حلف الفضول
بعد از بازگشت قریش از جنگ فجار پیمانی تحت عنوان «حلف الفضول» منعقد گردید. سبب انعقاد این پیمان این بود که مردی از زبید [۱۶۱]کالائی را به مکه آورد. عاص بن وائل آنها را از او خرید، اما بهای آن را نپرداخت. زبیدی از اشراف قریش کمک خواست اما آنها به خاطر منزلت و جایگاه عاص، از کمک به او خودداری نمودند. او در کنار کعبه ایستاد و از آل فهر و جوانمردان کمک خواست و با صدای بلند صدا زد:
یا آل فهر لـمظلوم بضاعته
ببطن مکه نائی الدار والنفر
«ای آل فهر! به یاری مظلومی بشتابید که در مرکز مکه، کالاهایش را از او گرفتند و او از خانه و کسان خود دور است».
ومحرم اشعث لـم یقض عمرتهج
یا للرجال وبین الحِجر والحَجَر
«به داد کسی که در احرام به سر میبرد و هنوز عمرهاش را به پایان نبرده و میان حجر اسماعیل و حجر الاسود قرار دارد، برسید».
ان الحرام لـم تـمت کرامته
ولاحرم لثوب الفاجر الغدر
[۱۶۲]
«حرمت این مکان از بین نرفته است، البته نیرنگباز و تبهکار حرمتی ندارد».
زبیر بن عبدالمطلب برخاست و گفت: چرا این مرد تنها و بییار و مددکار مانده است؟ بنی هاشم، زهره و بنوتیم بن مره در خانه عبدالله بن جدعان جمع شدند و او برایشان غذایی درست کرد و در ماه حرام ذی القعده با یکدیگر هم سوگند و هم پیمان شدند و به خدا سوگند خوردند تا زمانی که قطره آبی در دریاها باقی است و تا زمانی که زمین و آسمان برجا است در مقابل هر ستمگری بایستند تا آن هنگام که حق ستمدیده را به وی بازگردانند [۱۶۳]. سپس پیش عاص بن وائل رفتند وکالای زبیدی را از او پس گرفتند و به زبیدی دادند.
قریش این پیمان را «حلف الفضول» نامیدند و عمل بانیان این پیمان را ستودند.
و زبیر بن عبدالمطلب در مورد این پیمان چنین سرود:
ان الفضول تعاقدوا وتحالفوا
الا یقیم ببطن مکه ظالـم
«افرادی که در حلف الفضول شرکت داشتند، بر این همپیمان شدند که در مکه هیچ ستمگری، ستم نکند».
امر علیه تعاقدوا وتواثقواج
فالجار والـمعتر فیهم سالـم
«این امری بود که بر آن همپیمان شدند و با یکدیگر عهد بستند و از این پس همسایگان و زائران این شهر از هر گزندی ایمن خواهد بود».
پیامبر اکرم ج در این پیمان که به وسیلۀ آن دژ ستم را نابود کردند و پرچم حق را برافراشتند، حضور داشت و این پیمان از افتخارات عربها شمرده میشود [۱۶۴]و پیامبر اکرم ج فرمود: «در پیمان پاکان همراه با عموهایم در حالی که نوجوان بودم حضور داشتم و حتی دوست ندارم که در مقابل شتران سرخ مو آن را بشکنم» [۱۶۵].
همچنین فرمود: «در خانه عبدالله بن جدعان شاهد پیمانی بودم که دوست ندارم این پیمان را با شتران سرخ موی فراوان عوض کنم و اگر در اسلام نیز به آن فرا خوانده شوم، اجابت خواهم کرد» [۱۶۶].
[۱۶۱] شهری در یمن است. [۱۶۲] الروض الانف، سهیلی، ج ۱، ص ۱۵۵ – ۱۵۶. [۱۶۳] السیرة النبویة، ابی شهبه، ج ۱، ص ۲۱۳. [۱۶۴] همان، ج ۱، ص ۲۱۴. [۱۶۵] صحیح السیرة النبویة، ابراهیم العلی، ص ۵۹ و صحح الآلبانی /. [۱۶۶] السیرة النبویة، ابن هشام، ج ۱، ص ۱۳۴ - فقه السیرة، غضبان، ص ۱۰۲.