درسها و آموختنیها
۱- نبرد بین حق و باطل از دیرباز ادامه دارد و این، یکی از سنتهای الهی است؛ چنانکه خداوند میفرماید:
﴿ٱلَّذِينَ أُخۡرِجُواْ مِن دِيَٰرِهِم بِغَيۡرِ حَقٍّ إِلَّآ أَن يَقُولُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُۗ وَلَوۡلَا دَفۡعُ ٱللَّهِ ٱلنَّاسَ بَعۡضَهُم بِبَعۡضٖ لَّهُدِّمَتۡ صَوَٰمِعُ وَبِيَعٞ وَصَلَوَٰتٞ وَمَسَٰجِدُ يُذۡكَرُ فِيهَا ٱسۡمُ ٱللَّهِ كَثِيرٗاۗ وَلَيَنصُرَنَّ ٱللَّهُ مَن يَنصُرُهُۥٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ٤٠﴾[الحج: ۴۰].
«همان کسانی که به ناحق ازخانه و کاشانۀ خود اخراج شدهاند و تنها گناهشان این بوده است که میگفتهاند: پروردگار ما خدا است. اصلاً اگر خداوند بعضی از مردم را به وسیلۀ بعضی دفع نکند دیرهای (راهبان و تارکان دنیا) و کلیساهای (مسیحیان) و کشتهای (یهودیان) و مسجدهای (مسلمانان) که در آنها خدا بسیار یاد میشود، تخریب و ویران میگردد و به طور مسلم خدا یاری میدهد کسانی را که (با دفاع از آئین و معابد) او را یاری دهند. خداوند نیرومند و چیره است».
اما سرانجام این نبرد و کشمکش معلوم است؛ چنانکه خداوند میفرماید:
﴿كَتَبَ ٱللَّهُ لَأَغۡلِبَنَّ أَنَا۠ وَرُسُلِيٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٞ٢١﴾[المجادلة: ۲۱].
«خداوند چنین مقدرکرده است که من و پیغمبرانم قطعاً پیروز میگردیم؛ بیگمان خداوند نیرومند چیره است».
۲- توطئه و حیلۀ دشمنان دعوت علیه داعیان امری است که همواره ادامه دارد و تکرار میشود؛ خواه به صورت زندان باشد ویا به صورت کشتن و یا تبعید و ... از این رو داعی باید به پروردگارش پناه ببرد و به او اعتماد نماید و بر او توکل کند و بداند که مکر و توطئه بد، فقط کسانی را فرا خواهد گرفت که آن را انجام میدهند [۱۰۲۳]همان طور که خداوند میفرماید:
﴿وَإِذۡ يَمۡكُرُ بِكَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لِيُثۡبِتُوكَ أَوۡ يَقۡتُلُوكَ أَوۡ يُخۡرِجُوكَۚ وَيَمۡكُرُونَ وَيَمۡكُرُ ٱللَّهُۖ وَٱللَّهُ خَيۡرُ ٱلۡمَٰكِرِينَ٣٠﴾[الأنفال: ۳۰].
«(و به یادآور ای پیامبر) هنگامی را که کافران دربارۀ تو نقشه میکشیدند که تو را به زندان بیفکنند یا بکشند و یا اینکه بیرون کنند، آنان چاره میاندیشیدند و نقشه میکشیدند و خدا تدبیر و چارهسازی میکرد و خداوند بهترین چارهساز است».
از جمله دسیسههای باطلگرایان و دشمنان این است که برای فریب دادن انسانهای ضعیف از سلاح ثروت و مال استفاده میکنند تا دعوت و داعیان را از بین ببرند بنابراین، قریش صد شتر سرمایهگذاری کرد تا هر کس که یکی از مهاجران را زنده یا مرده بیاورد، این صد شتر را به عنوان جایزه به او بدهند. بنابراین، طمعورزان برای کسب این جایزه بر یکدیگر سبقت گرفتند و یکی از آنها سراقه بود که بعد از این اقدام مخاطرهآمیز که سودی ازنظر مادی به بار نیاورد، امّا به سود کاملتر و گواراتری دست یافت که آن روزی و ثروت ایمان بود و او دیگر راه را برای دیگر آزمندان و طمعورزان که در تعقیب و جستجوی پیامبر بودند کور میکرد و این گونه خداوند از دوستان خود و داعیان دینش خطرها را دور میسازد [۱۰۲۴]. خداوند میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ يُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ لِيَصُدُّواْ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِۚ فَسَيُنفِقُونَهَا ثُمَّ تَكُونُ عَلَيۡهِمۡ حَسۡرَةٗ ثُمَّ يُغۡلَبُونَۗ وَٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ إِلَىٰ جَهَنَّمَ يُحۡشَرُونَ٣٦﴾[الأنفال: ۳۶].
«کافران اموال خود را خرج میکنند تا از راه خدا باز دارند. آنان اموالشان را خرج خواهند کرد، اما بعداً مایۀ حسرت و ندامت ایشان خواهد گشت و شکست هم خواهند خورد؛ بیگمان کافران همگی به سوی دوزخ رانده میگردند و در آن گرد آورده میشوند».
۳- با بررسی و اندیشیدن در واقعه هجرت و برنامهریزی دقیق و استفاده دقیق از اسباب از آغاز تا پایان هجرت و از مقدمات هجرت گرفته تا آنچه بعد از آن اتفاق افتاد به این نتیجه میرسیم که این برنامهریزی با وحی حمایت میشد. برنامهریزی بخشی از سنت پیامبر اکرم ج بود و جزئی از تکلیف الهی است، در همۀ آنچه از یک مسلمان خواسته شده است [۱۰۲۵].
در برنامهریزی رسول خدا برای هجرت موارد ذیل از اهمیت خاصی برخوردار است:
۱- پیامبر اکرم ج هنگام شدت گرما به خانه ابوبکر آمد. این درست زمانی بود که هیچ کس در آن وقت از خانه بیرون نمیشد. حتی عادت خود پیامبر بر این بود که در این وقت به خانه ابوبکر نمیآمد و این بدان خاطر بود که کسی متوجه آمدن ایشان نگردد.
۲- پیامبر اکرم ج هنگام آمدن نزد ابوبکر صدیق خود را مخفی نمود و نقاب زده آمد؛ چون کسی که سر و صورت خود را بپوشاند، کمتر امکان شناساییاش وجود دارد [۱۰۲۶].
۳- به ابوبکر دستور داد تا کسانی را که نزد او هستند، بیرون نماید وگفت: هجرت را بدون تعیین جهت آغاز مینماییم.
۴- آنها شب هنگام و از دری که پشت خانه ابوبکر بود، بیرون رفتند [۱۰۲۷].
۵- آنها با در پیش گرفتن راههایی که برای قوم ناشناخته بود، کمال احتیاط را نمودند و برای این هدف از راهنمایی کمک گرفتند که راههای بیابان و صحرا را خوب میدانست. گرچه این راهنما مشرک بود، اما دارای اخلاق و مهارت بود و این دلیلی بر این است که پیامبر اکرم ج از کمک گرفتن و استفاده از مهارتها دریغ نمیورزید و فرق نمیکرد که منبع و مصدر آن چه کسی باشد [۱۰۲۸].
۶- در امر هجرت از شخصیتهای فرزانه استفاده نمود؛ چنانکه همۀ این شخصیتها با پیوند خویشاوندی و یا پیوند همکار بودن با هم مرتبط بودند و بدین صورت گروه واحدی را تشکیل میدادند که برای محقق کردن هدف بزرگ با یکدیگر همکاری مینمودند.
۷- انتخاب افراد با در نظر گرفتن توانایی او در کاری که به او واگذار میگردید تا بتواند آن را به بهترین وجه انجام دهد.
۸- خوابیدن علی بن ابیطالب در بستر پیامبر اکرم ج نقشۀ موفقی بود که این نقشه موجب گمراهی قریش گردید و آنها را از پیامبر اکرم ج دور نمود. به گونهای که رسول خدا از جلوی آنان در حالی که خواب بر چشمانشان غلبه کرده بود، گذشت و آنها بعد از بیدار شدن به رختخواب پیامبر اکرم ج چشم دوخته بودند و مطمئن بودند که پیامبر اکرم ج هنوز خواب است در حالی که علی بن ابیطالب در آنجا خوابیده بود.
