الگوی هدایت - تحلیل وقایع زندگی و سیرت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم - جلد اول

فهرست کتاب

تلاش قریش برای منصرف کردن ابوطالب از یاری و حمایت پیامبر اکرم ج

تلاش قریش برای منصرف کردن ابوطالب از یاری و حمایت پیامبر اکرم ج

قریش نزد ابوطالب آمدند و گفتند: این برادرزاده‌ات برای ما در مجالس و در مسجد، مزاحمت ایجاد می‌کند. جلوی او را بگیر. ابوطالب به پیامبر اکرم ج گفت: عموزاده‌هایت می‌گویند: تو برای آنها در مجالسشان و در مسجدشان مزاحمت ایجاد می‌کنی. کاری به کارشان نداشته باش. پیامبر اکرم ج چشم به سوی آسمان دوخت و فرمود: «این خورشید را می‌بینید» گفتند: بلی. گفت: همان طور که شما نمی‌توانید شعله‌ای از آن را به دست بیاورید، من نیز نمی‌توانم دست از (خورشید) دعوت و رسالتم بردارم. ابوطالب گفت: به خدا سوگند برادرزاده‌ام دروغ نگفته است. پس دعوت اسلام را بپذیرید [۴۶۹]. خلاصه قریش بارها تلاش کردند تا پیامبر اکرم ج را به وسیلۀ خانواده‌اش تحت فشار قرار دهند، اما تلاش آنها نافرجام ماند.

حمایت ابوطالب از برادرزاده‌اش و قاطعیت او در این مورد، زبانزد خاص وعام شد و این امر به اندوه و حسادت و مکر و نیرنگ قریش می‌افزود. آنها به اتفاق عمارة بن ولید بن مغیره، نزد او رفتند و گفتند: ای ابوطالب! این عماره بن ولید بن مغیره برجسته‌ترین و زیباترین جوان قریش است. این را به فرزندی خود بپذیر و برادرزاده‌ات را که با دین تو و دین پدرانت مخالفت می‌کند و قوم و خویشاوندان تو را پراکنده ساخته و خردمندان ما را نادان قرار داده است به ما بسپار تا با این وسیله از مشکلاتی که برای ما ایجاد نموده است، رهایی یابیم. ابوطالب گفت: به خدا سوگند، به معاملۀ غیرمنصفانه‌ای مرا فرا می‌خوانید! شما فرزند خود را به من می‌دهید که به او غذا بدهم و بزرگش نمایم و من فرزند خود را تقدیم شما کنم تا شما او را به قتل برسانید؟!.

به خدا قسم هرگز چنین چیزی ممکن نیست [۴۷۰].

جوانمردی و از خود گذشتگی ابوطالب و وفاداری وی نسبت به پیامبر اکرم ج هر انسانی را شگفت‌زده می‌نماید؛ چرا که ابوطالب سرنوشت خود را با سرنوشت برادرزاده‌اش گره زده بود و از جایگاه خود برای یکپارچه نمودن تیره‌های بنی هاشم و بنی عبدالمطلب جهت حمایت رسول الله استفاده نمود [۴۷۱]و جز دشمن خدا، ابولهب، همه مطیع ابوطالب شدند، حتی ابوطالب اشعاری می‌سرود و تیره‌های بنی هاشم و بنی عبدالمطلب را به حمایت رسول الله تشویق می‌نمود، که به پاره‌ای از اشعارش در اینجا اشاره می‌کنیم:

اذا اجتمعت یوماً قریش لـمفخر
فعبد مناف سرها وصمیمها

«هر گاه روزی قریش برای کسب افتخاری گرد بیایند، عبد مناف از همه پیشتاز خواهند بود».

وان حصلت اشراف عبد منافها
ففی هاشم أشرافها وقدیمـها

«اگر اشراف عبد مناف را بخواهی، بنی هاشم اشراف و ریشه‌های آن به شمار می‌آیند».

وان فخرت یوماً فان محمداً
هو الـمصطفی من سر وکریمـها

«و اگر به فردی از آنان می‌خواهی افتخار بکنی، آن فرد جز محمد مصطفی کسی نخواهد بود».

تداعت قریش غثها ثمینها
علینا فلم تظفر وطاشت حلومها [۴۷۲]

«قریش با تمام توان بر ما هجوم آورد، ولی ناموفق ماند و آرزوهای آنان، عملی نشد».

ابوجهل نیز به این خاطر که ابوطالب به پیامبر اکرم ج پناه داده بود و قصد توهین داشت، حمزه در مقابل او برخاست و با کمان خود سرش را زخمی کرد و گفت: محمد را ناسزا می‌گویی حال آنکه من بر دین او هستم، اگر قدرتی داری سخنت را تکرار کن.

