شهادت حسینس
و اما قول او که: «یزید امام حسین را کشت و غارت و اسیر نمود» گوییم به اتفاق اهل تاریخ یزید به قتل حسینسامری ننمود.
و لیکن به ابن زیاد نوشت که او را از ولایت بر عراق مانع شود [۲۰۱]. و حسینسگمان نمود که اهل عراق او را یاری میدهند و به آنچه به او نوشتهاند وفا میکنند و پای بندند. پس پسر عمویش مسلم بن عقیل را به سوی ایشان فرستاد. چون مسلم را کشتند و به او خیانت کردند خواست برگردد، ولی سپاه ستمگر به او رسید، پس حسینساز ایشان خواست که به سوی یزید و یا گوشهای از مملکت برود و یا به شهر خود برگردد، پس او را تمکن ندادند تا اسیر ایشان شد، و لیکن اوسراضی نشد که خود را تسلیم ایشان و بر حکم ابن زیاد تن در دهد و قتال نمود تا اینکه مظلوماً شهید گردید. و چون این خبر به یزید رسید اظهار درد و رنج کرد و در خانهی او گریه بر پا شد و حریم امام را جهازیه داد و به ایشان مهربانی و عطا کرد و به سوی وطن خودشان فرستاد و وصیت معاویه به یزید این بود که حسین را رعایت و تجلیل کند.
و اما قول او که: «ابوسفیان دندانهای ثنایای پیغمبر جرا شکست» پس این سخن از بیاطلاعی اوست زیرا این جنایت را عتبه بن ابی وقاص مرتکب شده، و هند جگر حمزه را به دهان برد ولی آن را بیرون انداخت، و سپس خدا بر او منت نهاد که مسلمان شد و پیامبر او را اکرام مینمود، ایشان از قول رسول خدا جخبر ندارند که فرموده: «الاسلام یجب ما قبله» یعنی: اسلام کارها و گناهان قبل را از بین میبرد. و خدای تعالی در سورهی انفال آیه ۳۸ فرمودهی ﴿قُل لِّلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ إِن يَنتَهُواْ يُغۡفَرۡ لَهُم مَّا قَدۡ سَلَفَ﴾[الأنفال: ۳۸] یعنی: «به کفار بگو اگر از کفر دست بر دارند آنچه قبلا کردهاند آمرزیده شود» [۲۰۲].
در صحیح مسلم از حدیث عمرو بن العاص آمده که پیامبر جبه او فرمود: «الاسلام یهدم ما کان قبله» و در صحیح بخاری آمده که چون هند مسلمان شد گفت یا رسول الله اهل خیمهای ذلتشان نزد من محبوبتر از ذلت اهل منزل تو نبود سپس امروز اهل خیمه و منزلی عزتشان نزد من محبوبتر از اهل منزل شما نیست.
گوید: «و خالد را برای عناد با امیر المؤمنین سیف الله نامیدند با اینکه علی سزاوارتر به این اسم بود و رسول خدا جفرمود: «علی شمشیر خدا و تیر اوست» و علی بر منبر گفت: «من سیف الله بر دشمنان او هستم». و خالد همواره دشمن رسول بود و او را تکذیب مینمود. و خالد سبب قتل مسلمین در روز احد شد. و چون تظاهر به اسلام کرد پیغمبر او را به سوی بنی جذیمه فرستاد، پس به رسول خدا جخیانت کرد و امر او را مخالفت نمود و مسلمین را کشت و رسول خدا جگفت: خدا یا من از آنچه خالد کرده است بیزاری میجویم».
[۲۰۱. ادی است که هرکس ولایت و سلطنت دارد، هرکس بخواهد سلطنت او را بگیرد و از او سلب کند او به آنچه بتواند دفاع میکند، و لذا اسلام از نزاع با متوالیان امور برای گرفتن سلطنت از آنان نهی نمود زیرا موجب فتنه و فساد خواهد شد. اما امام حسینسبه نامههای شیعیان ساده خود اعتماد کرد، و خیال کرد آنان راست میگویند و میتوانند بدون ایجاد فتنه او را زمامدار مسلمین و عالم اسلام نمایند، اما دوستان و صاحبان فکر از خویشان و خیر خواهان او را از قیام و از رفتن عراق منع کردند و میدیدند که شیعیان او، همه مانند شیعیان پدرش کذابند و بزودی به او خیانت میکنند، همانا برای خاطر دنیا با او جنگ خواهند نمود. حتی برادرش محمد حنفیه و پسر عمویش دانای امت، ابن عباس و پسر عموی دیگرش عبدالله جعفر او را نصیحت کردند. حتی آن کسی که از طرف یزید والی مکه بود بنام عمرو بن سعید، به عبدالله بن جعفر گفت کتاب امان برای حسین نوشته شود و او را به نیکی و صله وعده دهد و گفت آنچه خواهی برای او بنویس. و من مهر میکنم و او نوشت و والی مکه مهر نمود و با برادر والی مکه یحیی بن سعید بن عاص همراه یکدیگر نزد امام حسینسرفتند که او را از سفر عراق باز دارند. حتی صورت نامه در تاریخ طبری موجود نیست. حتی عبدالله بن مطیع که والی ابن زبیر بود او را خیر خواهانه تذکر داد و حتی فرزدق شاعر اهل بیت او را در بین راه ملاقات کرد و گفت دلهای مردم با توست ولی شمشیر آنان علیه توست ولی این کوششهای خیر خواهانه مفید نشد، و به مشورت دوستان اهمیتی نداد. و از این سفری که برای اسلام و مسلمین تا امروز ضرر داشته مراجعت نکرد تا آنکه گرفتار لشکر ابن زیاد شد. و عجب این است که همان شیعه که او را گول زد و او را به جنگ دشمن گرفتار کرد و خودشان او را شهید کردند پس از وی تا زمان ما برایش غوغا پر کرده و نسل اندر نسل ایشان همه ساله غوغا بپا کرده و ایجاد فتنهها میکنند و تاریخ را نیز خراب و مشوه میکنند و برای خود دکانی باز کرده و در عزای او هر دروغی و بدعتی را جایز میشمرند. و حال آنکه شهادت حسینسبرای آن بود که بدعت و دکانی در دین ایجاد نشود. [۲۰۲. - عجب این است که شیعیان از مسلمین سابقین دست بردار نیستند آیا چه غرضی دارند آیا نمیدانند که اکثر اصحاب رسول خدا در جاهلیت مشرک و کافر و جنایتکار بودند ولی برگشتند و مسلمان شدند و از شرک و عادات زشت دست برداشتند و متصف به صفات اسلامی شدند و خدا هم آنان را بخشید و درجات رفیعه به ایشان داد، حال گویید شاه بخشید ولی شیخ علی خان نمیبخشد.