فلسفه خودداری پیامبر اکرم ج از جنگ در مکه و اهتمام به تربیت و سامان دادن اوضاع داخلی
مسلمانان علاقمند بودند که ترتیبی اتخاذ گردد که آنها از خودشان دفاع کنند و چنین به نظر میآید که موضع آشتیجویانۀ مسلمانان در مقابل کافران، مسلمانان به ویژه جوانان را خشمگین کرده بود.
چنانکه عبدالرحمان بن عوف و یارانش در مکه نزد پیامبر اکرم ج آمدند و گفتند: ای پیامبر خدا! ما در دوران شرک با عزت بودیم ولی حالا که ایمان آوردهایم ذلیل و خوار شدهایم. فرمود: من به گذشت فرمان داده شدهام، بنابراین، با اینان جنگ نکنید [۵۷۴]. برخی از پژوهشگران درصدد بررسی حکمت الهی در فرض ننمودن جنگ در مکه بر آمدهاند و از جمه استاد سید قطب /علیه میگوید: به آنچه در این مورد دست مییابیم، یقین قطعی نداریم؛ چون اگر بگوییم قطعاً هدف این بوده است ، به خداوند چیزی را نسبت دادهایم که فلسفه آن را برای ما بیان نکرده است و عواملی را سبب دانستهایم که ممکن است اسباب و عوامل حقیقی نباشند.
پس وظیفۀ مؤمن در مقابل هر تکلیفی یا هر حکمی از احکام شریعت، این است که مطلقاً تسلیم شود؛ چون خداوند متعال دانا و آگاه است و ما این حکمت و اسباب را به صورت اجتهاد و در نتیجۀ بررسیها و تعلیقات خود میگوییم و بر این اساس میگوییم که اینها فقط احتمال هستند؛ چون حقیقت را کسی جز خدا نمیداند و خداوند نیز آن را برای ما مشخص نکرده و با لفظی صریح ما را ازآن آگاه ننموده است [۵۷۵].
از جمله اسباب و حکمتهای احتمالی میتوان به امور ذیل اشاره کرد:
۱- شاید علّت خودداری از کارزار و جنگ در مکه این بوده است که دوران مکی، دوران تربیت و آمادگی در محیط معینی برای افرادی و با شرایط خاص بوده است و یکی از اهداف تربیت در چنین محیطی، این است که افرادی که در این منطقه زندگی مینمایند، صبر و شکیبایی را فرا گیرند تا اگر احتمالاً ظلم و ستمی طاقتفرسا به آنان وارد گردد، در برابر آن صبور و بردبار باشد و احساس تنهایی ننماید و خیلی زود عصبانی نشود و آن وقت است که اعتدال و میانه روی در سرشت و حرکت او به وجود میآید. دیگر اینکه او چنان تربیت شود که در نظام و قانون جامعه جدید تسلیم فرمان رهبری جدید شود و جز با دستور او، واکنش و حرکتی انجام ندهد هر چند برخلاف میل و عادت او باشد و این امر عاملی مهم و بنیادین در تربیت و آماده سازی شخصیت مسلمانان صدر اسلام برای ایجاد جامعه مسلمان به شمار میرفت.
۲- در محیطی مانند محیط قریش که عواملی همانند فخر فروشی و غرور از امتیازات آنان محسوب میگردید، دعوت مسالمتجویانه تأثیر بیشتری داشت؛ چرا که جنگیدن با آنان در چنین برههای از زمان، عناد و لجاجت آنها را شدت میبخشید و باعث پدید آمدن جنگهای خونین تازهای مانند جنگهای انتقام جویانه معروف عرب میگردید و بدین صورت اسلام از یک دعوت، وارد جنگی انتقامجویانه میشد که نقشه و فکر اساسی آنان تحت الشعاع قرار میگرفت.