علاوه بر برنامهریزی دقیق پیامبر اکرم ج برای هجرت، نیازهای هجرت نیز به صورت حکیمانهای سامان یافته بود که میتوان موارد ذیل را ذکرنمود:
۱- علی در بستر پیامبر اکرم ج میخوابد تا قریش را فریب دهد و بعداً امانتهایی را که نزد پیامبر بودند، به صاحبانشان برگرداند و سپس به پیامبر بپیوندد.
۲- عبدالله بن ابیبکر نیروی اطلاعاتی راستگوئی است و تحرکات دشمن را کنترل مینماید.
۳- اسماء ذات النطاقین، آذوقه و تدارکات را از مکه در حالی که مشرکان دیوانهوار درصدد یافتن محمد ج هستند، به غار میبرد.
۴- عامر بن فهیره چوپان سادهای که گوشت و شیر برای پیامبر اکرم ج و ابوبکر فراهم مینماید نقش امدادگری بارز را ایفا نمود؛ چراکه با بردن گوسفندانش در مسیری که پیامبر اکرم ج و ابوبکر سپیمودند، ردپای تاریخی آنها ناپدید نمود تا قریش نتوانند آنان را تعقیب نمایند.
۵- عبدالله بن اریقط راهنمای امین هجرت و کارشناس آگاه بیابان در کمال هوشیاری منتظر فرمان رسول خدا است که بگوید شروع کن تا کاروان، راهش را از غار به سوی یثرب در پیش بگیرد.
آخرالامر اینکه تمامی امور هجرت به صورت شگفتانگیز و با دقت سامان داده شدند و از شرایط و محیط به نحو مطلوب و حکیمانهای استفاده شد و هر یک از دستاندرکاران هجرت، در جای مناسب خود گمارده شدند و همه رخنهها بسته شدند و همه نیازهای سفر به صورت زیبا و شگفتانگیزی تحت پوشش قرار داده شد و افراد کافی هم در اختیار داشتند.
پیامبر اکرم ج ضمن استفاده از اسباب به اندازۀ توان خود به عنایت الهی و مدد او امیدوار بود [۱۰۲۹].
۴- استفاده از اسباب امری ضروری است
استفاده از اسباب امری ضروری و واجب است، اما به این معنی نیست که استفاده از آن، همواره نتیجۀ مطلوب را دربرخواهد داشت، چون نتیجۀ کار امری است که به فرمان خدا و خواست او تعلق دارد و از این رهگذر است که توکل نمودن امری ضروری است که بعد از استفاده کامل از اسباب باید بر خدا توکل نمود.
آن حضرت همۀ اسباب را فراهم کرد و از همه وسیلهها استفاده نمود، اما در عین حال او با خدا بود و خدا را میخواند و از او یاری میخواست تا تلاش او را موفق گرداند. خداوند نیز درخواست ایشان را پذیرفت؛ چراکه قریش بعد از آنکه بر دهانه غار رسیدند، برگشتند و دستهای اسب سراقه به زمین فرو رفت و کار با موفقیت به پایان رسید [۱۰۳۰].
۵- ایمان به معجزات محسوس
در هجرت پیامبر اکرم ج معجزات محسوسی اتفاق افتاد و اینها دلایل ملموسی هستند بر اینکه خداوند، پیامبرش را حفاظت مینماید. از جمله آن معجزهها، طبق آنچه روایت شده است، یکی این است که عنکبوت بر دهانۀ غارتاری تنید؛ یکی آنچه با ام معبد اتفاق افتاد و آنچه به خاطر او برای سراقه اتفاق افتاد و اینکه پیامبر اکرم ج به سراقه وعده داد که دستبندهای کسری را به دست خواهد کرد. پس لازم است که دعوتگران به این معجزهها بیاعتنا نباشند و از آن روی نگردانند؛ بلکه پس از ثبوت آنها با سند صحیح، آنها را بازگو کنند؛ چون این معجزات از جمله اموری است که بر نبوت و رسالت آن حضرت دلالت مینماید [۱۰۳۱].
۶- جایز بودن کمک خواستن از کافری که فردی امین و مورد اطمینان است
برای داعی جایز است از کسی کمک بگیرد که به دعوت او ایمان ندارد، اما در مورد آنچه از او کمک خواسته میشود، مطمئن باشد؛ چراکه پیامبر اکرم ج و ابوبکر مشرکی را به اجرت گرفتند تا آنها را در راه هجرت راهنمایی نماید و شترهای خود را به او دادند و با او وعده گذاشتند که به همراه شتران به غار ثور بیاید و اینها اسرار خطرناکی بود که ابوبکر و پیامبر اکرم ج در اختیار او گذاشتند؛ چون به او اعتماد نمودند و او را امین خود قرار دادند و این مسئله بستگی به مقایسه و سنجش دارد که زیرکی و هوشیاری داعی و شناخت وی ازشخص موردنظر امری مهم محسوب میگردد [۱۰۳۲].
۷- نقش زنان در هجرت
در آسمان هجرت، ستارههای زیادی درخشید که نقشی بزرگ و سهمی مهم در جهاد داشتند از آن جمله یکی عایشه دختر ابوبکر صدیق است که داستان هجرت را برای ما حفظ نموده و به خاطر سپرده و به امت رسانیده است و دو نفر دیگر ام سلمه؛ مهاجر صبور و همچنین اسماء ذات النطاقین [۱۰۳۳]که در تأمین آب و غذای پیامبر اکرم ج و همراهش در غار سهیم بود، میباشند. اسماء میگوید: وقتی پیامبر اکرم ج و ابوبکرسمکه را به قصد مدینه ترک نمودند، گروهی از قریش نزد ما آمدند که یکی از آنها ابوجهل بن هشام بود. آنها بر در خانه ابوبکر ایستادند. من به سوی آنها رفتم. گفتند: ای دختر ابوبکر! پدرت کجاست؟ گفتم: نمیدانم کجاست؟ میگوید: آن گاه ابوجهل دستش را بلند کرد و سیلی محکمی به صورتم زد که بر اثر آن گوشوارهام افتاد [۱۰۳۴].
این درسی است که اسماء به زنان مسلمان در هر نسلی میدهد که چگونه یک زن مسلمان باید اسرار مسلمانها را از دشمنانشان پنهان بدارد و چگونه محکم و استوار در برابر قدرتهای ستم و تجاوز بایستد؟
درس دوم اینکه وقتی پدر بزرگ اسماء، ابوقحافه، که نابینا بود، نزد او آمد و گفت: به خدا سوگند میبینم که ابوبکر ناگهان همراه مال و داراییاش از یپش شما رفته است؛ اسماء گفت: هرگز چنین نیست. دست خود را بر این مال بگذار. اسماء میگوید: پدربزرگم گفت: اشکالی ندارد وقتی این را برای شما گذاشته است، رفتن او ایرادی ندارد. اسماء میگوید: به خدا سوگند که او چیزی برای ما نگذاشته بود، ولی من خواستم با این کار پدربزرگم را آرام کنم [۱۰۳۵].
و با این هوشیاری و زیرکی، راز پدرش را مخفی نگاه داشت و قلب پدربزرگ نابینای خود را آرام گردانید بدون اینکه دروغی گفته باشد؛ زیرا به راستی پدر آنها همین سنگهایی را که او انباشته بود، برای آنها باقی گذاشته بود و او این کار را برای تسلی بخشیدن خاطر پدربزرگش انجام داد، اما در واقع ابوبکر برای آنها ایمانی فولادین به جا گذاشته بود که طوفانها وبادهای سهمگین آن را تکان نمیداد؛ ایمانی که کمبود یا فراوانی ثروت و دارایی هیچگونه تأثیری در آن نداشت و برای آنها یقین و اعتمادی به جا گذاشت که حدی نداشت و در آنها همتی را کاشت که بر اثر آن نگاهشان به امور بزرگ معطوف بود و کارهای ناچیز و حقیر را ارج نمینهادند و این گونه برای خانوادۀ مسلمان نمونهای ارائه داد که کمتر نظیر آن یافت میشود و چنین مواردی به ندرت تکرار میگردد.
اسماء با اتخاذ چنین مواضعی، برای زنان و دختران مسلمان، نمونه و الگویی ارائه داد تا به او اقتدا کنند و همانند او حرکت نمایند.
اسماء با خواهرانش در مکه ماند بدون آنکه از تنگدستی شکایت کند و اظهار نیازمندی نماید تا اینکه پیامبر اکرم ج، زید بن حارثه و ابا رافع غلامش را به مکه فرستاد و به آنها دو شتر و پانصد درهم داد. آنها به سراغ دو دختر پیامبر اکرم ج (فاطمه و ام کلثوم) و همسر رسول خدا، سوده بنت زمعه و ام برکه یا ام ایمن رفتند و به همراه اینها عبدالله بن ابی بکر با خانواده ابوبکر به سوی مدینه حرکت کرد که عایشه و اسماء در میان آنها بودند. آنان در خانۀ حارثه بن نعمان در مدینه جای داده شدند [۱۰۳۶].
