فصل اول آشکار ساختن دعوت
بعد از اقدامات ارزندۀ پیامبر اکرم ج در راستای تربیت اصحاب و یارانش و تربیت نمودن آنان بر پایههای عقیدتی، عبادی و اخلاقی وقت آشکار کردن دعوت با نزول این آیهها فرا رسید:
﴿فَلَا تَدۡعُ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ فَتَكُونَ مِنَ ٱلۡمُعَذَّبِينَ٢١٣ وَأَنذِرۡ عَشِيرَتَكَ ٱلۡأَقۡرَبِينَ٢١٤ وَٱخۡفِضۡ جَنَاحَكَ لِمَنِ ٱتَّبَعَكَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ٢١٥ فَإِنۡ عَصَوۡكَ فَقُلۡ إِنِّي بَرِيٓءٞ مِّمَّا تَعۡمَلُونَ٢١٦﴾[الشعراء: ۲۱۳-۲۱۶].
«به جز خدا، معبودی را به فریاد مخوان و پرستش مکن که (اگر چنین کنی) از زمره عذاب شوندگان خواهی بود و خویشاوندان نزدیک خود را بترسان و بال (محبت و مودت) خود را برای مؤمنانی که از تو پیروی میکنند، بگستران و اگر آنان از فرمان تو سرکشی کردند بگو من از کار شما بیزارم».
پیامبر اکرم ج خاندانش را جمع کرد و آشکارا آنها را به ایمان آوردن به خدای یکتا فرا خواند و از عذاب سخت و آتش جهنم آنان را ترساند و از آنان خواست تا با انجام اعمال نیک خود را آتش جهنم برهانند [۴۳۴].
از ابن عباس روایت است که وقتی آیه ﴿وَأَنذِرۡ عَشِيرَتَكَ ٱلۡأَقۡرَبِينَ٢١٤﴾[الشعراء: ۲۱۴]. «و اینک خویشاوندان نزدیک خود را بیم ده» نازل شد پیامبر اکرم ج بر کوه صفا بالا رفت و فریاد برآورد: «ای بنی قمر! ای بنو عدی! و تمام تیرههای قریش را صدا زد تا اینکه جمع شدند و اگر کسی نمیتوانست بیاید، فرستادهای را میفرستاد تا ببیند چه خبر است. ابولهب آمد و مردان زیادی از قریش آمدند. رسول خدا فرمود: اگر به شما خبر دهم که لشکری از آن طرف دره قصد یورش به شما را دارد، سخن مرا باور میکنید؟ گفتند: میپذیریم؛ چون از شما سخن دروغی نشنیدهایم! گفت: عذابی سخت پیش رو دارید. ابولهب گفت: هلاک شوی، آیا به خاطر این ما را در اینجا گرد آوردهای؟!.
در جواب ابولهب این سوره نازل شد:
﴿تَبَّتۡ يَدَآ أَبِي لَهَبٖ وَتَبَّ١﴾[المسد: ۱].
«خشکیده باد دو دست ابولهب و خشکیده شد ...»
در روایتی دیگر آمده است که سایر طوایف قریش را قبیله به قبیله خطاب کرد و گفت: خودتان را از آتش نجات دهید و در آخر گفت: ای فاطمه! خودت را از آتش نجات بده؛ زیرا من در برابر خداوند هیچ گونه حمایتی از تو نمیتوانم بکنم! تنها حقی که شما بر من دارید، حق خویشاوندی است که من نیز آن را رعایت میکنم [۴۳۵].
افراد قبیلۀ قریش، انسانهایی واقعگرا و جدی بودند و با مردی روبرو شده بودند که راستگویی و امانتداری او را تجربه کرده بودند، آن هم در حالتی که او تمامی جوانب را مدنظر داشت و در نظر میگرفت و آنان فقط یک جنبه را در نظر داشتند؛ پس انصاف و هوشیاری ایشان آنها را به تصدیق وی وادار نمود و مجبور شدند که تاییدش کنند از این رو یک صدا گفتند: آری.