۳- دستور ندادن به جنگ و قتال به خاطر این بود تا از ایجاد معرکه و قتل و خونریزی در هر خانهای پرهیز شود؛ زیرا آنجا قدرتی نظامی وجود نداشت که مومنان را شکنجه کند؛ بلکه اولیای هر کس او را شکنجه میکردند بنابراین، اجازه دادن به جنگ در چنین محیطی قتل و خونریزی را در هر خانهای رواج میداد و آن گاه بر اسلام خرده میگرفتند و با آنکه اسلام از جنگیدن باز میداشت، چنین گفتند. تبلیغات قریش نیز در موسم حج این بود که محمد میان پدر و فرزند جدایی میافکند، آن گاه میگفتند: به فرزند دستور میدهد تا پدر را به قتل برساند و برده را فرمان میدهد تا ارباب و آقایش را به قتل برساند.
۴- دستور ندادن به جنگ شاید به خاطر این بود که خداوند میدانست بسیاری از کسانی که دراوایل ظهور اسلام مخالف آن هستند و مسلمانان را شکنجه مینمایند تا از دینشان برگردند، نه تنها در آینده از سربازان و لشکریان مخلص اسلام خواهند بود؛ بلکه از رهبران آن خواهند شد. آیا عمر بن خطاب یکی از اینها نبود؟
۵- دستور ندادن به جنگ به خاطر این بود که نخوت وخود بزرگبینی عربی در محیط قبیلهای، آنها را به حمایت مظلومان وا میداشت؛ به ویژه اگر افراد شرافتمند، مورد ستم و اذیت قرار میگرفتند.
چنانکه ابن دغنه [۵۷۶]راضی نشد که ابوبکر که مردی با شرافت بود، هجرت کند و از مکه بیرون رود بنابراین، به او پیشنهاد کرد که در حمایت و پناه او در مکه باقی بماند همچنین نقض عهدنامه محاصره بنیهاشم در شعب ابیطالب از همین قبیل بود.
۶- دستور ندادن به جنگ و قتال به دلیل تعداد اندک مسلمانان بود که فقط در مکه منحصر بودند؛ زیرا هنوز دعوت یا به سایر نقاط جزیره عربی نرسیده بود یا اینکه به صورت پراکنده گسترش یافته بود؛ زیرا قبیلههای دیگر در کشمکش داخلی قریش با برخی از فرزندانش تا رسیدن به نتیجۀ نهایی موضعی بیطرفانه اتخاذ کرده بودند. پس در چنین وضعیتی اگر مسلمانان اقدام به کارزار مینمودند، این جنگ به کشته شدن مجموعۀ اندک مسلمانان میانجامید، گرچه مسلمانان چندین برابر از آنها را میکشتند، اما نهایتاً خودشان نابود میشدند و اسلام از بین میرفت و شرک باقی میماند. در صورتی که اسلام آیین جاودانی بود که برای سامان بخشیدن دنیاو آخرت مردم و شیوه زندگانی آنان نازل گردیده بود.
۷- از طرفی در آنجا چنان نیاز مبرم و فوری احساس نمیشد که به خاطر آن همۀ این امور نادیده گرفته شود و دستور جنگ صادر گردد و در مقابل اذیت کافران به دفاع برخاسته شود؛ چون امر اساسی (که دعوت بود) جریان داشت؛ چرا که دعوت وابسته به شخصیت دائمی بزرگ (محمد) بود و شخص او در حمایت شمشیرهای بنوهاشم قرار داشت و هر دستی که به قصد سوء به سوی رسول خدا دراز میشد، خطر قطع شدن، آن را تهدید میکرد. بنابراین، کسی جرات نمیکرد که ایشان را از رساندن دعوت و اعلام کردن آن در مجالس قریش و اعلان آن از بالای کوه صفا و در اجتماعات عمومی باز دارد و یا او را زندانی کند یا به قتل برساند یا سخنی را به زور به او تحمیل نماید تا آن را به زبان بیاورد.