۸- امانتهای مشرکان نزد پیامبر
امانتهایی که مشرکان به پیامبر ج میسپردند با اینکه با او سر ستیز داشتند و تصمیم قتل او را گرفته بودند، دلیل آشکاری است بر تناقض و تضاد عجیبی که آنها در آن قرار داشتند و این موضوع زمانی بود که مشرکان، ایشان را تکذیب میکردند و گمان میبردند که او جادوگر یا دیوانه یا دروغگوست، امّا با تمام این تفاصیل در جامعۀ خود کسی را بهتر از او سراغ نداشتند که امانتدار و راستگو باشد. بنابراین، آنها اموال خود را نزد وی به امانت میگذاردند و این بیانگر این است که کفر ورزیدن آنها به خاطر این نبود که در صداقت و راستگویی پیامبر شک و تردید داشتند؛ بلکه به خاطر کبر و سرکشی درونی آنها و اینکه میترسیدند که با روی کار آمدن رسول خدا، رهبری و طغیان و سرکشی آنها از بین برود با پیامبر اکرم ج به مخالفت برخواسته بودند [۱۰۳۷]. چنانکه خداوند میفرماید:
﴿قَدۡ نَعۡلَمُ إِنَّهُۥ لَيَحۡزُنُكَ ٱلَّذِي يَقُولُونَۖ فَإِنَّهُمۡ لَا يُكَذِّبُونَكَ وَلَٰكِنَّ ٱلظَّٰلِمِينَ بَِٔايَٰتِ ٱللَّهِ يَجۡحَدُونَ٣٣﴾[الأنعام: ۳۳].
«(ای پیغمبر) ما میدانیم که آنچه (کفار مکه) میگویند تو را غمگین میسازد (ناراحت مباش)؛ چراکه آنان تو را تکذیب نمیکنند؛ بلکه ستمکاران آیات خدا را انکار مینمایند».
دستور پیامبر اکرم ج با وجود آن شرایط سخت و اضطراب و آشفتگی مبنی بر اینکه علیسمیبایست امانتهای مردم را به آنان بازگرداند، بیانگر اوج صداقت و امانتداری ایشان میباشد [۱۰۳۸].
۹- تهیه سواری با پول
پیامبر اکرم ج نپذیرفت که بر شتر ابوبکر سوار شود مگر بعد از اینکه آن را از ابوبکر خریداری نمود. این عمل پیامبر اکرم ج برای حاملان دعوت در برگیرندۀ این موضوع است که شایسته نیست در هیچ زمانی باری بر روی دوش دیگران باشند؛ بلکه دعوتگران باید منبع بخشش و سخاوت باشند.
برای داعیان شایسته نیست که اگر چیزی برای بذل و بخشش ندارند، دست طمع به سوی دیگران دراز نمایند؛ چراکه پیامبر اکرم ج اصرار مینماید که شتر متعلق به ابوبکرسرا با پرداخت قیمتش بخرد و در این رفتار پیامبر این آیه نماد پیدا میکند که میگوید:
﴿وَمَآ أَسَۡٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ مِنۡ أَجۡرٍۖ إِنۡ أَجۡرِيَ إِلَّا عَلَىٰ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ١٠٩﴾[الشعراء: ۱۰۹].
«من در مقابل این دعوت هیچ مزدی ازشما نمیخواهم، مزد من جز بر پروردگار جهانیان نیست».
بیگمان برای حاملان ایمان و عقیده که به واسطۀ آن به بشارت و انذار مردم میپردازند، شایسته نیست که دست نیاز به سوی کسی غیر از خدا دراز نمایند؛ چراکه این عمل با آنچه بهسوی آن دعوت میدهند، مخالف و متضاد است و مردم عادت کردهاند که زبان حال را بیشتر درک کنند و بفهمند؛ چون زبان حال رساتر و گویاتر از زبان گفتاری است.
عقبماندگی مسلمانان و مصیبتهایی که به آن دچار گردیدهاند از زمانی شروع شد که داعیان و کارکنان دین در برابر مادیات سر فرود آوردند و به چیزی غیر از گرفتن حق و حقوق خود نمیاندیشیدند و در چنین زمانی بود که کار دعوت به کاری مادی که فاقد روح و شادابی و درخشندگی است، تبدیل گردید؛ چراکه افراد برای امر به معروف حقوق میگیرند. همچنین سخنرانان و ائمۀ مساجد برای این عمل خود، ماهیانه حقوق دریافت مینمایند.
به درستی صدایی که از حنجرهای برمیخیزد که در پی آن ترس از خدا و امیدواربودن به رضای او نهفته است، با صدایی که طنین میاندازد تا مقداری پول کسب نماید، برابر نیست؛ چراکه در مقابل دریافت پول به وعظ و سخنرانی میپردازد. از قدیم گفتهاند: آنکه به خاطر دریافت مزد، نوحهسرایی میکند به هیچ وجه نوحهاش با نوحۀ زنی که فرزندش را از دست داده است، برابر نیست. به این دلیل تأثیر سخن کم شده است و مردم از راه حق دور ماندهاند [۱۰۳۹].
۱۰- داعی هیچ گونه طمعی به اموال مردم ندارد
وقتی پیامبر خدا سراقه را بخشید، سراقه پیشنهاد کرد که میخواهد ایشان را یاری نماید و گفت: این تیرکش من است، از آن تیری بگیر و بر شتران و گوسفندان من در فلان جا گذر خواهی کرد به اندازهای که نیاز داری برای خود بردار. پیامبر اکرم ج فرمود: به آن نیازی ندارم [۱۰۴۰].
پس هرگاه داعیان به دارایی و ثروت مردم بیعلاقه باشند، مردم آنها را دوست خواهند داشت و هرگاه به اموال مردم چشم طمع بدوزند، مردم از آنها متنفر خواهند شد و این درس مهم و آشکاری برای دعوتگران به سوی خداست [۱۰۴۱].
۱۱- احساس وظیفۀ یک سرباز نمونه
اثر تربیت پیامبر اکرم ج در شخصیت ابوبکر صدیق سو علی بن ابیطالب سبه عنوان دو سرباز اسلام آشکار میشود. ابوبکر وقتی خواست به مدینه هجرت نماید، پیامبر اکرم ج به او گفت: «شتاب مکن شاید خداوند برای تو همراهی مقر بدارد» از آن وقت ابوبکر برای هجرت برنامهریزی و آمادگی پیدا مینمود و برای این منظور دو شتر خرید و آنها را در خانه نگاه داشت و علفشان میداد تا به عنوان مرکب برای هجرت آماده شوند و در روایت بخاری آمده است که از برگهای درخت کنار به آنها میداد.
ابوبکر با هوشیاری خاص خود، مسائل را درک مینمود و او کسی بود که برای اداره و رهبری جامعۀ اسلامی تربیت شده بود و میدانست که لحظه هجرت دشوار است و ناگهان فرا خواهد رسید بنابراین، قبلاً وسیلۀ هجرت را فراهم کرده بود و آذوقۀ سفر را مرتب نموده و خانوادهاش را برای خدمت به پیامبر اکرم ج گمارده و مقرر داشته بود.
هنگامی که پیامبر اکرم ج دستور خداوند مبنی بر هجرت به مدینه را به اطلاع ابوبکرسرساند، از چشمان او از شدت خوشحالی اشک جاری شد. عایشه لدر این مورد میگوید: سوگند به خدا که قبل از آن روز نمیدانستم که کسی از خوشحالی گریه میکند تا آنکه در آن روز ابوبکر را دیدم که از شادی گریه میکرد، به راستی این اوج شادی انسان است که به گریه تبدیل شود همان طور که شاعر در این مورد گفته است!.
ورد الکتاب من الحبیب بانه
سیزورنی فاستعبرت اجفانی
«از دوست نامهای آمد که به زودی او به دیدارم خواهد آمد، در این هنگام اشک از چشمهایم جاری شد».
غلب السرور علی حتی اننی
من فرط ما قد سرنی ابکانی
«شادی بر من غالب شد تا آن جا که از بس که خوشحال شدم، به گریه افتادم».