وقتی این مرحله طبیعی و ابتدایی تمام شد و گواهی شنوندگان تحقق پذیرفت، پیامبر اکرم ج گفت: من شما را از عذابی که پیش رو دارید، بیم میدهم. او با این سخن در حقیقت جایگاه نبوت را به آنها شناساند و آنان را با ویژگیها و حقایق پنهان و علوم و معارف نبوی آشنا کرد و این سخن ایشان، موعظه و هشداری بود که با چنان حکمت و شیوایی بیان گردید که در تاریخ ادیان و نبوتها بیسابقه است. آن حضرت بسیار ساده و رسا و از نزدیکترین راه ممکن، رسالتش را ابلاغ نمود. همگی ساکت شدند [۴۳۶]. اما ابولهب گفت: برای همیشه هلاک و نابود شوی، برای همین، ما را گرد آورده بودی؟ و با این کار پیامبر اکرم ج پایههای تبلیغ و اعلام را برای امت بنا نهاد و جای بلندی را که کوه بود، انتخاب نمود و این کاری است که در عصر ما توسط ایستگاههای فرستندگی برای پخش صدا، انجام میگیرد. همچنین رسول خدا برای دعوت خود اساس و پایه محکمی همانند راستگویی انتخاب نمود و کسانی که اطلاعرسانی جزو وظایف آنان است، بر این نکته آگاهند که ارتباط برقرار کردن با مردم به قصد اطلاعرسانی به آنها یا دعوت دادن آنها باید بر اساس اصل اعتماد میان گوینده و مخاطبان باشد و محتوای پیام نیز باید حقیقت و راست باشد و دروغ در آن جایگاهی نداشته باشد [۴۳۷]. طبیعی است که پیامبر اکرم ج باید دعوت علنی و آشکار را با هشدار دادن خویشاوندان نزدیکش آغاز مینمود؛ زیرا مکه سرزمینی بود که روح قبیلهگرایی در آن عمیق و ریشهدار بود و آغاز دعوت از خویشاوندان نزدیک به ایشان در راستای تحقق اهداف رسالت کمک مینمود. همچنین باید دعوت در شهر مکه که مرکز مهم دینی به حساب میآمد، اثر ویژهای میداشت تامردمان این شهر مهم هر چه سریعتر به اسلام ایمان میآوردند و از طرفی دیگر نیز قریش اثر مهمی بر دیگر قبیلههای عرب داشت. البته این بدان معنی نیست که اسلام برای قریش آمده بود؛ بلکه دعوت اسلام، اولین گام در راستای تحقق رسالت جهانی اسلام بود [۴۳۸]؛ چنانکه خداوند فرمود:
﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ إِلَّا رَحۡمَةٗ لِّلۡعَٰلَمِينَ١٠٧﴾[الأنبیاء: ۱۰۷].
«(ای پیغمبر) ما تو را جز به عنوان رحمت جهانیان نفرستادهایم».
همچنین میفرماید:
﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ إِلَّا كَآفَّةٗ لِّلنَّاسِ بَشِيرٗا وَنَذِيرٗا وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ٢٨﴾[سبأ: ۲۸].
«و ما تو را نفرستادهایم مگر برای همه مردم تا مژدهرسان و بیمدهنده باشی ولیکن اکثر مردم بیخبرند».
بعد از اینکه دعوت مراحل فرایند خویش را طی نمود و به دعوت خویشاوندان منحصر نماند، پیامبر اکرم ج درصدد دعوت هر کس و هر قبیله و شهری بر آمد و در انجمنها و مجالس آنها میآمد و در موسم و مواقف حج نیز دعوت میداد و به هر غلام و آزاد و قوی و ضعیف و ثروتمند و فقیری که روبرو میشد، او را دعوت میداد [۴۳۹]و شروع این مرحله با نازل شدن این آیه آغاز گردید:
﴿فَٱصۡدَعۡ بِمَا تُؤۡمَرُ وَأَعۡرِضۡ عَنِ ٱلۡمُشۡرِكِينَ٩٤ إِنَّا كَفَيۡنَٰكَ ٱلۡمُسۡتَهۡزِءِينَ٩٥ ٱلَّذِينَ يَجۡعَلُونَ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَۚ فَسَوۡفَ يَعۡلَمُونَ٩٦ وَلَقَدۡ نَعۡلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدۡرُكَ بِمَا يَقُولُونَ٩٧﴾[الحجر: ۹۴-۹۷].
«پس آشکارا بیان کن آنچه را که بدان دستور داده میشوی و به مخالفت مشرکان اعتنا مکن. ما، تو را از استهزاکنندگان مصون و محفوظ میداریم، آنانی که معبود دیگری را همراه خدا قرار میدهند، به زودی خواهند دانست و ما میدانیم که سینهات از آنچه میگویند، تنگ میشود».
کفار در مقابل دعوت آشکار، درصدد ایجاد سد راه، رویگردانی، تمسخر، آزار دادن، تکذیب و توطئهی برنامهریزی شده برآمدند بنابراین، نبرد میان پیامبر اکرم ج و یارانش از یک طرف و میان بزرگان و رهبران بت پرست از طرف دیگر شدت گرفت و مردم مکه اخبار این کشمکش و نبرد را به اقصی نقاط جزیره عربستان انتقال میدادند و این عمل از آنجا که سرسختترین دشمنان اسلام در میان قبیلهها سخن نادرستی شایع میکردند به نفع دعوت اسلام از مردم، ادعاها و گفتههای رهبران کفر و شرک را نمیپذیرفتند. خبر نبوت پیامبر اکرم ج و این حادثۀ بزرگ به گونهای شایع شده بود که در همه جا و در هر مجلس و منزل، از آن سخن میگفتند. بزرگترین اعتراضات رهبران شرک، متوجه توحید و ایمان به معاد و رسالت پیامبر و یگانه بودن خداوند متعال و ایمان داشته به روز قیامت و قرآن کریم بود.
مهمترین اعتراضات مشرکان و پاسخ آنها به طور مشروح بیان میشود:
۱- شرک ورزیدن به خدا: کافران مکه منکر این موضوع که خداوند آنها و تمام موجودات را آفریده است، نبودند؛ چنانکه میفرماید:
﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ لَيَقُولُنَّ ٱللَّهُۚ قُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِۚ بَلۡ أَكۡثَرُهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ٢٥﴾[لقمان: ۲۵].
«هر گاه از آنان بپرسی چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است؟ حتماً میگویند خدا. بگو ستایش خدا را سزاست، ولی اکثر آنان نمیدانند».
