رد بر حلی در دعوایش که اهل سنت مشبهه و ناصی هستند
و اگر مقصود شما [٩۸]از حشویه مُشَبّههی بغداد و عراق از حنابله است. باید گفت که شما در اشتباهید زیرا قول حنابله از اهل سنت جدا نیست بلکه هر آنچه که حنبلیها قایل به آنند غیر از آنها هم از اهل سنت قایل به آنند، و مذهب اهل سنت مذهب جدید نیست بلکه پیش از تولد ابوحنیفه و مالک و شافعی و احمد است، و مذهب اهل سنت همان مذهب صحابهی رسول خداست. و هر کسی مخالف باشد، در نزد اهل سنت و جماعت اهل بدعت است، زیرا ایشان اتفاق دارند که اجماع صحابه حجت است. ولی در اجماع بعد از ایشان نزاع دارند. و احمد بن حنبل اگرچه مشهور به امام اهل سنت بسبب صبر و بردباریاش در مقابل شکنجه هاست لیکن معنایش این نیست که او قایل به قول جدیدی بوده بلکه سنت گذشته را زنده کرده و به طرف آن دعوت داد، و بدین سبب شکنجههای زیادی دید، تا اینکه این سنت را ترک گوید، و ائمه پیش از وی نیز به سبب این چنین فتنه و محنتها وفات یافتهاند.
و هنگامیکه فتنهی جهمیها که قائل به صفات خداوند متعال نبودند، در اوایل قرن سوم هجری در زمان پادشاه مأمون و برادرانش معتصم و واثق برپا شد، مردم را به طرف مذهب جهمیه که قائل به صفات خداوند متعال نبودند دعوت میکردند- که متأخرین رافضه نیز قایل به آنند- و بسیاری از امراء را هم بسوی مذهب خویش دعوت کردند و لیکن اهل سنت و جماعت با آنها موافقت نکردند، حتی بعضی از آنان را تهدید به کشتن کردند و بعضی دیگر را به زندان انداختند.
و امام احمد بن حنبل از خویش ثابت قدمینشان داد، و مدتی او را به زندان انداختند، سپس از وی در مورد صفات خداوند متعال خواستار بحث و مناظره شدند لیکن مخالفین در مناظره شکست خوردند و برای بحث و مناظره از ائمهی فلسفه و کلام بصره مانند ابوعیسی برغوث دوست حسین نجار و مانند او طلب کمک کردند، و مناظره و بحث تنها با معتزله نبود، بلکه با فرقههای معتزله، نجاریه، ضراریه و مرجئه بود، زیرا هر معتزلی جهمیاست و هر جهمیمعتزلی نیست لیکن جهمیبدتر از معتزلی است، زیرا که جهمیقایل به صفات و اسمای خداوند نیست و اما معتزلی فقط قائل به صفات خداوند متعال نیست، و بشر مریسی که از کبار جهمیه است مرجئی بودنه معتزلی، و بسبب همین شکنجهها خداوند متعال قدر و منزلت امام احمد و پیروانش را بلند نمود.
لیکن رافضی بر هر طایفهای که آنها را از اصول و فروع بیرون میکند نکته چینی میکنند و گمان میکنند که طایفهی آنها بدور از عیب است، در حالیکه عاقلان مسلمانان بر این متفقاند که روافض در بین طوایف اهل قبله جاهل ترین، گمراه ترین، دروغگوترین، و بدعتیترین فرقهها اند، و آنها نزدیکترین فرقهها به هر بدی و دورترین آنها از هر نیکویی و صلاح میباشند.
و از اینروست که اشعری کتاب خود را در مقالات تألیف نموده، و اولتر از همه مقالهی طایفهی رافضی را ذکر کرده است. و کتاب خویش را به مقالهی اهل سنت و جماعت و حدیث اختتام داده، و گفته است که قائل به همه اقوال اهل سنت و حدیث است، و از مذهب آنها پیروی میکند. [٩٩]
حلی اهل سنت رسول و آثار او را مشبهه نام گذاشته مانند اینکه هرکس خلافت خلفای رسول جرا قبول دارد بنابر اعتقاد خود او را ناصبی میخواند زیرا دوستی علی را دز بیزاری از خلفای رسول دانسته است. در صورتیکه ناصبی کسی است که بغض و دشمنی اهل بیت رسول را داشته باشد، و اهل سنت، اهل بیت رسول و اصحاب او را دوست دارند.
هرکس بخواهد کسی را مدح و ذم کند باید تابع خدا و رسول او باشد و هر مدح و ذمیو هر نام و صفتی که خدا ذکر نموده بگوید در حالیکه در کتاب خدا و سنت رسولجنه لفظ ناصبی و نه مشبهه و نه حَشَویه و نه رافضه وجود دارد. و ما اگر رافضه بر اینان اطلاق میکنیم برای این است که بشناسانیم و با نص صریح ثابت کنیم که انواع بدعتها در ایشان است و لفظ رافضی برای ایشان علم شده است، [۱۰۰]پس این اسم یعنی رافضه بر این جاهلان که راستی و حقیقت و موفقیت از آن معدوم شده باقی مانده و علم شده است.
[٩۸] «شما» در عبارت فوق و مانند آن خطاب به علامه حلی است. [٩٩] زیرا اهل سنت و جماعت چنگ زدهاند به آثار و اخبار صحیحه رسول خدا جو آنچنان معلم خیر و از جانب پروردگار به هدایت و دین حق مبعوث است. آن صفاتی را که خدا و رسول برای ذات پروردگار بیان کردهاند میپذیرند و ایمان دارند نه تاویل و نه تغییر و نه تبدیل میکنند زیرا در میان مخلوق کسی داناتر به ذات پروردگار و صفات او از خود او نیست. ولی امامیه و اسماعیلیه و سایر غلات عقائد بر خلاف قرآن بسیار دارند و صفات خدا را به امام نسبت میدهند و خدا را به مخلوق تشبیه میکنند (هرکس بخواهد از چنین عقایدی آگاه شود رجوع کند به کتاب کافی کلینی و از آن جمله کتاب توحید و حجت آن کتاب.) [۱۰۰] امامیه را به واسطه پیروی از زید بن علی بن الحسین (که از سادات بزرگ و شهدای عظیم الشان است) و سپس رها ساختن و ترک آن بزرگوار، رافضی گفتهاند. زیرا شیعیان ابتدای دور او را گرفتند و او را به قیام در مقابل امویه در کوفه واداشتند پس چون قیام کرد همان شیعیان که با او بیعت کرده بودند، وی را ترک کردند، و در مقابل دولت او را تنها گذاشتند و لذا او فرموده: «رفضونی، اینان مرا ترک کردند» از اینرو این وصف برای ایشان علم شد.