همۀ موارد ذکر شده، از حکمتهای الهی بودند که اقتضا مینمود خداوند مسلمانان را به خودداری از جنگ در دوران مکی دستور دهد تابه صورت کامل تربیت و آماده شوند و مسلمانان منتظر دستور فرماندهی بمانند تا در وقت مناسب به آنان فرمان جنگ بدهد و این گونه کار آنها خالصانه برای خدا و در راه او باشد [۵۷۷].
اصحاب و یاران پیامبر اکرم ج از قرآن کریم، فقه منافع و مفاسد و کیفیت تعامل با این بینش را از خلال وضعیت موجود خویش فرا گرفتند. خداوند میفرماید:
﴿وَلَا تَسُبُّواْ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ فَيَسُبُّواْ ٱللَّهَ عَدۡوَۢا بِغَيۡرِ عِلۡمٖۗ كَذَٰلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمۡ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّهِم مَّرۡجِعُهُمۡ فَيُنَبِّئُهُم بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ١٠٨﴾[الأنعام: ۱۰۸].
«آنهایی را که آنان به جز خدا میخوانند، دشنام ندهید، پس آنان هم از روی عداوت و بدون علم خدا را ناسزا میگویند».
و این چنین اصحاب و یاران پیامبر اکرم ج آموختند که هر گاه رعایت نمودن مصلحت به فساد و زیان بزرگتری بینجامد، ترک کردن آن مانعی ندارد [۵۷۸]. و این تربیتی اخلاقی و ایمانی است و آنان ثابت کردند که مقام و منزلت آنان بالاتر از این است که با بیخردانی که حقایق را نمیدانند و دلهایشان از معرفت خدا و تقدس او خالی و تهی است، هم صدا گردند. علما بر این باورند که این حکم برای همیشه باقی است؛ یعنی، هر گاه کافران از قدرت و سلطه برخوردار بودند، مسلمانان نباید موجبات بیحرمتی کفار را به اسلام یا پیامبر یا خداوند فراهم آورند و یا نباید عملی انجام دهند که به ناسزا گفتن مقدسات اسلامی منجر شود؛ چون این کار به منزله تحریک دیگران برای انجام گناه محسوب میگردد [۵۷۹].
با بررسی سیزده سال دوران مکی و اینکه پیامبر اکرم ج در این دوران تمام سعی و تلاش خویش را در تربیت و آمادگی و کاشتن مفاهیم لا اله الا اللهدر وجود مسلمانان سپری نمود، اهمیت این عقیده را درک مینماییم که نباید در آن شتابزدگی کرد و قبل از رسیدن وقت مناسب اقدام نمود؛ پس عقیده نهالی است که نیاز به کاشتن و آبیاری و مواظبت پیوسته دارد و شتاب و بینظمی در آن بهرهای ندارد و چه بجاست که داعیان راه خدا از روش تربیت پیامبر اکرم ج درس و الگو بگیرند؛ چون در برابر جاهلیت گذشته و جدید و مدرن و چه جاهلیتی که در آینده ظهور خواهد کرد، هیچ کس نخواهد ایستاد جز مردانی که دلهایشان با بشاشت و نور عقیده ربانی در آمیخته و درخت توحید در وجودشان ریشه دوانیده باشد [۵۸۰].
رسول خدا، یارانش را به کنترل نفس خویش و شکیبایی در مقابل خواستههای آنان، فرمان میداد. او خود تربیت یارانش را به عهده داشت و آنان را راهنمایی میکرد تا پیوند خویش را با خداوند محکم نماید و به وسیلۀ عبادت خدا، به او نزدیک گردند و آیههای دوران مکی با چنین مفاهیمی نازل میشد:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡمُزَّمِّلُ١ قُمِ ٱلَّيۡلَ إِلَّا قَلِيلٗا٢ نِّصۡفَهُۥٓ أَوِ ٱنقُصۡ مِنۡهُ قَلِيلًا٣ أَوۡ زِدۡ عَلَيۡهِ وَرَتِّلِ ٱلۡقُرۡءَانَ تَرۡتِيلًا٤﴾[المزمل: ۱-۴].