آنها بتها را پرستش میکردند و گمان میبردند که بتان، آنان را به خدا نزدیک مینماید:
﴿أَلَا لِلَّهِ ٱلدِّينُ ٱلۡخَالِصُۚ وَٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَ مَا نَعۡبُدُهُمۡ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَآ إِلَى ٱللَّهِ زُلۡفَىٰٓ إِنَّ ٱللَّهَ يَحۡكُمُ بَيۡنَهُمۡ فِي مَا هُمۡ فِيهِ يَخۡتَلِفُونَۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي مَنۡ هُوَ كَٰذِبٞ كَفَّارٞ٣﴾[الزمر: ۳].
«هان! تنها طاعت و عبادت خالصانه، برای خدا است و بس. کسانی که جز خدا سرپرستان و یاوران دیگری را بر میگیرند. (میگویند:) ما آنان را پرستش نمیکنیم مگر بدان خاطر که ما را به خداوند نزدیک گردانند. خداوند روز قیامت میان ایشان دربارۀ چیزی که در آن اختلاف دارند، داوری خواهد کرد. خداوند دروغگوی کفرپیشه را هدایت و رهنمون نمیکند».
مردم مکه در اصل بتپرست نبودند؛ بلکه بتپرستی از ملتهای همسایه به آنها رسیده بود بنابراین، با انکار و تعجب از دعوت توحید، استقبال کردند؛ چنانکه خداوند میفرماید:
﴿وَعَجِبُوٓاْ أَن جَآءَهُم مُّنذِرٞ مِّنۡهُمۡۖ وَقَالَ ٱلۡكَٰفِرُونَ هَٰذَا سَٰحِرٞ كَذَّابٌ٤ أَجَعَلَ ٱلۡأٓلِهَةَ إِلَٰهٗا وَٰحِدًاۖ إِنَّ هَٰذَا لَشَيۡءٌ عُجَابٞ٥ وَٱنطَلَقَ ٱلۡمَلَأُ مِنۡهُمۡ أَنِ ٱمۡشُواْ وَٱصۡبِرُواْ عَلَىٰٓ ءَالِهَتِكُمۡۖ إِنَّ هَٰذَا لَشَيۡءٞ يُرَادُ٦ مَا سَمِعۡنَا بِهَٰذَا فِي ٱلۡمِلَّةِ ٱلۡأٓخِرَةِ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّا ٱخۡتِلَٰقٌ٧﴾[ص: ۴-۷].
«در شگفتند از اینکه بیم دهندهای از خودشان به سویشان آمده است و کافران میگویند: این جادوگر بسیار دروغگویی است. آیا او به جای این همه خدایان، به خدای واحدی معتقد است؟ واقعاً این چیز شگفتی است. سرکردگان ایشان راه افتادند که بروید و بر خدایان خود ثابت و استوار باشید. این همان چیزی است که خواسته میشود. ما در آئین دیگری، این را نشیندهایم، این جز دروغ ساختگی نیست».
تفکر آنها نه تنها در مورد خداوند بلکه در مورد رابطه خدا با آفریدگانش، تفکری نادرست بود؛ زیرا گمان میکردند که خداوند همسری از جنها دارد و فرشتگان را دختران خدا میدانستند! از این رو آیههای قرآن نازل میشد و بیان میکرد که جنها و فرشتگان مخلوق خدا هستند، همانطور که انسان نیز مخلوق خدا است و او کسی را به فرزندی بر نگرفته و همسری ندارد:
﴿وَجَعَلُواْ لِلَّهِ شُرَكَآءَ ٱلۡجِنَّ وَخَلَقَهُمۡۖ وَخَرَقُواْ لَهُۥ بَنِينَ وَبَنَٰتِۢ بِغَيۡرِ عِلۡمٖۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يَصِفُونَ١٠٠ بَدِيعُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ أَنَّىٰ يَكُونُ لَهُۥ وَلَدٞ وَلَمۡ تَكُن لَّهُۥ صَٰحِبَةٞۖ وَخَلَقَ كُلَّ شَيۡءٖۖ وَهُوَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٞ١٠١﴾[الأنعام: ۱۰۰-۱۰۱].
«فرشتگان و اهریمنان را شرکاء خدا میسازند، در حالی که خداوند خود آنان و همه ملائکه و شیاطین را آفریده است. خداوند منزه و به دور از این صفاتی است که او را بدانها توصیف میکنند. خدا کسی است که آسمانها و زمین را از نیستی به هستی آورده است. چگونه ممکن است فرزندی داشته باشد در حالی که او همسری ندارد؟ و همه چیز را آفریده و او آگاه از هر چیز است».
همچنین بر اساس مضامین آیههای قرآن، این موضوع اثبات میگردد که جنها به بندگی خداوند اقرار میکنند و این مطلب را که رابطهای نژادی و نسبی میان آنها و خدا وجود دارد، انکار مینماید:
﴿وَجَعَلُواْ بَيۡنَهُۥ وَبَيۡنَ ٱلۡجِنَّةِ نَسَبٗاۚ وَلَقَدۡ عَلِمَتِ ٱلۡجِنَّةُ إِنَّهُمۡ لَمُحۡضَرُونَ١٥٨﴾[الصافات: ۱۵۸].