یا عین صار الدمع عندك عاده
تبکـین من فرح و من احزانی
«ای چشمی که اشک ریختن برایت عادت شده است، هم از شادی و هم از غمهای من گریه مینمایی». ابوبکر صدیق سمیدانست کسی که رفیق سفر او است، پیامآور پروردگار جهانیان است و او باید زندگیاش را فدای سرور و رهبر و دوستش (محمد) نماید؛ پس در این جهان چه موفقیتی بالاتر از این وجود خواهد داشت که از میان تمام مردم روی زمین و از میان همه همراهان، تنها ابوبکر صدیق برای همراهی سرور بشریت برگزیده شده است [۱۰۴۲].
از طرفی مفاهیم محبت در راه خدا در خوف و هراس ابوبکر در غار نمود پیدا میکند؛ چرا که او میترسد که مبادا مشرکان آنها را ببینند و بدین صورت ابوبکر صدیق الگویی قرار گرفت که شایسته است یک سرباز راستین دعوت با رهبر امین خود وقتی خطر او را محاصره مینماید، چنین باشد و اینگونه از به خطر افتادن زندگی او احساس ترس نماید و نسبت به او دلسوزی کند. اگر ابوبکر در آن وقت از مرگ خود میترسید در این هجرت خطرناک همراه پیامبر نمیشد؛ چون میدانست اگر مشرکان به آنها دست پیدا نمایند، کمترین سزای او مرگ خواهد بود [۱۰۴۳]. اما او زندگی پیامبر بزرگوار وآیندۀ اسلام را در خطر میدید و احتیاط امنیتی والای وی در هجرتش با پیامبر اکرم در مواضع زیادی آشکار میگردد که از آن جمله یکی این است که به کسی که پرسید: این مرد کیست که جلوی تو هست؟ گفت: این راهنمای من است. سؤال کننده گمان برد که منظور ابوبکر، راه است و حال آنکه منظور ایشان راه حق بود و این بیانگر آن است که ابوبکر به موقع از کنایهگویی استفاده مینمود تا دروغ نگفته باشد [۱۰۴۴]و از طرفی دچار مشکل نگردد [۱۰۴۵].
همچنین موضع علی بن ابیطالب نمونه سربازی صادق و مخلص برای دعوت اسلام است که زندگیاش را فدای رهبر خود نمود؛ زیرا اگر رهبر سالم بماند، دعوت سالم خواهد ماند و اگر رهبر از بین برود دعوت، سست میشود. پس کاری که علی در شب هجرت انجام داد؛ یعنی، خوابیدن بر رختخواب پیامبر، کاری بزرگ بود؛ زیرا احتمال میرفت که شمشیرهای جوانان قریش بر سر او فرود بیاید، اما علی سبه این توجه نکرد و فقط برای او همین بس که پیامبر خدا و نبی امت و رهبر دعوت سال بماند [۱۰۴۶].
۱۲- شیوه رهبری و تعامل با افراد
در ماجرای هجرت، محبت عمیق ابوبکر نسبت به رسول خدا آشکارا مشاهده میگردد؛ همانگونه که سایر اصحاب و یاران پیامبر اکرم ج محبت و علاقۀ خویش را به سیرۀ پیامبر اکرم ج به اثبات رساندند و این محبت خدایی برخاسته از دل و با اخلاص بود و محبتی منافقانه و براساس مصالح دنیوی نبود. یکی از عوامل مهم این پیوند و دوستی ناگسستنی صفتهای والای رهبری بود که در شخصیت ایشان مشهود بود. آری او بیدار میماند تا یارانش بخوابند، خود را خسته میکرد تا همراهانش استراحت نمایند و گرسنه میماند تا یارانش سیر شوند. ایشان از خوشحالی آنها خوشحال میشد و از غمگین بودن آنها غمگین میشد؛ پس هر کس سنت پیامبر اکرم ج را در رفتار با یارانش در زندگی عمومی و خصوصی خود در پیش بگیرد و با مردم در غمها و شادیهایشان شریک گردد و کارش برای خدا باشد، اگر از رهبران و فرماندهان یا مسئولان امت اسلام باشد، بخشی از این محبت، نصیب او میشود و مسلمانان او را دوست خواهند داشت [۱۰۴۷]. و یکی از شاعران لیبی این رویکرد را چنین سروده است:
فاذا احب الله باطن عبده
ظهرت علیه مواهب الفتاح
«هرگاه خداوند، بندهاش رادوست داشته باشد، بخشش های خداوند بر اوآشکار میگردد».
واذا صفت لله نیه مصلح
مال العـباد الیـه بالارواح
[۱۰۴۸]
«و هرگاه نیت مصلحی خالص و فقط برای خدا باشد، بندگان با جان و دل به او گرایش پیدا میکنند». به راستی رهبری موفق است که قبل از هر چیز بتواند بر جان و قلبها رهبری کند و بتواند قبل از هر چیز با جان و دل مردم تعامل نماید و به هر اندازه که رهبر، نیکوکار و مطیع باشد، به همان اندازه سربازانش نیکوکار و مطیع خواهند بود و محبت و مهربانی میان رهبر با لشکریان و سربازان، عاملی مهم و متقابل خواهد بود. آن حضرت قبل از هجرت یارانش هجرت خویش را آغاز نکردو زمانی هجرت نمود که جز افراد ناتوان و آنهایی که به فتنه مبتلا شده بودند، کسی باقی نمانده بود [۱۰۴۹].
۱۳- مسلمان شدن بریده اسلمی ج در مسیر راه مدینه همراه کاروانی از قوم خود
حقا که مسلمانی که دعوت در ژرفای قلب او رسوخ نموده است، لحظهای از دعوت دادن مردم به دین خدا غفلت و سستی نمیورزد؛ هرچند شرایط سخت و حالات آشفته باشند و احساس امنیت نداشته باشد؛ بلکه هر فرصت مناسبی را برای رساندن دعوت خدا، غنیمت میشمارد. پیامبر خدا، یوسف ÷در شرایط سخت و دشوار زندان و در پشت میلههای آن، وظیفهاش را فراموش نکرد و زندگی تاریک در گوشۀ زندان، او را از دعوت توحید و رساندن آن به مردم و مبارزه با شرک و با پرستش غیر الله بازنداشت؛ چنانکه خداوند میفرماید:
﴿قَالَ لَا يَأۡتِيكُمَا طَعَامٞ تُرۡزَقَانِهِۦٓ إِلَّا نَبَّأۡتُكُمَا بِتَأۡوِيلِهِۦ قَبۡلَ أَن يَأۡتِيَكُمَاۚ ذَٰلِكُمَا مِمَّا عَلَّمَنِي رَبِّيٓۚ إِنِّي تَرَكۡتُ مِلَّةَ قَوۡمٖ لَّا يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَهُم بِٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ كَٰفِرُونَ٣٧ وَٱتَّبَعۡتُ مِلَّةَ ءَابَآءِيٓ إِبۡرَٰهِيمَ وَإِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَۚ مَا كَانَ لَنَآ أَن نُّشۡرِكَ بِٱللَّهِ مِن شَيۡءٖۚ ذَٰلِكَ مِن فَضۡلِ ٱللَّهِ عَلَيۡنَا وَعَلَى ٱلنَّاسِ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَشۡكُرُونَ٣٨ يَٰصَٰحِبَيِ ٱلسِّجۡنِ ءَأَرۡبَابٞ مُّتَفَرِّقُونَ خَيۡرٌ أَمِ ٱللَّهُ ٱلۡوَٰحِدُ ٱلۡقَهَّارُ٣٩ مَا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِهِۦٓ إِلَّآ أَسۡمَآءٗ سَمَّيۡتُمُوهَآ أَنتُمۡ وَءَابَآؤُكُم مَّآ أَنزَلَ ٱللَّهُ بِهَا مِن سُلۡطَٰنٍۚ إِنِ ٱلۡحُكۡمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّآ إِيَّاهُۚ ذَٰلِكَ ٱلدِّينُ ٱلۡقَيِّمُ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ٤٠﴾[یوسف: ۳۷-۴۰].
