فصل چهارم اسراء و معراج
بیتردید وجود ابوطالب در کنار پیامبر اکرم ج عاملی مهم برای حفاظت ایشان از رسیدن آزار قریش بود؛ چون قریش نمیخواست خود را از حمایت ابوطالب دور بدارد، اما با وفات ابوطالب این عامل از بین رفت و آزار و آسیبهای جسمی زیادی متوجه آن حضرت شد.
همچنین خدیجه، همسر رسول خدا، مرهم شفابخش زخمهای روحی و روانیای بود که از جانب قریش بر پیامبر اکرم ج وارد میشد و با درگذشت وی، پیامبر این مرهم را از دست داد و بعد از آن اذیت و آزار قریش شدت گرفت و او را در تنگنا قرار دادند. به این جهت و برای کاستن از این اندوه طاقتفرسا به طائف رفت تا از آنها بخواهد که او را در حقی که به آن فرا میخواند، یاری نمایند و حمایت کنند تا بتوانند دین خدا را به مردم برساند، اما تنها پاسخی که سران طائف به ایشان دادند، این بود که به زشتترین شیوه، دست رد بر سینهاش زدند و به این اکتفا نکردند؛ بلکه فرستادهای را نزد قریش فرستادند تا آنها را از ماجرا باخبر سازند و بر اثر این امر قریش نیز از پیامبر اکرم ج ناراحت شدند و تصمیمات بسیار ناگوار و سختی برای او گرفتند. بنابراین، پیامبر نتوانست وارد مکه شود مگر بعد از اینکه مردی کافر به او پناه داد. غم و اندوه پیامبر اکرم ج بر اثر وفات ابوطالب و خدیجه وهمچنین تصمیمهای سخت و دشوار قریش بیشتر شد تا جایی که این سال برای پیامبر سال اندوه (عام الحزن) نامیده شده است [۸۰۲].
اما هدف از معجزۀ اسراء و معراج در چند چیز نماد پیدا مینماید که مهمترین آنها عبارتند از:
خداوند خواست تا فرصتی در اختیار پیامبر اکرم ج بگذارد تا که در آن از مظاهر والای قدرت الهی، آگاهی پیدا نماید و دلش سرشار از اعتماد و توکل به خدا گردد و در رویارویی با قدرت کافران که در زمین حکمفرمایی میکرد، نیرو و قدرت بیشتری بیابد همان گونه که این قضیه برای موسی ÷اتفاق افتاد و خداوند خواست تا شگفتیهای قدرت خود را بنمایاند؛ هنگامی که دل موسی را با مشاهده این آیههای بزرگ تثبیت کرد و به او فرمود:
﴿قَالَ أَلۡقِهَا يَٰمُوسَىٰ١٩ فَأَلۡقَىٰهَا فَإِذَا هِيَ حَيَّةٞ تَسۡعَىٰ٢٠ قَالَ خُذۡهَا وَلَا تَخَفۡۖ سَنُعِيدُهَا سِيرَتَهَا ٱلۡأُولَىٰ٢١ وَٱضۡمُمۡ يَدَكَ إِلَىٰ جَنَاحِكَ تَخۡرُجۡ بَيۡضَآءَ مِنۡ غَيۡرِ سُوٓءٍ ءَايَةً أُخۡرَىٰ٢٢ لِنُرِيَكَ مِنۡ ءَايَٰتِنَا ٱلۡكُبۡرَى٢٣﴾[طه: ۱۹-۲۳].
«گفت: آن را بینداز ای موسی! پس آن را انداخت، ناگهان به ماری تبدیل شد که فرار میکرد. گفت: آن را برگیر و نترس. ما او را به شکل اولیاش بر میگردانیم و دستت را به زیر بغلت بچسبان. سفید بیعیب برمیگردد واین نشانی دیگری است تا تو را از آیات بزرگ خود بنمایانیم».
پس نتیجه اسراء و معراج این بود که خداوند پیامبرش را از این نشانهها و آیههای بشارتدهنده که تعداد آنها زیاد بودند، مطلع سازد تا مقدمهای برای هجرت و بزرگترین رویارویی با کفر و گمراهی وتباهی در طول تاریخ باشد و از جملۀ این نشانهها میتوان به رفتن به بیتالمقدس، عروج به آسمانها، رویت عالم پنهان که پیامبران به ایمان آوردن به آن دعوت دادهاند، ملاقات با فرشتگان، دیدن مناظر بهشت و جهنم، نمونههایی از نعمت و عذاب و ... اشاره نمود.
قرآن از این سفر در سورۀ اسراء و از معراج در سوره نجم سخن به میان آورده است و حکمت اسراء را در سوره اسراء چنین بیان نموده است:
﴿لِنُرِيَهُۥ مِنۡ ءَايَٰتِنَآ﴾[الإسراء: ۱].
«تا آیات قدرت خود را به او بنمایانیم».
﴿لَقَدۡ رَأَىٰ مِنۡ ءَايَٰتِ رَبِّهِ ٱلۡكُبۡرَىٰٓ١٨﴾[النجم: ۱۸].
«بیتردید آیات بزرگ پروردگار خود را دید».
از واقعۀ اسراء و معراج میتوان به دانشها و اسرار و نکتههای زیادی دست یافت [۸۰۳].
استاد ابوالحسن ندوی میگوید: «واقعه اسراء فقط حادثهای فردی و ساده نبود که پیامبر اکرم ج در آن نشانهها و آیههای الهی را دید و ملکوت آسمانها و زمین به صورت آشکار برای او متجلی شد؛ بلکه این سفر اسرارآمیز نبوی، اهدافی دقیق و عمیق و دلالتهای حکیمانه و نکاتی شگفتانگیز در برداشت. داستان معراج و سورههای اسراء و نجم که در این باره نازل شدهاند، صریحاً گویای این مطلباند که محمد پیامبر «قبلتین» وامام «مشرقین» و «مغربین» و جانشین پیامبران گذشته و پیشوای نسلهای آینده است. در سفر معراج، شهر «مکه» با شهر «قدس» و مسجدالحرام با مسجد الاقصی پیوند یافت و سایر پیامبران پشت سر ایشان نماز خواندند. این واقعه در حقیقت اعلام این مطلب بود که رسالت محمد فراگیر و امامتش جاودانی و تعالیم وی انسان ساز و صلاحیت رهبری بشر را در هر زمان و مکان دارا میباشد و این سورۀ کریمه، شخصیت پیامبر اکرم ج را به عنوان فرد برگزیدهای مشخص نمود و امامت و رهبری او را توصیف کرد و جایگاه امتی را که پیامبر اکرم ج در میان آنها مبعوث شده بود و آنان به او ایمان آورده بودند را نیز بیان نمود ونقش و رسالت این امت را که در جهان و در میان ملتها ممتاز میباشد، بازگو کرد [۸۰۴].
[۸۰۲] دراسة تحلیلیة لشخصیة الرسول، دقلعجی، ص ۱۲۸. [۸۰۳] الاساس فی السنة، سعید حوی، ج ۱، ص ۲۹۱ – ۲۹۲. [۸۰۴] همان، ص ۲۹۲.