«آنان معتقد به خویشاوندی و نزدیکی میان خدا و جنیان هستند، در صورتی که جنیان میدانند که خودشان و(مشرکان در صورت شرک ورزی) احضار می شوند».
و قرآن از مشرکان میخواست که از حق پیروی نمایند و از روی گمان و خیال سخن نگویند:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ لَيُسَمُّونَ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةَ تَسۡمِيَةَ ٱلۡأُنثَىٰ٢٧ وَمَا لَهُم بِهِۦ مِنۡ عِلۡمٍۖ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّۖ وَإِنَّ ٱلظَّنَّ لَا يُغۡنِي مِنَ ٱلۡحَقِّ شَيۡٔٗا٢٨﴾[النجم: ۲۷-۲۸].
«کسانی که به آخرت ایمان ندارند، فرشتگان را با نامهای زنان، وصف و نامگذاری میکنند. ایشان در این باب چیزی نمیدانند و جز از ظن و گمان پیروی نمیکنند و ظن و گمان هم از حق بینیاز نمیگرداند».
همچنین آیههای قرآن به این موضوع میپردازند که معقول نیست که خداوند به مشرکان فرزند پسر بدهد و خود دخترانی داشته باشد (دختران از نظر مشرکان ارزش کمتری از پسران داشتند):
﴿أَفَأَصۡفَىٰكُمۡ رَبُّكُم بِٱلۡبَنِينَ وَٱتَّخَذَ مِنَ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ إِنَٰثًاۚ إِنَّكُمۡ لَتَقُولُونَ قَوۡلًا عَظِيمٗا٤٠﴾[الإسراء: ۴۰].
«آیا پروردگارتان پسران را ویژه شما کرده است و از فرشتگان، دخترانی را خاص خود کرده است. واقعاً شما سخن بسیار عظیمی بیان می دارید».
و به مشرکان خاطرنشان میسازد که مسئول گفتههای بیدلیل خود، خواهند بود:
﴿وَجَعَلُواْ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةَ ٱلَّذِينَ هُمۡ عِبَٰدُ ٱلرَّحۡمَٰنِ إِنَٰثًاۚ أَشَهِدُواْ خَلۡقَهُمۡۚ سَتُكۡتَبُ شَهَٰدَتُهُمۡ وَيُسَۡٔلُونَ١٩﴾[الزخرف: ۱۹].
«آنان فرشتگان راکه بندگان خدای مهربانند، مؤنث به شمار میآورند. آیا ایشان به هنگام آفرینش فرشتگان حضور داشته و خلقشان را مشاهده نمودهاند؟ اظهار و گواهی ایشان ثبت و ضبط میشود و بازخواست میگردند».
۲- انکار روز قیامت: مشرکان پس از اینکه پیامبر اکرم ج آنان را به ایمان در مورد معاد دعوت نمود، آنان به استهزاء و تکذیب پیامبر اکرم ج پرداختند:
﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ هَلۡ نَدُلُّكُمۡ عَلَىٰ رَجُلٖ يُنَبِّئُكُمۡ إِذَا مُزِّقۡتُمۡ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّكُمۡ لَفِي خَلۡقٖ جَدِيدٍ٧ أَفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ كَذِبًا أَم بِهِۦ جِنَّةُۢۗ بَلِ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ فِي ٱلۡعَذَابِ وَٱلضَّلَٰلِ ٱلۡبَعِيدِ٨﴾[سبأ: ۷-۸].
«کافران میگویند: آیا مردی را به شما بنماییم که شما را خبر میدهد از اینکه هنگامی که پیکرهایتان کاملاً متلاشی شد، آفرینش تازهای پیدا میکنید. آیا او بر خدا دروغ میبندد یا نوعی دیوانگی دارد؛ بلکه کسانی که به آخرت ایمان ندارند، گرفتار عذاب و گمراهی عمیقی هستند».
مشرکان زنده شدن مردگان را انکار میکردند و نمیپذیرفتند:
﴿وَقَالُوٓاْ إِنۡ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا ٱلدُّنۡيَا وَمَا نَحۡنُ بِمَبۡعُوثِينَ٢٩﴾[الأنعام: ۲۹].
«و آنان میگویند: زندگی تنها همین زندگی دنیای ما است و ما هرگز برانگیخته نمیشویم».
(و قیامت و دوزخ و بهشتی در میان نیست) و بر این باور غلط خود با تاکید سوگند یاد میکنند:
﴿وَأَقۡسَمُواْ بِٱللَّهِ جَهۡدَ أَيۡمَٰنِهِمۡ لَا يَبۡعَثُ ٱللَّهُ مَن يَمُوتُۚ بَلَىٰ وَعۡدًا عَلَيۡهِ حَقّٗا وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ٣٨ لِيُبَيِّنَ لَهُمُ ٱلَّذِي يَخۡتَلِفُونَ فِيهِ وَلِيَعۡلَمَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَنَّهُمۡ كَانُواْ كَٰذِبِينَ٣٩﴾[النحل: ۳۸-۳۹].
«موکّدانه به خدا سوگند یاد میکنند که خداوند هرگز کسی را که میمیرد، زنده نمیگرداند. آری، وعدۀ خدا قطعی است ولیکن بیشتر مردمان نمیدانند تا اینکه برای ایشان روشن گرداند چیزی را که درباره آن اختلاف میورزند و اینکه کافران بدانند که ایشان دروغگویند».