«(یوسف) گفت: پیش از آنکه جیرۀ غذایی شما برسد، شما را از تعبیر خوابتان آگاه خواهم ساخت. اینکه به شما میگویم، از چیزهایی است که پروردگارم به من آموخته است؛ چرا که من از (ورود به) کیش گروهی دست کشیدهام که به خدا نمیگروند و به روز باز پسین ایمان ندارند و من از آئین پدران خود ابراهیم و اسحاق و یعقوب پیروی کردهام و ما را نسزد که چیزی را انباز خدا کنیم. این لطف خدا است در حق ما و در حق همۀ مردمان و لیکن بیشتر مردمان سپاسگزاری نمیکنند، ای دوستان زندانی من! آیا خدایان پراکنده بهتراند یاخدای یگانۀ چیره؟ این معبودهایی که غیر از خدا میپرستید، چیزی جز اسمهائی نیست که شما و پدرانتان آنها را خدا نامیدهاید. خداوند حجت و برهانی برای آنها نازل نکرده است. فرمانروایی از آن خدا است و بس. خدا دستور داده است که جز او را نپرستید، این است دین راست و ثابت ولی بیشتر مردم نمیدانند ».
سوره یوسف سورهای مکی است و خداوند به پیامبرش محمد ج دستور داده است تا در دعوت دادنش به سوی خدا از پیامبران و رسولان پیشین اقتدا نماید. بنابراین ایشان در هجرتش از مکه به مدینه در حالی که مشرکان او را طرد کرده بودند و جنایتکاران خود را با اموال هنگفت فریب داده بودند تا سر او را زنده یا مرده بیاورند، وظیفه و رسالت خود را فراموش نکرد. رسول خدا درراهش با مردی ملاقات کرد که بریده بن حصیب اسلمی سنام داشت. بریده همراه کاروانی از قومش بود. پیامبر اکرم ج آنها را به اسلام دعوت داد؛ پس آنها دعوت پیامبر اکرم ج را اجابت نمودند بنابراین، ایمان آوردند و مسلمان شدند [۱۰۵۰].
ابن حجر عسقلانی میگوید: پیامبر اکرم ج در راه هجرتش به مدینه با بریده بن حیب بن عبدالله بن حارث اسلمی برخورد کرد. پیامبر اکرم ج او را به اسلام دعوت داد؛ در شانزده غزوه همراه پیامبر اکرم ج شرکت نمود [۱۰۵۱]و بریده بعد از آن یکی از داعیان اسلام گردید و خداوند به وسیلۀ اسلم درهای هدایت را به روی قومش گشود و آنها به اسلام گرویدند [۱۰۵۲]. پیامبر اکرم ج فرمود: (قبیله) اسلم را خداوند سالم نگاه دارد و قبیله غفار را خداوند بیامرزد، به خدا سوگند، من این را نگفتهام؛ بلکه این گفته خداوند است [۱۰۵۳].
۱۴- همچنین در راه هجرت دو سارق توسط پیامبر اکرم ج به اسلام گرویدند. اینها از قبیلۀ اسلم معروف به مهانان یعنی توهینشدگان بودند که در نزدیکی مدینه سکونت داشتند. رسول خدا نامهایشان را پرسید؛ آنها گفتند: ما «مهانان» (توهینشدگان) هستیم. فرمود: نه بلکه شما «مکرمان» (گرامیان) هستید و به آنها فرمان داد که در مدینه نزد او بیایند [۱۰۵۴]. و در این جریان اهمیت والای دعوت در نظر پیامبر اکرم ج روشن میشود که او در راهش فرصت را غنیمت شمرد و آن دو سارق را به اسلام دعوت داد و آنها مسلمان شدند و اسلام آوردن این دو با اینکه به زندگی همراه با چپاول و غارت خوی گرفته بودند، دلیلی بر این است که انسانها به سرعت به حق روی میآورند به شرطی که کسی صادقانه وبا اخلاص آن را عرضه دارد و وجود شنونده و مخاطب از هواپرستی و منحرف خالی باشد و اینکه پیامبر اکرم ج نام این دو دزد را از «مهانان» (توهینشدگان) به «مکرمان» (اکرامشدگان) تغییر داد، دلیلی بر این است که آن حضرت به آوازه و حیثیت مسلمانها اهتمام میورزید و توجه داشت و احساسات آنها را رعایت میکرد تا این گونه آنها را گرامی بدارد و معنویات آنها را بالا ببرد؛ چراکه هرگاه انسان از نظر معنوی پیشرفت نماید، موجب رشد وترقی شخصیت او میگردد و پیشرفت مینماید و به جلو میرود و آماده میشود تا همه نیروهایش را در راه خیر و رستگاری صرف نماید [۱۰۵۵].
۱۵- طلحه و زبیر و دیدار با پیامبر اکرم ج در راه هجرت
از جمله آنچه در راه هجرت به مدینه اتفاق افتاد، این بود که پیامبر اکرم ج با زبیر بن عوام و مسلمانان تاجری که از شام برگشته بودند، ملاقات کرد. براساس آنچه بخاری ذکر کرده است، زبیر به پیامبر اکرم ج و ابوبکر، لباسهای سفیدی اهدا نمود [۱۰۵۶]و براساس روایت سیره نگاران طلحه بن عبیدالله نیز در راه با آنها که از شام میآمد، دیدار کرد و او به آنها لباسهای سفیدی اهدا نمود [۱۰۵۷].
۱۶- اهمیت عقیده و دین در زدودن دشمنی و کینه
عقیدۀ درست و سالم و دین بزرگ اسلام اهمیت و نقش بزرگی در دور کردن دشمنیها و کینهها و ایجاد همدلی ومحبت دارد و این نقشی است که غیر از عقیدۀ سالم عامل دیگری نمیتواند آن را ایفا کند و مصداق واقعی آن را میتوان در متحد شدن قبیلۀ اوس و خزرج ذکر نمود که بر این اساس آثار جنگهایی را که تا روزگار زیادی ادامه داشت، از بین برد و پروندۀ خونها و انتقامهای زیادی را در مدت کوتاهی به محض تمسک به عقیده و بیعت بر آن مختومه و برای همیشه بست و نیز آثار عقیده در وجود انصار تحولی شگفت آفرید؟ آنها با آغوشی باز از مهاجران استقبال کردند و با آنها برادری و اخوت برقرار کردند. به صورتی که نمونۀ آن خیلی کم یافت میشود و محبت و برادری آنها همواره شگفتی بر میانگیزد و مثال زده میشود و در دنیا اندیشه یا شعاری دیگر وجود ندارد که به اندازۀ عقیدۀ اسلام صاف و خالص در وجود انسانها کارساز باشد و از اینجا راز تلاش همیشگی دشمنان برای ضعیف کردن این عقیده و کاستن از تأثیر آن در وجود مسلمانها را در مییابیم و به این موضوع متوجه میگردیم که آنها چرا همواه به تأیید و خوب نشان دادن فریادهای نژادی و وطنی و قومی و غیره میکوشند و آن را به عنوان جایگزین عقیده درست ارائه میدهند [۱۰۵۸].
۱۷- احساس شادی و سرور مهاجران و انصار از رسیدن پیامبر اکرم جمؤمنان مهاجر و انصاری که ساکن مدینه بودند، چنان به قدوم پیامبر اکرم ج و سالم رسیدن او خوشحال شدند که زنان و کودکان از خانهها بیرون آمدند و مردان دست از کار کشیدند. یهودیان مدینه هرچند در ظاهر در این شادی با ساکنان مدینه مشارکت داشتند، اما در حقیقت در درون خود از رهبری جدید آزرده و ناراحت بودند، اما شادی مؤمنان با دیدن پیامبر اکرم ج جای تعجب ندارد؛ چراکه پیامبر اکرم ج آنها را از تاریکیها نجات داد و به فرمان پروردگارشان به سوی نور و راه راست هدایت نمود و نیز از موضع یهودیان نباید تعجب کرد؛ چون ملتی بودند که نه در جامعهای مسلط بودند و نه از نظر حکومتی، دارای قدرت و نیرویی بودند بنابراین، به نفاق و چاپلوسی روی میآورند و کسی که مانع فرمانروایی آنها بر ملتها گردد و نگذارد که آنها اموال مردم را به نام قرض از دستشان بیرون کنند و خون مردم را به نام خیرخواهی و مشورت بریزند، بر او خشمگین میشوند و کینۀ او را در دل دارند و آنها به این معروفاند و یهودیان همواره بر هر کسی که بخواهد ملتها را از زیر لطمۀ آنها آزاد نماید، خشمگیناند و بر اثر کینه و خشم دست به توطئهچینی و دسیسه میزنند؛ سپس اگر بتوانند به ترور روی میآورند؛ چراکه آئین و خو و سرشت آنان بر این پایه و اساس استوار است [۱۰۵۹].