«ای جامه به خود پیچیده، شب را جز اندکی (از آن) بیدار بمان. نیمی از شب یا کمی از نیمه بکاه یا بر نیمۀ آن بیفزا و قرآن بخوان، خواندنی (همراه با تأمل و دقت و شمرده شمرده)».
آیههای نخست سوره مزمل به پیامبر اکرم ج دستور میدهد تا بخشی از شب را به نماز اختصاص بدهد و پیامبر را مخیّر نمود که نصف شب و یا بیشتر از آن و یا کمتر از آن را به عبادت و نیایش مشغول شود. بنابراین، نزدیک به یک سال پیامبر اکرم ج و یارانش چنین مینمودند تا اینکه پاهایشان ورم کرد. تلاش آنان در طلب خشنودی او و اجرای دستوراتش بر آنان رحم نمود و از سنگینی مسئولیت آنها کاست و فرمود:
﴿إِنَّ رَبَّكَ يَعۡلَمُ أَنَّكَ تَقُومُ أَدۡنَىٰ مِن ثُلُثَيِ ٱلَّيۡلِ وَنِصۡفَهُۥ وَثُلُثَهُۥ وَطَآئِفَةٞ مِّنَ ٱلَّذِينَ مَعَكَۚ وَٱللَّهُ يُقَدِّرُ ٱلَّيۡلَ وَٱلنَّهَارَۚ عَلِمَ أَن لَّن تُحۡصُوهُ فَتَابَ عَلَيۡكُمۡۖ فَٱقۡرَءُواْ مَا تَيَسَّرَ مِنَ ٱلۡقُرۡءَانِۚ عَلِمَ أَن سَيَكُونُ مِنكُم مَّرۡضَىٰ وَءَاخَرُونَ يَضۡرِبُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِ يَبۡتَغُونَ مِن فَضۡلِ ٱللَّهِ وَءَاخَرُونَ يُقَٰتِلُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِۖ فَٱقۡرَءُواْ مَا تَيَسَّرَ مِنۡهُۚ وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ وَأَقۡرِضُواْ ٱللَّهَ قَرۡضًا حَسَنٗاۚ وَمَا تُقَدِّمُواْ لِأَنفُسِكُم مِّنۡ خَيۡرٖ تَجِدُوهُ عِندَ ٱللَّهِ هُوَ خَيۡرٗا وَأَعۡظَمَ أَجۡرٗاۚ وَٱسۡتَغۡفِرُواْ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمُۢ٢٠﴾[المزمل: ۲۰].
«پروردگارت میداند که تو و گروهی از کسانی که با تو هستند، نزدیک به دو سوم شب یا نصف و یا یک سوم آن را به نماز میایستید. خدا است که اوقات شب و روز را میداند و دقیقاً تعیین میکند. او میداند که شما نمیتوانید حساب آن را داشته باشید، لذا بر شما بخشید؛ پس آن مقدار از قرآن را (در نماز) بخوانید که برایتان میسر است. خدا میداند که کسانی از شما بیمار میشوند و گروهی دیگر برای جستجوی روزی و به دست آوردن نعمت خدا در زمین مسافرت میکنند و دسته دیگر در راه خدا میجنگند، لذا آن مقدار که برایتان ممکن است و توانایی دارد (در نماز شبانه) قرآن بخوانید. نماز بگزارید و زکات مال بدر کنید و قرضالحسنه به خدا دهید. هر خوبی و خیری را که برای خود پیشاپیش میفرستید، آن را نزد خداوند بهتر و با پاداش بیشتری خواهید یافت. از خدا آمرزش بخواهید؛ چرا که خدا آمرزگار و مهربان است».