آنها میگفتند اگر پدران ما را زنده کنید، قبول میکنیم که قیامت و رستاخیزی وجود دارد؛ چنانکه خداوند میفرماید:
﴿وَقَالُواْ مَا هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا ٱلدُّنۡيَا نَمُوتُ وَنَحۡيَا وَمَا يُهۡلِكُنَآ إِلَّا ٱلدَّهۡرُۚ وَمَا لَهُم بِذَٰلِكَ مِنۡ عِلۡمٍۖ إِنۡ هُمۡ إِلَّا يَظُنُّونَ٢٤ وَإِذَا تُتۡلَىٰ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتُنَا بَيِّنَٰتٖ مَّا كَانَ حُجَّتَهُمۡ إِلَّآ أَن قَالُواْ ٱئۡتُواْ بَِٔابَآئِنَآ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ٢٥ قُلِ ٱللَّهُ يُحۡيِيكُمۡ ثُمَّ يُمِيتُكُمۡ ثُمَّ يَجۡمَعُكُمۡ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ لَا رَيۡبَ فِيهِ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ٢٦ وَلِلَّهِ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَيَوۡمَ تَقُومُ ٱلسَّاعَةُ يَوۡمَئِذٖ يَخۡسَرُ ٱلۡمُبۡطِلُونَ٢٧﴾[الجاثیة: ۲۴-۲۷].
«منکران رستاخیز میگویند: حیاتی جز همین زندگی دنیایی که در آن به سر میبریم در کار نیست. گروهی از ما میمیرند و گروهی جای ایشان را میگیرند و جز طبیعت و روزگار ما را هلاک نمیسازد. آنان چنین سخنی را از روی یقین و آگاهی نمیگویند؛ بلکه تنها گمان میبرند و تخمین میزنند. هنگامی که آیات روشن ما بر آنان خوانده میشود در برابر آنها دلیلی جز این ندارد که میگویند اگر راست میگویید پدران و نیاکان ما را زنده کنید و بیاورید. بگو: خداوند شما را زنده میکند، سپس شما را میمیراند، سپس در روز قیامت که در آن تردیدی نیست شما را گرد میآورد ولیکن بیشتر مردم نمیدانند».
مالکیت و حاکمیت انسانها و زمین از خدا است و آن روز که قیامت بر پا میشود باطلگرایان زیان میبینند و فراموش کردهاند که آن کسی که برای نخستین بار آنها را آفریده است، تواناست که آنها را در روز قیامت زنده کند [۴۴۰].
مجاهد و دیگران گفتهاند: ابی بن خلف در حالی که استخوانی فرسوده و پوسیدهای به دست داشت و آن را کاملاً خرد میکرد و به باد میداد، نزد رسول خدا آمد و گفت: ای محمد! آیا گمان میبرید که خداوند این را زنده مینماید؟ پیامبر اکرم ج گفت: آری،خداوند تو را میمیراند، سپس زنده میکند و در دوزخ حشر میگرداند. آن گاه این آیات نازل گردید: [۴۴۱].
﴿أَوَ لَمۡ يَرَ ٱلۡإِنسَٰنُ أَنَّا خَلَقۡنَٰهُ مِن نُّطۡفَةٖ فَإِذَا هُوَ خَصِيمٞ مُّبِينٞ٧٧ وَضَرَبَ لَنَا مَثَلٗا وَنَسِيَ خَلۡقَهُۥۖ قَالَ مَن يُحۡيِ ٱلۡعِظَٰمَ وَهِيَ رَمِيمٞ٧٨ قُلۡ يُحۡيِيهَا ٱلَّذِيٓ أَنشَأَهَآ أَوَّلَ مَرَّةٖۖ وَهُوَ بِكُلِّ خَلۡقٍ عَلِيمٌ٧٩﴾[یس: ۷۷-۷۹].
«آیا انسان ندیده است که ما او را از نطفه ناچیزی آفریدهایم و هم اینک او پرخاشگری است که آشکارا به پرخاش بر میخیزد و برای ما مثال میزند و آفرینش خود را فراموش میکند و میگوید: چه کسی میتواند این استخوانهایی را که پوسیده و فرسودهاند زنده کند. بگو کسی که او را آفریده است، دوباره زنده میگرداند و او بس آگاه از همه آفریدگان است».
شیوههای قرآن کریم در قانع ساختن مردم به رستاخیز و زنده شدن پس از مرگ، به فرا خواندن عقل و برانگیختن فطرتها تکیه کرده بود و خداوند، بندگانش را تذکر داد که حکمتش چنین اقتضا مینماید که بندگان را پس از مرگ برای پس دادن حساب زنده کند و خاطر نشان ساخت که بندگان را برای عبادت خویش آفریده است و پیامبران را فرستاده و کتابها را نازل فرموده است، تا راه پرستش خویش را نشان دهد؛ پس برخی از بندگان بر طاعت الهی استقامت ورزیدند و عدهای سرکشی و تجاوز در پیش میگیرند و سرانجام هر دو گروه با مرگ و حساب و کتاب روبرو میشوند و چارهای جز اینکه نیکوکاران پاداش نیک و بدکاران پاداش بد کارهایی را که کردهاند، ببینند وجود ندارد؛ چنانکه میفرماید:
﴿أَفَنَجۡعَلُ ٱلۡمُسۡلِمِينَ كَٱلۡمُجۡرِمِينَ٣٥ مَا لَكُمۡ كَيۡفَ تَحۡكُمُونَ٣٦ أَمۡ لَكُمۡ كِتَٰبٞ فِيهِ تَدۡرُسُونَ٣٧ إِنَّ لَكُمۡ فِيهِ لَمَا تَخَيَّرُونَ٣٨﴾[القلم: ۳۵-۳۸].