۱۸- مقایسه بین هجرت و اسراء و معراج
هجرت پیامبر اکرم ج و مهاجران براساس اصول و شیوهای انجام گرفت تا الگو و اسوهای در این زمینه تحقق یابد و مسلمانان بر شیوه و راهی شناخته شده حرکت نمایند بنابراین، خداوند براق را نفرستاد تا پیامبر اکرم ج به وسیلۀ آن هجرت کند؛ همان گونه که در شب اسراء اتفاق افتاد با اینکه پیامبر اکرم ج در روز هجرتش از هر زمان دیگری به براق نیازمندتر بود؛ چون قریشیان در زمان هجرت در کمین او بودند و در شب اسراء کمین و تعقیبی وجود ندارد و اگر در جریان هجرت، پیامبر اکرم ج را دستگیر میکردند، خود را با کشتن او راحت میکردند وحکمت در این مورد، والله اعلم، این است که هجرت مرحلهای طبیعی از مراحل تحول دعوت و وسیلهای از مهمترین وسیلههای گسترش و تبلیغ دعوت بود و مخصوص پیامبر اکرم ج نبود؛ بلکه سایر مؤمنان به آن موظفاند.
همچنین اسلام، دوستی بین مهاجران و آنانی که توانایی هجرت را داشتند، امّا به دلایل گوناگون از هجرت سرپیچی نمودند را قطع نمود [۱۰۶۰].
خداوند متعال میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَٰهَدُواْ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَٱلَّذِينَ ءَاوَواْ وَّنَصَرُوٓاْ أُوْلَٰٓئِكَ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖۚ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمۡ يُهَاجِرُواْ مَا لَكُم مِّن وَلَٰيَتِهِم مِّن شَيۡءٍ حَتَّىٰ يُهَاجِرُواْۚ وَإِنِ ٱسۡتَنصَرُوكُمۡ فِي ٱلدِّينِ فَعَلَيۡكُمُ ٱلنَّصۡرُ إِلَّا عَلَىٰ قَوۡمِۢ بَيۡنَكُمۡ وَبَيۡنَهُم مِّيثَٰقٞۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِيرٞ٧٢﴾[الأنفال: ۷۲].
«بیگمان کسانی که ایمان آوردهاند و مهاجرت کردهاند و با جان و مال خود در راه خدا جهاد نمودهاند و کسانی که مهاجران را پناه دادهاند و یاری نمودهاند، برخی از آنان یاران برخی دیگراند و اما کسانی که ایمان آوردهاند و لیکن مهاجرت ننمودهاند ولایتی در برابر آنان ندارید تا آن گاه که مهاجرت میکنند. اگر به سبب دینشان از شما کمک و یاری خواستند، کمک و یاری بر شما واجب است؛ مگر زمانی که مخالفان آنان گروهی باشند که میان شما و ایشان پیمان باشد. خداوند میبیند آنچه را که میکنید».
اما سفر اسراء و معارج سفر بزرگداشت و تقدیر از جانب خداوند عز و جل برای پیامبرش بود تا او را از عالم غیب آگاه نماید و آیات و نشانههای بزرگ خود را به اونشان بدهد؛ پس سفر از اول تا آخر معجزه و مشاهده امور پنهان و غیبی است بنابراین، مناسب بود که وسیلۀ آن با هدف نهایی آن همگون و مشابه باشد. علاوه بر این سفر، اسراء به پیامبر اکرم ج اختصاص داشت و آرزوی رسیدن و نیل به چنین سفری، آرزویی بیپایه و بنیاد است بنابراین، از مسلمانان خواسته نشده است که به پیامبر اکرم ج در آن سفر اقتدا کنیم و درصدد رسیدن به آن برآییم. بنابراین، سفر اسراء و معراج به مناسبترین شیوه ممکن انجام گرفت [۱۰۶۱].
۱۹- سنت تدریجی پیامبر اکرم ج در گسترش دعوت
پیامبر اکرم ج وقتی با طلیعهها ودستههای اول انصار ملاقات کرد، کاری جز تشویق آنها به اسلام و خواندن قرآن برای آنها نکرد، امّا وقتی برای بار دوم نزد پیامبراکرم ج آمدند، با آنها بر عبادتها و اخلاق و خوبیها بیعت کرد و این را بیعت نساء مینامند و در بیعت عقبۀ دوم بر جهاد و یاری کردن و پناه دادن بیعت نمودند [۱۰۶۲].
لازم به یادآوری است که بیعت جنگ جز بعد از دو سال کامل انجام نشد؛ یعنی، بعد از آماده نمودن کامل مسلمانان که دوسال کامل به طول انجامید و این گونه کار به صورت تدریجی انجام پذیرفت؛ به صورتی که با روش تربیتی که دعوت از روز اول بر آن حرکت کرده بود، هماهنگ بود [۱۰۶۳].
و آن روشی است که خداوند، پیامبرش را به پایبندی به آن رهنمود کرده است. در بیعت عقبۀ اول با انصار که تازه به اسلام گرویده بودند، بر اسلام به عنوان یک عقیده و شیوه زندگی و قانونی تربیتی بیعت کرد و در بیعت عقبۀ دوم با انصار بر حمایت دعوت و برعهده گرفتن مسئولیتهای خطیر جامعه اسلامی که نتیجۀ زحمات آنان فرا رسیده بود و پایههای آن سخت و قوت گرفته بود، بیعت نمود. این دو بیعت علاوه بر ضمانت برنامۀ تربیتی دعوت اسلامی، مکمل یکدیگر نیز هستند. بیعت اول ضمانتی است برای بیعت دوم که حامل امر اول جنگ است و بسان حصاری است که این بیعت تضمین شده را حمایت میکند. آری، بیعت برای جنگ بعد از دو سال که آنها اسلام را به عنوان دین خود اعلام کردند، انجام شد و از آنان بعد از پذیرش اسلام بر جنگ بیعت گرفته نشد.
بیعت برای جنگ زمانی صورت گرفت که آنان از نظر تعداد کامل گردیدند و شایستگی بیعت را پیدا نمودند و مورد اعتماد قرار گرفتند و ملاحظه میشود که بیعت جنگ قبل از آن روز با هیچ مسلمانی انجام نشده بود و زمانی بیعت برای جنگ گرفته شد که دعوت میان انصار و در سرزمینی که در آن اقامت میکردند، پایگاه مناسبی که جنگجویان از آن حرکت میکنند را یافت؛ چراکه مکه به خاطر وضعیتی که داشت، در آن وقت برای جنگ مناسب نبود [۱۰۶۴].
رحمت الهی نیز برای بندگانش چنین اقتضاء کرده بود که وظیفه جنگ و مبارزه را تا قبل از فراهم شدن سرزمینی اسلامی بر عهدۀ آنها نگذارد؛ چراکه در صورت مهیاشدن چنین سرزمینی آن سرزمین برای آنان بسان پایگاهی میبود که در آن جای میگرفتند و به آن پناه میبردند و مدینه منوره اولین دارالاسلام بود [۱۰۶۵].
مفاد بیعت عقبۀ اول را ایمان به خدا و پیامبرش تشکیل میداد و مفاد بیعت عقبه دوم علاوه بر موارد بیعت عقبه اول هجرت و جهاد نیز از شاخصهای اصلی آن بود و با سه عنصر ایمان به خدا، هجرت و جهاد، وجود اسلام در واقعیتی اجتماعی و گروهی تحقق یافت و اگر گروهی نبود که مسلمانان مهاجر را پناه میداد، هجرت بیمعنا و مفهوم میگردید.
بنابراین، خداوند متعال میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَٰهَدُواْ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَٱلَّذِينَ ءَاوَواْ وَّنَصَرُوٓاْ أُوْلَٰٓئِكَ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖۚ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمۡ يُهَاجِرُواْ مَا لَكُم مِّن وَلَٰيَتِهِم مِّن شَيۡءٍ حَتَّىٰ يُهَاجِرُواْۚ وَإِنِ ٱسۡتَنصَرُوكُمۡ فِي ٱلدِّينِ فَعَلَيۡكُمُ ٱلنَّصۡرُ إِلَّا عَلَىٰ قَوۡمِۢ بَيۡنَكُمۡ وَبَيۡنَهُم مِّيثَٰقٞۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِيرٞ٧٢﴾[الأنفال: ۷۲].
«بیگمان کسانی که ایمان آوردهاند و مهاجرت کردهاند و با جان و مال خود در راه خدا جهاد نمودهاند و کسانی که (مهاجران را) پناه دادند و یاری نمودهاند، برخی از آنان یاران برخی دیگرند و اما کسانی که ایمان آوردهاند و لیکن مهاجرت ننمودهاند، ولایتی در برابرآنان ندارند تا آن گاه که مهاجرت میکنند. به سبب دینشان از شما کمک و یاری خواستند و کمک ویاری بر شما واجب است؛ مگر زمانی که مخالفان آن گروهی باشند که میان شما و ایشان پیمان باشد. خداوند میبیند آنچه را که میکنید».