این پدیده که جاهلیت از کسی حمایت نماید که خدایان آن را ناسزا می‌گوید و دین و آئین آنان را منحرف می‌داند و خردمندان آنان را نادان خطاب قرار می‌دهد، پدیده‌ای بی‌نظیر به نظر می‌رسد؛ چرا که آنها برای این ارزش‌ها جان و زندگی را تقدیم می‌کردند و به خاطر این ارزشها معرکه و جنگ‌ها به پا می‌کردند، ولی با این وجود به حمایت محمد بر خواسته‌اند!.

ابوطالب هنگامی که احساس خطر کرد که مبادا نابخردان عرب بر او و قومش یورش ببرند، قصیده‌ای سرود که در آن به حرمت مکه و جایگاه خویش اشاره می‌نماید و اعلام پناهندگی به خانۀ خدا می‌کند و نیز خاطرنشان می‌سازد که تا آخرین قطره خونش از محمد حمایت می‌کند:

ولـمـا رایت القوم لا ود فیهمجج
وقد قطعو کل العری والوسائل

«وقتی قوم خود را دیدم که محبت و دوستی در آنها نیست و همۀ پیوندها را بریده‌اند».

وقد صارحونا بالعداوة والاذی
وقد طاوعوا امر العدو الـمزایل

«و آنها به صراحت با ما دشمنی کرده و آزارمان می‌دهند و از فرمان دشمنی که تفرقه می‌اندازد، اطاعت می‌کنند».

وقد حالفوا قوماً علینا اظنه
بعضون غیظاً خلفنا بالانامل

«و با قومی علیه ما همپیمان شده‌اند که به گمانم، انگشتانشان را از خشم، به دهان می‌گیرند».

وأحضرت عند البیت رهطی واخوتی
وامسکت من اثوابه بالوصائل [۴۷۳]

«و نزد خانۀ خدا قوم و خویشانم را آورده و به پرده‌های آن متمسک شده‌ام».

آن گاه به خانۀ خدا و تمام مقدسات سوگند خورد که محمد را به دشمنانش نخواهم سپرد، اگر چه جوی خون به راه بیفتد و ادامه داد:

کذبتم و بیت الله نبزی محمداًج
ولــمـا نطاعن دونه ونناضل

«به خدا سوگند که دروغ پنداشته‌اید محمد را ترک بکنیم؛ بدون اینکه زخمی بشویم و تیراندازی کنیم».

ونسلمه حتی نصرّع حوله
وتذهل عن ابنائنا والحلائل

«و او را به شما تحویل نمی‌دهیم مگر اینکه در حمایت او کشته شویم و زن و فرزندانمان را ترک کنیم».

و رهبران قریش را یکی یکی نام برد و آنان را چنین مورد ملامت قرار داد:

فعتبه لاستمع بنا قول کاشح
حسودٍ کذوب مبغض ذی دغاول

«ای عتبه! در مورد ما سخن هر دشمن حسود و دروغگو و فریبکار را مشنو».

و در مورد ابوسفیان چنین سرود:

ومر ابوسفیان عنی معرضاً
کمـا قیل من عظام الـمقاول

«ابوسفیان متکبرانه از کنار من گذشت، گویا از سرداران بزرگ یمن است».

یفر الی نجد وبرد میاهه
ویزعم انی لست عنکم بغافل

«به نجد و آبهای خنکش چه آسیبی می‌رساند! و یقین دارد که من از شما غافل نیستم».

و در مورد مطعم بن عدی سردار و رئیس قبیله بنی نوفل می‌گوید:

امطعم لـم اخذ لك فی یوم نجدة
ولا معظم عند الامور الجلائل

«ای مطعم! آنها به تو نقشه‌ای داده‌اند، من اگر نابود شوم، تو هم نجات پیدا نمی‌کنی».

جزی الله عنا عبد شمس ونوفلاً
عقوبه شر عاجلاً غیر آجل [۴۷۴]

«خدا از طرف ما به عبدالشمس و نوفل، پاداش بدی بدهد».

دفاع و حمایت عموی پیامبر اکرم ج از وی، پیروزی بزرگی به شمار می‌‌آمد و پیامبر اکرم ج از عرف و قانون قبیله‌ای استفاده نمود و از حمایت قبیله خود برخوردار گردید و از هرگونه تجاوز مصون قرار گرفت و از آزادی اندیشه و عمل بهره‌مند گشت و این بیانگر آن است که وضعیت حاکم جامعۀ خود را به خوبی درک می‌نمود و این درسی بزرگ برای دعوتگران راه خداست که باید از محیط و جوامع پیرامون خود و از قوانین و سنت‌های اجتماعی حاکم در جهت پیشبرد اهداف دینی استفاده نمایند.

[۴۶۹] صحیح السیرة النبویة، ابراهیم العلی، ص ۷۸. [۴۷۰] البدایة والنهایة، ج ۳، ص ۴۸. [۴۷۱] فقه السیرة النبویة، ص ۱۸۴. [۴۷۲] السیرة النبویة، ابن هشام، ج ۱، ص ۲۶۹. [۴۷۳] السیرة النبویة، ابن هشام، ج ۱، ص ۲۷۳. [۴۷۴] فقه السیرة، ص ۲۱۲.