تنزیه خداوند از ظلم و ستم
در جواب او گفته میشود که در تفسیر ظلم دو قول است:
اول: ظلم ذاتا از خدا محال و ممتنع است، و میگویند خدا قادر بر دروغ و ظلم و قبیح نیست، و وصف او به این صفات صحیح نمیباشد، چنانکه اشعری و قاضی ابوبکر و ابو المعالی و قاضی ابو یعلی و ابن زاغونی تصریح کردهاند. و دلیل ایشان این است که ظلم و قبیح چیزی است که خدا در شرع مقرر نموده که فاعل آن مورد مذمت است، و فاعل به آن چیزی که فعل او نیست مذمت نمیشود، مگر آنکه در ملک غیر، تصرف کرده باشد، و این در حق خدا محال است، زیرا اولا او فاعل ظلم را مذمت کرده، و مردم را امر به مذمت نموده و خدا تحت تکلیف نیست و افعال او تکلیفی ندارد، به اضافه کار او تصرف در ملک غیر نیست و او هرچه کند در ملک خود نموده، پس تصور ظلم دربارهی او متصور نیست.
در حقیقت گفتهی آنها اینست که سزاوار مذمت کسی است که در ملکیت غیر خود تصرف کند، و همچنان کسی است که از امر نافرمانی کند، و در حق خداوند ممتنع است که کسی او را امر کند، و همچنان در حق او ممتنع است که در ملکیت دیگری تصرف کند، زیرا همه چیزها ملک اوست. و این قول از ایاس بن معاویه روایت شده است.
و گفته است: «با تمام عقل خود جز با قدریهای مجادله نکردم، و گفتم: برای من بگویید ظلم چیست؟ گفتند: ظلم اینست که انسان در آنچه که ملک او نیست تصرف کند، پس گفتم: خدا راست همه چیز»، و به اضافه آنها تعذیب به جرم را روا میدانند، پس ایراد تعذیب کوتاه قد بخاطر کوتاهی قدش، و تعذیب سیاه پوست بخاطر سیاهی اش، وارد نمیآید، زیرا آنها تعذیب را به محض مشیت جایز میدانند.
دوم: اینکه ظلم مقدور خدا هست ولی او منزه از آن است مانند اینکه انسانی را به گناه غیر او عذاب کند چنانکه خود در سورهی طه آیه ۱۱۲ فرموده:
﴿وَمَن يَعۡمَلۡ مِنَ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَلَا يَخَافُ ظُلۡمٗا وَلَا هَضۡمٗا١١٢﴾[طه: ۱۱۲]. «و هر کسی کارهای شایسته انجام دهد در حالیکه با ایمان هم باشد، پس نباید از ستم و پامال ثمدن حقش بترسد».
آنان میگویند: فرق بین تعذیب انسان بخاطر کردار اختیاری و غیر فعل اختیاری او در فطرت عقلها معلوم است، و میگویند توجیه نمودن گناهها به حجت قضاء و قدر بدلیل عقل باطل است، زیرا اگر ظالمیظلم خود را با قضا و قدر توجیه کند، پس ظالم او نیز ظلم خود را توسط قضاء و قدر توجیه میکند، و توجیه کردن گناهها توسط قضاء و قدر به اتفاق ملل و عاقلان باطل است، و تنها پیروان هوا و هوس میتوانند به آن استدلال کنند، و به چنین کسانی که این باطل را میگویند گفته میشود: شما چرا در وقت عصیان و نافرمانی جبری، و در وقت طاعت قدری میشوید؟ هر مذهبی که به هوا و هوستان موافق باشد پیرو آن میشوید، اگر قضاء و قدر دلیلی برای توجیه گناه گناهکاران باشد پس درست نیست که کسی، کسی دیگری را ملامت کند، و نه درست است که کسی دیگری را مجازات کند، گاهی بسیاری از مدعیان حقیقت از درویشان، صوفیان، و عامهی مردم به این استدلال میکنند و گناههای خویش را توسط قضاء و قدر توجیه میکنند، و از امر و نهی سر باز میزنند، در حالیکه هیچ کسی در ترک فعل مأمور و مرتکب شدن فعل ممنوع عذری ندارد، و نمیتواند بگوید که چنین قضاء و قدر بوده است، بلکه خداوند متعال حجت را تمام کرده است.
و از اینروست که گروهی از مردم به قدری بودن متهم شدهاند در حالیکه چنان نبودهاند، بلکه آنها توجیه نمودن گناهها را توسط قضاء و قدر مردود میشمردند، چنانچه به امام احمد گفته شد: آیا ابن أبی ذئب قدری بود؟ او گفت: «مردم هر کسی را که آنان را از گناهان منع کند قدری میگویند» (زیرا آنان فکر میکند که آن منع کننده ایمان به این ندارد که ارتکاب گناهان برایشان مقدر است.
و هرکس نهی از منکرکند میگویند عصیان برایشان مقدر شده باید در جوابشان گفت که نهی از منکر نیز به تقدیر خداست پس این قول نقض آن قول باشد.
و از جمله نادانان مشایخ قَدَریه جبْریه کسی است که میگوید «من پروردگاری که عصیان او شود کافرم، که اگر هفتاد پیغمبر را بکشم خطا نکردهام چون به تقدیر خداست» و دیگری گوید:
اًصبحت منفعلاً لمايختاره
منى، ففعلى كله طاعات!
و بعضی از مردم گمان کردهاند که احتجاج آدم با موسی به قدر از همین باب است، و این گمان جهل است، زیرا انبیاء†بزرگوارترین مردم و به امر و نهی الهی بیشتر پابند بودند، پس چگونه جایز است که یکی از انبیاء به واسطهی قول قدر خدا را عصیان کند؟!، و آدم از گناه توبه کرد و توبه او پذیرفته شد و اگر استدلال به قدر صحیح میبود پس برای شیطان، و فرعون و دیگران استدلال به آن درست میشد. و لیکن ملامت نمودن موسی آدم را از جهت مصیبتی بود که بسبب خوردن از درخت به آنان رسید، و لذا به او کفت چرا ما و فرزندانت رااز بهشت بیرون کردی، و بنده در وقت مصائب باید به قدر توجه کند نه وقت گناهان و معاصی، پس بر مصائب صبر و از گناهان توبه لازم است، که خدای تعالی در سورهی غافر آیهی ۵۵ فرموده: ﴿فَٱصۡبِرۡ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لِذَنۢبِكَ﴾یعنی: «ای پیامبر صبر پیشه کن که وعدهی خدا حق است و برای گناهت طلب آمرزش کن.»
و معلوم است که افعال اختیاری در نفس انسان اثر میگذارد و صفات پسندیده و زشت ایجاد میکند و برخلاف رنگ و کوتاهی قد که چنین اثری ندارد. ابن عباس گفته: «حسنه نور در قلب، روشنی در صورت، و گشایش در رزق، قوت در بدن و محبت در دل خلق ایجاد میکند.»