آزمودن آنها در ترک رختخواب و مقاومت در برابر خواب و آنچه انسان به آن تمایل دارد، برای این بود تا بر اساس پایداری و سختکوشی تربیت شوند و از بند هواها و امیال نفس آزاد گردند و این گونه برای بر عهده گرفتن زمام رهبری و راهنمایی انسانها در جهان آماده شوند؛ چون برای چنین وظیفۀ مهمی آنها باید از آمادگی روحی والایی برخوردار باشند. خداوند آنان را برای حمل رسالت خویش انتخاب نموده و به عنوان امانتداران دعوت خویش برگزیده بود.
مومنان در این مرحله از تاریخ بر این اساس تربیت میشدند تا امور مهم و بزرگی را در دعوت مردم به توحید و رهایی آنان از شرک به عهده بگیرند و حقا که دعوت مردم به یکتاپرستی و رهایی آنان از بند شرک وظیفۀ بزرگی است که کسانی که بر انجام آن توانا خواهند بود که دارای این صفت باشند:
﴿تَتَجَافَىٰ جُنُوبُهُمۡ عَنِ ٱلۡمَضَاجِعِ يَدۡعُونَ رَبَّهُمۡ خَوۡفٗا وَطَمَعٗا﴾[السجدة: ۱۶].
«پهلوهایشان از خوابگاه فاصله میگیرد، خدا را از روی بیم و امید میخوانند».
خداوند نیز نماز خواندن و قرآن خواندن در شب را همراه با دقت و تأمل چنین توصیف نموده است:
﴿إِنَّ نَاشِئَةَ ٱلَّيۡلِ هِيَ أَشَدُّ وَطۡٔٗا وَأَقۡوَمُ قِيلًا٦﴾[المزمل: ۶].
«عبادت شبانه، مؤثرتر و ماندگارتر و نیروبخشتر و پابرجا است».
پس عبادت شبانه و قرآنی که شب هنگام با تدبر تلاوت میشود، در آن وقت که مردم آرام گرفته و خواباند و آرامش و سکون شب، همه جا را فرا گرفته است، مؤثرتر است؛ چون در این وقت مردم از کارهایشان دست میکشند و به دور از وابستگیهای دنیا و کارهای روز به ذکر و مناجات میپردازند و با این کار آمادگی لازم برای فراگرفتن وحی الهی محقق میشود.
﴿إِنَّا سَنُلۡقِي عَلَيۡكَ قَوۡلٗا ثَقِيلًا٥﴾[المزمل: ۵].
«ما سخن سنگینی را بر تو نازل خواهیم کرد».
مراد از سخن سنگین، قرآن کریم است. بعدها اثر این آمادگی دقیق در مسلمانان صدر اسلام و توانایی آنان برای برعهده گرفتن مسئولیت جهاد و تأسیس حکومت در مدینه آشکار گردید و نیز در اخلاص عمیق آنها برای اسلام و جانفدایی آنان برای اقامۀ اسلام در جهان و نشر آن میان جهانیان نماد پیدا کرد [۵۸۱].
پیامبر خدا به جبهه داخلی توجه کامل داشت و به شدت میکوشید تا یارانش را با عقیدهای قوی که سستی و ضعف در آن راهی ندارد، تجهیز نماید و این انگیزهای قوی با قدرتی روحی و معنوی بلند بود که آنها را برای دفاع و تحمل شکنجه و آزار در راه دعوت وادار مینمود.
مسلمانان صدر اسلام پیکرۀ واحد و به هم پیوستهای بودند که حملات روانی دشمن در آنان هیچگونه تأثیری نداشت و این به هم پیوستگی از راه ایجاد اخوت و برادری بین مسلمانان به وجود آمده بود و نسبت برادری در راه خدا و رابطه اخوت دینی در دین اسلام، بالاتر از نسبت خویشاوندی و فامیلی و روابط نسبی و سببی بود. مسلمان صدر اسلام با ارزشهای والای برادری که بر اساس محبت و دوستی و ایثار و ایمان شکل گرفته بود، زندگی خویش را سپری مینمودند. آن حضرت مسلمانان را به برادری و همکاری و گره گشایی از مشکلات یکدیگر و فقط برای خشنودی خداوند نه به قصد اینکه طرف مقابل، روزی جبران خواهد کرد، تشویق مینمود.