و خداوند متعال میفرماید:
﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنۢ بَعۡدُ وَهَاجَرُواْ وَجَٰهَدُواْ مَعَكُمۡ فَأُوْلَٰٓئِكَ مِنكُمۡۚ وَأُوْلُواْ ٱلۡأَرۡحَامِ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلَىٰ بِبَعۡضٖ فِي كِتَٰبِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمُۢ٧٥﴾[الأنفال: ۷۵].
«و کسانی که پس از (نزول این آیات) ایمان آوردهاند و مهاجرت کردهاند و با شما جهاد نمودهاند، آنان از زمرۀ شما هستند و کسانی که با یکدیگر خویشاوندند برخی برای برخی دیگر سزاوارترند در کتاب خدا. بیگمان خداوند آگاه از هر چیزی است».
و بیعت جنگ، آخرین مقدمه برای هجرت پیامبر اکرم ج و یارانش به مدینه محسوب میگردید و با این بیعت، اسلام وطن خود را که داعیان حق براساس حکمت و اندرز نیکو طی طریق مینمودند و دستههای مجاهد حق اولین بار به جهاد برخاستند و دولت اسلامی که شریعت خدا را حاکم گردانید، یافت [۱۰۶۶].
۲۰- هجرت قربانی و جان فدایی بزرگ در راه خدا
هجرت پیامبر اکرم ج و یارانش از شهر و «بلد امین» جان فدایی و قربانی بزرگی بود که پیامبر آن را این گونه تعبیر کرده است: «سوگند به خدا که تو بهترین سرزمین خدا هستی و خداوند تو را از همه سرزمینها بیشتر دوست میدارد و اگر من از دامن تو بیرون کرده نمیشدم، بیرون نمیرفتم [۱۰۶۷]» و از عایشه روایت است که گفت: وقتی پیامبر اکرم ج به مدینه آمد، مدینه وباخیزترین سرزمین خدا بود و در وادی آب لجن سرازیر بود! بنابراین، اصحاب پیامبر بیمار شدند و خداوند این بیماری را از پیامبرش دور داشت. عایشه میگوید: ابوبکر و عامر بن فهیره و بلال در یک خانه بودند؛ آنها تب داشتند. من از پیامبر خدا ج اجازه خواستم که به عیادت آن بروم و این قبل از فرض شدن حجاب بر ما بود و آنها چنان تب شدیدی داشتند که خدا میداند. من به ابوبکر نزدیک شدم و گفتم پدر جان حالت چه گونه است؟ گفت:
کل امری مصبح في اهلـه
والـموت ادنی من شراك نعـله
«هر انسانی در میان خانوادهاش صبح را آغاز میکند، در حالی که مرگ از بند نعلین به او نزدیکتر است».
عایشه میگوید: گفتم سوگند به خدا که دانسته نمیشود که پدر چه میگوید. سپس به عامر بن فهیره نزدیک شدم، به او گفتم: تو حالت چه گونه است ابن عامر؟ گفت:
لقد وجدت الـموت قبل ذوقه
ان الـجبان حتفه من فوقه
«مرگ را قبل از چشیدن آن یافتم، مرگ انسان بزدل از بالای سرش میآید».
کل امری مجاهد بطوقه
کالثور یحمـی جلده بروقه
«هر انسانی با تمام قدرت و توان خود تلاش میکند، مانند گاو که با شاخ خود از پوستش دفاع میکند».
عایشه میگوید، گفتم: به خدا سوگند متوجه سخنان عامر نشدم.
عایشه میگوید: بلال وقتی تبش قطع میشد، کنار خانۀ خدا به پهلو تکیه میداد وبا صدای بلند این اشعار را میخواند:
الا لیت شعری هل ابیتن لیله
بواد وحولی اذخر وجلیل
وهل اردن یوماً میاه مجـنه!
وهل یبدون لی شامه وطفیل
«ای کاش، میدانستم که میشود شبی را در وادی مکه بگذرانم؛ در حالی که گیاهان خوشبوی اذخر و جلیل اطرافم را گرفته باشند»؟!. و آیا روزی میشود که بر سر آبها مجنه بروم و آیا بار دیگر شامه و طفیل (کوههای مکه) برای من نمودار میشوند؟!.
عایشه میگوید: من پیامبر اکرم ج را از این ماجرا باخبر نمودم، او فرمود: «خداوند، مدینه را به اندازۀ مکه وحتی بیشتر برای ما محبوب بگردان و از بیماریها این شهر را حفاظت نما و به وزن و پیمانهاش برکت بده و تب و وبای مدینه را به جحفه منتقل فرما» [۱۰۶۸].
خداوند، دعای پیامبر اکرم ج را پذیرفت و بعد از آن مسلمانها از تب درامان ماندند و مدینه مکانی امن برای مسلمانانی گردید که از محیط و وطنهای مختلف به آن هجرت میکردند [۱۰۶۹].
۲۱- پیامبر اکرم خوبیهای ام معبد را جبران مینماید: روایت شده است که گوسفندان ام معبد زیاد شدند و زاد و ولد آنان زیاد شد تا اینکه او گلهای از گوسفندانش را برای فروش به مدینه آورد. ابوبکر از آن جا گذشت؛ پسر ام معبد او را شناخت؛ پس به مادرش گفت: مادر این همان مردی است که با فرد با برکت همراه بود. ام معبد به سوی ابوبکر بلند شد و گفت: ای بنده خدا، مردی که همراه تو بود، کیست؟ ابوبکر گفت: آیا تو نمیدانی که او کیست؟ گفت: نه. ابوبکر گفت: او پیامبر خداست، آنگاه ابوبکر، ام معبد را خدمت پیامبر اکرم ج برد. پیامبر اکرم ج به او غذا داد و به او چیزهایی بخشید و در روایتی آمده است: ابوبکر گفت: ام معبد همراه من نزد پیامبر اکرم ج آمد و مقداری کشک و از کالاهای بادیهنشینان به پیامبر اکرم ج هدیه داد و پیامبر اکرم ج به او لباس و چیزهایی دیگر بخشید. راوی میگوید: آنچه میدانم، این است که ام معبد مسلمان شد و صاحب الوفاء ذکر کرده است که او و شوهرش هجرت کردند و برادرش مسلمان شد و روز فتح مکه به شهادت رسید [۱۰۷۰].
۲۲- ابو ایوب انصاری و مواضع جاودان او: ابوایوب انصاریسمیگوید: وقتی پیامبر اکرم ج در خانه ما اقامت گزید، او در قسمت پایین ساکن شد و من و امایوب در بالای خانه سکنی گزیدیم. من به رسول خدا گفتم: ای پیامبر خدا! پدرو مادرم فدایت باد، من این را نمیپسندم که تو در قسمت پایین خانه زندگی کنی و من در قسمت بالای آن. بنابراین تو در قسمت بالای آن سکونت گزین و ما در قسمت پایین آن سکونت میکنیم. فرمود: ای ابوایوب برای ما و کسانی که به نزد ما میآیند راحتتر است که در قسمت پایین سکونت داشته باشیم. میگوید کوزۀ آب ما شکست؛ من و امایوب با چادری که جز آن لحافی نداشتیم به خاطر ترس از اینکه مبادا بر پیامبر اکرم ج آبی بچکد و موجب آزار ایشان را فراهم آورد، به خشک نمودن آن آب آغاز مینمودیم» [۱۰۷۱].
۲۳- هجرت علیسو امر به معروف و نهی از منکر در جامعۀ جدید
علی بعد از آنکه امانتهایی را که نزد پیامبر اکرم ج بودند به صاحبانشان برگرداند و بعد از اینکه از رسیدن پیامبر اکرم ج دو یا سه شب گذشته بود، در قبا به او پیوست. علی در قبا دو شب اقامت کرد. سپس روز جمعه به همراه پیامبر اکرم ج به مدینه رفت و علی در مدت اقامت خود در قبا، زن مسلمانی را که شوهر نداشت، مشاهده کرد و دید که فردی نیمه شب نزد این زن میآید و دروازۀ خانه او را میزند و زن به سوی او بیرون میرود و آن مرد چیزی که به همراه دارد، به این زن میدهد و این زن، آن را میگیرد. علی میگوید: در مورد این مرد مشکوک شدم بنابراین، به آن زن گفتم: ای کنیز خدا! این کیست که هر شب در خانهات را میزند و تو بیرون میآیی و او به تو چیزی میدهد که من نمیدانم آن چه هست؟ در حالی که تو زن مسلمانی هستی که شوهر نداری؟ آن زن گفت: این سهل بن حنیف است. میداند که من زنی هستم و کسی را ندارم بنابراین، هنگام غروب نزد بتهای قوم خود میرود و آنها را میشکند و برای من میآورد و میگوید که از آن به جای هیزم استفاده کن. بنابراین، بعدها وقتی سهل بن حنیف نزد علی در عراق درگذشت، علی این شاهکار او را میستود [۱۰۷۲].
