سوم: یهودیان در مدینه
برای یهودیان دلایل قاطع و حجتهای روشنی وجود داشت که بر صدق حقانیت رسالت پیامبر اکرم ج دلالت مینمود، اما وجود این دلایل جز عناد و دشمنی و استکبار و کینهورزی چیزی در آنها نیفزود. از صفیه بنت حیی بن اخطب روایت است که گفت: من از همه فرزندان پدرم نزد وی محبوبتر بودم؛ همچنین نزد عمویم ابویاسر.
وقتی که پیامبر اکرم ج به مدینه وارد شد و در قبا میان قبیله بنیعمر و بن عوف اقامت گزید، فردای آن روز پدرم حیی بن اخطب و عمویم ابویاسر بن اخطب نزد ایشان رفتند و تا غروب بر نگشتند. بعد از غروب، خسته و بیحال و افتان و خیزان برگشتند. من همانند همیشه به سوی آنها دویدم. به خدا سوگند که هیچ یک از آنها به من توجه نکرد و سخت ناراحت بودم. از عمویم ابویاسر شنیدم که به پدرم گفت: او همان است؟ گفت بله. به خدا سوگند، خودش بود. پدرم گفت: پس نسبت به او چه احساسی داری؟
گفت: به خدا سوگند تا وقتی که زنده هستم، دشمنی او را در دل دارم [۱۲۸۵]. بنابراین، آنان از آنجا که دین اسلام، آئین و عقیدۀ یهودیان را که براساس خود بزرگ بینی و تحقیر دیگران جز یهودیان استوار بود، پوچ و باطل میدانست و آنان منافع خود را در خطر میدیدند؛ چراکه اسلام آمده بود و مردم را به عقیده توحید و یگانه پرستی فرا میخواند، اما آنها معتقد بودند که عزیر پسر خداست؛ اسلام فریاد مساوات و برابری میان انسانها را سر میداد و هیچ ملتی را از ملتی دیگر و هیچ گروهی را از گروهی دیگر برتر نمیدانست؛ در حالی که از دیدگاه یهود، فقط آنان ملت برگزیدۀ خدا بودند و خدا را از دیگر ملتها برتر میدانستند و علاوه بر آن به بندهای پیمان نامه پایبند نماندند و به تردید افکنی در نبوت پیامبر اکرم ج و رسالت او اقدام نمودند [۱۲۸۶].
همچنین پرسشهای زیادی را مطرح میکردند تا پیامبر اکرم ج را دچار مشکل نمایند و مؤمنان را فریب دهند و امور را بر ایشان مشتبه گردانند [۱۲۸۷]و از دیگر فعالیتها و اقدامات آنان میتوان به امور ذیل اشاره کرد:
[۱۲۸۵] السیرة النبویة، ابن هشام، ج ۱، ص ۵۱۸ – ۵۱۹. [۱۲۸۶] الصراع مع الیهود، محمد ابوفارس، ج ۱، ص ۳۱. [۱۲۸۷] همان، ص ۳۱ – ۴۶.