این مبادی و اصول ارزشهای اخلاقی، راز استمرار برادری اسلامی و یکپارچگی و انسجام جامعه اسلامی بود [۵۸۲].
پیامبر خدا در حدیثی قدسی به نقل از پروردگارش فرمود: «کسانی که با هم به خاطر من دوست میشوند، روز قیامت بر فراز منبرهایی از نور خواهند نشست که پیامبران و شهدا به آنان رشک میبرند» [۵۸۳].
اخوت و برادری صادقانه، معیار و مقیاس ارزش اعمال قرار گرفت و محبت در راه خدا از بهترین اعمال شمرده شد که نزد خدا از برترین درجات برخوردار بود.
آن حضرت نیز مسلمانان را از اینکه این پیوند ضعیف و سست گردد، برحذر داشته است و مهمترین عاملی را که به برادری اسلامی ضربه میزند، نیز بیان نموده و فرموده است: «حسد نورزید و به یکدیگر پشت و قهر نکنید و با تمام انسانها برادر باشید».
پیامبر خدا برای استحکام اوضاع داخلی، اعلام نمود که همه افراد جبهه با یکدیگر برابر هستند و به آنها آزادی بخشید تا در برابر جنگ روانی که متوجه این جبهه بود، بایستند. آری، پیامبر اکرم ج به آنها آزادی داده بود بنابراین، آنها آزادانه وارد این جامعه شدند و در داخل این جامعه از آزادی اندیشه و بیان برخوردار شدند و آزادانه نظر خود را بیان میداشتند.
آری محمد ج مساوات و برابری بین حاکم و رعیت و ثروتمند و فقیر و سایر قشرهای جامعه را به ارمغان آورد و این اصل بزرگ تأثیر بزرگی در وجود پیروان محمد گذاشت و آنان را چنان تربیت نمود که باهمدیگر دوستی و محبت مینمودند و متحد و یکپارچه بودند و جان خویش را فدای یکدیگر مینمودند و با تمام قدرت از این اصل دفاع میکردند. پیامبر خدا، به خاطر رنگ و ملیت ونسبت میان مردم تفاوتی قایل نبود و اختلاف در نسبها، ملیتها و رنگها باعث اختلاف و تفاوت در حقوق و وظایف یا عبادتها نمیگردید. بنابراین، همه در برابر خداوند یکسان بودند و هنگامی که اشراف مکه از پیامبر اکرم ج خواستند تا برای آنان مجلسی غیر از مجلس بردگان و ضعیفان ترتیب دهد تا آنها و بردگان و ضعیفان در یک مجلس کنار هم قرار نگیرند، پیامبر اکرم ج این موضوع را برای آنان یادآوری نمود که همه آنان از فقیر و یا غنی در فرا گرفتن وحی و بهرهمند شدن از هدایت، برابر هستند. کفار و سران مکه از اینکه در یک مجلس با بردگان و کسانی که آنها را ناتوان میشمردند بنشینند، ابا ورزیدند؛ چنانکه خداوند این آیه را نازل فرمود:
﴿وَٱصۡبِرۡ نَفۡسَكَ مَعَ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجۡهَهُۥۖ وَلَا تَعۡدُ عَيۡنَاكَ عَنۡهُمۡ تُرِيدُ زِينَةَ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۖ وَلَا تُطِعۡ مَنۡ أَغۡفَلۡنَا قَلۡبَهُۥ عَن ذِكۡرِنَا وَٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ وَكَانَ أَمۡرُهُۥ فُرُطٗا٢٨ وَقُلِ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّكُمۡۖ فَمَن شَآءَ فَلۡيُؤۡمِن وَمَن شَآءَ فَلۡيَكۡفُرۡۚ إِنَّآ أَعۡتَدۡنَا لِلظَّٰلِمِينَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمۡ سُرَادِقُهَاۚ وَإِن يَسۡتَغِيثُواْ يُغَاثُواْ بِمَآءٖ كَٱلۡمُهۡلِ يَشۡوِي ٱلۡوُجُوهَۚ بِئۡسَ ٱلشَّرَابُ وَسَآءَتۡ مُرۡتَفَقًا٢٩﴾[الکهف: ۲۸-۲۹].
