جنگ فجار
این جنگ، میان قریش و قبیله کنانه از یک طرف و قبیله هوازن از طرفی دیگر درگرفت. علت اصلی درگیری این بود که عروه الرحال بن عتبه بن هوازن، یکی از کاروانهای تجاری نعمان بن منذر را که حامل کالاهای تجاری، عطر و پارچه بود در بازار عکاظ به مسئولیت خود جای داد. براض بن قیس بن کنانه به عروه گفت: آیا در مقابل کنانه هم از آنان دفاع میکنی؟ عروه گفت: آری و در مقابل همگان. عروه به همراه کاروان به راه افتاد و از طرفی براض هم به راه افتاد تا او را غافلگیر کرد و به قتل رساند. قبیله کنانه آهسته حرکت کردند تا از مکه بگریزند. قبیلۀ هوازن وقتی از این موضوع اطلاع یافتند، به تعقیب آنان پرداختند و قبل از ورود به حرم به آنها رسیدند و جنگ میان آنها در گرفت و با یکدیگر جنگیدند تا اینکه شب شد و داخل حرم رفتند و از جنگ دست کشیدند، سپس بعد از آن، چندین روز دیگر با یکدیگر جنگیدند و قریش، کنانه را کمک کرد و محمد نیز در کنار عموهایش در جنگ شرکت نمود. و این روز به خاطر اینکه حرمت مکه در آن شکسته شد، روز فجار (فسق و فجور) نامگذاری شد [۱۵۸].
پیامبر در مورد این جنگ فرموده است: «من برای عموهایم تیر آماده میکردم و به آنها میدادم» [۱۵۹].
سن پیامبر در آن زمان چهارده یا پانزده سال بیش نبود. البته بعضی گفتهاند او بیست ساله بوده است. اما قول اول بر قول دوم ترجیح دارد؛ زیرا اوتیرها را جمع مینمود و به دست عموهایش میدادکه این کار بیانگر سن وسال کم او میباشد. ایشان با این کار، جرأت و شهامت را فرا گرفت و از سنین نوجوانی، جنگ راتمرین کرد، امّا بعد از رسالت پیامبر اکرم ج تمامی دشمنیها و جنگهای خونین اعراب، جای خود را به الفت و مهربانی دادند و پایان پذیرفتند [۱۶۰].
[۱۵۸] وقفات تربویة مع السیرة النبویة، ص ۵۳. [۱۵۹] السیرة النبویة، ابن هشام، ج ۱، ص ۲۲۱، ۲۲۴ – السیرة الحلبیه، ج ۱، ص ۱۲۷ – ۱۲۹. [۱۶۰] وقفات تربویه، ص ۵۳.