فصل
و اینجا راهی است برای کسی که آشنا به اخبار باشد و بخواهد به سعادت برسد زیرا برای بسیاری از دانشمندان نیز معرفت صحت و سقم احادیث از جهت سند دشوار است از جهت سند تمیز دهند و همانا کسی میتواند بدین هدف نایل گردد که در این فن استاد باشد. و آن راه این است که ما فرض میکنیم اخبار محل نزاع نباشد، بر میگردیم به آنچه به تواتر معلوم شده است که ابوبکر خلافت را به رغبت و تهدید طلب نکرده و نه مالی در آن بذل کرد و نه شمشیری کشید و نه خانوادهی مهمیداشت و نه یارانی داشت که قیام کنند برای او چنانکه طلب کنندگان سلطنت عادت شان است. بلکه نگفت با من بیعت کنید و کسی بر تخلف از بیعت نه اذیت کرد و نه مجبور نمود مانند سعد بن عباده به اضافه آنان که با او با میل بیعت کردند هم آنان بودند که با رسول خدا جتحت الشجرة بیعت کردند -س- و با همراهی ایشان با مردتدین و فارس و روم جهاد کردند و قلمرو اسلام را گسترش داد و از خلافت نه بهرهای برد و نه چیزی خورد. و خوراک و لباس و زندگی زاهد بود مانند آنکه قبل از او بود با اینکه به شهادت رسید، و آلوده به مال دنیا نشد و کسی از بستگان خود را تولیت نداد، این امری است که بر دوست و دشمن آشکار است، سپس مردم با عثمان جبیعت کردند، او هم با کمال آرامیو حلم و رحمت و هدایت و نرمیرفتار کرد و لیکن جرأت و سیاست مبهوت کنندهای که عمر دارا بود را نداشت و عدل و زهد بیمانند او را که هر عاقل میداند در او نبود تا آنکه مردم در او طمع کردند و دنیا طلبان به وسعت دنیا رسیدند و بسبب تولیت بعضی نزدیکانش اموری پیش آمد که مردم عادت نداشتند و دشمنان اسلام و اهل شر و فتنه که میخواستند قدرت و شوکت و اتحادی در اسلام نباشد، کسانی را بر علیه او شورانیدند تا او مظلومانه به شهادت رسید، سپس علی متولی امور گردید، بعضی او را به خون عثمان متهم کردند در حالیکه خدا میداند او از خون عثمان بری بود و حتی فرزندانش حسنین را برای حراست از حضرت عثمان فرستاده بود و هرگز به خون عثمان راضی نبود. و کمک و دستی در آن نداشت. ولی قلوب بعضی با علیسصاف نشد. و تمکن پیدا نکرد که مردم را مقهور کند تا او را اطاعت کنند، رای او بر این قرار گرفت که جنگ کند تا ببیند عاقبت کار او چه میشود و فرزندش حسن به او اشاره کرد که ترک قتال کند، ولی او گمان کرد، به قتال امت متفق میشوند و اطاعت او حاصل میگردد. پس مشکل عمیقتر گردید و جدایی و افتراق بیشتر شد حتی که از لشکر او هزاران نفر از اطاعت او خارج شدند و او را تکفیر کردند؛ و علیه او جنگیدند، پس او آخرین خلفای راشدین شد که خلافتش شان و ولایت آنان خلافت نبودت بود.
سپس امر به دست معاویه افتاد و او اولین سلطان گردید چنانکه رسول خدا جفرمود: «خلافت پس از من سی سال است و بعد تبدیل به سلطنت میگردد». حال اگر عیبجویی بیاید و بگوید شیخین طالب ریاست بودند و مانع حقوق اهل بیت شدند دیگری میتواند مانند نواصب بگوید علی طالب ریاست بود و برای آن جنگید خونها ریخت و به غرض خود نرسید. و ما چون دفاع کنیم، و شبهه او را دفع نماییم پس دفاع از شیخین به طریق اولی است. زیرا آنان از تهمت دورترند، زیرا برای حصول امارت و ریاست نجنگیدند، و همهی بزرگان مانند علی و دیگران از آن دو اطاعت کردند و اگر بخواهیم به علی گمان داشته باشیم که قصد او حق بوده و ارادهی برتری و فساد در زمین نداشته پس به طریق اولی باید این گمان را در حق آن دو نفر داشته باشیم، پس مکابره و پیروی هوی را رها کن.