«با کسانی باش که صبحگاهان و شامگاهان خدای خود را میپرستند و به فریاد میخوانند و تنها رضای او رامیطلبند و چشمانت از ایشان برای جستن زینت حیات دنیوی بر نگردد و از کسی فرمان مبر که دل او را از یاد خود غافل ساختهایم و او به دنبال آرزوی خود روان گشته است و کار و بارش (همه) افراط و تفریط بوده است. بگو حق همان چیزی است که از سوی پروردگارتان (آمده) است، پس هر کس که میخواهد ایمان بیاورد و هر کس که میخواهد (بدان) کافر شود، ما برای ستمگران آتشی را آماده کردهایم که سرا پردۀ آن، آنها را در بر میگیرد و اگر (در آن آتش سوزان) فریاد برآورند (که آب) با آبی همچون فلز گداخته به فریادشان میرسند که چهرهها را بریان میکند، چه بد نوشابهای و چه زشت منزلی»!.
حتی وقتی پیامبر خدا از ابن ام مکتوم که نابینا بود، روی برگرداند و مشغول گفتگو با بعضی از اشراف مکه بود، خداوند او را به شدت مورد سرزنش قرار داد.
دعوت آن حضرت به همکاری مادی و معنوی بین مسلمانان تا ارتباط بین افراد فقیر و ثروتمند گسترده گردد و افراد قوی به یاری ضعیفان بپردازند و ثروتمندان، افراد فقیر را مورد مهر و توجه قرار دهند، یکی از بزرگترین روشهای پیامبر اکرم ج در یکپارچگی و انسجام بخشیدن به جامعه اسلامی و تقویت اوضاع داخلی آن بود و همین امر جامعه اسلامی را منسجم و استوار قرار داده بود بدین صورت پیامبر خدا تمام سعی و تلاش خویش را برای راه نیافتن جنگ روانی به صفوف مسلمانان به کار گرفته بود. مسلمانان صدر اسلام بسان صخرۀ بزرگی بودند که تمام تلاشها و برنامههایی که رهبران مکه برای از بین بردن آن به کار میگرفتند، بینتیجه ماند [۵۸۴].
[۵۷۴] السیرة النبویة الصحیحة، ج ۱، ص ۱۵۸. [۵۷۵] الظلال، ج ۲، ص ۷۱۴. [۵۷۶] ابن دغنه مردی از دوران جاهلیت بود که ابوبکر را آن گاه که قومش او را بیرون کردند و او میخواست به حبشه هجرت نماید. پناه داد، الاصابة، ج ۲، ص ۳۴۴. [۵۷۷] الولاء و البراء، محمد قحطانی با تلخیص مواردی از فی ظلال القرآن، ج ۲، ص ۷۱۴-۷۱۵ و معالم الطریق، ص ۶۹-۷۱. [۵۷۸] تفسیر المنیر، زحیلی، ج ۷، ص ۳۲۵. [۵۷۹] همان، ص ۳۲۶. [۵۸۰] الولاء و البراء، ص ۱۷۱. [۵۸۱] السیرة النبویة الصحیحة، ج ۱، ص ۱۶۰. [۵۸۲] الحرب النفیسة ضد الاسلام، عبدالوهاب کحیل، ص ۱۲۸. [۵۸۳] ترمذی، کتاب الزهد، ج ۴، ص ۵۱۵، شماره ۲۳۹۰. [۵۸۴] الحرب النفیسة ضد الاسلام، ص ۱۲۵ تا ۱۴۰.