۲۴- هجرت پیامبر اکرم ج نقطۀ تحول در تاریخ زندگی
هجرت پیامبر اکرم ج از مکۀ مکرمه به مدینه منوره بزرگترین رخدادی است که مجرای تاریخ را تغییر داد و مسیر زندگی و برنامههای آن را که با آن میزیست و شیوههایی که به صورت قوانین و نظمها و عرفها و عادتها و اخلاق و رفتار برای افراد و گروهها و عقاید و عبادتها و علم و شناخت و جهالت و بیخردی و گمراهی و هدایت و عدالت و ستم برنامهای برای زندگی بودند، را عوض کرد [۱۰۷۳].
۲۵- هجرت از سنتهای پیامبران الهی است
هجرت در راه خدا سنتی دیرینه است و هجرت پیامبرمان محمد ج چیز تازه و نو پیدایی در زندگی پیامبران برای یاری کردن عقیدههایشان نبود. اگر پیامبر اکرم ج از وطن و زادگاهش به خاطر دعوت و حفظ آن و ایجاد محیطی آباد که دعوت را میپذیرد و از آن دفاع میکند، هجرت نمود، برادران پیامبر او بیش از وطنهای خود به خاطر همین انگیزههایی که سبب هجرت پیامبر ما گردید، هجرت کردهاند؛ زیرا باقی ماندن دعوت در سرزمینی که نه تنها یاری دهندۀ پیشرفت و گسترش آن نیست؛ بلکه مسیر آن را کج میکند و حرکت آن را فلج مینماید و بسا آن را وادار میکند تا در دایرهای بسیار تنگ و کوچک بماند، دعوت را از بین میبرد و قرآن کریم نمونههایی از هجرت پیامبران و پیروانشان از امتهای گذشته را برای ما بیان کرده است تا به روشنی یکی از سنتهای خدا در مورد دعوتها برای ما آشکار گردد تا انسان مؤمن برای همیشه وقتی خواستند او را از ایمان و عزتش دور سازند و به او توهین نمایند و بر جوانمردی و ارزش او تجاوز نمایند، به این سنت عمل نمایند [۱۰۷۴]. این برخی از درسها و آموختنیهایی بودند که به ذکر آن اکتفا مینماییم و بقیه آن را بر عهدۀ خوانندگان میگذاریم؛ چرا که درسها و آموختنیهای زیادی از این رخداد بزرگ استنباط میگردد.
[۱۰۲۳] الهجرة فی القرآن الکریم، ص ۱۹۹. [۱۰۲۴] همان، ص ۲۰۰. [۱۰۲۵] الاساس فی السنة، سعید حوی، ج ۱، ص ۳۵۷. [۱۰۲۶] السیرة النبویة قراءة لجوانب الحذر والحیطة، ص ۱۴۱. [۱۰۲۷] معین السیرة، ص ۱۴۷. [۱۰۲۸] الهجرة فی القرآن الکریم، ص ۳۶۱. [۱۰۲۹] اضواء علی الهجرة، توفیق محمد، ص ۳۹۳ – ۳۹۷. [۱۰۳۰] معین السیرة، ص ۱۴۸. [۱۰۳۱] المستفاد من قصص القرآن، ج ۲، ص ۱۰۸. [۱۰۳۲] المستفاد من قصص القرآن، ج ۲، ص ۱۰۸. [۱۰۳۳] الهجرة النبویة المبارکة، ص ۲۰۶. [۱۰۳۴] همان، ص ۱۲۶. [۱۰۳۵] السیرة النبویة، ابن هشام، ج ۲، ص ۱۰۲ اسناد آن صحیح است. [۱۰۳۶] الهجرة النبویة المبارکة، ص ۱۲۸. [۱۰۳۷] فقه السیرة، دکتر محمد سعید رمضان، ص ۱۹۳. [۱۰۳۸] الهجرة فی القرآن الکریم، ص ۳۶۴. [۱۰۳۹] معین السیرة، ص ۱۴۸ - ۱۴۹. [۱۰۴۰] المسند، ج ۱، ص ۳ تحقیق احمد محمد شاکر. [۱۰۴۱] فی ظلال الهجرة النبویة، ص ۵۸. [۱۰۴۲] التربیة القیادیة، ج ۲، ص ۱۹۱ – ۱۹۲. [۱۰۴۳] السیرة النبویة دروس و عبر، سباعی، ص ۷۱. [۱۰۴۴] الهجرة النبویه المبارکه، ص ۲۰۴. [۱۰۴۵] السیرة النبویة، ابی فارس، ص ۲۵۴. [۱۰۴۶] السیرة النبویة، سباعی، ص ۶۸. [۱۰۴۷] الهجرة النبویة، ابی فارس، ص ۵۴. [۱۰۴۸] الحرکه السنوسیة فی لیبیا، صلابی، ج ۲، ص ۷ و شاعر، احمد رفیق مهدوی است. [۱۰۴۹] الهجرة النبویة المبارکة، ص ۲۰۵. [۱۰۵۰] الهجرة النبویة، ابی فارس، ص ۵۹ – شرح المواهب، ج ۱، ص ۴۰۵. [۱۰۵۱] الاصابه، ج ۱، ص ۱۴۶. [۱۰۵۲] المستدرک علی الصحیحین، ج ۴، ص ۹۲، شمارۀ ۶۹۸۱ صحیح الاسناد. [۱۰۵۳] صحیح الجامع الصغیر، ج ۱، ص ۳۲۸، شمارۀ ۹۸۶. [۱۰۵۴] الفتح الربانی، ساعاتی، ج ۲۰، ص ۲۸۹. [۱۰۵۵] التاریخ الاسلامی، حمیدی، ج ۳، ص ۱۷۸. [۱۰۵۶] السیرة النبویة، ابی شهبه، ج ۱، ص ۴۹۵. [۱۰۵۷] همان - صحیح السیرة النبویة، ص ۱۸۱. [۱۰۵۸] الهجرة النبویة المبارکه، ص ۲۰۵. [۱۰۵۹] السیرة النبویة، سباعی، ص ۴۳ – الهجرة فی القرآن الکریم، ص ۳۶۷. [۱۰۶۰] الهجرة فی القرآن الکریم، ص ۳۶۵. [۱۰۶۱] تأملات فی سیرة الرسول ج، محمد سیدالوکیل، ص ۱۰۳ – ۱۰۴ با اندکی تصرف. [۱۰۶۲] الهجرة النبویة المبارکة، ص ۲۰۲. [۱۰۶۳] بناء المجتمع الاسلامی فی عصر النبوة، محمد توفیق، ص ۱۱۹. [۱۰۶۴] همان، ص ۱۲۲ – ۱۲۳. [۱۰۶۵] فقه السیرة، بوطی، ص ۱۷۲. [۱۰۶۶] الغرباء الاولون، ص ۱۹۸ – ۱۹۹. [۱۰۶۷] الترمذی، کتاب المناقب، باب فضل مکه، ج ۵، ص ۷۲۲، شمارۀ ۳۹۲۵. [۱۰۶۸] بخاری، کتاب الدعوات، باب الدعاء برفع الوباء و الوجع، شماره ۶۳۷۲. [۱۰۶۹] التربیة القیادیة، ج ۲،ص ۳۱۰. [۱۰۷۰] السیرة النبویة، ابی شهبه، ج ۱، ص ۱۸۹ – ۱۹۰. [۱۰۷۱] السیرة النبویة الصحیحة، عمری، ج ۱، ص ۲۲۰. [۱۰۷۲] محمد رسول الله، محمد الصادق عرجون، ج ۲، ص ۴۲۱. [۱۰۷۳] همان، ج ۲، ص ۴۲۳. [۱۰۷۴] الهجرة فی القرآن الکریم، ص ۱۷۵.