان خدا و انسان بودند و اولیاء، سمبل تقدس و پارسایی قرون وسطی تلقی گردیدند و اعیاد و جشنهای بتپرستانه به نامهای جدیدی تغییر یافت. به گونهای که در سال ۴۰۰ میلادی عید قدیم خورشید به نام عید مسیح تغییر نام داد [۱۵].
در دائرة المعارف جدید کاتولیک آمده است: «این عقیده که خداوند، مرکب از سه اقنوم است، از اواخر قرن چهارم، در جهان مسیحیت و اندیشۀ آن، سرایت نمود و به عقیدهای رسمی و مسلم تبدیل شد که در سراسر جهان مسیحیت مورد قبول واقع گردید، اما سرانجام در نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی از تحول عقیده تثلیث و راز آن پرده برداشته شد» [۱۶].
جنگهای سختی میان مسیحیان در گرفت به گونهای که به تکفیر و قتل یکدیگر میپرداختند و بدین صورت مبارزه با فساد و اصلاح وضعیت خود و دعوت امتها به آنچه مایۀ بهبود و صلاح بشر، است فراموش گردید و نصرانی ها به خود مشغول شدند [۱۷].
مجوسیها هم از دیرباز به پرستش عناصر طبیعی (که بزرگترین آنها آتش بود) مشغول بودند. در سراسر کشور خود آتشکدههایی به این منظور ساخته بودند و با تمام وجود، به پرستش آتش مشغول بودند. در عبادتگاهها، برای آتشپرستان آداب و قوانین خاص منظمی وضع شده بود، ولی در بیرون از عبادتگاه، پیروان مجوسیت آزاد بودند و طبق میل و خواستههایشان زندگی میکردند و میان آنها و کسانی که به آتشپرستی اعتقادی نداشتند، فرقی وجود نداشت مورخ دانمارکی در کتاب خود ایران در عهد ساسانیان در مورد طبقه پیشوایان دینی و وظیفۀ آنان چنین میگوید: «بر آنها لازم بود چهار بار خورشید را بپرستند و علاوه بر آن، موظف بودند که ماه و آتش و آب را نیز بپرستند و همچنین به هنگام خواب و بیدار شدن و حمام رفتن و پوشیدن زنار و غذا خوردن و عطسه زدن و تراشیدن مو و گرفتن ناخن و قضای حاجت و روشن کردن چراغها، موظف به خواندن دعاهای ویژهای بودند و بر آنان لازم بود که نگذارند آتش خاموش شود یا آب و آتش با یکدیگر تماس حاصل نمایند و نگذارند معادن، زنگ بزنند؛ زیرا معادن نزد آنها مقدس بودند» [۱۸].
ایرانیان، هنگام خواندن نماز، رو به آتش میایستادند؛ چنانکه یزدگرد، آخرین پادشاه ساسانیان، به خورشید سوگند یاد میکرد و میگفت: «به خورشید که بزرگترین خداست، سوگند یاد میکنم». آتشپرستان در هر عصری به دوگانگی خدا معتقد بودند و این شعار آنها بود و به دو خدا ایمان داشتند: یکی خدای نور یا خوبی و دومی خدای تاریکی یا بدی [۱۹].
مذهب بودایی که در هند و آسیای میانه رواج داشت، به آیین بتپرستی تبدیل شده بود که به هر جا میرفتند، بتها را همراه خود میبرند و با رسیدن و اقامت در هر مکانی، معبد میساختند و مجسمههای بودا را نصب میکردند [۲۰].
مذهب برهمایی نیز که دین اصلی مردم هند به حساب میآمد، برجستهترین شاخصهاش، کثرت خدایان و معبودهای گوناگون بود که در قرن ششم میلادی به اوج خود رسیده بود. تردیدی نیست که آیینهای برهمایی و بودایی، دو دین بتپرست بودند و دنیا از اقیانوس اطلس تا اقیانوس آرام، غرق در بتپرستی بود و گویا مسیحیت و یهودیت و برهمایی در بزرگداشت و تقدیس بتها بسان اسبهای مسابقه، با یکدیگر به رقابت برخاسته بودند. پیامبر اکرم ج روزی در سخنرانیاش به این فساد فراگیر ملتها اشاره نمود و فرمود: «پروردگار به من فرمان داد تا آنچه را نمیدانید به شما بیاموزم و از جمله چیزهایی که امروز به من آموخت، اینکه فرمود: هر چیزی که به هر کسی دادهام، حلال است و من همه بندگانم را براساس فطرتی پاک و یکتاپرست آفریدم، اما شیطان آنان را گمراه نمود و آنچه را که برایشان حلال نمودهام، بر آنان حرام کرد، من به آنان فرمان دادم تا آنچه را که برای آن دلیلی فرو نفرستادهام، با من شریک نگیرید با یپش آمدن چنین وضعیتی خداوند نیز غیر از تعدادی از اهل کتاب، بقیۀ ساکنان زمین چه عرب و چه عجم را هلاک نمود» [۲۱].
از این حدیث چنین استنباط میشود که جامعۀ بشری در ابعاد مختلفی مانند شرک ورزیدن به خدا، پیروی نکردن از شریعت، فساد پیشوایان ادیان آسمانی و گرایش آنها به انحراف قوم خود دچار انحراف شده است [۲۲].
[۱۰] الغرباء الاولون، سلمان العوده، ص ۵۷. [۱۱] السیرة النبویة، ندوی، ص ۲۰. [۱۲] همان. [۱۳] همان، ص ۲۱. [۱۴] همان. [۱۵] همان، ص ۲۳. [۱۶] دائرة المعارف الکائو لیکیه الجدیده، مقال التثلیث، ج ۱۴، ص۳۹۵. [۱۷] فتح العرب مصر، محمد ابوحدید، ص ۳۷ – ۳۸ – ۴۸. [۱۸] ایران فی عهد الساسانیین، ص ۱۵۵، به نقل از السیرة النبویة، ندوی، ص ۲۷. [۱۹] همان. [۲۰] السیرة النبویة، ندوی، ص ۲۸. [۲۱] مسلم، کتاب الجنه، باب الصفات، ج ۴، ص ۲۱۹۴، شمارۀ ۲۱۹۷. [۲۲] الغرباء الاولون، ص ۵۹.