طریق دیگر و راه روشنتر: و آن اینکه گفته شود همت و مقصد مسلمین پس از پیغمبرشان قطعا متوجه به پیروی حق بوده است. و چیزی که ایشان را مانع از حق شود با قدرتشان بر حق نبوده است و چون ایشان هدفشان حق بوده و رادع و مانع نبوده واجب بوده که همین عمل را انجام دهند، و معلوم است مسلمین بهترین قرن در آنچه کردهاند پیرو حقند. زیرا ایشان بهترین امتهایند خدا برای ایشان دین خود را کامل کرد و نعمت را بر ایشان تمام نمود. آنان با ابوبکر برای دین بیعت کردند. نه دنیایی در کار بود و نه ترسی، و اگر میخواستند برای طمع، کاری کنند هر آئینه علی و عباس را بخاطر شرافت و برتری بنی هاشم بر بنی تیم مقدم میداشتند. و چون به ابی قحافه پدر پیر ابوبکر که در مکه بود گفتند که پسرت متولی خلافت شده تعجب کرد و گفت آیا بنی امیه و بنی هاشم و بنی مخزوم راضی شدند؟ گفتند آری، باز تعجب کرد. و گفت این فضل الهی است که به هر کسی خواهد میدهد. زیرا میدانست که بنی تیم ضعیفترین قبائلند. و همانا در اسلام تقوی بر نسب مقدم است.
راه دیگر و گفتار دیگر: متواتر است که رسول خدا جفرموده: «بهترین قرنهای این امت قرن من است، سپس آنان که در پی ایشان و بعد آنان که پشت سر آنانند» پس بهترین امم بدون نزاع، مردم قرن اولند، و هرکس در حال مسلمین قرن دوم تأمل کند و آن را با مسلمین قرن اول بسنجد، خواهد دانست که ما بین آن دو فرقهایی است و مسلمین قرن اول از هر جهت بهتر بودند. حال اگر گفته شود که مسلمین قرن اول که خدا مکرر مدحشان کرده حق امام معین و منصوص الهی را انکار کردند و آل پیغمبر جرا از ارثشان منع کردند، گفتهی شان ارزشی نخواهد داشت.
راه دیگر: به تواتر ثابت شده که ابوبکر، عمر و عثمانشبا پیامبر جخیلی نزدیک بودند، و آنان از یاران خاص پیامبر جبودند، و همچنان هر کدام با آن حضرت خویشاوندی داشتند، و از پیامبر جدیده نشده است که از آنان بدگویی و یا بد بینی کرده باشد، بلکه ثابت شده که آنان را ستوده و دوست میداشته است، پس آنان یا اینکه ظاهراً و باطناً در زمان پیامبر جو بعد از او درستکار بودند، که این مطلوب است و چنان نیز بودند، و یا اینکه پیامبر جدانسته بود که آنان درستکار نیستند لیکن با آنان مدارا میکردند و یا ندانسته بود که آنان درستکار نیستند، از این رو هر کدام را که شما بگویید بزرگترین طعن به پیامبر بزرگوار اسلام است و اگر میگویید آنان بعد از استقامت و درستکاری منحرف شدند که این خود نیز خذلان و خواری از طرف خداوند به پیامبرش بشمار خواهد رفت، که اصحاب و یاران خاصش را بعد از او منحرف گردانید، زیرا در این صورت این لازم میآید که پیامبر جنادانسته آنان از اصحاب خاص خود گردانیده بود، و یا اینکه دربارهی امت خود احتیاط نکرده است که آنان را دوستان و اصحاب خاصش گرفته است، و کسی که او را خداوندأوعدهی برتری دین او را بر سایر ادیان داده است چگونه میتواند اصحاب و یاران خاصش مرتد باشند؟ این خود بزرگترین طعن به پیامبر جبشمار میرود، زیرا در این صورت باطنی وزندیقی میتواند بگوید: مرد بدی بود که یاران و اصحاب بد داشت! اگر او خوب میبود پس یاران و اصحابش نیز خوب میبودند، و از این روست که دانشمندان گفتهاند که رافضیت دسیسه و توطئهی زندیقان است.