«آیا فرمانبرداران را همچون گناهکاران یکسان میشماریم. شما را چه شده است چگونه داوری میکنید. آیا شما کتابی دارید که از روی آن میخوانید و شما آنچه را که بر میگزینند، در آن است».
ملحدانی که بر خود ستم کردهاند، گمان میکنند که جهان هستی، بیهوده آفریده شده است و آفرینش آن حکمتی ندارد و سرنوشت مؤمن مصلح و کافر مفسد یکی خواهد بود [۴۴۲]. خداوند میفرماید:
﴿وَمَا خَلَقۡنَا ٱلسَّمَآءَ وَٱلۡأَرۡضَ وَمَا بَيۡنَهُمَا بَٰطِلٗاۚ ذَٰلِكَ ظَنُّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْۚ فَوَيۡلٞ لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنَ ٱلنَّارِ٢٧ أَمۡ نَجۡعَلُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ كَٱلۡمُفۡسِدِينَ فِي ٱلۡأَرۡضِ أَمۡ نَجۡعَلُ ٱلۡمُتَّقِينَ كَٱلۡفُجَّارِ٢٨﴾[ص: ۲۷-۲۸].
«ما آسمانها و زمین و چیزهایی را که بین آن دوتا وجود دارد، بیهوده نیافریدهایم. این گمان کافران است، وای بر کافران که به آتش دوزخ دچار میگردند. آیا کسانی را که ایمان میآورند و کارهای شایسته انجام میدهند، همچون تبهکاران به شمار آوریم و یا اینکه پرهیزگاران با بزهکاران برابر داریم».
قرآن کریم برای مردم مثالهایی در زنده کردن و آبادانی زمین پس از خشکیده شدن بیان نموده است تا بدانند که خداوند، قادر به زنده کردن جسدهای خشکیده و استخوانهای پوسیده نیز هست:
﴿فَٱنظُرۡ إِلَىٰٓ ءَاثَٰرِ رَحۡمَتِ ٱللَّهِ كَيۡفَ يُحۡيِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَآۚ إِنَّ ذَٰلِكَ لَمُحۡيِ ٱلۡمَوۡتَىٰۖ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ٥٠﴾[الروم: ۵۰].
«به آثار رحمت الهی بنگر که چگونه زمین را پس از مردنش، زنده میکند آن کس زنده کننده مردگان است و او بر هر چیزی توانا است».
علاوه بر اینها خداوند، داستان برخی از مردگان را که زنده نمود بیان داشته است، از جمله سرگذشت اصحاب که سیصد و نه سال در عالم خواب به سر بردند و بعد از گذشت این زمان طولانی ازخوابشان بیدار شدند؛ چنانکه میفرماید:
﴿ثُمَّ بَعَثۡنَٰهُمۡ لِنَعۡلَمَ أَيُّ ٱلۡحِزۡبَيۡنِ أَحۡصَىٰ لِمَا لَبِثُوٓاْ أَمَدٗا١٢﴾[الکهف: ۱۲].
«پس از آن، ایشان را برانگیختیم تا ببینیم کدام یک از آن دو گروه، مدت ماندن خود را حساب کرده است».
﴿وَكَذَٰلِكَ بَعَثۡنَٰهُمۡ لِيَتَسَآءَلُواْ بَيۡنَهُمۡۚ قَالَ قَآئِلٞ مِّنۡهُمۡ كَمۡ لَبِثۡتُمۡۖ قَالُواْ لَبِثۡنَا يَوۡمًا أَوۡ بَعۡضَ يَوۡمٖۚ قَالُواْ رَبُّكُمۡ أَعۡلَمُ بِمَا لَبِثۡتُمۡ فَٱبۡعَثُوٓاْ أَحَدَكُم بِوَرِقِكُمۡ هَٰذِهِۦٓ إِلَى ٱلۡمَدِينَةِ فَلۡيَنظُرۡ أَيُّهَآ أَزۡكَىٰ طَعَامٗا فَلۡيَأۡتِكُم بِرِزۡقٖ مِّنۡهُ وَلۡيَتَلَطَّفۡ وَلَا يُشۡعِرَنَّ بِكُمۡ أَحَدًا١٩﴾[الکهف: ۱۹].
«همان گونه ایشان را برانگیختیم تا از یکدیگر بپرسند. یکی از آنان گفت: چه مدتی ماندهاید؟ گفتند: روزی یا بخشی از روز بودهایم. گفتند: پروردگارتان بهتر میداند که چقدر ماندهاید و سکه نقرهای را که با خود دارید به کسی از نفرات خود بدهید تا روزی و طعامی از آن بیاورد، اما باید نهایت دقت را به خرج دهد و هیچ کس را از حال شما آگاه نسازد».
