اسلام انصار
نخستین دیدار ثمربخش رسول الله ج با گروهی از افراد قبیله خزرج در موسم حج در محل عقبه مِنی انجام شد. پیامبر اکرم ج پس از ملاقات با آنها، فرمود: شما چه کسانی هستید؟ گفتند: افرادی از خزرج. فرمود: آیا از همپیمانان یهودیان هستید؟ گفتند: بله. فرمود: نمینشینید تا با شما سخن بگویم؟ گفتند چرا! آن گاه در کنار پیامبر اکرم ج نشستند و ایشان، آنها را به سوی خدا دعوت داد و اسلام را بر آنها عرضه نمود و برای آنان قرآن تلاوت نمود [۸۶۵].
وقتی سخنان رسول خدا تمام شد، آنها به یکدیگر گفتند: ای قوم! به خدا سوگند، این همان پیامبری است که یهودیان شما را به آمدن آن تهدید میکردند. نباید آنها در گرویدن به او بر شما پیشی گیرند. بنابراین، آنها به دعوت پیامبر پاسخ مثبت دادند و او را تصدیق کردند و آنچه از تعالیم اسلام بر آنها عرضه کرده بود، پذیرفتند و گفتند: ما قوم خود را در حالی پشت سر گذاشتهایم که در میان هیچ قومی به اندازه آنها کینه و دشمنی وجود ندارد؛ امید است خداوند آنها را به وسیلۀ شما متحد و یکپارچه سازد. ما به زودی نزد آنها خواهیم رفت و آنان را به آئین تو فرا میخوانیم و آنچه از تعالیم این دین پذیرفتهایم، بر آنها عرضه خواهیم کرد. اگر خداوند ارتباط و پیوند آنها را در پرتو شما برقرار و مستحکم گرداند؛ از آن پس عزت هیچ مردی در میان قوم و قبیلۀ ما فراتر از عزت شما نباشد؛ زیرا هیچ کسی عزیزتر از تو نیست.
سپس در حالی رهسپار سرزمین خود گشتند که ایمان آورده و پیامبر را تصدیق کرده بودند [۸۶۶]. تعدادشان شش نفر بود به نامهای: ابوامامه أسعد بن زراره، عوف بن حارث از قبیلۀ بنی نجار، رافع بن مالک، قطبه بن عامر، عقبه بن عامر، و جابر بن عبدالله بن رباب [۸۶۷]. وقتی این گروه به مدینه نزد قوم خود رسیدند با آنها در مورد پیامبر اکرم ج سخن گفتند و آنان را به اسلام دعوت دادند تا آنکه آوازۀ پیامبر اکرم ج و دعوت او همه جا را فرا گرفت؛ پس هیچ خانهای از خانههای انصار باقی نماند مگر اینکه در آن وصف و یاد پیامبر اکرم ج برقرار بود [۸۶۸].
بدین صورت این اولین دسته از دستههای خیر بود که تنها به ایمان آوردن اکتفا نکردند؛ بلکه با خود پیمان بستند که قومشان را به اسلام دعوت دهند و تمامی آنها به عهدی که با دین خدا و پیامبرش بسته بودند وفا نمودند؛ چنانکه وقتی به مدینه بازگشتند در زمینه دعوت به سوی خدا تلاش نمودند. بنابراین هیچ خانهای از خانههای انصار باقی نماند مگر اینکه در آن وصف و یاد محمد ج برقرار بود و این گونه هرگاه که امر الهی باشد، لحظۀ سرنوشت ساز و قاطعی که پایان بخش ناامیدیها و رنجهاست فرا میرسد. این دیدار پیامبر اکرم ج بااین گروه، بدون موعد قبلی صورت گرفت، اما دیداری بود که خداوند آن را فراهم آورد تا نه تنها سرچشمهای نو برای خیر و خوبی و نقطه تحول قاطعی در تاریخ و لحظهای برای تحقق رهایی از پرستش سنگها باشد؛ بلکه در واقع لحظهای سرنوشتساز برای تمام جهان و لحظۀ انتقال و بیرون آوردن زندگی از تاریکیها به سوی نور بود. آیا معقول بود که در لحظۀ بسیارکوتاه، این افراد بتپرست و متعصب به یاوران دعوت که چشم و دلشان به نور حق گشوده شده بود، متحول شوند و به سربازانی مخلص برای حق و به دعوتگرانی به سوی خدا تبدیل شوند که نزد قومشان در حالی میروند که نور به همراه دارند و بر چهرههایشان نور نشسته است؟ به حق که این خواست الهی بود که برای دعوت زمینهای مناسب و حامیانی امین و واقعی آماده گرداند.
بدین صورت دعوت در مرحلۀ جدیدی قرار گرفت و با این مرحله سالهای غم و اندوه پیامبر و سالهایی که به دنبال همپیمانانی برای حمایت از اسلام بود، سپری گردید؛ به گونهای که از آن روز به بعد قدرت شگفتانگیز اسلام و لشکر دلیر و قهرمان آن، نقشهای به یادمانی از خود به یادگار گذاشت و حق بر باطل پیروز گردید و پرهیزگاران از این وضعیت شادمان گشتند و دستههای خیر و طلیعههای نور که خداوند آنها را برای خیر آماده نموده بود، یکی پس از دیگری به مکه آمدند تا به کاروان هدایت بپیوندند و در نور، شناور و از سرچشمۀ خیر سیراب گردند و با خیر و نوری که فرا گرفتهاند، به یثرب بازگردند [۸۶۹].
لازم به یادآوری است که در نخستین ملاقاتی که در عقبه انجام گرفت و گروهی از خزرج با پیامبر اکرم ج دیدار کردند و به دست ایشان مسلمان شدند، بیعتی صورت نگرفت [۸۷۰]؛ چراکه تعداد آنان اندک بود و به خود این اجازه را نمیدادند که بدون مشورت با قبیلههای خود در مدینه، پیمانی ببندند، اما آنها مخلصانه به تبلیغ پیام اسلام پرداختند [۸۷۱].
[۸۶۵] همان، ص ۴۱ – ۴۲. [۸۶۶] البدایة والنهایة، ج ۳، ص ۱۴۸ – ۱۴۹. [۸۶۷] شرح المواهب، زرقانی، ج ۱، ص ۳۶۱. [۸۶۸] البدایة والنهایة، ج ۳، ص ۱۴۷. [۸۶۹] اضواء علی الهجرة، توفیق محمد سبع، ص ۲۷۳ – ۲۷۴. [۸۷۰] هجرة الرسول وصحابته، جمل، ص ۱۴۳. [۸۷۱] همان.