درسها و فوائد
۱- امانتداری و صداقت، مهمترین ویژگیهای یک تاجر موفق به شمار میروند و امانتداری و صداقت محمد اوصافی بودند که خدیجه را علاقمند ساخت تا اموال خود را به او بسپارد و به تجارت بپردازد و به شام سفر نماید. خداوند نیز به تجارت خدیجه برکت داد و دروازههایی از خیر به فضل و کرمش بر وی گشود.
۲- تجارت، یکی از منابع درآمدی بود که خداوند برای پیامبرش در دوران قبل از بعثت مهیا کرد و پیامبر فنون تجارت را آموخت و فرمود: تاجر راستگوی امانتدار با صدیقان و شهدا و پیامبران حشر میشود. تجارت، شغل مهمی برای مسلمانان است و تاجر تحت سیطره و بردگی و ستم و تحقیر دیگران قرار نمیگیرد؛ زیرا او به آنان نیازی ندارد؛ بلکه دیگران به آگاهی و امانتداری و پاکدامنی او نیاز دارند.
۳- ازدواج پیامبر اکرم ج با خدیجه براساس تقدیر الهی بود. خداوند متعال برای پیامبرش همسری انتخاب کرد که شایسته او بود، با او همکاری میکرد و مصیبتها را میکاست و او را در حمل مسئولیتهای رسالتش یاری مینمود و در غمهایش شریک بود [۱۷۹].
شیخ محمد غزالی /میگوید: خدیجه نمونۀ زیبا برای زنی است که زندگی مردی بزرگ را تکمیل میکند و با او در زندگی شریک میشود. صاحبان رسالتها دلهای بسیار حساسی دارند و با فریبکاری بزرگی از وضعیتی که میخواهند آن را دگرگون کنند، مواجه میشوند و جهاد بزرگی را در راه خیری که میخواهند آن را تثبیت کنند انجام میدهند و سختیهای آن را تحمل مینمایند بنابراین، آنها بیش از دیگران نیازمند کسی هستند که در زندگی خصوصی، آنان را شادمان و سرحال کند و خدیجه در داشتن این خصلتها، گوی سبقت را از همه ربوده بود و در زندگی محمد ج اثر بزرگی به جا گذاشت [۱۸۰].
۴- پیامبر اکرم ج طعم تلخ از دست دادن فرزندان را چشید همان طور که قبل از آن طعم تلخ از دست دادن پدر و مادر را چشیده بود. خواست خدا چنین بود، و او حکیم و داناست، که هیچ یک از فرزندان پسرش زنده نماند تا برای بعضی بهانه و دستاویزی برای مبتلا شدن به فتنه نشوند. حکمت عنایت نمودن فرزندان پسر به پیامبر اکرم ج از جانب خداوند این بود تا سرشت انسانی او تکمیل گردد و نیازهای نفسانی او برطرف گردد و علاوه بر آن هیچ خودخواه و کینهتوزی کمال مردانگی پیامبر را خرده نگیرد و دروغپردازی به او دروغی نسبت ندهد. سپس در عهد کودکی خداوند، پسرانش را از وی گرفت تا مورد دلجویی و تسلیتی باشد برای کسانی که فرزند پسر ندارند یا صاحب پسر میشوند و سپس پسرانشان میمیرند و نیز در گذشت پسران پیامبر اکرم ج نوعی آزمایش و گرفتار شدن به مصیبت بود؛ چرا که پیامبران بیش از دیگران به مصیبت گرفتار میشوند [۱۸۱]و خداوند خواسته بود تا دلسوزی و غمخواری را بخشی از وجود او بگرداند؛ زیرا مردانی که به رهبری ملتها و پرداختن به امورشان میپردازند به سنگدلی گرایش نمییابند مگر اینکه قلبشان با سنگدلی و مقدم داشتن خود، خوی گرفته باشد و در شادیهایی زیسته باشند که هیچ امر ناخوشایندی صفای آن را تیره نکرده است، اما مردی که دردها را تجربه کرده است، بهتر از همۀ مردم به همدردی غمزدهها و مداوای زخمیان میشتابد [۱۸۲].
۵- از خلال داستان ازدواج پیامبر اکرم ج با خدیجه به این نتیجه میرسیم که هدف پیامبر اکرم ج از ازدواج با خدیجه برآورده کردن لذتهای جسمی و اهتمام به این امور نبود؛ زیرا اگر او مانند دیگر جوانان به این امر اهمیت میداد، دلباختۀ زنی میگردید که از نظر سنی از او کوچکتر یا هم سن او باشد؛ بلکه پیامبر به شرافت و جایگاه خدیجه در میان قومش علاقمند بود؛ زیرا در جاهلیت به پاکدامنی و پاکیزگی معروف بود.
۶- ازدواج پیامبر اکرم ج با خدیجه زبان و قلم خاور شناسان و مزدوران سکولاریست آنها را میبندد؛ آنانی که کینه اسلام و بغض قدرت فرمانروایی آن را در دل دارند و گمان بردهاند که در موضوع ازدواج پیامبر اکرم ج میدانی یافتهاند که میتوانند در آن بتازند و به اسلام ضربه بزنند، آنها از پیامبر اکرم ج سیمای مردی شهوت ران که غرق در لذت و منافع شخصی میباشد به تصویر کشیدهاند. غافل از اینکه پیامبر تا بیست و پنج سالگی در محیطی جاهلی و آزاد، با پاکدامنی زندگی نموده است بدون اینکه به سوی محیطهای فاسدی که پیرامون او وجود داشته است، برود. سپس با زنی سالمند ازدواج میکند که تقریباً دو برابر او سن دارد و با او زندگی را ادامه میدهد. خدیجه در سن شصت و پنج سالگی دار فانی را وداع گفت و در این زمان پیامبر اکرم ج پنجاه سال داشت. در طی مدت زندگی با خدیجه در فکر ازدواج مجدد نیفتاد. حساسترین دورۀ زندگی هر انسانی از نظر انگیزهها و غرایز جنسی و تمایل داشتن به چند همسری، سن بیست تا پنجاه سالگی است، اما در این دوران، پیامبر اکرم ج با این وجود به این فکر نیفتاد که زن یا کنیز دیگری به خانه بیاورد.
بعد از فوت ایشان، ازدواج با عایشه و دیگر امهات المؤمنین حکمت و سببی دارد که موجب تقویت ایمان مسلمان به عظمت محمد و جایگاه والا و کمال اخلاقی وی میگردد [۱۸۳].
[۱۷۹] السیرة النبویة، ابی شهبه، ج ۱، ص ۱۲۲ – ۱۲۳. [۱۸۰] فقه السیرة، غزالی، ص ۷۵. [۱۸۱] السیرة النبویة، ابی شهبه، ج ۱، ص ۲۲۳ – ۲۲۴. [۱۸۲] فقه السیرة، غزالی، ص ۷۸. [۱۸۳] فقه السیرة النبویة، بوطی، ص ۵۳ - ۵۴.