﴿وَلَبِثُواْ فِي كَهۡفِهِمۡ ثَلَٰثَ مِاْئَةٖ سِنِينَ وَٱزۡدَادُواْ تِسۡعٗا٢٥﴾[الکهف: ۲۵].
«اصحاب کهف مدت سیصد و نه سال در غارشان ماندند».
علاوه بر موارد ذکر شده، پیامبر اکرم ج در مقابل کفار و مشرکان نیز به دلایلی دیگر بر زنده شدن دوباره استدلال مینمود.
۳- اعتراض بر رسول خدا: اعتقاد مشرکان بر این بود که انسان نمیتواند، پیامبر باشد و باید فرشتهای مسئولیت نبوت و رسالت را انجام میداد و یا حداقل فرشتهای با او همراه میشد.
خداوند در پاسخ فرمود:
اگر برای انسانها، پیامبری از فرشتگان میفرستادیم، آن فرشته به صورت مردی میبود که آنها میتوانستند با او گفتگو نمایند و از او فرا بگیرند و اگر این چنین میکردیم، باز هم مسئله برایشان مشتبه میشد؛ همان طور که در پذیرفتن پیامبری که انسان است شک و تردید دارند [۴۴۳]آنها پیامبری میخواستند که غذا نخورد و به بازار نرود:
﴿وَقَالُواْ مَالِ هَٰذَا ٱلرَّسُولِ يَأۡكُلُ ٱلطَّعَامَ وَيَمۡشِي فِي ٱلۡأَسۡوَاقِ لَوۡلَآ أُنزِلَ إِلَيۡهِ مَلَكٞ فَيَكُونَ مَعَهُۥ نَذِيرًا٧ أَوۡ يُلۡقَىٰٓ إِلَيۡهِ كَنزٌ أَوۡ تَكُونُ لَهُۥ جَنَّةٞ يَأۡكُلُ مِنۡهَاۚ وَقَالَ ٱلظَّٰلِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلٗا مَّسۡحُورًا٨﴾[الفرقان: ۷-۸].
«و میگویند این چه پیغمبری است؟ غذا میخورد و در بازارها راه میرود. چرا لااقل فرشتهای به سوی او فرستاده نشده است تا همراه او مردم را بیم دهد یا اینکه گنجی به سوی او انداخته نشد و یا اینکه باغی به او داده نشد که از آن بخورد. ستمگران میگویند: شماجز از یک انسان دیوانه پیروی نمیکنید».
آنان گویا بر این موضوع آگاهی نداشتند که تمام پیامبران غذا میخوردند و به کار و کوشش میپرداختند:
﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا قَبۡلَكَ مِنَ ٱلۡمُرۡسَلِينَ إِلَّآ إِنَّهُمۡ لَيَأۡكُلُونَ ٱلطَّعَامَ وَيَمۡشُونَ فِي ٱلۡأَسۡوَاقِۗ وَجَعَلۡنَا بَعۡضَكُمۡ لِبَعۡضٖ فِتۡنَةً أَتَصۡبِرُونَۗ وَكَانَ رَبُّكَ بَصِيرٗا٢٠﴾[الفرقان: ۲۰].
«ما هیچ یک از پیغمبران را پیش از تو نفرستادهایم مگر اینکه غذا میخوردهاند و در بازارها راه میرفتهاند. ما برخی از شما را وسیلۀ امتحان برخی دیگر کردهایم، آیا شکیبایی میورزید؟ و پروردگار بینا است».
تمایل درونی و قلبی آنان بر این بود که پیامبر از ثروتمندان و بزرگان قوم انتخاب میگردید:
﴿وَقَالُواْ لَوۡلَا نُزِّلَ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانُ عَلَىٰ رَجُلٖ مِّنَ ٱلۡقَرۡيَتَيۡنِ عَظِيمٍ٣١﴾[الزخرف: ۳۱].
«گفتند: چرا این قرآن بر مرد بزرگواری از یکی از دو شهر فرو فرستاده نشد».
منظور آنان ولید بن مغیره در مکه و عروه بن مسعود ثقفی در طائف بود [۴۴۴]، همچنین آن حضرت را به دیوانگی متهم کردند:
﴿وَقَالُواْ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِي نُزِّلَ عَلَيۡهِ ٱلذِّكۡرُ إِنَّكَ لَمَجۡنُونٞ٦ لَّوۡ مَا تَأۡتِينَا بِٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ إِن كُنتَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِينَ٧﴾[الحجر: ۶-۷].
«و گفتند: ای کسی که قرآن بر تو نازل گشته است، تو حتماً دیوانهای. تو اگر از زمرۀ راستگویانی، چرا فرشتگان را به پیش ما نمیآوری».
﴿أَنَّىٰ لَهُمُ ٱلذِّكۡرَىٰ وَقَدۡ جَآءَهُمۡ رَسُولٞ مُّبِينٞ١٣ ثُمَّ تَوَلَّوۡاْ عَنۡهُ وَقَالُواْ مُعَلَّمٞ مَّجۡنُونٌ١٤﴾[الدخان: ۱۳-۱۴].
«کی بیداری برای آنان فایدهای دارد؟ قبلاً که پیغمبری بیانگر به پیش آنان آمده بوده است؛ سپس از او رویگردان شدند وگفتند او دیوانهای آموخته شده است».
خداوند در جوابشان گفت:
﴿مَآ أَنتَ بِنِعۡمَةِ رَبِّكَ بِمَجۡنُونٖ٢﴾[القلم: ۲].
«در سایۀ نعمت و لطف پروردگارت، تو دیوانه نیستی».
همچنین او را به کهانت و شعرگویی متهم نمودند، ولی خداوند فرمود:
﴿فَذَكِّرۡ فَمَآ أَنتَ بِنِعۡمَتِ رَبِّكَ بِكَاهِنٖ وَلَا مَجۡنُونٍ٢٩ أَمۡ يَقُولُونَ شَاعِرٞ نَّتَرَبَّصُ بِهِۦ رَيۡبَ ٱلۡمَنُونِ٣٠﴾[الطور: ۲۹-۳۰].
«پس پند و اندرز بده و به فضل نعمت پروردگارت تو کاهن و دیوانه نیستی. آیا آنان میگویند که او شاعر است وما در انتظار مرگ او هستیم».
همچنین ایشان را به جادوگری و دروغگویی متهم کردند [۴۴۵].
﴿نَّحۡنُ أَعۡلَمُ بِمَا يَسۡتَمِعُونَ بِهِۦٓ إِذۡ يَسۡتَمِعُونَ إِلَيۡكَ وَإِذۡ هُمۡ نَجۡوَىٰٓ إِذۡ يَقُولُ ٱلظَّٰلِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلٗا مَّسۡحُورًا٤٧ ٱنظُرۡ كَيۡفَ ضَرَبُواْ لَكَ ٱلۡأَمۡثَالَ فَضَلُّواْ فَلَا يَسۡتَطِيعُونَ سَبِيلٗا٤٨﴾[الإسراء: ۴۷-۴۸].
«ما بهتر میدانیم که آنان به چه منظوری به سخنان تو گوش فرا میدهند. هنگامی که پای سخنانت مینشینند و آن زمان که با هم در گوش یکدیگر صبحت میکنند، آن زمان که ستمکاران میگویند جز از مرد جادو شدهای پیروی نمیکنید».
خداوند، پیوسته آیاتش را نازل میکرد و مردود بودن پندارهای مشرکان را اعلام میداشت و پیامبر اکرم ج را تسلی میداد که پیامبران گذشته نیز همچون شما مورد تمسخر و استهزاء قرار میگرفتند و پاداش مسخرهکنندگان عذاب است:
﴿وَلَقَدِ ٱسۡتُهۡزِئَ بِرُسُلٖ مِّن قَبۡلِكَ فَحَاقَ بِٱلَّذِينَ سَخِرُواْ مِنۡهُم مَّا كَانُواْ بِهِۦ يَسۡتَهۡزِءُونَ١٠﴾[الأنعام: ۱۰].
«بیگمان پیغمبرانی پیش از تو مورد استهزاء قرار گرفتهاند و همان چیزی که پیغمبران را بدان سبب مسخره میکردهاند، مسخرهکنندگان را فرا گرفته است».
همچنین خداوند این موضوع را بیان نمود که مشرکان با استهزاء خویش قصد تکذیب پیامبر اکرم ج را نداشتند؛ بلکه آنان قصد تکذیب رسالت او و آیههای خدا را داشتند:
﴿قَدۡ نَعۡلَمُ إِنَّهُۥ لَيَحۡزُنُكَ ٱلَّذِي يَقُولُونَۖ فَإِنَّهُمۡ لَا يُكَذِّبُونَكَ وَلَٰكِنَّ ٱلظَّٰلِمِينَ بَِٔايَٰتِ ٱللَّهِ يَجۡحَدُونَ٣٣﴾[الأنعام: ۳۳].
«ما میدانیم که آنچه میگویند ، تو را غمگین میسازد؛ چرا که آنان، تو را تکذیب نمیکنند؛ بلکه ستمکاران، آیات خدا را انکار مینمایند».
[۴۳۴] رسالة الانبیاء، عمر احمد عمر، ج ۳، ص ۴۶. [۴۳۵] بخاری، کتاب التفسیر، سورة شعرا، ج ۸، ص ۵۰۱. [۴۳۶] رسالة الانبیاء، عمر احمد عمر، ج ۳، ص ۴۶. [۴۳۷] الحرب النفیسه ضد الاسلام، عبدالوهاب، کحیل، ص ۱۲۱. [۴۳۸] دراسة فی السیره، عماد الدین خلیل، ص ۶۶. [۴۳۹] رسالة الانبیاء، ج ۳ ، ص ۴۸-۴۹. [۴۴۰] در روایتی از ابن عباس آمده است که این شخصیت، عاص بن وائل بوده است. [۴۴۱] تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص ۵۸. [۴۴۲] الوسطیة فی القرآن الکریم، ص ۴۰۲. [۴۴۳] تفسیر ابن کثیر، ج ۲، ص ۱۲۴. [۴۴۴] همان، ج ۴، ص ۱۲۶-۱۲۷. [۴۴۵] رسالة الانبیاء، ج ۳، ص ۵۷.